eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀 سقوط یک جامعۀ ایمانی در امتحان الهی از کجا شروع می‌شود؟ 🌀 وقتی جامعه به ایمان خودش پشت کند و بخواهد بر خلاف توصیۀ دین چیزی را تجربه کند، در این صورت یا نابود می‌شود یا هزینه می‌دهد. 🌀 الان که هزینۀ مذاکره با دشمن را دادیم، معلوم شد اگر مذاکره نکرده بودیم هم دشمن کوتاه می‌آمد! __ 👈🏻 بخش‌هایی از متن گفتگوی تلویزیونی علیرضا پناهیان در شب شهادت امام جواد(ع) در کاظمین: 🔹 وقتی یک جامعۀ ایمانی، امتحان می‌شود، معمولاً سقوطش از کجا شروع می‌شود؟ سقوط جامعۀ ایمانی در امتحان الهی از آن‌جایی است که به ایمان خودش پشت می‌کند و می‌خواهد یک چیزی را برخلاف توصیۀ دین، خودش تجربه کند تا آن را بپذیرد! 🔹 اگر مؤمنین حقیقت را با «اشاره» دریافت کردند و پذیرفتند، ایمان خودشان را نشان داده‌اند و این موجب سربلندی در امتحان الهی است. اما وقتی بخواهند یک چیزی را برخلاف توصیۀ دین تجربه کنند؛ یا در جریان آن تجربه، نابود می‌شوند، یا اینکه هزینه می‌دهند. 🔹 مثلاً امیرالمؤمنین(ع) مردم را دعوت کرد که پای رکاب حضرت بایستند، اما مردم خواستند که مذاکره و صلح را هم با ابوموسی اشعری، تجربه کنند؛ لذا هزینۀ سنگینی به جامعه تحمیل کردند. مردم زمان امام‌حسن(ع) هم دوباره خواستند صلح و مذاکره با معاویه را تجربه کنند، لذا نابود شدند. 🔹 در زمان ما هم یک جریان اجتماعی آمد و گفت: «بیایید مذاکره با دشمن را تجربه کنیم» درحالی‌که از اول معلوم بود این تجربه اشتباه است؛ این را امام و رهبری و همۀ هوشمندان فرموده بودند. اما بالاخره این مذاکره را تجربه کردیم و هزینه دادیم و عقب ماندیم. الان معلوم شده است که اگر مذاکره نکرده بودیم هم، دشمن جرأتِ جنگیدن نداشت و حتی در تهدیدهای خودش هم کوتاه می‌آمد. 🔹 جامعۀ ایمانی وقتی امتحان بشود، یک‌دفعه کفر نمی‌ورزد و نمی‌گوید «اصلاً من ایمان ندارم!» بلکه سراغ یک مستمسک می‌رود که یک وجاهتی داشته باشد؛ مثلاً می‌گوید «حالا بگذار تجربه کنیم!» اما تجربه‌کردن همان و پشت‌کردن به ایمان همان! نتیجه‌اش هم نابودشدن یا هزینه‌دادن است! 🔹 البته تجربه، چیز خوبی است و اگر به تجربه اعتنا نکنیم، می‌شود «شقاوت»! کمااینکه علی(ع) به ابوموسی اشعری-که سرپرست تیم مذاکره‌کنندۀ حضرت بود- فرمود: اگر تجربه و عقل را زیر پا بگذاری، شقی هستی! (نهج‌البلاغه/نامه۷۸) به تجربه باید اعتنا کرد، اما وقتی تجربه را بهانه قرار بدهیم که از ایمان فاصله بگیریم، در امتحان الهی زمین می‌خوریم. 🔹 در جنگ بدر، وقتی مسلمین ۷۲نفر اسیر گرفتند، رسول‌خدا(ص) فرمود «اینها را باید به قتل برسانیم، ما مأمور نیستیم که اسیر نگه داریم و این کار به صلاح ما نیست...» ولی مردم گفتند: «بگذارید این اسیرها را آزاد کنیم یا مبادله کنیم و به‌جایش پول بگیریم، در این صورت بین ما و دشمن خون جاری نمی‌شود» 🔹 رسول‌خدا(ص) فرمود: اگر می‌خواهید، این راه را تجربه کنید، اما بدانید که به همین تعداد، در جنگ بعدی شهید خواهید داد. همین‌طور هم شد؛ در جنگ اُحد، ۷۲نفر شهید دادند، درحالی‌که اگر سخن پیامبر(ص) را ترجیح می‌دادند، ضرر نمی‌کردند و هزینه نمی‌دادند. 👤علیرضا پناهیان 🚩 کاظمین- گفتگوی تلویزیونی–۹۸.۵.۱۰ 👈🏻متن کامل: panahian.ir/post/5584 https://eitaa.com/piyroo
روشنترین تلاقی آیینه و آب، در آوازهاے روشن شهر زمزمه میشود و دو بهار، در فصلی گم شده در تاریخ، از راه میرسند و باهم پیوند میخورند... 💜 https://eitaa.com/piyroo
🌹قـــسمت: ششم و هفتم از رمان زیبای ⚘عاشقانه های دومدافع #اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌹قـــسمت: ششم و هفتم از رمان زیبای ⚘عاشقانه های دومدافع #اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک #افسر
...♡داستان { ♥️} خانم محمدے؟؟ سرمو برگردوندم ازم فاصلہ داشت  دویید طرفم نفس راحتے کشید.سرشو انداخت پاییـݧ و گفت سلام خانم محمدے صبتوݧ بخیر موقعے ک باهام حرف میزد سرش  پاییـݧ بود اصـݧ فک نکنم تاحالا چهره ے منو دیده باشہ  پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم _سلام صبح شما هم بخیر ایـݧ و گفتم و برگشتم ک ب راهم ادامہ بدم صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم راستش...من... انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید (آقای محسنی )پسر پر شرو شور دانشگاه رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبے بود رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ  خانم محمدے روزتون بخیر سجادے چشم غره اے براش رفت و از مـݧ عذر خواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت خلاصہ ک تو دلم کلے ب سجادے بدو بیراه گفتم اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب ک تشیف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ  عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مث پیر زنها؟؟ اخمے بهش کردم گفتم علیک سلام  بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد خندیدو گفت:اوه اوه اینطور ک معلومه دیشب  یه اتفاقاتی افتاده. یارو کچل بود؟زشت بود؟ نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا؟؟ بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالا ها احتیاج داری  ب ایـݧ فک.تازه اول جوونیتہ تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مث مـݧ جا خورد تو کلاس یه نگاه ب من میکرد یہ نگاه ب سجادے بعد میزد زیر خنده. نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے.... https://eitaa.com/piyroo
{ 💚 } بعد دانشگاه منتظر  بودم ڪ سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد... پکرو بی حوصلہ رفتم خونہ تارسیدم ماماݧ صدام کرد... اسماااااا؟؟ سلام جانم ماما؟ سلام دخترم خستہ نباشے سلامت باشے ایـݧ و گفتم رفتم طرف اتاقم ماماݧ دستم و گرفٺ و گفت: کجا؟؟؟چرا لب و لوچت آویزونہ؟ هیچے خستم آهاݧ اسماء جاݧ مادر سجادے زنگ برگشتم سمتش و گفتم خب؟خب؟ مامان با تعجب گفت:چیہ؟چرا انقد هولے کلے خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـݧ اخہ ماماݧ ک خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے... گفت ڪ پسرش خیلے اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم گفت اونطورے نگاه نکـݧ گفتم ک باید با پدرش حرف بزنم إ ماماݧ پس نظر من چے؟؟ خوب نظرتو رو با هموݧ خب اولے ک گفتے فهمیدم دیگہ خندیدم و گونشو بوسیدم وگفتم میشہ قرار بعدیموݧ بیروݧ از خونہ باشه؟؟؟ چپ چپ نگاهم کرد و گفت: خوبہ والاجوون هاے الاݧ دیگہ حیا و خجالت نمیدونـݧ چیہ ما تا اسم خواستگارو جلوموݧ میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق شب ک بابا اومد ماماݧ باهاش حرف زد ماماݧ اومد اتاقم چهرش ناراحت بودو گفت اسماء بابات اصـݧ راضے ب قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشوݧ... از جام بلند شدم و گفتم چے؟چرااااااا؟ ماماݧ چشماش و گرد کرد و با تعجب گفت؟ شوخے کردم دختر چہ خبرتہ تازه ب خودم اومد لپام قرمز شده بود.... ماماݧ خندید ورفت بہ مادر سجادے خبر بده مث ایـݧ ڪ سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود خلاصہ قرارموݧ شد پنج شنبہ کلے ب ماماݧ غر زدم  ک پنجشنبہ مـݧ باید برم بهشت زهرا ... اما ماماݧ گفت اونا گفتـݧ و نتونستہ چیزے بگہ... خلاصہ ک کلے غر زدم و تو دلم ب سجادے بدو بیراه گفتم..... دیگہ تا اخر هفتہ  تو دانشگاه سجادے دورو ورم نیومد فقط چهارشنبہ ک قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ... ایـݧ از کجا میدونست خدا میدونہ هرچے ک میگذشت کنجکاو تر میشدم بالاخره پنج شنبہ از راه رسید.. ... https://eitaa.com/piyroo
💢مهریه چه بود؟ ♦️مهریه همسر شهید : ⇜بنا به درخواست همسر شهید هیچ مهریه ای در نظر گرفته نشد 🎊مهریه همسر شهید : ⇜ سید محسن صفوی ♦️مهریه همسر شهید : ⇜یک سکه طلا 🎊مهریه همسر لبنانی شهید : ⇜یک جلد قرآن کریم و یک لیره لبنانی ♦️مهریه همسر شهید : ⇜یک چک با مبلغ بسیار پایین مبلغ چک پس از ازدواج به فرمانده سپاه اصفهان تقدیم شد تا خرج رزمندگان در جبهه ها شود. 🎊مهریه همسر شهید : ⇜سلاح کلت کمری شهید و یک جلد قرآن ♦️مهریه همسر شهید : ⇜یک سکه طلا به عشق امام خمینی(ره) 🎊مهریه همسر شهید : ⇜زیارت شهرهای مکه، مدینه، مشهد، سامرا، کربلا، نجف، کاظمین که همگی انجام شده و مهریه ادا شده است. ♦️مهریه شهید : ⇜یک سفر حج 🎊مهریه شهید مدافع حرم : ⇜۱۲۴ هزار صلوات، حفظ قرآن، ۵ سکه طلا و ۱۴ شاخه گل نرگس به عشق امام زمان (عج) 💞😍 https://eitaa.com/piyroo
🌸 🔅 امام صادق عليه السلام: 🔺 اگر خداوند تبارك و تعالى امير مؤمنان عليه السلام را براى فاطمه سلام الله علیها نيافريده بود، براى او هيچ همسرى بر روى زمين نبود، از آدم تا كنون 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی شهید پیدا نمیشد یه رسم خاص داشتیم. یکی از بچه ها رو می گرفتیم و بزور می خوابوندیم تا با بیل مکانیکی رویش خاک بریزند😁 اونم التماس کنه تا شهدا خودشون رو نشون بدهند تا ولش کنیم ...😜😅 اون روز هر چه گشتیم شهیدی پیدا نشد، کلافه شده بودیم،🙁 دویدیم و عباس صابری رو گرفتیم.🤗 خوابوندیمش رو زمین و یکی از بچه ها دوید و بیل مکانیکی رو روشن کرد،😬 تا ناخن های بیل رو به زمین زد که روی عباس خاک بریزه، استخوانی پیدا شد.😳 دقیقا همونجایی که می خواستیم خاکش رو روی عباس بریزیم ... بچه ها در حالیکه از شادی می خندیدند ،😆 به عباس گفتند: بیچاره شهید! تا دید می خوایم تو رو کنارش خاک کنیم ، خودش رو نشون داد، گفت: دیگه فکه جای من نیست، برم یه جا دیگه برا خودم پیدا کنم.😇 چون تو می خواستی کنارش خاک بشی خودش رو نشون داده ها!!!🙃🌷 و کلی خندیدیم ...😂 خاطره ای از زندگی راوی : 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
°{🕊♥️}° روزی که قرار بود صیغه محرمیت بخوانیم☺️، بعد از محرم شدن به اتفاق خانواده‌های‌مان رفتیم یک ‌امام‌زاده زیارت💛 و بعد هم بیرون امام‌زاده نشستیم با هم صحبت کنیم 🍃 من که کنارش نشسته بودم، انگار کر بودم اصلاً هیچی نمی‌شنیدم😐، اما یادم هست خیلی از رهبر صحبت کردند☺️ بعد از عقد از اعتقاداتش گفت و از صحبت کردنش مشخص بود که خیلی طرفدار سرسخت آقاست🙂✌️ شدیداً نسبت به حضرت آقا غیرتی بود همه می‌گفتند «آقا ابوالفضل اصلاً ناراحت نمی‌شود☺️ » واقعاً کسی ناراحتی آقا ابوالفضل را ندیده بود، اما روی مسائل رهبری خیلی حساس بود و ناراحت می‌شد🙂 درباره با مسائل دیگر خیلی آرام بود و اصلاً ناراحت و عصبانی نمی شد❤️ راوے:همسرشهید 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
♥️ شهید محمود نریمانی همیشه می‌گفت : هر چی می‌خواید از شهدا بگیرید . ازشون بخواید براتون دعا ڪنن . من خودم خیلی چیزها از شهدا گرفتم . پ.ن : ای شهید بحق خودت از خدا بخواه تا ما هم مثل شما عاقبت بخیر بشیم . 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
! بار آخر به من گفت مامان يك سؤال دارم از ته دلت جوابم را بده. اگر زمان امام حسين بود و من مي‌خواستم بروم به سپاه امام حسين‌! تو چه مي‌گفتي؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فداي امام حسين( ع). گفت من خودم را هم را انتخاب كردم، فردا نكند ناراضي شوي كه اين كار شيطان است... بعد شهادتم دلخوري نكن كار شيطان است... و رفت... من هم به او افتخار مي‌كنم...؛ از عاشقان شهید هادی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
✨﷽✨ 🌿 ✨ روح الله می گفت : وسط کارها و دغدغه های روزانه هم میشه توی دلت باخدا حرف بزنی ساده و بی تکلف خدا را همیشه در نظر داشت✨ 🌷 🌷 ❤️ ❤️ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حےعلےالصلاه اذان بسیار زیبا با صدای ملکوتی #شهیدحامدبافنده 🍃🌹 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
پیامبر اکرم ص فرمودند: هرگاه وقت نمازت رسید آماده آن شو وگرنه شیطان تو را سرگرم می کند. همه مکر شیطان برای به تأخیر انداختن نماز است، نمازت را اول وقت بخوان... 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🌺🍃🌺🌸🌺🍃🌺 من و به راضی بودیم . به همین خاطر بود که ، از یک دست آینه وشمعدان و حلقه ازدواج بالاتر نرفت! برای ، پیشنهاد کردم طبق رسم معمول تهیه شود که به شدت کرد! گفت: کیو می زنیم، خودمون یا بقیه رو؟ اگر قراره رو این طوری بگیریم، پس چرا رو اونقدر ساده گرفتیم؟! باش این جور بریز و بپاش ها و راضی نیست. تو هم از من نخواه که بر خواست عمل کنم. با این که برای مراسم، ، وجمعی از آمده بودند، نظرش تغییری نکرد وهمان شام ساده ای که تهیه شده بود را بهشان داد! می گفت: فقط توی و این چیزها نیست . یعنی همین که بتونی کار درستی رو که رسم و رسومه، انجام بدی. راوی: https://eitaa.com/piyroo
🌺🍃🍀🌸🍀🍃🌺 رفقایم توی بسیج شنیده بودند ازم خواستگاری کرده. از این طرف و آن طرف به گوشم می‌رساندند که «قبول نکن، متعصبه». با خانم‌ها که حرف می‌زد، سرش را بالا نمی‌گرفت. سر برنامه‌های بسیج اگر فکر می‌کرد حرفش درست است، کوتاه نمی‌آمد. به قول بچه‌ها حرف، حرف خودش بود، معذرت خواهی در کارش نبود. بعد از ، محبتش به من آنقدر زیاد بود که رفقام باور نمی‌کردند این همان باشد که قبل از می‌شناختند. طاقت نداشت سردرد من را ببیند. که آمد، نه سربازی رفته بود، نه کار داشت. خانواده‌ام قبول نکردند. گفتند «سربازیت را که رفتی و کار پیدا کردی، بیا حرف بزنیم». دو سال طول کشید. آنقدر رفت و آمد و با پدر و مادرم صحبت کرد تا راضیشان کرد. کمی بعد از ، با قانون قد و وزن معاف شد، بس که لاغر بود و قد بلند. توی سازمان هم مشغول شد. مهریه را خانواده‌ها گذاشتند، پانصد تا سکه؛ ولی قرار بین من و چهارده ‌تا سکه بود. بعد از هم همه سکه‌ها را به من داد. مراسم عقد و عروسی را خودمان گرفتیم، خیلی . روای : https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ روش مواجهه با عیوب همسر از نظر رهبر انقلاب : پسران، در ذهنشان دختر ایده‌آلشان را نقاشی میکنند و دختران هم پسر ایده‌آلشان را نقاشی میکنند؛ اما آن وجود ندارد. نه اینکه در این شهر نیست، در این کشور هم نیست؛ بلکه روی زمین هم نیست! 🔹همه ما نقص داریم. خب؛ حالا تا از هم دوریم، این نقص‌ها را نمیدانیم؛ به مجردی که ازدواج انجام شد و کنار هم قرار گرفتیم، کم‌کم کمبودها ظاهر میشود. حالا ناراضی باشیم؟ نخیر؛ باید زندگی را آنگونه که هست، پذیرفت و با آن ساخت. ۸۱/۶/۶ 📛 اینطور نباشد که اگر بر اثر معاشرت، اشکال و عیب و ایرادی در همسرتان مشاهده کردید، آن را بزرگ بشمارید و برای خودتان عقده و غصه کنید. ۸۲/۲/۲۸ 🔺البته یک عیب‌هایی هست که قابل برطرف شدن است، آنها را برطرف کنید. یک عیب‌هایی هم هست که قابل برطرف شدن نیست؛ با آنها هم باید بسازید. ۶۳/۱/۲۴ https://eitaa.com/piyroo
شهیدی که از سر بریده اش صدا بلند شد: «السلام علیک یا اباعبدالله» امام جماعت واحد تعاون لشگر ۲۷ رسول (ص) بود بهش می‌گفتند حاج آقا آقاخانی روحیه عجیبی داشت زیر آتیش سنگین عراق در شلمچه شهدارو منتقل می‌کرد عقب توی همین رفت و آمدها بود که گلوله مستقیم تانک سرش را جدا کرد من چند قدمیش بودم هنوز تنم‌ می‌لرزه وقتی‌ یادم‌ میاد از سر بریده اش صدا بلند شد: «السلام علیک یااباعبدالله» راوی :جواد علی گلی- همرزم شهید فرازی از وصیت نامه شهید: "خدایا من شنیدم که امام حسین(ع) سرش را از قفا بریدند، من هم دوست دارم سرم از قفا بریده شود من شنیدم که سر امام حسین بالای نی قرآن خوانده، من که مثل امام حسین اسرار قرآنی نمی‌دانستم که بتوانم با آن انس بگیرم که حالا از مرگم قرآن بخوانم ولی به امام حسین(ع) خیلی علاقه و عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام به ذکر یاحسین یاحسین باشد.. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
⭕️ ماموران سیا در کنار خاتمی!!! 🔻رکسانا صابری یکی از نفوذی های سازمان جاسوسی سیا بود که توانست با ارتباط گرفتن از روحانیون لیبرالی مثل خاتمی،اطلاعات مهمی رو از کشور خارج کند 🔻معصومه علی نژاد یکی دیگر از دخترانی بود که توانست به خلوت و همنشینی های خاتمی و یارانش نفوذ کند حتی فیلم اوازخوانیش برای خاتمی در رسانه ها جنجال شد معصومه علی نژاد توانست با اتو گرفتن از خلوت های خاتمی و یارانش اطلاعات مهمی دست پیدا کنه و ان را به سازمان های جاسوسی بفروشد معصومه علی نژاد هم اکنون یکی از کارمندان سیا در شبکه های ماهواره ای هست که علیه چادر و حجاب برنامه میسازد 🔻فریبا داوودی مهاجر یکی دیگر از دخترانی بود که توانست به خاتمی نزدیک شود حتی به صورت مشاوری خاتمی رسید فریبا داوودی بعد اینکه توانست به اطلاعات مهم نظام دست پیدا کنه از کشور خارج شد و الان در شبکه های ماهواره ای علیه کشور تبلیغ میکند 🔻حال سوال اینه چرا هرچی دختر جاسوس و خاینه با خاتمی رابطه صمیمانه داشتند!؟: 💠 رسانه مردمی ثائر https://eitaa.com/piyroo
« همیشه دفتر یادداشتی📝 زیر بغل داشت یک بار این تقویم را باز کردم چند نامه لای آن بود💌، از برادران بسیجی ، یکی گفته بود « من سر پل صراط یقه‌ات را می‌گیرم😒 سه ماهه نشسته‌ام داخل سنگر به امید دیدن شما💔😞 راوی:همسرشهید 🌷 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🖌روایت مادر شهیدان_بختی 💢می‌دانستم ممکن است شهید شوند، سرشان را ببرند یا تکه تکه‌شان کنند من آگاهانه راضی به رفتنشان شدم. می‌دانستم ممکن است شهید شوند، سرشان را ببرند و بدنشان را تکه تکه کنند، اینها همه را می‌دانستم بعد گفتم: راضی به رضای خدا هستم و قربون بی‌بی‌ زینب(س) هم می‌روم که خاک پایش هم نمی‌شوم. با خودم می‌گفتم: بی‌بی‌ زینب(س) چه کشید؟ مگر حسن و حسینش را فدا نکرد؟ در صحرای کربلا به او چه گذشت؟ من هنوز گوشه‌ای از سختی‌های او را هم نکشیده‌ام. 🌷شهیدان مدافع حرم مصطفی مجتبی بختی🌷 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo