eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
279 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه ای قلم! در چشمِ من حالِ پریشان را ببین آسمانِ واژه‌ها ابری‌ست، باران را ببین میله‌های کاغذی را دود کن؛ آهی بکش دفترم را ترک کن؛ بیرونِ زندان را ببین از زمانِ حال، هجرت کن به قرنِ با علی اولِ تقویمِ کوفه خطّ پایان را ببین در دیارِ لافتی دنبالِ اِلّایش بگرد روی فرشِ خاک، جاهِ شاهِ مردان را ببین گفته بودی که ملول از دیو و دَدهایی؛ برو لابلای نخل‌ها تصویرِ انسان را ببین ساعتی بنشین میانِ کوچه‌ی شب‌گردی‌اش روی دوشِ ماه، زخمِ کیسه‌ی نان را ببین رازق است؛ اما میانِ سفره‌ی نورانی‌اش نانِ خشک و اشکِ چشمانِ نمکدان را ببین زرق و برقِ جانمازِ بت‌پرستان را نبین دست‌های پینه‌دارِ این مسلمان را ببین مصحفی که رفت، روی نیزه‌ها تزویر بود چشم وا کن؛ باء بسم‌الله قرآن را ببین نقشه می‌خواهی برای راهِ پُر پیچ و خمت؟! پشتِ مولا باش، ردّ پای سلمان را ببین هجرتت در حیرت‌آبادِ زمان کافی‌ست، نیست؟! حیرتت را در نجف کامل کن، ایوان را ببین هر چه دیدی را برای دفترم تعریف کن شعرها را روی هم بگذار، دیوان را ببین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه بخر مقابل چشمانِ خوب‌ها بد را بزن به نام خودت این بدِ زبانزد را میان ماندن و رفتن از انتخاب نگو بگیر راه سقوطِ منِ مردّد را همیشه سنگِ دلم راهِ اشک را بسته تلنگری بزن ای روضه! بشکن این سد را ببخش، حاجتِ من کمتر است از کَرمت خودت بخواه برایم هر آنچه باید را به جمعِ گریه‌کنان، بین ابرها بردی همان‌ کسی که خودش را به گریه می‌زد را شهادتِ نفسم یا حسین و یا حسن است نگیر از لب خشکم فراتِ اَشهد را مسافر حرمم، روی بالِ سجاده سلامِ صبح به مبدأ رسانده مقصد را کلاغ را چه به پرواز با کبوترها! کسی سیاه ندیده‌ست رنگِ گنبد را به حقّ پای سپاهِ پیاده‌ی حرمت ببر زیارت دنیای خوب‌ها بد را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه محمد خُلق و حیدر صولت و زهرا صفت زینب شکوه علم و کوه صبر و رود معرفت زینب خدا در لوح محفوظش نوشته نام زینب را تماشا کن به تعظیم مقامش، ماه و کوکب را حجاز و حاجیان مات اند در تفسیر و عرفانش عراق و شام مبهوتند در گفتار و برهانش به دامانش ببین دست توسل برده میکائیل به خاک بارگاهش می‌ نهد سر با ادب جبریل زنی که اعتبار مذهب است و روح ایمان است وجودش زینت است و افتخار شاه مردان است به تیغ خطبه اش رجّاله را از پا در آورده کلامش کاخ شاهان عرب را زیر و رو کرده قلم! از مدح او بنویس و از عمر خودت کم کن سرت را پیش پای دختر شیر خدا خم کن قلم با اشک خود از اضطرار خواهری بنویس‌ قلم از اتصال خنجری با حنجری بنویس بگو از آن زمانی که سوار از روی زین افتاد که زینب دید یک دم عرش بر روی زمین افتاد که زینب مضطرب بود و حسینش را صدا می زد برادر پیش چشم خواهرش هی دست و پا می زد عطش بود و بیابان، آب هم نایاب تر می شد در آغوش پدر هی کودکی بی تاب تر می شد سه شعبه آمد و حلقی برید آشفته شد زینب به جای اشک با خون صورت ارباب تر می شد به روی او که دریای کرم بود آب را بستند فرات از شرم بی شرمی آن ها آب تر می شد برادر رفت سمت علمقه آن گاه خواهر دید پس از شقُّ القمر مهتاب هم مهتاب تر می شد امان از عصر عاشورا که پیش چشم یک خواهر برادر از سراب خون خود سیراب تر می شد پس از هر داغ هی داغی می آمد بر دل زینب پریشان بود هر لحظه دلش بی تاب تر می شد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها وا نشد جبریل اگر سمت نجف بال و پرش بهتر آنکه بر زمین جاری شود خاکسترش خوش به حال آن کبوتر بچه ای که تا سحر میپرد از صحن ایوانش به صحن دیگرش داستان سنگ و زر یعنى که ما و فضه اش قصه‌ی شاه و گدا یعنى که ما و قنبرش در مقام آخریت بود، دیدند اولش در مقام اولیت بود، دیدند آخرش خاک را گل میکند گل را خلائق میکند نیست هرکه خلق مولا خاک عالم بر سرش اینهم از ظرفیت دنیاى بى ظرفیت است هرکه اورا میپرستد مینویسد کافرش با على یکتاپرستم، ورنه میخواهم چکار آن خدایى را که این آقا نباشد مظهرش آرزوى مرگ کردن چاره ى کارش بود سائلی که دست خالى میرود از محضرش چهارده قرن است دارد رزق ما را میدهد با همان یک مرتبه بخشیدن انگشترش آه... ظلمت آه… ظلمت آه... ظلمت میشود واى اگر خورشید را روزى براند از درش مرتضى یعنى قسیم النار والجنه، ولى هست معیارش در این تقسیم حب همسرش تازه کعبه آبرویی یافت و قیمت گرفت همچنانی که صدف قیمت گرفت از گوهرش از در کعبه نرفت و بر در کعبه نرفت چونکه باید بعد ازین کعبه بیاید بر درش خاک یا خاکسترش کن مصحفی را که درآن آیه‌ی «الیوم اکملت» نباشد محورش «مبعث ختم رسل ترویج حب حیدر است تا دهد نشر ولایت حق کند پیغمبرش» به خودش که جای خود، حتی به خاک پاش هم هر کسی شک میکند شک میکنم به مادرش کور دلها احمقند، احمق چه میفهمد علی جان احمد بود که خوابید بین بسترش جز علی و فاطمه دیگر ندیده روزگار اینقدر شرمنده باشد همسری از همسرش @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها خدا چون دید آن لب تشنگان بیت دریا را تفضل کرد بر ساقی کوثر امّ سقا را خدا شیر آفرینان را کند دمساز با شیران کند ام البنین روشن تنور بیت زهرا را دخیل چادرش هستند مادرهای این عالم که سر کرده‌ست این زن چادر ام‌ابیها را کدامین زن لیاقت داشت در عقد علی باشد علی که سه طلاقه کرده بود آن روز دنیا را من این ام البنین را کمتر از مریم نمیدانم اگر مریم نباشد که نمی‌آرد مسیحا را جزاک الله یا ام البنین با این اباالفضلت چه خوش درس وفا دادی یل خوش قد و بالا را سرش را تکه تکه داد روی نیزه تا دشمن نگیرد معجر زینب سلام الله علیها را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه از آن شکوه به زیر آمدم؛ خمیدم من کنار پیکر تو، ناسزا شنیدم من برای جرعه‌ی آبی که تشنه جان ندهی کنار مادرمان دشت را دویدم من تنت حصاری صد تیر و تیغ و نیزه شده خلاصه هرچه که کردم، تورا ندیدم من آهای یوسف مدفون زیر دشنه و سنگ! برای دیدن تو، دست خود بریدم من برای بوسه‌ی آخر، برای عرض ادب چقدر نیزه ز جسمت برون کشیدم من @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه اسیر رحمت خود کرده‌ای کرامت را به دست‌گیری خود، وعده ده قیامت را ز دامن تو یقین دست صبر کوتاه است خیال وصل شما، کشته استقامت را پیمبران اولوالعزم در نزول بلا به اقتدای شما بسته‌اند قامت را به‌غیر حضرت زهرا و تو، کدامین زن به‌روی شانه‌ی خود می‌کشد امامت را تو ظلم را به مذلّت کشانده‌ای یعنی خودت گرفته‌ای از شام، انتقامت را امام کرب‌وبلا، تشنه‌ی سلام تو بود غروب روز دهم، اوّل قیام تو بود همه بساط شما، نور عشق محضر توست تمام پرده‌ی عصمت، نخی ز معجر توست حسین در همه عمرش به خویش می‌بالید که زیر گنبد این آسمان، برادر توست جهان، حیات خودش را ز فاطمه دارد همان‌که فخر نموده‌ست از این‌که مادر توست به ذوالفقارِ زبانِ تو فتح شد کوفه بگو که حیدر کرّار، نام دیگر توست امام را سر ذوق آوری به هرحالت حسینِ بر سر نی رفته، پای منبر توست امید بسته دو عالم به دست بسته‌ی تو شکوه دین‌ پیمبر، سر شکسته‌ی تو تو در میان بلا، قد کشیده‌ای زینب هرآن‌چه می‌شنوم را تو دیده‌ای زینب تو تشنه‌تر ز همه بوده‌ای و دم نزدی تو در مسیر سواران، دویده‌ای زینب مشخّص است ز عمر کم تو بعد حسین زمان ذبح برادر، رسیده‌ای زینب غلاف و کعب نی و تازیانه، بارش سنگ تو طعم یک‌به‌یکش را چشیده‌ای زینب هنوز سر به فلک می‌زند جراحاتت تو لحظه‌لحظه، پیاپی شهیده‌ای زینب گریستی همه را با دو چشم یعقوبی برای یوسف گم‌گشته، سینه می‌کوبی برای آه نمانده به سینه‌ات نایی صدای بی‌کسی تو نمی‌رسد جایی نفس بکش؛ نفست را کسی نمی‌بُرّد حریم‌ خلوتتان را نمی‌درد پایی ز صبح، پیرهنی را به سینه چسباندی هزار مرتبه گفتی: چرا نمی‌آیی تو رو به قبله‌ای و هیچ‌کس کنارت نیست عزیزکرده‌ی حیدر! چقدر تنهایی کسی نمانده بیاید به زیر تابوتت کسی نمانده بگرید، رباب، لیلایی چقدر بی‌کسی و انتهای غم این‌جاست که لحظه‌لحظه‌ی عمرت، غروب عاشوراست برای صحن بهارت، رسید فصل خزان نداشت قلب جهان بعد از آن زمان، ضربان برای امر مهمّی وضو گرفت کسی نشست قبل اذان، روی سینه‌ی قرآن دوید خنجر و عالم فتاد از حرکت بریده شد سر ارباب عالم امکان کسی بدون جسارت نرفت از گودال چه سفره‌ای است! همه رزق می‌برند از آن خدا به داد دل دختران شاه رسد عبای غارتی‌اش را به دوش کرده سنان چه ظلم‌ها دم آخر به شاه می‌کردند تمام دخترکانش نگاه می‌کردند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه روی نیازم کجاست، سوی حسین است و بس قبله قلبم کجاست کوی حسین است و بس سلسله عشق را سلسله جنبان خداست سلسله عشق چیست موی حسین است و بس دیدن وجه خدا گر که تو را آرزوست وجه خدا ای عزیز روی حسین است و بس بوی بهشت خدا از حرمش می وزد بوی بهشت خدا بوی حسین است و بس رحمت و لطف و کرم مهر و وفا و صفا بخشش و جود و عطا خوی حسین است و بس هر که امانش دهند روز جزا از عذاب از برکات دم و هوی حسین است و بس کوثر و حوض بهشت زمزم و هم سلسبیل اندکی از قطره جوی حسین است و بس آنکه بود طالب دیدن وجه خدا گو که مرادت چو من روی حسین است و بس می طلبد هر کسی امن و امان از عذاب حصن امان خدا کوی حسین است و بس حسن خدا را عیان کس نتوانست دید آینه حسن حق روی حسین است و بس @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه منظر دل های ماست، کرب و بلای حسین مرغ دل ما زند، پر به هوای حسین یک نگه کربلا بِه بود از صد بهشت جنت اهل دل است، صحن و سرای حسین دیدن باغ بهشت، مژده به زاهد دهید زاهد و حور و قصور، ما و لقای حسین تربت پاکش بود داروی هر دردمند دار شفای خداست، کرب و بلای حسین ملک سلیمان بود در نظرش بی بها آن که گدایی کند پیش گدای حسین هرکه رود کربلا بوسه به خاکش زند بشنود از قدسیان، بانگ و نوای حسین چون به عزاخانه اش پا نهی آهسته نه بال ملایک بود، فرش عزای حسین خنده کنان می رود، روز جزا در بهشت هرکه به دنیا کند، گریه برای حسین غم نخورد بعد از این، بهر سرای دگر آن که «شکوهی!» شود، نوحه سرای حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها به هنگام پیری مرانم ز پیش که صرف تو کردم جوانی خویش الا ای جگر گوشه فاطمه که بردی دل اهل دل را همه کی ام من؟ که باشم هوادار تو هوادار تو هست دادار تو من از کودکی عاشقت بوده ام قبولم نما گرچه آلوده ام به عشق تو هرکس که منسوب شد اگر بد بود عاقبت خوب شد غمت حاصل زندگانی من به راه تو طی شد جوانی من من از ریزه خواران خوان تو ام اگر چه بدم میهمان توام به عشقت از آن دم که خو دادی ام به چشم همه آبرو دادی ام ز در راندگانت حسابم مکن گدایم، کرم کن جوابم مکن به کوی وفا آشیانم بده سگ خانه ام، استخوانم بده ازین رو سپیدم بر داورم که من هم سیاهی این لشگرم مبادا برانی مرا از درت به بازوی بشکسته مادرت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه آن قدَر زير نعلها پا خورد مثل پيراهنش تنش "تا" خورد روزه‌اش را سنان شکست آخر نیزه ای را به جای خرما خورد تشنه بود آب خواست، اما شمر آب را پیش چشم آقا خورد یاد پهلوی مادرش افتاد پهلویش ضربه بی هوا تا خورد این صدای شکستن سینه است زیر مرکب شد استخوان ها خُرد پشت و روی تنش یکی شده بود زینب از دیدن تنش جا خورد چقَدَر هتک حرمتش کردند غارت پیکرش بفرما خورد در نمی آمد از تنش، بسکه پنجه بر دستباف زهرا خورد پیش چشمان نیمه بازش آه چشم نامحرمی به زن ها خورد چشمهای حسین درد گرفت تیر وقتی به چشم سقا خورد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بی جانم و جان می شود موسی بن جعفر در جانم ایمان می شود موسی بن جعفر تا بر لبم گل می کند "باب الحوائج" بانی احسان می شود موسی بن جعفر مشهد، رضا... قم، فاطمه ... با این کریمان والی ایران می شود موسی بن جعفر یک قطره از دریای آقایی اش این است یار فقیران می شود موسی بن جعفر فهمیده ام از ماجرای بُشر حافی کهفِ هراسان می شود موسی بن جعفر باید که با پای برهنه رفت سویش وقتی که رضوان می شود موسی بن جعفر خشکیده ام باید بیافتم در مسیرش بر تشنه باران می شود موسی بن جعفر جانم به لب آمد از این ماتم، ز بس که زندان به زندان می شود موسی بن جعفر وقتی غل و زنجیر بر ساقش می افتد دردش فراوان می شود موسی بن جعفر وقتی که می افتد میان سجده انگار در جامه پنهان می شود موسی بن جعفر حالا که زندان بان غرورش را شکسته داغش دو چندان می شود موسی بن جعفر کارش فقط گریه است بر جد غریبش وقتی که عطشان می شود موسی بن جعفر جسم نحیفش می رود زیر سم اسب؟! یا سنگ باران می شود موسی بن جعفر؟! یا در تنور و تشت و روی نیزه آخر قاری قرآن می شود موسی بن جعفر؟! واللهِ نه این روضه ها سهم حسین است حتی کفن نه... بوریا سهم حسین است @poem_ahl