#سلام_امام_زمانم 💚
🍁پاییز و دلم هالهای از خون دارد
از عشقِ تو سر به کوه و هامون دارد
جان پُر شده از شعرِ غریبی ای یار
لیلی به سرش هوای مجنون دارد🍂
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یاد_شهدا_با_صلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
چرخش و #تغییرِ
سـا؏ت هم
بہ دردِ این دلِ
#تـنگــــمـ نخورد🚶🏻♂✋🏻
سا؏ت #دل
روے آن سا؏ت ڪہ رفتے
همچُنان خوابیده است
#حاج_قاسم ❤️
#صبحتون_شهدایی 🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری 📲
عزا گرفته یوسف زهرا
یتیم شده سلالهی طاها
#شهادتامامحسنعسکری(ع)🍂
#بر همه عاشقان اهلبیت علیهم السلام تسلیتباد🏴
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
سلام علیکم
بزرگواران! کانال تا ساعت 16 تعطیل است
یاران شهدایی، آدینه تون مهدوی
✍عادت داشت #مستمر خون بدهد
بہ نیت قربت الی الله!
عاقبت هم خون داد و هم #جان داد
بہ نیت قربت الی الله!
عجب رسم #غریبی است حڪایت فرزندان حضرت زهرا(س)
#شهید_سعید_بیاضی_زاده🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
همسرش می گفت:
برگه ماموریتش را امضاء نکرد تا نگویند مدافعان حرم برای پول می روند
آرامش امروزمان را مدیونشان هستیم
#شهید_عبدالصالح_زارع🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شک کرده ام که روی زمین جای چادر است
از بس فرشته یکسره همپای چادر است
هرگز نترسد از وزش باد سهمگین
آن کس که غرق در دل چادر است
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حال و هوای صحن و سرای حرم امام علی علیه السلام در سوگ شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
. مدافع حرم امام حسن عسگری و هادی و حضرت نرگس .مدافع حرم مادر امام زمان عج گل نرگسی که در سامرا کاشته شد .مدافع خیمه و چادر خانواده .مدافع گل روی خانواده که زن است .حضرت نرگس یک زن عفیفه ی غربی بود . اما امروز زن غربی عفت ندارد و گلیست که بهاری ندارد و عادی شده .نماد غربی ها کاج است همیشه سبز بی ثمر و بی میوه .بی شکوفه . شکوفه اش سنگ است .در عالم ماده جلوه ای که بخواهد همیشه بماند سنگ میشود باید مدتی برود در حجاب که خواستار او شوند ومنتظر او. یک استاد ایرانی که در غرب زندگی کرده بود .گفت ایران آمده ام میخواهم زن بگیرم آنجا زن اصلا جلوه ای ندارد چون بی حجاب است و عادی شده.
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
لعنتخدابرآنکہمعاملہالہۍرابا
معاملہدنیوۍمقایسہکنندباد⚡️
#شهیدمحمدعلی_یاوری🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری 📲
#سردار_دلها❤️
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ... :)
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹شهید_محمدعلی رهنمون
✍️ خیرات
▫️مادرمون فوت شده بود و میخواستیم براش خیرات کنیم. محمد علی گفت: به جای شام و ناهار و اینجور خرجها، با پولش کتاب بخریم برا بچههای روسـتا... اینو گفت و ساکت شـد. انگار بغـض کرد، بعد ادامه داد: اینطـوری مـادر راضیتره....
📚 یادگاران ۱۶ کتاب رهنمون، صفحه ۱۲
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
•°🌿سرسفرهعقدنشستہبوديم،
عاقدڪہخطبہراخواند،
صداےاذانبلندشد.
حسينبرخاست،
وضوگرفتوبہ #نماز ايستاد،
دوستمڪنارمايستادوگفت:
اينمردبراےتوشوهرنمےشود.
متعجبونگرانپرسيدم:چرا؟
گفت:ڪسےڪہاينقدر
بہ #نماز ومسائلعبادےاشمقيدباشد،
جايشتوےايندنيانيست.
#شہید_حسین_دولتے🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
مےگویندجمعهمےآید!
آرے...
روزےکهبازارتعلقاتدنیاراتعطیلکنیم
اوخواهدآمد!
#امام_زمان_عج
🌸اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
[🤍🌿]
اونجایۍڪہیہآدم..؛
بہدرجہےشھادتمیرسہ..؛
خدابراشمیخونہ..:
یہجورےعاشقتمیشم؛
صداشدنیاروبردارھ . . .🌱
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_445
ارشیا خودش را جمع جور کرد و منتظر بقیه حرف پدرش شد.
-مسعود جان اگه اجازه بدی بچه ها یه صحبتی با هم داشته باشن.
-خواهش می کنم.
و به ترنج اشاره کرد.
-بابا جان با آقا ارشیا برین بالا صحبت کنین.
ترنج نگاهی به ماکان انداخت و وقتی لبخند او را دید بلند شد.
مسعود رو به ارشیا گفت:
-ارشیا جان بلند شو.
ارشیا دیگر صبر نکرد. فورا بلند شدو پشت سر ترنج رفت.
همانجور که از پله بالا می رفت
داشت جملاتی که از قبل آماده کرده بود توی ذهنش مرور می کرد.ک
کاش این لحاف مسخره رو در بیارم چقدر
گرمه.ترنج وارد شد و با دست به ارشیا اشاره کرد:
- بفرمائید.
دیگر نمی توانست نقش بازی کند. تمام بدنش به لرزه افتاده بود.ترنج صندلی اش را کشید بیرون و به ارشیا تعارف کرد.
ارشیا دیگر طاقت آن گرما و دلقک بازی را نداشت. کتش را در آورد و نشست روی صندلی.
ترنج هم روی تخت نشست. جوری که ارشیا می توانست نیم رخش
را ببیند.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_446
ترنج دست هایش را توی هم قفل کرده بود و بین زانویش گذاشته بود.
ارشیا دستی به پیشانی عرق کرده اش کشید و خواست دهان باز کند که دید اصلا نمی داند می خواهد چه بگوید.
کلا همه چیزهایی که آماده کرده بود
از ذهنش پریده بود. دستی توی موهایش کشید و به ترنج نگاه کرد.
ترنج همچنان سر به زیر نشسته بود و نگاهش
به زمین بود.
"ارشیا لال شدی پسر. این همه درس خوندی استاد مملکتی مثلا خیر سرت. حالا عین این تازه عروسا
نشستی داری اینجا رنگ به رنگ می شی. ای خاکباز نگاهی به ترنج انداخت و بلاخره دهانش را باز کرد:
-قراره بشینیم اینجا سکوت کنیم.
ترنج چیزی نگفت. یعنی نمی توانست حرفی بزند. داشت از استرس می مرد.
توی ذهنش داشت دنبال بهانه ای میگشت تا ضربه نهایی را بزند.ارشیا بعد از اینکه دید ترنج جوابی نمی دهد باز گفت:
-خوب پس بیا درباره موضوع دیگه ای سکوت کنیم.
و زیر چشمی به ترنج نگاه کرد. لبخند بی رمقی امد روی لبهای ترنج و رفت.
انگار همین لبخند برای ارشیا کافی بود.آب دهنش را قورت داد و گفت:
-هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی همچین موقعیتی قرار بگیرم. کی باورش می شد ترنج دختر شیطون و پر درد سر یه روز اینقدر خانم و بشه که من ...
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_447
نتوانست حرفش را تمام کند. توی ذهن ترنج همه چیز قاطی شده بود. از ذهنش گذشت.
معلومه که فکر نمی کردی اصلا ترنج و آدم حساب نمی کردی.ارشیا که سکوت ترنج را دید.
دستی توی موهایش کشید و خواست از اول
شروع کند.دلش می خواست همه چیز را به ترنج بگوید از روز اول.
-وقتی برگشتم مامان اصرار داشت برام زن بگیره.
مدام اسم تو رو می برد. واقعیتش من تصوری که از تو داشتم همون ترنج سه سال پیش بود. گفتم ترنج نه.
قلب ترنج انگار دو نیم شد. باورش نمی شد. ارشیا اینقدر راحت بگوید حتی تا دو سه ماه پیش تر هم او را نمی خواست.
بغض گلویش را گرفته بود. دیگر دلش نمی خواست چیزی بشنود. ولی ارشیا داشت سر به زیر به حرف زدنش ادامه
داد:
-تا اون روز که اومدم خونه تون.
ارشیا مکث کرد و به نیم رخ ترنج خیره شد. اخم های ترنج در هم بود و لبهایش
را به هم می فشرد.
ارشیا نمی دانست ادامه بدهد یا نه. ولی این تنها فرصتش بود.
-تا اون روز که دم در دیدیمت
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻