eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
281 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها ای کوثر علی چِقَدَر زود می روی بال و پر علی چقدر زود می روی بعد از نبی دلم به تو خوش بود فاطمه هم سنگر علی چقدر زود می روی ای تکیه گاه زندگی حیدر غریب ای لشکر علی چقدر زود می روی شرمنده ی تو هستم و پهلوی زخمی ات ای یاور علی چقدر زود می روی دردت به سینه بود و به حیدر نگفتی‌اش غم پرور علی چقدر زود می روی نُه سال از علی تو بدی دیده ای مگر؟ ای همسر علی چقدر زود می روی بد جور زندگی علی را به هم زدند ای دلبر علی چقدر زود می روی خیری که نیست بعد تو در زندگی من ای کوثر علی چقدر زود می روی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها تفسیر او به دست قلم نامیسّر است در شأن او غزل ننویسیم بهتر است شأن نزول یک پری از آسمان به خاک دامان مادری‌ست که در شأن کوثر است هر مصرعم لبی‌ست که لبخند می‌زند این بیتِ من شبیهِ لبان پیمبر است او فاطمه‌ست معنی این نام را هنوز از هر زبان که می‌شنوم نامکرّر است در کوچه بوی آتش و در خانه عطر گل مرز بهشت و دوزخ از آن روز این در است با پهلوی شکسته هم از کوه، کوه‌تر با قامت خمیده هم از آسمان سر است لبخند می‌زند که بخندند بچه‌ها مادر اگر که جان بدهد باز مادر است مولا هنوز اوّل بی‌هم‌نفس شدن بانو در انتظار نفس‌های آخر است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها قرار من چه کسی بعد تو قرار علیست پس از تو بانوی خانه! که خانه دار علیست تو جسم و جان منی بین قبر خوابیدی و این مزار، مزار تو نه مزار علیست دلیل خیسی این خاک، اشک نیست فقط کمی هم از عرق روی شرمسار علیست تو یاس بودی و در باغ، پرپرت کردند عجیب نیست اسیر خزان، بهار علیست پس از تو آنچه سپید است گیسوی حسن است پس از تو آنچه سیاه است روزگار علیست غذای دیشبمان دستپخت زینب بود چُنان تو و پدرت، دخترت کنار علیست دری که سوخته، دارد هنوز می سوزد چرا که مستمع روضه های یار علیست منم که ماندم و لبخند و طعنه ی یک شهر وگرنه خانه ی تو نزد کردگار علیست به روی شانه ی تو چند موی سوخته بود نه موی سوخته بلکه طناب دار علیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها مریضه ای که شفا می دهد ، جواب شده است فلک به روی سر مرتضی خراب شده است نفس کشیدن زهرا چقدر قیمتی است که قدر جان علی، هر نفس حساب شده است پناه عالمیان حیدر است، اما او پرش شکسته، پناه ابوتراب شده است نخی ز چادر او آفتاب شد، اما غبار، در پی آزار آفتاب شده است غبار بر روی چادر نشست در کوچه غبار، قاتل خورشیدِ در حجاب شده است برای صورت او برگ گل ضرر دارد همان کسی که به او حوریه خطاب شده است صداق فاطمه را شرم مرتضی پرداخت برای دادن مهرش، چقدر آب شده است دلیل شرم علی بال زخمی زهراست دلیل شرم علی قصه ی طناب شده است دو دست دختر او را طناب بعداً بست امان، مسیر غزل مجلس شراب شده است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه خزان رسید و به گلزار من شرار انداخت رسید هیزم و آتش به شاخسار انداخت دَری که ساختم آخر به من خیانت کرد گرفت آتش خود را به روی یار انداخت میان معرکه سلمان خداش خیر دهد دوید و زود عبا را رویِ نگار انداخت خودم ز سینه ی او میخ را در آوردم ببین مرا به چه کاری که روزگار انداخت عقب کشید و به دیوار خورد و در پیچید شیار در به روی پهلویش شیار انداخت زن جوان مرا می زدند نامردها مدینه فاطمه ام را در احتضار انداخت و یک غلاف که دست چهل نفر چرخید و دست فاطمه را عاقبت ز کار انداخت چقدر چادر زهرا به پاش می پیچید زن مرا وسط کوچه چند بار انداخت همین که دست به معجر گرفت طوفان شد صدا که زد همه را یاد ذوالفقار انداخت از آن به بعد که برگشت فاطمه، زینب دو گوشواره ی خود را دگر کنار انداخت تو را غلاف که انداخت حسینت هم ز روی اسب نیفتاد، نیزه دار انداخت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه آه از غمی که هست و ز غم پروری که نیست از سنگری که هست و ز هم سنگری که نیست طفلان من به نان و غذا لب نمیزنند گیرم که سفره پهن شده، مادری که نیست زینب نشسته اشک مرا پاک میکند کوثر شده به جای همان کوثری که نیست شستیم خون مانده به دیوار را ولی.. از خاطرم چگونه رَوَد آن دری که نیست؟ آه ای مغیره، بد زن من را لگد زدی حالا فقط علیست و آن همسری که نیست من در اتاق، سوم و هفتم گرفته ام در این محل برای تو چشم تری که نیست از من حسین قول زیارت گرفته است از دیدن تو آرزوی بهتری که نیست وقتی تو و حسین نشستید در تنور زینب نشسته چشم به راه سری که نیست یک روز داغ چادر خاکی مرا شکست یک روز هم مصیبت آن معجری که نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها آدم است او یا مَلَک ماهیّتش معلوم نیست گرچه مخلوق است نوع خلقتش معلوم نیست حضرت زهراست خود تفسیری از آیات قدر آن شب قدری که حتی ساعتش معلوم نیست مادرش یا دخترش من هرچه دقت می کنم با رسول الله، زهرا نسبتش معلوم نیست در کسا بی فاطمه غیر از علی و بچه هاش رحمة للعالمین هم ساحتش معلوم نیست بعد ابرِ نیلیِ سیلی، در این شب ها شده مثل آن ماهی که نصف صورتش معلوم نیست فاطمیه مثل دردی تا ظهور منتقم طول درمان دارد اما مدتش معلوم نیست روضه یعنی داستان مادری در اوج خود چون به کوچه می رسد یک قسمتش معلوم نیست گرچه معلوم است دارد می رود مادر ولی حضرت فِضه دلیل لُکنتش معلوم نیست ضربه وقتی ناگهان شد بی توجه می خورد ضربه وقتی ناگهان شد شدتش معلوم نیست هم که معلوم است او ریحانة الحوراست و هم که وقت خشم سیلی قدرتش معلوم نیست اینکه قبر علت خلقت چرا مخفی شده در میان اهل معنا علتش معلوم نیست یادم آمد موقع سجده به مُهر کربلا فاطمه در هیچ مهری تربتش معلوم نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها برای بردن داغی چنین خبر گرم است خبر رسیده به چیدن سرِ تبر گرم است اگرچه مادر خانه به بستر است ولی تنور خانه سه ماه است بیشتر گرم است تنور خانه ی زهرا اگر که در سر ظهر تنور غصه ی حیدر ولی سحر گرم است نشسته اند ملائک به مکتب زهرا جهان به قصه ی دیوار و میخ سرگرم است چهل نفر بشود کل شهر، در عالم فقط علی ست که پشتش به یک نفر گرم است پسر به گرمی آغوش مادرش زنده است اگر چه تا ابد آغوش این پدر گرم است خبر رسیده که بعد از هزار و اندی سال بدون آتش و هیزم هنوز «دَر» گرم است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را از رقیبان کمین کرده عقب می ماند هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر هر که تعریف کند خواب خوشایندش را مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد مادرم تاب ندارد غم فرزندش را عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو به تو اصرار نکرده است فرایندش را قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید بفرستند رفیقان به تو این بندش را: منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر لای موهای تو گم کرد خداوندش را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند معنی کور شدن را گره ها می فهمند سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه رفیق حادثه های به رنگ تقدیری اسیر ثانیه هایی شبیه زنجیری در این رسانه ی دنیا میان برفک ها نه مانده از تو صدایی نه مانده تصویری رسیده سن حضورت به سن نوح اما شمارِ مردم کشتی نکرده تغییری هزار جمعۀ بی تو گذشته از عمرم هزار سال پیاپی دچار تاخیری شبیه کودک زاری شدم که در بازار... تو دست گمشده ها را مگر نمی گیری؟ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه رسیده‌ام به چه جایی، کسی چه می‌داند رفـیــق گـریـه کجایی؟ کـسی چـه می‌دانــد میـان مـایی و با مـا غـریبه‌ای، افسوس چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می‌داند تـمـام روز و شبـت را همـیشه تنهایی «اسیر ثانیه‌هایی» کسی چه می‌داند بـرای مـردم شهـری کـه با تو بد کردند چگونه گرم دعایی؟ کسی چه می‌داند تـو خـود بـرای ظـهـورت مـصـمـّـمی اما نمی‌شود که بیایی کسی چه می‌داند کـسی اگر چه نداند خدا که می‌داند فقط معطل مایی کسی چه می‌داند اگـر صحـابـه نباشد فـرج که زوری نیست تو جمعه جمعه می‌آیی کسی چه می‌داند @poem_ahl