بیسیم تکفیریها افتاد دست رزمندهها. سوال کردند شما کی هستید؟ شهید محمدخانی گفت:ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله و هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیستهاست.
تا ساعتها بحث کردند و بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیریها تسلیم شدند.
#به مناسبت تولد شهید محمد حسین محمدخانی
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_217
ارشیا متعجب از عکس العمل مادرش خانه را ترک کرد.
هه اسمشو نیار من از خدامم هست. آقا اصلا فکر می کنم ماکان خواهر نداره.
بعد سوار ماشین شد و به طرف خانه آقای اقبال رفت.
ماشین را پارک کرد و پیاده شد. دسته گلی را هم که برای سوری خانم گرفته بود برداشت.نگاهی به نمای ساختمان اقبال
انداخت و گفت:
-خدایا خودمو سپردم دست خودتت. زنده از این تو برگردم خوبه.
مقابل در ایستاد و قبل از اینکه زنگ بزند در باز شد. اگر مثل همیشه بود باید نگاهش را می دوخت به زمین.
ولی این بار امکانش نبود.چشمهایش روی چهره دختری که مقابلش ایستاده بود قفل شده بود. جمله ای توی ذهنش مدام تکرار میشد.
این نمی تونه ترنج باشه.دختری که مقابلش ایستاده بود سفیدی پوستش را سیاهی چادرش بیشتر نمایان می کرد.
چشمهای مورب رو به بالا و آن مردمکهای دو رنگ قهوه و خطی مشکی در دورشان. ابروهای کمانی دخترانه.خبری از آن جوشهای رنگا
رنگ و روی گونه و پیشانی اش نبود. سرخی لبهایش به شدت توی چشم میزد.
اگر ترنج به حرف نیامده بود نمی دانست تا کی ایستاده و تماشایش میکرد.
_سلام آقا ارشیا.
ارشیا به خودش آمد. ترنج نگاهش را به زمین دوخته بود و به صورت او نگاه نمی کرد. نرم از کنارش گذشت و گفت:
_بفرما تو ماکان منتظرتونه.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_218
نفهمید چقدر آنجا ایستاده و به جای خالی ترنج خیره شده بود.
حالا یک یک جمالاتی که طی این مدت از زبان همه درباه ترنج شنیده بود توی
ذهنش معنا پیدا می کرد.
تغییرات ترنج دوری کردن از خانواده اش. دوستان هم قماشش. شکایت های سوری خانم.
غصه های ماکان و اصرار مادرش. تصویر ترنج با آن شاخه گل از ذهنش گذشت و زیر لب نالید:
_لعنت به تو ارشیا!
ماکان با تعجب به ارشیا که جلوی در خشکش زده بود نگاه کرد و گفت:
-چرا اونجا وایسادی؟
ارشیا تقریبا از جا پرید.ماکان طول حیاط را طی کرد و با خنده گفت:
-چیه؟ خون آشام شدی بدون دعوت نمی تونی بری تو خونه
مردم*؟
ارشیا نگاه گیجش را به چهره ماکان انداخت و سعی کرد دست و پایش را جمع کند.
-مسخره.
-کی درو باز کرد برات؟
ارشیا حالا مانده بود بگوید ترنج خانم یا ترنج. تمام تصوراتش درباره ان دختر بچه شیطان به هم ریخته
بود.میانه را گرفت:
-خواهرت داشت می رفت بیرون.
-ترنج؟
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_219
ارشیا از سوال ماکان دچار تردید شد.نکنه ترنج نبود. نه بابا منو می شناخت. خوب این که دلیل نمیشه.صدای ماکان او را از افکارش جدا کرد
-خوب حالا چرا نمی ای تو؟
ارشیا پا به درون گذاشت و همراه ماکان وارد خانه شد. سوری خانم با لبخند به استقبالش رفت و ارشیا دسته گل را به طرف او دراز کرد:
- ارشیا جان چرا زحمت کشیدی؟
-قابل شما رو نداره.
و به دنبال ماکان به پذیرائی رفت.
-خوب خوب حالاخودت بگو چه بلایی سرت بیارم بی معرفت. دیگه باید دعوتت کنم تا بیای اینجا؟ شرکتم که نیامدی.
- بابا سرم شلوغ بود دنبال کارای دانشگاه و این چیزا.باشه نوبت مام میشه آقای با معرفت.
ارشیا داشت از کنجکاوی می مرد. دلش می
خواست به نحوی بحث را به ترنج بکشاند تا بلکه چیزی دستگیرش شود. هنوز هم نمی خواست باور کند کسی که
دم در دیده بود ترنج بوده.
-خودت نخوای آبجیت تلافی همه چیزو سرم در میاره.
و لبخند زد تا وانمود کند همه چیز عادیست.ماکان هم لبخند زد و گفت:
- به نظر تو به اون قیافه می خورد از اون شیطنتا بکنه؟
ارشیا نگاهش را انداخت
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
#استوری | تولدت مبارک
🎉 به مناسبت تولد شهید محمد حسین محمد خانی
▫️ #تولدت_مبارک
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍃حاج عمار!
هر چه فکر کردم چگونه بنویسم که خوش تر باشد، باز هم به جانم ننشست! اصلا میخواهم راحت باشم! میخواهم بگویم درخت گناه، شاخ و برگ هایش را اطراف قلبم قفل کرده و قلبم اسیر سیاهی شده! دیگر اشک هایم هم بوی خدا نمیدهد!
🍃گناه وزنه ی سنگینی شده که زمین گیرم کرده و پر پروازم را زخمی کرده است! چنگ می اندازم تا زنجیرش را پاره کنم اما مگر به همین آسانی است! تبِ #گناه وجودم را گرفته است و من بیماری درمانده ام که هیچ دارویی جز نگاه تو درمانش نمیکند!
🍃تو هم فرمانده ای دیگر! خوب میدانی سربازانت را چگونه آموزش بدهی که همان بشود درمان تمام دردهایشان! درمانی مثل یک درد و دل سحرگاهی زیرنور ماه و ستارگان! اصلا نور ماه هم نباشد عیبی نیست؛ چهره ات همچون ماه میدرخشد ونورش قلبم را هدف میگیرد.
🍃نور چشمهایت میشود مفتاح الهدایت؛ زنجیر گناه را میگشاید و قلبم نفَس میکشد! روشنایی نگاه تو همانی است که تمام سیاهی های وجودم را به سفیدی مطلق تبدیل میکند. لبخند ارامش بخشت هم که دیگر خودش داستانی سراسر عشق است؛ گویا #عشق لبخند تو «مبدل السیئات بالحسنات» است و با یک نگاه میتوان فراموش کرد تمام بدی هارا... تمام سیاهی هارا... نا امیدی هارا...
🍃#حاج_عمار امروز تولد توست! ما چشم انتظار عیدیِ شماییم! یا شاید هم باید دست هایمان را به سوی شاه خراسان روانه کنیم که اینگونه نوکری دارد و تولد زمینی سربازش است! چشم هایمان را میبندیم؛ انگشتانمان را دخیل پنجره فولادش میکنیم و از عمق جان زمزمه میکنیم: شاه خراسان قسمتمان کن #زیارت حسین(ع)را...
🍃انگار خودت هم آنجایی آرام و محجوب لب میزنی :«کربلا نه به قسمته!
نه به همته! #کربلا به دعوته ! »
با تکیه بر ارامش صدایت مجدد خطاب میکنم ابالجواد را: یا علی بن موسی الرضا دعوتمان میکنی؟! به سمت گنبد برمیگردم؛ دست هایم را روی سینه ام میگذارم به نشانه ی احترام و میگویم: تولدت مبارکِ ما باشد عمارِ مهدی(عج)❤️
✍️نویسنده: #اسماء_همت
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
📅تاریخ تولد : ٩ تیر ۱٣۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱٣٩۴
📅تاریخ انتشار : ٨ تیر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : سوریه_حلب
🥀مزار شهید : بهشت زهرا_قطعه ۵٣
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#خاطره_اےاز_شهیدمحمدحسین_محمدخانی 🕊🌺
کار کردن پی در پی بدون استراحت....
میدیدم چطور داره پر میکشه
از خنده هاش مشخص بود
از شوخیا و شیطنتاش معلوم بود
از کار کردنش میشد فهمید که دیگه وقت رفتنشه...
عمار کلا خیلی کار میکرد،
بخصوص چند شب قبل عملیات
تا لحظه ی شهادتش کارش خیلی بیشتر شده بود،
واقعا شب و روز نداشت...
چندین روز بود نخوابیده بود
ماشین یکی از فرمانده ها خراب شد
طول میکشید تا مکانیک بیاد،
محمدحسین گفت:
فرصت خوبیه یه #چرتی بزنیم.
گفت بیا توهم بخواب بعد چشماش رو بست
دوربینم رو درآوردم و دوتا عکس ازش گرفتم
وقتی به عکس نگاه کردم با خودم گفتم :
چقدر آروم خوابیده ، انگار شهید شده ،
وقتی عکس بعد از شهادتش رو دیدم ،
دیدم انگار خوابیده ، عین همون عکس آروم و آروم و آروم و خوشگل ، حتی خیلی خوشگل تر از اون عکس . میگفت راز اون آرامش رو میدونستم، آخه تازه داشت یه دل سیر استراحت میکرد ، #تازه داشت #خستگی های اون همه کار و زحمت کشیدناش رو در میکرد .
میگفت : تو آغوش خداش راحت خوابیده بود ...
یَا أَیَّتُها النَّفسُ المُطمَئِنَّة
إِرجعی إِلی ربِّکَ راضیةً مَرضیة
#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
#حاج_عمار
🌷دسته گلی ازجنس صلوات نثارشان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#خاطره_اےاز_شهیدمحمدحسین_محمدخانی 🕊🌺 کار کردن پی در پی بدون استراحت.... میدیدم چطور داره پر میکشه
شوخی میکرد ولی با کسی پسرخاله☝️ نمیشد.با همه کسانی که برای سخنرانی دعوت میکرد خانه اش،رفیق بود.ولی احترامشان را نگه میداشت به بچه ها هم نشان میداد که چطور باید احترام بزرگتر و مبلّغ اهل بیت را رعایت کرد.
با الفاظ محترمانه، بلند شدن جلوی پایشان، راه نرفتن جلوتر از آنها.
اهل هندوانه🍉 زیر بغل کسی گذاشتن هم نبود، با هر کس به اندازه ظرفیت خودش گرم میگرفت. اینجور نبود که کسی را در خودش متوقف کند، و خوشش بیاید که دورش شلوغ شده و تحویلش میگیرند، کاری میکرد رفاقتشان برسد به امام حسین👌
#سالروز_ولادت
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت 1077
خودتو محضر ارباب بدون...
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
#انتخابات
#من_رای_میدهم
#مشارکت_حداکثری
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔴 کانال ازاین ساعت الی ساعت 8:30 صبح تعطیل میباشد،⛔️
🤲اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
🤲التماس دعای فرج
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد دلتنگ شهادت
#سلام_امام_زمانم 💚
هر صبح که سلامت میدهم
و یادم می افتد که صاحبی
چون تو دارم:
کریم،مهربان،دلسوز،رفیق،
دعاگو،نزدیک...
و چه احساسِ نابِ آرامش بخش
و پر امیدی است داشتنِ تو...
سلام ای نور خدا در تاریکی های زمین
🦋 صبحت بخیر آقا 🦋
🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یاد_شهدا_با_صلوات
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌿وقتی که آسمان
خبر از هجرت تو داد
گفتم به او که
کوی شقایق بگو کجاست....
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_رضا_حاجی_زاده🕊
#صبحتون_شهدایی 🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔸سفارششھیدبہمادرش
❤️پسر من عاشق شهادت بود. هر وقت تلویزیون خانوادهی شهدای 8 سال دفاع مقدس را نشان میداد به من میگفت : «مامان بنشین گوش کن تا اگر بعد از شهادت من آمدند با تو مصاحبه کنند قشنگ از من تعریف کنی!» عاشق طی کردن این مسیر بود و وقتی دید راهی برای شهادت باز شدهاست خودش را به قافلهی شھــادت رساند 💔
#شهیدمحسنقطاسلو🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌿 چہ زیبا گفتـــــ حاج حسین خرازے!'
یادمون باشه! ڪہ هر چے براےِ خُـــــدا
ڪوچیڪے و افتادگے ڪنیم
خـــــدا در نظر بقیہ بزرگمون میڪنه
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#چادر کہ بہ سر کردے❗️
باید خیلی چیز ها را ز سر برون کنی...
یادت نرود تو بہترین و #ارزشمند ترین خلقت خدایے❗️
#ریحانہ ے زیباے #خدا...
✨سخنت
✨رفتارت
✨ظاهرت
بیانگر بانو بودنت هست❗️
بانو بودن کم #مسئولیتی نیست...
#مسئولیت پذیر ڪہ باشے...
ڪار حساس تر مےشود❗️
اینجا دیگر تنہا بحث چادر نیست...
#علاقہ و احساست
دخترانگے هایت
#زیبایے هایت
فقط و فقط میشود سهمِ #یڪ نفر...
ڪسے ڪہ حتے بہ #باد هم #حسادت میکند اگر ببیند #زلف هاے پاکت را پریشان کرده❗️
#تعهد داشته باش بہ این حسِ عاشقانہ...
متعہد بودن ڪار سختے نیست❗️
مطمئن باش طعم شیرین #خوشبختے را میچشے...
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استوری
شلمچه امانت دار خوبیه
#_راهیان نور#_خادم الشهداء
#_خاکریز#_سنگر
#_سرزمین ملائک🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo