eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.4هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 ابراهیم جلو رفت و گفت:"کجایی پهلوون، مغازت چرا بسته‌ است؟! عمو عزّت آهی از سَرِ درد کشید و گفت: ای روزگار، مغازه رو از چنگ ما درآوردن. آدم دیگه به کی اعتماد کنه، پسر خود آدم که بیاد مغازه‌ی پدر رو بگیره و بفروشه، آدم باید چیکار کنه؟! بعد ادامه داد: من یه مدّت بیکار بودم تا اینکه یکی از بازاری‌ها این ترازو رو برام خرید تا کاسبی کنم. الان هم دیگه خونه خودم نمی‌رم تا چشمم به پسرم نیفته. منزل دخترم همین اطرافه، می‌رم منزل دخترم. ابراهیم خیلی ناراحت شد. گفت: "عمو بیا برسونیمت منزل." با موتور عمو عزّت را به خانه دخترش رساندیم. وضع مالی‌شان بدتر از خودش بود. ابراهیم درآمدِ کارِ خودش را به این پیرمرد بخشید. اصلا برایش مهم نبود که برای این پول یک ماه در بازار کار کرده و سختی کشیده. 📚 برگرفته از کتابِ سلام بر ابراهیم۲ https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 دلش نمی خواست به افکارش اجازه جولان بدهد. بعضی چیز ها اینقدر واضح بودکه نمی توانست از آنها چشم پوشی کند. فردا از شرکت با خانه مهرابی تماس گرفت. حرفهای مهرناز خانم بیشتر آشفته اش کرد: -فردای همون شبی که ترنج تصادف کرده بود رفته. شبش هیچی نگفت. صبح یه یادداشت برا من گذاشته بود و رفته بود. ماکان حیران از این رفتار ارشیا دست و دلش به کار نمی رفت. وضع ترنج هم تعریفی نداشت. ماکان به او هم گفته بود که مهرنازخانم چه گفته. آشفتگی ترنج ماکان را هر چه بیشتر به حدسش نزدیک تر میکرد. خیلی دلش می خواست ارشیا زودتر پیداش شود و او را از این آشفتگی فکری رها کند. سه شنبه بود و ترنج خسته و بی حوصله توی اتاقش نشسته بود که موبایلش زنگ زد: -بله؟ -بله و بلا معلوم هست کجایی؟ ترنج با شنیدن صدای شاد الهه خنید و گفت: - چطوری الی خانم؟ خوب. نمی آی این ورا دلمون تنگ شده. ترنج لبش را گاز گرفت و گفت: -روم نمیشه حقیقتش. -برا چی. خانواده من مگه چه فرقی کردن. -لوس نشو خودت می دونی چی میگم. -نه از اون لحاظ خیالت راحت. اگه بخاطر امیر می گی. گرچه خورده تو ذوق بچه ولی آدم با جنبه ای 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج باز هم لبش را گاز گرفت و گفت: -مامانت از دستم خیلی ناراحته نه؟ لحن الهه ناگهان عوض شد. -ترنج این چه حرفیه. داداش منم مثل بقیه یه خواستگار بوده. دلیلی هم نداره که تو حتما جواب مثبت بش بدی. برا چی مامانم باید ناراحت بشه. -نمی دونم ولی فکر میکنم کار بدی کردم.نه عزیزم هیچ کار بدی نکردی نمی خواد برا خودت عذاب وجدان بتراشی. -سعی می کنم. -نمی ذاری حرف اصلی مو بزنم که. فردا شب دور هم جمع میشیم. -چرا فردا؟ -چون یکی از بچه ها پنج شنبه نمی تونه بیاد. -باشه حتما میام. -راستی اون دفتم بیار. -برای چی؟ -سامان یکی و پیدا کرده کارش عالیه. --خودش دف نداره اونوقت؟ -چرا ولی سامان گفت تو مال خودتو بیار با اون بزنه خاک نخوره. تجدید خاطره هم میشه. ترنج به دف نگاهی انداخت و گفت: -باشه.راستی الی من شاید یه مهمونم داشته باشم. -کی؟ -دختر عمه ام. -باشه. کاری نداری دیگه؟ نه سلام برسون مامان اینا -روچشم عزیزم خداحافظ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 خوشحال شد. چند هفته ای بود که دور هم جمع نشده بودند. دلش برای استاد مهران تنگ شده بود. بلند شد و چند تا از کارهایش را کنار گذاشت تا فردا شب به استاد نشان بدهد و ایراد و اشکالاتش را برایش بگیرد. بعد هم شماره شیوا را گرفت: -بله؟ -سلام شیوا جان - سلام ترنج خوبی؟ -ممنون؟ عمه اینا خوبن. -بله دائی اینا خوبن. اونام خوبم. شیوا فردا شب همون مهمونی که بت گفتمه میای؟ شیوا انگار زیاد هم مایل نبود -نمی دونم بتونم بیام.کی؟ -فرداشب. - چه ساعتی؟ -هشت می رم تا ده یازده تمامه دیگه. باشه فردا شب کشیک ندارم. حالا بت خبر می دم. -باشه. -کاری نداری؟ -ببین شیوا نخواستی اصراری نیست ها. اون بار گفتی خبرت کنم. منم خبرت کردم. و الا هر جور خودت دوست داری. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
انا لله و انا الیه راجعون ⚫️روح بلند و ملکوتی علامه حسن زاده آملی به ملکوت اعلی پیوست. ضمن تسلیت به ساحت مقدس امام عصر ارواحنا فداه و رهبر فرزانه انقلاب و تمام شیعیان جهان، علو درجات آن یگانه دهر را از خداوند سبحان خواستاریم. خداوند طول عمر بابرکت به رهبر معظم انقلاب و سایر خدمتگزاران اسلام و انقلاب عنایت فرماید. علامه حسن زاده آملی به لقاءالله پیوست فاتحه ای نثار روح پرفتوحشون https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 چہ زیباسٺ آغاز یڪ صبح شیرین بہ نام سلام علے آل یاسین سلامے ڪہ بوے خوش یار دارد دلٺ را پر از عشق دلدار دارد چہ زیباسٺ آغاز هرروز خود را سلام علے آل یاسین بگوییم 🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘 انا لله و انا الیه راجعون ⚫️ علامه حسن زاده آملی به ملکوت اعلی پیوست 🔹علامه حسن زاده آملی صبح دیروز در بیمارستان به علت عارضه ریوی بستری شدند و متاسفانه شب گذشته دارفانی را وداع کردند. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌹شهیدی که دهان خود را پر از گِل کرد تا مبادا صدای ناله‌اش موجب لو رفتن معبر شود. 🌹برای شروع عملیات کربلای ۴ به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط ‌شکن به خط دشمن زدیم؛ به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم، وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم که شهید «سعید حمیدی‌اصیل» هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشه‌ای از معبر افتاده است اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که دهان شهید پر از گِل شده بود. 🌹بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد، برای اینکه صدای ناله‌اش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود. "شهید سعید حمیدی‌اصیل🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌿پروردگارا ! خداوندا ! آفريدگارا ! تو خودت كه خوب مى‌دانى كه من نه براى مقام و نه براى خودنمائى و نه براى بهشت به جبهه مى روم و شهيد مى‌شوم بلكه براى اين مى‌روم كه دين تو استوار بماند و اين درخت كه همان اسلام است هميشه تنومند بماند و اداى دِين خود كرده باشم فقط از گناهانم بگذر و من را ببخش، آمين يا رب العالمين كه تو بخشاينده و مهربانى. _حامدبادامی_قاینی 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🎙 آیت الله رئیسی در جمع زائران یادمان شهدای قلاویزان 🔻 همه مردم به ویژه مسئولین و مدیران نظام باید از اماکن دوران دفاع مقدس بازدید کنند.حضور در مسیر راهیان نور برای همه به ویژه مسئولین درس‌آموز است و باید از چنین حضوری درس ایستادگی، اجرای عدالت، توجه به مردم به ویژه قشر حزب‌اللهی و کسانی که با همه وجود در مسیر انقلاب هستند گرفت. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
ما ڪھ روۍ حجاب این‌ قدر مقیّدیم، بھ خاطر این است ڪھ حفظ حجاب، بھ زن کمڪ مۍکند تابتواند بھ آن رتبھ معنوۍ عالـے خود برسد🌱. رهبرانقلابـ !' 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📷 اگر آنروزها سلفی رواج بود این رزمنده زیر عکس خود می نوشت من و ترکش در چشمم همین الان یهویی؛؛ ؛ هفته بزرگداشت مردان بی ادعا گرامی باد🕊 الگوهای 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo