#سلام_امام_زمانم 💚
غم هجران تو اےیار مرا شیدا ڪرد
غیبٺ و دورے تو حال مرا رسوا ڪرد
دورے تو اثر جمع بدےهاے من اسٺ
شرمسارم گنهم چشم تورا دریا ڪرد
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یاد_شهدا_با_صلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
چرخش و #تغییرِ
سـا؏ت هم
بہ دردِ این دلِ
#تـنگــــمـ نخورد🚶🏻♂✋🏻
سا؏ت #دل
روے آن سا؏ت ڪہ رفتے
همچُنان خوابیده است
#حاج_قاسم ❤️
#صبحتون_شهدایی 🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری 📲
#سالروز_شهادت🕊
🔻روی سنگ قبرم بنویسید،اینجا مدفن کسی است که می خواست اسرائیل را نابود کند...
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📜بخشی از وصیت نامه :
از شهدا شرمنده ام که خیلی دیر به درک حقیقت وجودشان پی بردم . از خداوند متعال و حضرات معصومین و شهدا ممنونم که به گریه های شبانه این حقیر جواب دادند و مرا به عنوان مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها و حرم دختر سه ساله امام حسین علیه السلام برگزیدند .
حال که صهیونیست خونخوار، انگلیس مکار، آمریکای جنایتکار و سعودی خیانتکار قصد براندازی حرم های اهل بیت را دارند و با حمله ناجوانمردانه و وحشیانه به زنان و فرزندان و طفل های شیرخواری که هیچ پناهی ندارند ، قصد کشورگشایی دارند ؛ این وظیفه را بر خود دیدم که به کمک این مردم بیگناه و دفاع از حرم اهل بیت بروم و از حضرت زینب و خانم رقیه علیها سلام که به من حقیر لیاقت حضور دادند و به مدد ایشان ما با عزت پیروز و سربلند میشویم .
و در آخر اگر رزق شهادت به این حقیر رسید و جسدم برگشت در صورت امکان در حرم مطهر بانو دفن کنید .
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊شهيــ🌷ــد
به قلبت نگاه می كند اگر جايی
برايش گذاشته باشی
می آيد
می ماند
لانه می كند
تا شهيدت كند ..
حكايتی بود آن زمان....
قصهی دلدادگی ها...
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
نعمت آسمان فقط باران نیست.
گاهی خدا کسی را نازل می کند
به زلالی باران🥀
#حاج_قاسم ❤️
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صدای_ماندگار به مناسبت سالروز شهادت سردار حسن طهرانی مقدم منتشر میشود:
حسن طهرانی مقدم: گلوله را خدا هدایت کرد
🔔 سخنرانی حسن طهرانی مقدم برای اولین بار منتشر شد
🚨 تاریخ سند صوتی: عملیات خیبر 1363/1/3
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
.• بهشگفتم:
.• چندوقتیہبہخاطراعتقاداتم
.• مسخرممےڪنن...😥
.• بهمگفت:
.• براےاونایـےڪہ
.• اعتقاداتتونرومسخرهمےڪنن،
.• دعاڪنینخدابہعشق❤️
.• حسیندچارشونڪنہ :)
#شهید_احمد_مشلب🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
منعاشقخداوامامزمانگشتہام💫
اینعشقهرگزباهیچمانعےازقلبمنبیروننمیرود
تااینکہبہمعشوقخودیعنے«الله»برسم
#شهیدمحمدحسین_فهمیده🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
آنانڪهیڪعمرمُردهاند،
دریڪلحظہشهیدنخواهندشد!
شهادتیڪعمرِزندگیست
نهیڪلحظہاتفاق..
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
vahed_2_fatemieh_95_226655.mp3
8.07M
دلـــــمبهـــتـــلاطــممثـــل ڪــارونـــہـ
بهیــــادشلمچــــہ...
🎤کربلایی سیدرضا_نریمانی
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔻اگر من شهيد شدم و جسدم پيدا نشد شبهاى جمعه مثل تمام مادران و پدران شهدا بر سر مزار شهيدان بياييد و يک فاتحهاى بخوانيد و هيچ ناراحت نباشيد كه پسرتان قبر ندارد يا قبرى خالى است و افتخار كنيد كه پدر و مادر شهيد هستيد .
#سعید اژدری 🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💐امروز ۲۱ آبان ماه سالروز شهادت🌷🌷🌷🌷
🌷شهید مدافع حرم احمد اعطایی🌷
🌷شهید مدافع حرم مسعود عسگری🌷
🌷شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری🌷
🌷شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی🌷
شادی روح پاکشان صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّل
فَرَجَهُم
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
آسمونی شدن نھ باݪ میخواد و نھ پَر!
دلے میخواد بھ وسعت خود آسمون،
مردان آسمونے باݪ پرواز نداشتن، تنها
به ندایِدلشون لبیک گفتند و پریدن...!
#شـهداےاربعهحلب
#شهیداحمدعطایی
#شهیدمسعودعسگرے
#شهیدسیدمصطفیموسوے
#شهیدمحمدرضادهقان
#ششـمـینسـالـگـردشـهـادت
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_504
اصلا چرا داشت سعی می کرد تقصیر کاری را که نکرده را به گردن بگیرد.
همچین اتفاق وحشتناکی هم نیافتاده بود ..
یک ساعت را با دوستش گذرانده بود و دلش می خواست کسی مزاحمش نشود حتی اگر ان یک نفر ارشیا بود ولی
توی دلش به خودش گفت:
اگه می دونستم احتمال داره زنگ بزنه گوشیم و نمی ذاشتم رو سایلت.
بقیه اعضا خانواده اش همین که می دانستند او دیر می اید و با چه کسی بیرون رفته برایشان کافی بود.
البته تا ان روز جای خاصی و نرفته بود. حتی با دوستانش.
لحن ارشیا هیچ تغییری نکرده بود مثل همان اول سرد و عصبی بود.
-دیگه منو اینجوری بی خبر نذار.
صدای ترنج توی گلویش شکست.
-باشه.
-خداحافظ.
ترنج بدون جواب دادن قطع کرد.
ارشیا هنوز این اخلاقش را ترک نکرده بود عصبانیت های ناگهانی که با سرعتی باور نکردی از نقطه صفر به صد می رسید و هیچی هم جلودارش نبود.
اینقدر که اجازه هیچ توضیحی را به طرف مقابلش نمی داد.
برای خودش پوزخند زد.
تصویر ان روز توی پارک جلوی چشمش جان گرفت.
"یعنی واقعا ارشیا دوستش داشت؟"
نفهمید کی صورتش خیس شد.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_505
راننده از آینه با تعجب نگاهش کرد. ترنج کرایه را حساب کرد و رفت سمت خانه.
حسی ته دلش بود که می خواست وقتی به خانه می رسد ارشیا انجا باشد ولی ارشیا نبود.
با دست اشک هایش را گرفت و سر به زیر وارد خانه شد. سوری خانم توی آشپزخانه بود.
ترنج بی حال سلام داد و قبل از انکه مادرش بتواند چهره اش را ببیند رفت توی اتاقش.
در را قفل کرد و وسایلش را گذاشت روی میز.
با همان مانتو و شلوار نشست روی تخت به موبایلش نگاه کرد.
حال بدی داشت دلش می خواست با ارشیا حرف بزند.
دلش نمی خواست از هم دلخور باشند.
باید می گفت که حال مهتاب خوب نبود.
شماره ارشیا را آورد و نگاهش کرد.
باید زنگ می زد؟
ته دلش می خواست ارشیا زنگ بزند و حالا نه عذر خواهی ولی جوری از دلش دربیاورد.
توی همین فکر بود که موبایلش زد خورد. ارشیا بود. باورش نمی شد. با ذوق دکمه را زد ولی سعی کرد زیاد هم ذوق زده نباشد:
-سلام.
صدای سرد ارشیا تمام شوقش را گرفت:
-من فردا نمی تونم بیام دنبالت.جایی کار دارم. خداحافظ
همین. تماس قطع شد.
ترنج شوک زده به صفحه موبایلش خیره شده بود. گیج بود. رفتار ارشیا را درک نمی کرد.
احساس حماقت می کرد.
حالش هم بد بود. دلش برای ارشیا تنگ شده بود.
نگرانی به جانش چنگ زد:
"نکنه دیگه دوستم نداره."
با دستانی لرزان شماره ارشیا را گرفت.
موبایلش خاموش بود. ترنج حال خودش را نمی فهمید.
یعنی مستحق این تنبیه بود؟
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_506
موبایلش را با خشم به گوشه ای پرت کرد و مقنعه اش را از سرش کشید.
فردا با ارشیا کلاس داشت.
کاش میتوانست نرود.
نه باید می رفت و حالی اش می کرد که این رفتار هیچ درست نیست.
اشک هایش نا خوداگاه روی صورتش می چکیدند.
از ارشیا خیلی چیزها را می دانست ولی ان شب فهمید خیلی چیزها را هم نمی داند.
برای لحظه ای ترس برش داشت.
آیا دانسته هایش برای زندگی با ارشیا کافی بود.؟ برای دوا و قهر خیلی زود نبود؟
تازه یک هفته بود که محرم شده بودند.
فکرهای منفی را از سرش بیرون کرد.
موبایلش را کنارش گذاشت تا مثل هر شب قبل از خواب ارشیا به او پیام بدهد.
سوری خانم صدایش زد:
-ترنج مگه شام نمی خوای؟
-نه. می خوام بخوابم.
-حالت خوبه؟
توی دلش گفت نه ولی بلند داد زد :
-آره. خسته ام می خوام بخوابم.
ساعت نه بود که داشت می خوابید.چکار میکرد اگر بیدار می ماند همه می فهمیدند بینشان اتفاقی افتاده.
گوشی را روی متکایش گذاشت و به ان خیره شده. آن قدر نگاه کرد تا خوابش برد.
ارشیا پیام نداد!
صبح که بیدار شد. اولین کاری که کرد این بود که به گوشی اش نگاه کرد. خبری نبود.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻