#هادے_دلھٰا 🕊
در این سکوت و افق های مه آلود،
نوری بفرست تا روشن شود راهم؛
تا گام هایم محکم تر شود و حرف ها
مرا مأیوس نسازد..!
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌿خداے من..!
هنگامی که اندوهناک شوم
تو دلخوشیه منی....
#صحیفه_سجادیه
دعای ۲۰
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📸#شهیدانه
•
.
اگر براے خدا جنگ مۍ ڪنید... احتیاج ندارد ڪه بـه من و دیگرے گزارش ڪنید!
گزارش را نگہ دارید براے #قیامت...🙃🌙
🕸️اگر ڪار براے خداست گفتنش براے چہ؟!
🌱 #شھیـدخزازے!
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_668
از دست خودش کلافه بود.
مگر این دختر ساده شهرستانی با چهره معمولی چه داشت که فکر او را به خود مشغول کرده بود.!؟
برای فراموش کردن چیزی که دیده بود موبایلش را برداشت و با شهرزاد تماس گرفت.
مهتاب اصلا تیکه او نبود.
اصلا هیچ ارتباطی به دنیای ماکان نداشت.
تنها نقطه اشتراکشان همان رشته درسی شان بود و تمام.
اصلا مهتاب از یک قماش دیگر بود.
در عوض شهرزداد تمام ملاک هایی که ماکان توی ذهنش داشت بدون کم و کاست دارا بود.
تازه خیلی هم زیباتر بود. در این که شکی نبود.
با چه قدرتی یک شعبه از فروشگاه را مدریت می کرد که در واقع هر سه را او مدریت می کرد.
دختر متقدر و خودساخته ای بود.
از ان دسته زن ها که آدم می تواند به همه با افتخار پز بدهد که زنش چه کار ها که بلند نیست.
موبایل شهرزاد در دسترس نبود.
ماکان پکر شد و گوشی را روی صندلی پرت کرد. بعد حواسش را داد سمت
عروسی شب و سعی کرد فکرش را فعلاربه چیزی مشغول نکند.
برای خودش برنامه ریخت که به خانه که رسید اول
نهار بخورد و بعد هم یکی دو ساعت تخت بخوابد.
بعد هم مثل یک شاهزاده اماده شود و برود عروسی تا دل هر چی
دختر توی فامیل مهرابی هست ببرد.
از این فکر خنده موذیانه ای کرد و پدال گاز را بیشتر فشرد.
***
ترنج به در اتاق زد و گفت:
_ماکان من برم؟ ارشیا اومده نبالم.
ماکان در حالی که داشت با کراواتش کلنجار می رفت در را باز کرد:
_این لعنتی درست نمی شه.
ترنج وارد اتاق شد و چادرش را روی کاناپه گذاشت و رفت سمت ماکان:
_بده ببینم.
ارشیا که از امدن ترنج ناامید شده بود از پله بالا دوید.
در اتاق ماکان باز بود ارشیا توی اتاق سرک کشید ترنج داشت
کراوات ماکان را درست می کرد.
ارشیا لبش را جوید و رفت تو:
_ترنج چرا نمی آی؟
ترنج بدون اینکه رویش را برگرداند گفت:
_نمی بینی. دارم کروات این و می بندم ولش کنین تا دو ساعت دیگه لنگه اینه.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_669
ماکان برای ارشیا که کمی اخم کرده بود ابرویی بالا انداخت و گفت:
_چیه حسود.آبجی خودمه.
ارشیا یک وری به دیوار تکیه داد و گفت:
_من فلسفه این کراوات و آخرشم نفهیدم.
ماکان برای ارشیا دهن کجی کرد و گفت:
_برو بینیم بابا. تو ول کن نیستی. من نمی دونم کی از رو می ری.
ارشیا پوزخندی زد و گفت:
_راست می گی به من چه.
و کلافه به ساعتش نگاه کرد.
_ترنج زود باش دیگه.
_بیا تمام شد.
بعد سریع چادرش رابرداشت و گفت:
_بریم ارشیا که خیلی دیر شد.
و دست ارشیا را گرفت و گفت:
_خیر سرم عروس خانواده ام ها دارم این همه دیر می رم.
ارشیا دنبال ترنج راه افتاد و کنار گوشش گفت:
_ترنج دلم قیلی ویلی رفت. ای من فدای این عروس خانواده.
ترنج خندید و جلوی آینه چادرش را سر کرد.
و از توی آینه نگاهی به ارشیا انداخت که کت و شلوار سورمه ای طرح ساده خوش دوختی تنش کرده بود. پیراهنش سفید بود و دکمه یقه اش را باز گذاشته بود.
دستش توی جبیش بود و داشت ترنج را نگاه می کرد
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_670
ترنج بعد از مرتب کردن چادرش برگشت و یک نیم نگاه سریعی به پله انداخت و بوسه کوچکی به لب های ارشیا
زد و بعد هم دست او را گرفت و کشید:
_بدو دیر شد.
ارشیا که غافل گیر شده بود خندید وگفت:
_وای من و این همه خوشبختی؟
ترنج در حالی که همچنان دست او را توی دست داشت و به طرف در می کشید کمی شوخی کمی جدی گفت:
_امشب باید خیلی مواظبت باشم. زیادی خوش تیپ کردی.
ارشیا از شوق خنده بلندی کرد .اگر احتمال رسیدن ماکان نبود همانجا ترنج را بغل می کرد و اینقدر می بوسید تا
دلش خنک شود.
وقتی توی ماشین نشستند.
تازه حرص خوردن های ترنج شروع شد:
_وای ارشیا تند برو. خیلی بد شد. دیر می رسیم ما باید قبل از عروس خونه باشیم.
ارشیا که از ذوق و خوشی حالش را نمی فهمید گفت:
_بی خیال خودمون و عشق است.
_ارشیا توروخدا اذیت نکن من به مامانت گفتم زود میام.
ارشیا یا خنده سری تکان داد و بالاخره ماشین را راه انداخت.
دنبال سر انها هم ماکان دوان دوان از پله پائین آمد و
باز یادش امد ادکلن نزده دوباره پله ها را با حرص بالا دوید و برگشت.
تا در خانه را باز کرد ارشیا و ترنج رفته بودند.
سریع سوار ماشین شد و به طرف خانه آقای مهرابی حرکت کرد.
چیزی نمانده بود برسد که موبایلش زنگ خورد.
شهرزاد بود.
_سلام شهرزاد خانم.
_سلام خوبی؟
_ممنون.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥.روایتگری شهدایی قسمت1317
🌱روایت بسیار زیبا و شنیدنی از شهیدانی که ارزو داشتند مانند #حضرت_زهرا (س) گمنام بمانند!
#شهیدان 🕊
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
#سلام_امام_زمانم 💚
مهدے جان!
هر زمان که مے گوییم :
العجل یا مولای یا صاحب الزمان!
زمزمه هایت را میشنوم که میگویے:
صبر کن چشم دلت نیل شود مے آیم
شعر من حضرت هابیل شود مے آیم
قول دادم که بیایم به خدا حرفے نیست
دل به آیینه که تبدیل شود مے آیم
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یاد_شهدا_با_صلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
بالی نمی خواهـم ،
این پوتین هـای ڪهـنہ هـم
می توانند مرا بہ آسمان ببرند . . .
#بسیجی۱۳ساله
#شهـید_جمشید_داداشی🕊
#شهـادت_عملیات_فتحالمبین
#صبحتون_شهدایی 🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری 📲
راهیان_نور 🌷
🔻این پیشرفت علمی و فناوری این افزایش تعداد عالم ودانشمند و دانشجو ومحقق و پژوهشگر اینا همه به برکت خون شهداس...
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
کمی خاک تربت اباعبدالله علیه السلام را با مقداری خاک بجا مانده از استخوان های شهدا را در
هم آمیخته بود. بوی عجیبی داشت.
می گفت: در جیبم عطر نمیگذارم که مبادا بوی خوش آن را از بین ببرد
قبل از هر سخنرانی آن را به مشام می کشید و بر صورت و لب هایش می مالید. انگار مست می
شد. صحبت هایش همیشه در دل ها نفوذ می کرد.
✨می گفت: لب هام را که به خاک شهدا تبرک می کنم، خودشون حرف هایی رو که باید بزنم به
زبونم جاری میکنن...
#حجت الاسلام و المسلمین ضابط🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#تلنگــــــــــر ⚠️
میگم:آخہایـنمدللباس؟!
میگھ:همہمیپوشن":)
میگـم:ایـنجورحرفزدن؟!
میـگھ:همہهمینجورےحرفمیزـنن ":)
میـگم:غیبٺ؟!💔
میـگھ:همہغیـبٺمیکنن"!
تاوانِگناهاتروچۍ؟!❗️
اونوفقـطخودٺپسمیدی…!
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#چادرانه 🦋
-چادرم..
سیاهترینرنگِجهانهمکهباشد..
باطنشرنگیست،
پرازنقشِحیاست..
اگرتوفقطسیاهیاشرامیبینی
ایرادازچادرمننیست
عمیقتربنگر..💛!
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#طریق پرواز و شهادت به سبک شهید علی حیدری🌷
🔹️ علی جوانی بود که تمام اعضا و جوارحش رادر کنترل خود داشت او دفترچه ای داشت که نامش را «طریق پرواز» گذاشته بود و اعمال روزانه خود را در انتهای روز با امتیاز مثبت و منفی مشخص میکرد و اینگونه به حسابرسی اعمالش میپرداخت و به خود تذکر میداد ...
🔸او از شاگردان آیتالله حقشناس بود
📝 در بخشی از وصیتنامهاش آمده است :
من خیلی کمتر عطر خریدهام زیرا هر وقت بوی عطـر می خواستم از ته دلم می گفتم "حسین جان" آن وقت فضا معطر می شد.
🌹علی در سن ۱۹سالگی در عملیات بدر به فیض شهادت رسید و در قطعه ۲۷ بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
📚کتاب « علی بیخیال » زندگینامه و خاطرات این شهید عزیز است.
#شادی روح پرفتوح شهید صلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊وحید جان شهادتت مبارک
🌷 شهیدوحید سالاری که در تاریخ ۵ بهمن ۱۴۰۰ در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر منطقه سیب سوران به درجه رفیع شهادت نائل گردید .
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo