eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 بخشی از وصیت دانش: 🌷شهید عزادار نمیخواهد، میخواهد همانطور که من رهرو خون برادرم بودم شما هم با و پشتیبان انقلاب و امام عزیز باشید؛ آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگِریند! ۶۱/۱۱/۱۷ https://eitaa.com/piyroo
: مۍخواهےخدا ؟!  مےزنے  بـرمےداری  مےگویـے همـہ چے و همـہ چے برای  باشـد هـنوز بـرای فرصـت هست دل رآ باید ڪرد... 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
📩 ◄ 🍁شهـید اســماعیل دقایقی: تیغ برندہ تر از سلاح است و تا پشتوانه فرهنگی نباشد حتی مبارزہ مسلحانه اثری ندارد. ↷↷↷ https://eitaa.com/piyroo
✨ از شمال 🇮🇷 تا شمال 🇸🇾 💫 از تا . مردانی که گویی از دریا و از درخشش را وام گرفته بودند، آنقدر که سیاحت در شهر مردمک هایشان، یاد آوار بود. همانقدر ، همانقدر نورانی. مردانی که... آه... قلم، کمر خم کرده؛ نمی تواند. جوهر به سان گشته است. خشک و سخت، نمی‌نویسد. برای گفتن و و سرودن از این مردان، هزاران و هزاران قطره جوهر و هزاران نظم و نثر کم است، چه رسد به این قلم و جوهرِ درمانده ی من. آری! باید نام و راه این مردان را تک به تک، به رخ کاغذ کشید. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
کلمات درذهنم جولان می‌دهندو من درتکاپوی انتخابشان با کلنجار میروم ، ثانیه هابه سرعت می‌گذرندو صفحه روبه‌رویم باکلماتی نامفهوم سیاه ترازقبل میشود. کلافه دست ازنوشتن میکشم و اینبار اورا درپس پرده تجسم میکنم ،آن زمان که گلبانگ از گلدسته های حرم برخاست وصدای گریه اش دربیمارستان پیچید وَتقویم گواه این روزبودکه ولادتش همزمان با میلاد بودوبه همین خاطر نامش.محمدرضاارفعی که هایش درگوش تاریخ پیچیده. خاطرات راورق میزنم که سخاوت وبخشش‌اش به گوشم می‌رسد چیزی که زبانزد خاص و عام بود،هرچه باشد اودر پرتو مهرعلی‌ابن‌موسی‌الرضا قدکشیده وبرخاستن چنین بانگی از وجودش، دور از انتظار نبود. نسیمی دل‌انگیز می‌وزد و خاطرات را جلوتر میبرد به آن روز می‌رسد که هورالعظیم* یا مهدی‌ هایش را به خاطر سپرد چون می‌دانست این آخرین رزم او خواهد بود. به آن روز میرسد که در بیمارستان ، پیش چشمان خواهرش تداعی شد آن لحظه که وجود او را عطش فرا گرفته بود و دست خواهر بسته بود برای رفع عطش. ناگهان ورق می‌لغزد ، در هم میپیچد و زمین میلرزد از السلام و علیک با لبی عطشان و ملائکه به جوش و خروش می‌افتند که سیرابش میکنند از چشمه بیکران کرامت حسین‌ابن‌علی و محمدرضا لبخندزنان پرواز میکند به سوی ابدیت ، به سوی اربابش... پ.ن: هورالعظیم یا کلان‌تالاب، بزرگ‌ترین تالاب مرزی در استان خوزستان است ، عملیات بدر را در هورالعظیم با ذکر یا مهدی آغاز کردند ، شهید در این عملیات زخمی شد و راهی بیمارستان تبریز شد. به قلم:مهدیه نادعلی https://eitaa.com/piyroo
برای رسیدن به محبوب باید قدم های عاشقت را درست در مسیر او قرار دهی. باید بتوانی دام های میانه ی مسیر را تمییز دهی و خود را از سیم خاردارش برهانی. علی تمام زاده، عاشقی که سیر و این مسیر را به درستی شناخت و توانست خود را به بهترین شکل ممکن به جانانش برساند درست در عصری که برای حفظ دین باید کلاهت را سفت و سخت بچسبی. پروانه ی دمشقی که هم با و هم با قدم های کثیر البصیره اش، مکتب و راستین را به اهل دلان عالم می آموزد، می گویند قلم علما از خون شهدا والا تر است، اما تو چه زیرکانه خود را از بحر این دو خیر بهره مند ساختی. و چه نیک که امروز، بهار زمینی شدن توست. خوشا به حال ۲۴ فروردین, که بشارت آمدن چنین پروانه ای را میدهد ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 🌹شهید_علی_تمام_زاده 📅تاریخ تولد : ٢۴ فروردین ۱٣۵۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱٣٩۴ 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🔹خیال می‌کنند هر چه بیشتر بنویسی، راحت تر کلمات را بر زبان جاری می‌کند اما گویا در این وادی، همه چیز برعکسِ همیشه است. 🔸اینجا، در دیار حبیبانِ بی شمارِ ، هر چه بیشتر بدانی، کلمات کمتری را میهمان کاغذ می‌کنی؛ اصلا آنقدر در این راه متحیر می‌شوی و شگفت زده، که خیال می‌کنی جوهر کافی برای وصف هایشان در جهان نیست. 🔹تازه! اگر مخاطبت شهید حجت الله اصغری شیبانی باشد که دیگر مات می‌مانی و تنها خیره به کاغذ سفید مقابلت می‌شوی. تصور کن باید تمامِ آن سال زندگی را، را و همه ی قهرمانی هایش را خلاصه کنی در یک متن چند بندی. 🔸باید بنویسی و بگویی که او مرید بود؛ در هیئات پایه ثابت دلدادگی و در شیطنت ها روی کودکانه اش را نمایان می‌کرد. حجت البته نه! بهتر است بگویم ؛ با این نام وارد فضای مجازی شده بود تا هم شود و هم با این نامِ گمنام بماند. دیگر پس از این همه مدت، ورد زبانمان شده که زهرای مرضیه (س) گمنام می‌خرد. 🔹طاهای داستان! رسم دلبری را از بر بود، گویا شب های روضه قدم به قدم با شرمندگی آقا ابالفضل همراه میشد و تا می‌رفت؛ او هم در درون شرمنده بود. شرمنده دیوار های که محل تیر و ترکش ها شده بودند، شرمنده امام زمان (عج) که نتوانسته بود برای عمه شان شود. 🔸اما قصه قرار بود جورِ دیگری به پایان برسد، صدای حجت یا همان طاهای جهادگر به گوش حسین (ع) رسید و روحِ او بود که روز با جسمی بی دست به ملاقات خانواده ی آسمانی‌اش رفت. ✍️نویسنده : 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo