eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
. مےگفت:‌سر‌پُست‌بود،تنها،ساعت‌۲‌تا۴ . صبح،وقت‌نگهبانے،سرخاڪریز . رفتم‌پست‌رو‌ازش‌تحویل‌بگیرم . دیدم‌تیر‌خورده‌تو‌پیشونیش . افتاده‌ڪف‌سنگر،خیلےدلم‌سوخت؛ . تنها‌بود‌شهید‌شد،ڪسےبالا‌سرش‌نبود . سرش‌رو‌تو‌بغل‌بگیره. . از‌غصہ‌بیرون‌نمےرفتم‌از‌فڪرش . شب‌خوابشو‌دیدم! . گفتم‌خیلےناراحت‌بودم‌تنهایـےشهید‌شدے . گفت:‌فقط‌بهت‌بگم‌تیرڪہ‌خوردم، . قبل‌از‌اینڪہ‌بخورم‌ڪف‌سنگر، . افتادم‌تو‌دامن‌امام‌حسین‌علیہ‌السلام :) 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌹 سردار سپهبدشهید حاج قاسم سلیمانی: قدرت نمایی مانور ۲۰ میلیونی ، بیش از رژه مسلحانه است. https://eitaa.com/piyroo
📸شهید کر و لالی که با امام زمان(عج) ارتباط داشت اسمش عبدالمطلب اکبری بود. زمان جنگ توی محل ما مکانیکی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخره‌ش می‌کردن. یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“. کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“! ما هم خندیدیم ومسخره‌ش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌‌ش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت… فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخره‌ش کردیم! خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: ” بسم الله الرحمن الرحیم “ یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدن! یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌م کردن! یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو شهید میشی... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿خدایا..! عاشق ‌در برابر معشوق‌ آنقدر عشق‌ میورزد تا بمیرد!💔 من‌ هم ‌آنقدر عاشق‌ تو هستم که می‌خواهم‌ در راه ‌تو تکه‌تکه ‌شوم ... 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
من‌نمی‌گویم‌ولی‌فقیه‌معصوم‌است‌ ولی‌ملتی‌‌که‌به‌امرخدا‌به‌امرولی‌فقیه‌ اعتماد‌می‌کند؛‌خدااجازه‌ی‌اشتباه‌به‌ آن‌رهبررانمی‌دهد‌وبه‌نوعی‌به‌او معصومیت‌می‌بخشد :)🌷 https://eitaa.com/piyroo
•🍃🕊• ♥️↓ مادرش از بقالی سر کوچه براش بستنی خرید اما پسر بچه بستنیش رو نخورد و اونو توی آستیـنش قایم کرد ! وقتــی رسیدن خونه رو کرد به مـادرش و گفت : مامان بستنیم آب شد اما دل بچه های تو کوچه آب نشد . . .! -سرباز روح الله- کاش ماهم مثل شمابشویم https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج باز هم با چشمای گرد شده گفت: -برای چی می خوای روی من حساب کنی؟ -برای اطلاعات دست اول. همه دارن اون پائین از فضولی می میرن بدونن چرا مهرابی نیامده. ترنج به پشتی صندلی اش تکیه داد و با خودش فکر کرد واقعا چرا ارشیا نیامده با شناختی که از او داشت می دانست ادم وظیفه شناس و مسئولیت پذیری هست. مهتاب بلند شد و گفت: -برم ببینم بچه ها چی میگین. و از کلاس خارج شد. ترنج توی فکر خودش غرق بود و متوجه رفتن مهتاب نشد. از شب تصادف دیگر ندیده بودش. بعد از گفتن آن جمله کذایی ناگهان غیبش زده بود. ترنج با یادآوری جمله ارشیا و لحنی که آن را بیان کرده بود. لبخند روی لبش آمد. حالا داشت به حرفهای استاد مهران می رسید. راست می گفت. پسرها دنبال دست نیافتنی ها هستند گرچه خودشان را با هر موردی که سهل و الوصول باشد سرگرم می کنند ولی برای زندگی مطمئنا دنبال افرادی می رود که به راحتی خودشان را به انها وا نمی دهند. ترنج اه کشید. آیا برای همین توجه ارشیا به او جلب شده بود؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 قبلا همیشه جلوی چشمش بود. چقدر هم راحت انگار نه انگار که ارشیا پسر غریبه ایست. بعد به کار های خودش فکر کرد. دلیلش چهمی توانست غیر از همین.حالا که او خودش را از ارشیا دور کرده بود او متوجهش شده بود. شوقی عجیبی توی دلش با این فکر پیدا شد. اینکه کسی تو را بخواهد نه بخاطر جاذبه های ظاهری بلکه برای اینکه تو را کشف کند. پس حالاکجاست؟ نکنه اتفاقی براش افتاده باشه؟ کاش از ماکان بپرسم.توی فکر بود که مهتاب به همراه چند نفر دیگر از بچه ها وارد کلاس شدند. مهتاب خودش را ول کرد روی صندلی و به ترنج گفت: -شایعه خانم منصوری از همه داغ تره. ترنج با کنجکاوی به مهتاب نگاه کرد: -جریان چیه؟ -بچه ها می گن با هم عروسی کردن و رفتن ماه عسل. ترنج پخی زیر خنده زد: چه سرعت عملی. من چهارشنبه شب که دیدمش هنوز مجرد بود. تازه ای کیو اگه عروسی گرفته بود ما جز اولین نفرا بودیم که دعوت می شن. مهتاب شانه ای بالا انداخت و گفت: -خوب تو که نمی ذاری به بچه ها بگم 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج راست نشست. -مهتاب حرفی که نزدی؟ مهتاب بی خیال موبایل ترنج را برداشت و درحالی که با آن ور می رفت گفت: -اسمت و نگفتم که فقط گفتم یه منبع محرمانه. ترنج پوفی کرد و تیکه داد: - حالا ببین می تونی آبروی ما رو ببری. -نه بابا بچه ها اینقدر روی این ماجرای خانم منصوری پا فشاری کردن که حرف من تاثیری نداشت.فردا که خانم منصوری اومد همه می فهمن این شایعه چقدر مسخره اس. -چرا؟ -چون خانم منصوری شنبه ها کلاس نداره ولی یکشنبه صبح کلاس داره میاد. - خوب شاید مهرابی هم بیاد. ترنج شانه ای بالا انداخت و مهتاب گفت: -بیادم فرق نمیکنه بالاخره یه شیرینی نمی دن؟. -من چه می دونم. -جون مهتاب تو خبر نداری؟ - مهتاب گیر دادیا نه خبر ندارم. مطمئنم ماه عسلی در کار نیست. همان موقع استاد وارد شد و مکالمه ها قطع شد. ترنج تا برسد خانه دل آشوبه گرفته بود. آن شایعه که مسخره بود. ولی آیا اتفاقی برای ارشیا افتاده بود که یک هفته کامل نمی آمد. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم از بندگی حضرت معبود زدیم این الفت ما به دوست امروزی نیست یک عمر دم از مهدی موعود زدیم 🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
گردشِ خون  در رگ‌هایِ زندگے شیرین است اما ریختن آن در پایِ محبوب شیرین‌تر است و نگو شیرین‌تر بگو بسیار بسیار شیرین‌تر..❤ 🕊 🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من بی وفایی کردم و اما شما نه مردم همه راهی شدند و ما چرا نه؟ کفران نعمت کرده ایم آقا ببخشا ما را بزن باشد ولی با نه! 💔 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
محمد حسین اهل کردن و کردن بود😁 نامزدی ما هم شیرینی خاصی داشت. 4 ماه دوست‌داشتنی! دائماً حسین‌آقا می‌کرد. مثلاً تماس می‌گرفتم و با حالت دلتنگی‌ می‌پرسیدم «آخر هفته تهران می‌آیی؟» می‌گفت «باید ببینم چه می‌شود!» چند ثانیه بعد، آیفون به صدا در می‌آمد و حسین‌آقا پشت در ایستاده بود!😍 یادم هست یک‌بار دیگر می‌خواستم برای خرید به بروم. . هرچه فکر کردم چه کنم، به نتیجه‌ای نرسیدم! خجالت می‌کشیدم از پدر و مادرم پول بخواهم. نشستم به مطالعه اما تمام فکرم به خرید بود. مشغول ورق‌زدن کتابم بودم که دیدم هزار پول لای آن است!😊 از پدر و مادرم سوال کردم که آنها پول برایم گذاشته‌اند؟ گفتند نه! مامان گفت «احتمالاً کار حسین‌آقاست!» خریدم را انجام دادم و بعداً هرچه تماس گرفتم و از او پرسیدم، طفره می‌رفت. می‌گفت «نمی‌دونم! من؟ من پول بگذارم؟» حتی این مدل کارها را برای خانواده‌ام هم انجام می‌داد عادتی که بعدها هم ترک نشد! :همسر شهید 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo