ـــــــــــــ✼💐✼ـــــــــــــ
ــ بِسم رَب الشُهدا وَ الصِدیقین ـــ
#گزیدهایاززندگینامه
#شهیــــدمهراناقرعشهیدامنیت
#ولادت۱۳۷۱/۳/۱۶
#شهادت۱۳۹۴/۱/۱۷
┄═✼🌿🌹🌿✼═┄
💢#شهیدمهراناقرع در تاریخ ۱۶خرداد ماه۱۳۷۱در قوچان متولد شد.
💢پدرش #سرهنگ نیروی انتظامی بود و مادرش خانهدار.
💢این !شهید بزرگوار دومین فرزندان خانواده بود.
💢او از دانش آموختگان دوره ۲۲ دانشگاه علوم انتظامی امین #ناجا بودند و به عنوان فرمانده دسته #شهدا در تاریخ ۱۷فروردین۱۳۹۴ در منطقه نگور حد فاصل میله مرزی ۲۳۹ پایینتر از جکیگور با عوامل گروهک #تروریستی #جیشالعدل که از داخل پاکستان وارد مرزهای ایران شده بودند، درگیر شده و به #شهادت میرسد.
#راویمادرشهـــــــید:
#خانماقرع که هنوز واژه #مادرشهید برایش غریبه بود گفت: «از اعزامش به منطقه مرزی #هفتماه میگذشت.
💢 دوستانش میگفتند: «تصمیم گرفته بودیم مکان خدمت #مهران را عوض کنیم، هماهنگیهایش هم انجام شده بود.
💢 وقتی با او در میان گذاشتیم گفت باید #استخاره بگیرم.
💢نتیجه #استخاره برای ماندن خوب آمد.
💢خبر داد: «اینجا به من احتیاج دارند جای من همین جاست.»
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
ساعت حدود یک بعد از نیمه شب بود که با خانواده از #اصفهان به پایگاه می آمدم.
در کنار جاده، #سایه مردی را دیدم که پیاده به طرف #پایگاه می رفت.
بی اعتنا از کنار او گذشتم.
لحظه ای بعد با خود گفتم که برگردم و او را سوار کنم.
وقتی برگشتم، باکمال شگفتی دیدم که #فرمانده پایگاه، #سرهنگ بابایی است!
به احترام او، از #اتومبیل پیاده شدم.
سلام کردم و گفتم:
جناب سرهنگ!
این موقع #شب در این جاده تاریک #پیاده به کجا می روید؟
او لبخندی زد و گفت:
در اصفهان کاری داشتم.
وقتی کارم تمام شد کسی به دنبال من نیامد!
بهتر دیدم که به پایگاه اطلاع ندهم و #مزاحم کسی نشوم!
هوا هم که خوب بود، پس راه افتادم و حالا به اینجا رسیده ام.
گفتم:
جناب سرهنگ!
حالا بفرمایید من شما را می رسانم.
ابتدا #امتناع کرد!
ولی با اصرار من سوار شد.
در راه که می آمدیم گفتم:
جناب سرهنگ!
می دانید شما چند کیلومتر پیاده آمده اید؟
از اصفهان تا پایگاه بیش از 20 کیلومتر است!
لبخندی زد وگفت:
طوری نیست برادر!
ما عادت داریم.
گفتم:
می توانستید زنگ بزنید تا #ماشین به دنبال شما بیاید!
آخر شما فرمانده پایگاه هستید!
گفت:
من اگر #تلفن می زدم، آنها #راننده ای را از خواب #بیدار می کردند
و نصف شبی بنده خدا بایستی این همه راه را به دنبال من می آمد!
ترجیح دادم پیاده بیایم.
#شهید_عباس_بابایی
📚 پرواز تا بی نهایت
https://eitaa.com/piyroo
شهید_محمدرضا_زارع_الوانی
#معرفی_نامه
#سرهنگ دوم پاسدار شهــیدمحمـدرضــا زارع الـوانـی متولد۶۱/۱/۲بود.ایشان فرمانده گردان نیروی مخصوص تیپ ویژه صابرین بود.شهیــد محمدرضا زارع الوانی در تاریخ۹۵/۷/۷ در عملیات مستشاری و در حفظ و حراست از حرم حضرت زینب(س) و کمک و تقویت جبهه مقاومت اسلامی در سوریه به دست تروریستهای تکفیری داعشی به شهادت رسید.
شهید زارع الوانی بسیار گمنام است، از روز اول دنبال منافع شخصی نبود و کارهای ویژه و مهمی که در راه خدمت به جمهوری اسلامی انجام داده بر همگان پوشیده است.
🔸وقتی میگوییم شهید رضا زارع یعنی:
بیش از یک دهه مجاهدت در جبهه های مختلف
یعنی آوارگی از این شهر به آن شهر
یعنی امروز سیستان و فردا کردستان و پس فردا سوریه و...
یعنی بیش از یک دهه غربت
یعنی دلکند از رفقایی که با آنها بزرگ شده ای
یعنی دلکندن از مادری که تنها کست از دار دنیاست
یعنی ندیدن بزرگ شدن عزیز ترینت٬ فرزندت
بهتر بگویم
یعنی مداومت بر تقوا
یعنی مداومت بر نماز اول وقت
یعنی مداومت بر ترک گناه
یعنی اکرام مادر
یعنی گذشتن از همه خوشی های دنیا و دایم السفر بودنیعنی شهادت امروز نتیجه زهد وتقوای بیش از۱۵-۱۰ساله است نتیجه دوری از شهر و خانواده و کشور و همه مستی های دنیا است.
#خصوصیات اخلاقی شهید 👇
🔸حاج رضا زارع الوانی اززبان فرمانده پایگاه بسیج مقاومت شهیدان صفتی وسماواتی
در مسائل مالی بیش از حد دقیق و سالم بود.
و کلیه مسایل مالی کارهای گروهی رو اعم از کانون ، تیم فوتبال تشکیلی ، پایگاه ، هیئت رو به وی سپرده و انجام می داد.
🔸در سال 75 اولین مراسم شهدای محل را با تلاش شبانه روزی اقا رضا و دوستان جرقه زده و هم اکنون هم این مراسم سالیانه برگزار میشه.به شهدا عجیب علاقه داشتعاشق امام رضا علیه السلام بود
در اردو ها کاملا بی ریا در کنار اشپز و خدماتی ها کمک شایان می کرد.دوستاش همیشه بهش میگفتند #رضا_اخلاص
🔸هیچکس نمیتونه بگه رضا جان حتی واسه یه ثانیه اونو آزرده خاطر کرده.در رفاقت وفادار بود حتی تا روزی که سوریه بره باز بمن بعنوان بزرگترش زنگ می زد و الکی احوالپرسی می کرد و منم نمی دونستم که داره سوریه میره ... ولی گویا داشت خداحافظی می کرد ازم
هیچوقت دیانت و اخلاصش و تبلیغ نمی کرد همه چیزش در خفا و نزد خداش بود.تا روز شهادتش نزدیکترین دوستاش و خانوادش نه از درجات نظامی اش خبر داشتیم نه از مسولیتش... هیچکس نمیدونست فرمانده گردان صابرینه.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo