#رمان
#به_توان_تو_2
#قسمت_اول
نویسنده:👑Miss irani👑
(آرزو)
خسته،کوفته،داغون اومدم توخونه
امروز ی جنگ اعصاب حسابی ب خاطر پایان نامم تو دانشگاه با استاد زبون نفهممون داشتم ک الان دیگه حوصله خودمم ندارم
نوشته های اون دختره نچسب و گذاشتم رو میزم و بعد از اینکه لباسامو عوض کردم از اتاقم زدم بیرون ک تو هوای خف اتاقم نباشم
^طبق معمول هیچ کس داخل خونه نیست
بابا و داداش امیرم که سر کارن عصر برمیگردن
مامانم هم رفته کلاس یوگا
~میرم سر یخچال و همینطور که به اون امل و استاد نفهم ام و عمه محترمشون فحش میدم یخچال رو شخم میزنم
^صدای اذان ظهر از پنجره میاد
خونه ما چسبیده ب امام زاده صالح تهران و همیشه من بساط دارم اه
در پنجره رو میبندم و میگم:دیگه حالم از هر چی اعتقاد و دین و اذون و نماز هست بهم میخوره،گمشید بابا همش خدا،قیامت...
د عاخه نوکرتمم اگ خدایی بود ک این استاد بیشعور ما منو با این دیوونه جلد شده نمی انداخت ک😏
ی معجزه را می انداخت من با نگین جونمممم میفتادم
~مودم رو روشن کردم و رفتم سر وقت چت با عشقم....
انلاین نیست ای خدااااااااا
دیگ تو تلم ک سگ پر نمیزنه باهاش بچتیم ازین بی حوصلگی در بیایم.😒
(تا چن دیقه پیش میگفتم خدایی نیس بعد الان دارم صداش می زنم چقد منگلم من عاخه!)
<پتو رو کشیدم رو سرم و سعی کردم بخوابم
دیدم نمی تونم نفس بکشم😢
پتو رو انداختم کنار و خوابیدم
(دوساعت بعد)
از خواب بیدار شدم ولی هنوز خانواده محترمه تشریف نیاوردن
خوب برای از بین رفتن بی حوصلگی چیکا کنم ؟عااااا بریم تلگرام خوب اینجا سوسکم بال نمیزنه بریم اینستا خب اینجا ک بدتر مگسشم بال نمیزنه خووووب چیکا کنیم (نگام افتاد ب اون دفتره ک اون دختره داده بود)
^من ک تا الان شانس نداشتم با این هم گروه شدم پس بزار حداقل ما ک تا اینجاش رفتیم اینم بخونیم
باواااااا جونم جلد دفترتووووو
شنیده بودم باباش صحافی داره،پس بخاطر همین هست که اینقدر تحقیقات و پروژه هاش قشنگ جلد شدس
چند تا دفتر با جلد و صحافی و با خط نستعلیق نوشته شده
اول همه نوشته ها یه جمله بود
'❤️بسمـْـــ ربّ مهــــدے❤️'
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#رمان
#به_توان_تو_2
#قسمت_دوم
دفتر یا کتابچه اولی اسمش این بود:در آغـــوش تُ
^جلل الجالب جماعت مذهبی و این کارا؟
جون بابااااا
ی افتخار آشنایی بدم بنده ارزو عطایی هستم 22 ساله دانشجوی سال اخر ترم آخرجامعه شناسی
دارای یک شوهر و پنج فرزند و سه نوه و یکی هم تو راهی دارم😂
^من وشوهر؟؟؟؟!!!!!!نبابا من عهد کردم با خودم سینگل فور اور(تنها برای همیشه)بمونم نهههه
حالا فعلابعدا بیوگرافی مو کامل میکنم بزار ببینم چ نوشته این بشر
درشو باز کردم یه مقدمه نوشته بود زیاد بود ولی خوب بیکاری چه ها ک نمیکنه:
سلام
کسی که داری این دل نوشته رو که قالب مقدمه بهش دادم رو میخونی!
سعی کردم داستان کسانی که داخل زندگی شون تحول داشتن رو گیر بیارم و از زبون خودشون و با رضایت خودشون بنویسم
امیدوارم تاثیر گذارباشه و اینکه همه مون در آغوش خدا به سمت رستگاری بریم
ان شاءالله
با افتخار فاطمه سادات کیا
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
نویسنده:👑🌷👑
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#رمان
#به_توان_تو_2
#قسمت_سوم
(نویسنده:داستان های تحول این پارت و پارت های بعدی همه حقیقت دارند و با اجازه خود افراد داخل رمان قرار داده ام)
سلام!
پارسال یک بهمن بود که از طریق کانالی توی تلگرام وارد گروهی شدم.
اعضای اون گروه همشون کسایی بودن که یا متحول شده بودن یا از اول محجبه بودن.
من تا پیش از اون چادر سر میکردم اما هر جور که دلم میخواست حتی گاهی اوقات بدون چادر و با مانتو میرفتم بیرون.یه جورایی برام مهم نبود اصلا که تیپم،قیافم،ظاهرم و حتی حجابم چچوریه.
همش این جمله رو با خودم تکرار میکردم که برای دل خودم اینجوریم،آقایون میتونن نگاه نکنن و از این قبیل حرفا...
بالاخره وارد گروه شدم و اونجا با دختری آشنا و نهایتا دوست صمیمی شدم که اون منو به خودم آورد.
اون بود که منو متوجه کارام و رفتارام کرد و این تغییرمو مدیون اونم :)
منی که حتی یک بارم سر مزار شهدا نمیرفتم بعد از اون اتفاقات هر پنجشنبه میرفتم و اگر نمیتونستم برم یا مشکلی پیش میومد که نمیرفتم،جبران میکردم این نرفتنم رو.
خلاصه بعد از اون کلا عوض شدم.
باز یه مدتی بود که یه خورده دلم داشت میلرزید!
اما بازم خدا کمکم کرد و بازم ایندفه چند نفری رو جلوی راهم گذاشت که پامو کج نزارم و یه خودم بیام.
و خوشحالم از اینکه چادری هستم🌼
خوشحالم از اینکه تغییر کردم🌼
و شدییییید خوشحالم از اینکه دوتا رفیق شهید دارم که هر موقع دلم میگیره اونا هستن تا حرفامو بشنون و حقا که بعد از صحبت با اونا دلم سبک میشه :)))🌼
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
نویسنده:👑miss irani👑
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
ضیافت رزمندگان لشکر۱۰سیدالشهداء
در جشن میلاد حضرت مهدی (عج)
#مقر_الوارثین
#نیمه_شعبان_۱۳۶۵
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
خوشا به حال كسى كه
زيادى مال خويش را انفاق كند
و جلوى زياده گويى خود را بگيرد...
طُوبى لِمَن أنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ
و أمسَكَ الفَضلَ مِن كلامِه ِ...
#ميزانالحكمه_جلد12_صفحه371
#امام_علی؏
........................................
● @piyroo
All God's testing has a purpose, someday you'll see the light
All He asks is that you trust Him, walk by faith and not by sight
در امتحانات الهی حکمتی نهفته هست
روزي مصلحتـــش را خواهـــــی فهمیـــد
او فقط مي خواهد که به او اعتماد کني
پس با " ايمانت "قدم بردار نه با چشمانت.
@piyroo
چادری بودنت را مسخره میکنند؟😔
چه کسانی؟
کسانی که خودشون را عروسک دیگران کرده اند؟😒
این را بدان ☝️
شهید رستمی به من و تو اینگونه خطاب کرد🗣
به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان میدهم که، حجاب را،حجاب را،حجاب را، رعایت کنید. 🙏
حال تو به من بگو 😳
حرف های انها که برای خود ارزشی قائل نیستند برایت مهم تر است یا حرف شهیدی که به خاطر حفظ حجاب تو را به مادرمان زهرا(س) قسم داده است... 😔
چادر یعنی پاکی! 😍
و چه چیزی برتر از پاکی؟☺️
️
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
ختم صلوات هدیه به شهید ابراهیم هادی به مناسبت تولد شهید(دیروز)😍❤️
۱_۵
۱_۱۰
۱_۱۵
۱_۲۰
۱_۳۰
۱_۴۰
۱_۵۰
۱_۶۰
۱_۷۰
۱_۸۰
۱_۹۰
۱_۱۰۰
۱_۲۰۰
هرچقدرتونستید✨
التماس دعای فرج #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
👂درگوشی با #بـــرادرا⁉️⁉️
☝️ببین آقای محترم ...
تا الان هرچی #شکایت کردی و گفتی خانوما بی حجاب میان تو خيابون ما قبول کردیم
ولی حالا خوب خوب دقت کن چی 🗣ميگم❓❔❓
بهتره شما هم #نگاهتو کنترل کنی❗️👀
بهتره شما هم یکم حواست به خودت باشه❕
بهتره شما هم بدونی #شیطان در کمینته❗️👹
بهتره شما هم #مواظب باشی اون دختری که تو خیابون داره راه میره خواهرته ❕😞
بهتره شما هم مراقب تیر زهر آلود شیطان باشی ❗️😱
✍من نمیگم که شما مقصری ...
فقط خواستم خیلی آروم در👂🗣 گوشتون بگم طوری که کسی نشنوه و فقط بین خودمون❣جوونای انقلابی❣ باشه‼️⁉️
قبول کن که شما هم داری کوتاهی میکنی...
درسته خانومی #بی_حجاب و با آرایش 💅💄میاد بیرون ...
ولی درست نیست شما هم به این بهونه نگاه👀 کنی...
درستی خانومی با لباس👗👠 نامناسب میاد بیرون...
ولی درست نیست شما #ایمانت😓 متزلزل بشه...
درسته شیطان👹 دست گذاشته رو #جهاد_اکبر اون خانوم...
ولی درست نیست شما از❣ #جهاد با #نفس❣ غافل بشی...
📢یه کلام...
📢ختم کلام...
⚜همیشه گفتیم خواهرم حجابت
الان میگیم برادرم نگاهت⚜
#واقعـا_دمٺـــــــ_گـــرم 👌❤️
#بـــــرادرم...
https://eitaa.com/piyroo
✨﷽✨
#دلنــوشتــــــــــہ
🔷 آسمان . . .
فرصت پرواز بلندیست، ولی
قصه این است چه اندازه پرستو باشی؟!
🔹 بـیشـک #شهــادت
زیبـاتریـن کـلمه در زنـدگی هر کـسی
مـیتوانـد بـاشد ...
🔻والله اگر شهیـد نمیشد حیف بود!!!
نگاهش کنید؛
روی زمین نیست اصلا" .. ...
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیـد_حسیـــن_جوینـــده🌷
●از فرماندهان و مربیان دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع)
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✨﷽✨
#برگے_از_خاطراٺ
🔴 #اولاد_خلـــــف
🍀ابراهیم میگفت: من توی مکه، زیر ناودون طلا، از خدا خواستم که نه زخمی بشم و نه اسیر، فقط #شهادتم را از خدا خواستم.
🍃مادرش بیتابی میکرد و میگفت: ننه، آخه این چه حرفهاییه که میزنی؟ چرا مارو اذیت میکنی؟
🍀میگفت: نه مادر، مرگ حقه و بالاخره یه روزی همهمون باید از این دنیا بریم. این حرفش در ذهن من باقی مانده بود.
🍃یک روز ولیالله آمد و گفت: ظهر اخبار رو گوش کردی؟ گفتم: نه، مگه چی شده؟ گفت: از ابراهیم خبری، چیزی داری؟ گفتم: نه، چطور مگه؟
گفت: میگن ابراهیم زخمی شده، تا گفت زخمی شده، فهمیدم #شهیـــــد شده است.
🍀حرف آن روزش همیشه در ذهن بود و میدانستم که خدا به خاطر اخلاصی که دارد، دعایش را برآورده میکند. آمدم خانه و خبر دادم. مادرش در حالی که گریه میکرد، گفت: یادت میاد که این بچه رو توی ۳ماهگی کی به ما داد؟
🍃گفتم: بله. گفت: یه خانم بلند بالا #حضرت_زهرا(س). این بچه، هدیهی امام حسین بود؛ همون کسی که اون روز این بچه رو به ما داد، امروز هم در 29 سالگی اونو ازمون گرفت.
🍀بعدش هم گفتیم: ✨انا لله و انا الیه راجعون✨. خداوند اولاد خلفی به ما عطا فرمود که همواره مایهی افتخار و سربلندی ماست و ما همیشه به خاطر این نعمت شرمنده و شکرگزار او هستیم..
📚 کتاب: برای خدا اخلاص بود
مجموعهای از خاطرات ⇩⇩
#شهیــد_محمدابراهیم_همت🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹حجاب زهرایی🌹:
میدونی چرا چادری شدم؟
گفت :میدونی چرا چادری شدم؟
گفتم: چه میدونم لابد این طوری خوشتیپ تری!!!
گفت: نه!!!
گفتم: خب لابد فهمیدی این طوری حجابت کاملتره مثلاً!!!
گفت:نه !!!
گفتم: ای بابا!!! خب لابد عاشق یکی شدی، اون گفته اگه چادر بپوشی بیشتر دوستت دارم!!
گفت: نزدیک شدی!!!
گفتم: آها!!! دیدی گفتم همه ی قصه ها به ازدواج ختم میشوند؟ دیدی!!!
گفت: برو بابا… دور شدی باز...
گفتم: خب خودت بگو اصلاً...
گفت: یک جایی شنیدم چادر، لباس “حضرت زهرا”ست، خواستم کمی شبیه “حضرت زهرا” باشم.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠دختر شهید مفقود مدافع حرم جواد اللهکرمی اسباببازی هایش را به بچههای سیلزده تقدیم کرد...
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسر جوان جنگ نرم:
✊ان شاء الله به همین زودی ها...
💕إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَرَاهُ قَرِيباً
💟اللهم عجل لولیک الفرج
💠 #امام_زمانی
🔆 #نشر_حداکثری
@piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_یادت_باشد، داستان عاشقانه و زندگی #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷 #قسمت_آخر #فصل_اول #ن
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_یادت_باشد، داستان عاشقانه و زندگی #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
#فصل_دوم
#نکند_یاد_تو_اندر_دل_ما_طوفان_است
#قسمت_اول..🌷🕊
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
از پشت پنجره سی سی یو بیمارستان در حال دعا برای شفای همه مریض ها و مادر بزرگم بودم دو سه روزی بود که ننه را به خاطر مشکل قلبی بستری کرده بودند خیلی نگرانش بودم در حال خودم نبودم که دیدم یکی سرش را چرخاند جلوی چشم های من و سلام داد حمید بود هنوز جرات نکرده بودم به چشم هایش نگاه کنم حتی تا آن روز نمیدونستم چشم های حمید چه رنگی هستند گفت:نگران نباش حال ننه خوب میشه راستی دو روز بعد برای دکتر ژنتیک نوبت گرفتم.
نوبتمان که شد مادرم را همراه خودمان بردیم من و مادرم جلوتر می رفتیم وحمید پشت سر ما می آمد وقتی به مطب دکتر رسیدیم مادرم جلو رفت و از منشی که یک آقای جوان بود پرسید:دکتر هست یا نه؟ منشی جواب داد: برای دکتر کاری پیش اومده نمیاد نوبت های امروز به سه شنبه موکول شده است...🌹🍃
#یازهرا...
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷
#ادامه_دارد...
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_یادت_باشد، داستان عاشقانه و زندگی #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷 #فصل_دوم #نکند_یاد
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_یادت_باشد، داستان عاشقانه و زندگی #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
#فصل_دوم ..🌹🍃
#نکند_یاد_تو_اندر_دل_ما_طوفان_است
#قسمت_دوم..🌷🕊
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
مادرم پیش ما که برگشت حمید گفت: زن دایی شما چرا رفتی جلو؟خودم میرم برای هفته بعد هماهنگ میکنم شما همین جا بنشینید حمید که جلو رفت مادرم با خنده خیلی آرام گفت: فرزانه این از بابای تو هم بدتره!
فقط لبخند زدم خجالتی تر از این بودم که به مادرم بگویم: خوبه دیگه روی همسر آیندش حساسه. از مطب که بیرون آمدیم حمید خیلی اصرار کرد تا ما را یک جایی برساند ولی ما چون برای خرید وسایل مورد نیاز مادرم می خواستیم به بازار برویم همان جا از حمید جدا شدیم. سه شنبه که رسید خودمان به مطب دکتر رفتیم در اتاق انتظار روی صندلی نشسته بودیم منشی به نوبت افراد را به داخل اتاق دکتر می فرستاد هنوز نوبت ما نشده بود هوا نه تابستانی و گرم بود نه پاییزی و سرد.
آفتاب نیمه جان اوایل مهر از پنجره کف مطب می تابید حمید با اینکه سعی می کرد چهره شاد و بی تفاوتی داشته باشد اما ارزش خفیف دست هایش گویای همه چیز بود مدت انتظارمان خیلی طولانی شد حوصله ام سر رفته بود این وسط شیطنت حمید گل کرده بود گوشی را جوری تکان میداد که آفتاب از صفحه گوشی به سمت چشم های من برگشت از بچگی همین طور شیطنت داشت یکجا آرام نمی گرفت با لحن ملایمی گفتم: حمید آقا میشه این کار رو نکنید؟ تا یک ماه بعد از عقد همین طور رسمی با حمید صحبت میکردم فعل ها را جمع می بستم و شما صدایش میکردم...🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷
#ادامه_دارد...
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت 304
روایتگری حاج حسین یکتا
درحضور راهیان نور جنوب
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
♻بســـم رب الشهـــداء و الصدیقیــــن♻
💢شهــیدی ڪه هرهفته مادرش راسرقبرصدا میزد..شهـــیدمستجاب الدعوه سیــدمهــدي غزالــي💢
نام:سید#مهدی
نام خانوادگی:غزالي
نام پدر:سیدحسن
تاریخ تولد:۱۳۴۱/۶/۶
محل تولد:قائم شهر
تاریخ شهادت:۱۳۶۲/۱۲/۵
محل شهادت:چیلات
نحوه شهادت:اصابت گلولهRPG7به بدن
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo