🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_480
-ترنج چی شده؟
اشک ترنج جاری شد.
-من اصلا منظورم این نبود.
ارشیا طاقت نیاورد و بدون توجه به ماشین هایی که از کنارشان می گذشتند سر ترنج را در آغوش گرفت:
-ترنج به خدا من شوخی کردم.
ترنج نگاه اشک آلودش را به ارشیا دوخت.
-ناراحت نشدی؟
-نه عزیزم. من می خواستم تو دست از اون حرفات برداری. اگه تو احساس کنی برای من خیلی سنت کمه من نباید
این احساس و داشته باشم که برای تو پیرم؟
ترنج خودش را از آغوش ارشیا بیرون کشید و نگاه خجالت زده ای به اطراف انداخت و گفت:
-راست میگی.
-پس دیگه از این حرفا نزن خوب؟
ترنج با سر تکان دادن حرف ارشیا را تائید کرد. ارشیا با خوشی گفت:
-خوب پس حالا بریم شام؟
-میشه اول بریم خونه من لباس عوض کنم؟
ارشیا خندید.
-بزن بریم.
ماکان داشت سوت زنان موهایش را جلوی آینه مرتب می کرد. که ترنج و ارشیا با هم وارد شدند. ماکان با خنده به
آنها سلام کرد:
-به سالم داماد عزیز. خوش اومدی.
ارشیا هم با خنده جواب داد..
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_481
-باز کجا داری می ری اینقدر به سر و فکلت رسیدی؟
ماکان چشم غره ای به ارشیا رفت و با چشم به ترنج اشاره کرد و با حرص گفت:
-باز شروع کردی استاد.
ترنج پرسید:
-مامان کجاست؟
-نمی دونم رفته بیرون.
ارشیا همچنان به ارشیا زل زده بود. ماکان اعتراض کرد:
-چی می گی بابا؟
ارشیا ابرویی بالا انداخت و گفت:
-هیچی.
ترنج به ماکان و ارشیا مشکوکانه نگاه کرد و گفت:
-جریان چیه؟
ماکان موضوع را عوض کرد و گفت:
-راستی شما دو تا کجا بودین؟
ارشیا گفت:
-دانشگاه الانم تصمیم داریم بریم توی کوچه علی چپ رستوران؟ شما احیانا اونجاها که با کسی قرار ندارین؟
ماکان از کنار ارشیا رد و شد و تنه محکمی به او زد و گفت:
-نخیر من با یکی از بچه ها یک قرار کاری دارم.
ارشیا دست به سینه ایستاد و گفت:
-قرار کاری؟
ماکان دیگر نایستاد و گفت:
-دیرتون شد برین شامتون و بخورین چکار به من داری؟
و زود رفت. ارشیا خنده اش را جمع کرد و به ترنج گفت:
-برو لباس بپوش بریم.
بعد وسایل ترنج را برداشت و گفت:
-برو من اینا رو می آرم.
ترنج چادرش را برداشت و از پله بالا رفت. ارشیا هم به دنبالش.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_482
ماکان سوار ماشین شد و دوباره به گوشیش نگاه کرد.
هیچ فکر نمی کرد رابطه اش با مهسا به اینجا برسد.
پوفی کرد و ماشین را روشن کرد.
داشت می رفت که همه چیز را تمام کند. از مهسا خسته شده بود.
اوایل فکر می کرد کسی که می خواسته پیدا کرده ولی کم کم فهمید که مهسا هم با بقیه هیچ فرقی نداشته فقط کمی در برابر خواسته هایش مقاومت کرده تا دل ماکان را به دست بیاورد.
ولی خیلی زود خودش را لو داد که او دنبال همان چیزهایی هست که بقیه بودند.
ماکان ثروتمند بود و چهره خوبی هم داشت.
برای آنها همین کافی بود.
ماشینش را پارک کرد و حرفهایی که توی ذهنش آماده کرده بود برای خودش تکرار کرد:
"ببین مهسا نه که تو دختر بدی باشی ولی خوب ما با هم جور نیستیم."
احمقانه بود ولی باید از شرش خلاص میشد.
البته خودش هم می دانست که باید خیلی وقت ها پیش این کار را می کرد خودش هم نمی دانست برای چه تا حالادست دست کرده.
نگاهش را انداخت به ساعتش.
تقریبا هفت بود. میز خالی پیدا کرد و نشست.
جای مسخره ای را انتخاب کرده بود.
البته مهسا با کلی نق و نوق قبول کرده بود. تا شش
دانشگاه کلاس داشت و بعد هم می بایست کارهای فردایش را راست و ریست کند.
برای همین ماکان اینجا را انتخاب کرده بود که به خوابگاه مهسا هم نزدیکتر باشد.
مهسا هم که انگار اینقدر از علاقه ماکان به خودش مطمئن بود که دلیلی نمی دید هر وقت که ماکان قرار گذاشت مهسا هم با سر برود.
ماکان با این فکر پوزخند زد و دوباره به ساعتش نگاه کرد. ده دقیقه از هفت گذشته بود.
ماکان کلافه دستی توی موهایش کرد و با خودش گفت:
"اینم یکی دیگه از اخلاقای گندش. همش عادت داره من و نیم ساعت بکاره. اگه نمی خواستم تموم کن عمرا منتظر
می موندم."
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت1206
🔰 روایتگری حاج قاسم سلیمانی از شهادت و شهید همت و دفاع مقدس.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
🔴 خاطرهای از شهید #حاج_قاسم_سلیمانی که در زمان حیاتش اجازه نداد منتشر شود!
💠 مادر بزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه میخوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل میروم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید. بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که میگویم جایی #منتشر_نکنید. گفت:
⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬
http://eitaa.com/joinchat/2796617737Cc5231e645a
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🔴 خاطرهای از شهید #حاج_قاسم_سلیمانی که در زمان حیاتش اجازه نداد منتشر شود! 💠 مادر بزرگوار سردار ح
°•🦋
+ استوری های ناب میخای،؟؟؟🌼~`
معدنشش اینجاست🌹
زودی بیااااااا
تاتموم نشده😎😎😎😎😎😎👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/2796617737Cc5231e645a
بیا این کانال منبعشه👌
کانالیه هوش از سر همه عشاق اهل بیت برده..!
شبا ڪه دلم میگیره
میرم اینجا،آرومم میکنه:)♡
#سلام_امام_زمانم 💚
تو...
آفتابترین
آفتابِزمیـنوزمانـۍ!
بهتوڪهفڪرمیکنم،آنقدرگرممیشوم،
ڪهکوهغصههایم
آبمیشود!
صبـحۍڪهباتوشروعشود
خورشیدنمیخواهد..!
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یاد_شهدا_با_صلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
وعده ی خداوند
#تخلف ناپذیر
و
#شهادت !💔
تنها مسیر
یکطرفه ی دنیای
ماست!
هرچه خدا بخواهد
همان گونه می شود..
#صبحتون_شهدایی 🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری 📲 |
#معراج_شهدا🕊
🔻نشون نداره مادرم منم نشون نمیخوام، از خدا خواستم همیشه
بشم شهید گمنام...
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌿بزرگیمیگفٺ:
تڪیهڪنبهشهداء
شهدا تڪیهشان به خداست؛
اصلاڪنار گل بشینی بوی گل میگیری
پسگلستانڪنزندگیت
رابایادشهدا....
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊 شهیدان "عبدالکریم آزادیان" و "خدارحم گل آور داریونی" شناسایی شدند
🌹"شهید عبدالکریم آزادیان" که بهعنوان شهید گمنام در سال ۱۳۹۶ در "مسکن مهر فولادشهر اصفهان" و "شهید خدارحم گل آور داریونی" نیز که بهعنوان شهید گمنام در سال ۱۳۹۳ در "خراسان شمالی" دفن شده بودند، از طریق انجام آزمایش DNA شناسایی شدند
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
|🌻💛*
چادری بر سرم دارم
ڪه عاقلانـه انتخابش ڪردم
وعـاشقانه،عاشقـش شدم
من ایڹ عاشقانه های عاقلانه را
دوست دارم:)
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌸🌱
ما...
تو را ندیدهایم!
اما یک دل، نه...
صد دل، عاشقت شدیم!🌱
ما...
تو را ندیدیم!
اما از کودکی...
یادمان دادند...
به تو تکیه کنیم!
که جانیّ و جهانی!💫
ما...
تو را ندیدیم!
اما جان و جوانیمان را...
با دعا برای #فرج
سپری کردیم!😔
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#بدونیم
حضرت ابراهیم همه بتها رو شکوند که من و تو امروز از کسی بت نسازیم عزیزجان✋🏻
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
اسمش را گذاشتھاند '' شھیدِعطری "
مادرش میگوید :
از سنِ تکلیف تا شھادت ،
نماز شبش ترک نشده بود :)🌱. .
#شھیدسیداحمدپلارك 🕊
#شهیدانہ "
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
همہمیـگفتنجبـهہبخوربخوابـہ!!
راســـــٺمیگفتن✋🏿
خمپارھمیخوردن
میخوابیـــــدטּ..(:!💔
#شهیدانہ🕊
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شهید ثاقب ساکن امارات متحده عربی بود،
در شرکت عمویش کار و کاسبی بهم زده بود
به پول ایران،آن موقع ماهی ده میلیون تومان، حقوق ثابت میگرفت.
شرارت فرزندان جهود و جسارت به حرم دختر امیر المومنین،، رگ غیرتش رو به جوش آورد
دُبی رو با همه ی زیبایی های مادیش کنار گذاشت و خودش رو به دفتر گزینش تیپ زینبیون در قم رساند
او هم مثل خیلی از رویش های جبهه مقاومت،جزء نابغه های ارتش آخر الزمانی حضرت آقا امام خامنه ای {اعلی الله مقامه الشریف}حساب میشد.❤️
سالها در روستاها و دهات پاراچنار پاکستان پنجه در پنجه وهابیت انداخته و پخته شده بود.✅
گلوله تکفیریای پاکستان،او رو به مقام جانبازی رسانده بودند.
🌷سوریه،در یکی از عملیاتها، رفت که پیکر حاج حیدر (شهید محمد جنتی)رو عقب بیاره که تیر تک تیرانداز تکفیری اون رو به آغوش شاهد شهادت رساند و در کنار فرمانده باقی ماند.💔
چهار ماه بعد از شهادتش،خدا دختری به او هدیه داد
#شهید مدافع حرم
#شهید ثاقب حیدر
با نام جهادی کربلا
#زینبیون
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo