eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
279 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم دیدم آشوبم، تلاطم دارد اشکم، در خروشم می‌رسید از هر طرف فریاد جانکاهی به گوشم: «شیعتی ما إن شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی» راه را گم کرده بودم، آخر آیا می‌رسیدم؟ خسته و تنها در آن صحرا، چه غربت‌ها که دیدم هر غریبی را که دیدم، زیر لب آهی کشیدم دشت ساکت بود، اما این صدا را می‌شنیدم: «اِذ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی» آرزوها داشتم، راهی شدم تا در سپاهش کاش من هم می‌شدم از کشتگان یک نگاهش آخر راه من و او تازه بود آغاز راهش راه او آغاز می‌شد از میان قتلگاهش «لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشورا جمیعاً تَنْظُرونی» می‌زد آتش بر جهانی غربت بی‌انتهایش کودک شش‌ماهه هم می‌خواست تا گردد فدایش ناگهان شد غرق خون با یک سه‌شعبه ربنایش کاش آنجا آب می‌شد آب از هُرم صدایش: «كَيْفَ‌ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَأَبَوْا أَنْ‌ يَرْحَمُونی» بود آیات شگفتی از گلویی تشنه جاری هر دلی بی‌تاب می‌شد با طنین سرخ قاری دخترش راوی خون بود آن میان با بی‌قراری می‌سرود این اشک‌ها را تا بماند یادگاری: «وَ انا السّبط الّذی مِن غَیر جُرم قَتَلونی» @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه ای دسته گل وحی به گلزار مدینه قرآن حسین ابن علی بر روی سینه بر عمۀ سادات همانند و قرینه دریای کمالی و وقاری و سکینه هم فرش‌نشین استی و هم عرش مقامی همه عمه و هم خواهر و هم دختِ امامی سر تا قدم آیینۀ پا تا سرِ زهرا زهرا به تو بالد که تویی کوثرِ زهرا هم کوثر زهرایی و هم دختر زهرا با زینب کبرا شده هم سنگر زهرا گردون شرف را ز ازل قائمه‌ای تو در شرم و حیا فاطمۀ فاطمه‌ای تو هنگام دعا مرغ سحر با تو سخن گفت هفتاد و دو تابنده قمر با تو سخن گفت خورشید به بالای شجر با تو سخن گفت از حنجر ببریده پدر با تو سخن گفت ای نهضت سالار شهیدان به تو مدیون تـو دختر قرآنی و قرآن بـه تو مدیون نه نام سکینه، که وجود تو سکینه است سر تا قدمت راضیه، مرضیه، امینه است مهر تو به طوفان بلا نوح و سفینه است جز زینب و کلثوم چه کس بر تو قرینه است؟ تو قلب حسین‌استی و تو روح ربابی در هُـرم عطش مـادر آیینه و آبی پیغمبر و زهرای مطهر به تو نازد هنگام سخنرانی، حیدر به تو نازد عباس و حسین و علی‌اکبر به تو نازد بر شانۀ بابا علی اصغر به تو نازد در کوفه گشودی لب خود را به تکلم دیدم پـدرت زد بـه سرِ نیزه تبسم دیدی پدرت سر به کف دست نهاده چون شعله کشیده سر و چون کوه، ستاده بـر رفتن میدان ز حرم کرده اراده تنها تـو ورا کردی، از اسب پیاده پای فرسش را بـه کف دست گرفتی انگار که یک لحظه از او هست گرفتی ای فاطمۀ فاطمه، ‌ای کوثر بابا همسنگر عمه به کنار سر بابا الحق که تویی پاره‌ای از پیکر بابا وز حنجر ببریده پیام آور بابا تنها نه همین در دل آرام حسینی تـا روز جزا حامل پیغام حسینی تو یک گل نیلوفری از گلشن زهرا دامان تو عکس گلی از دامن زهرا زیبد به تن پاک تو، پیراهن زهرا حتی بدنت گشت شبیه تن زهرا آغاز شد از دامن گودال، خروجت تا گوشۀ ویرانه چهل بار عروجت ای جای لبت مانده بر آن حنجر پاره اشک تو به هفتاد و دو خورشید، ستاره عباس به تبخال لبت کرده نظاره حتی سر نی از تو خجل گشت دوباره روئید گل از شرم تو بر صورت عباس تو دست گرفتی به رخ از خجلت عباس هر خانه که دارای رباب است و سکینه آن خانه بوَد خانه‌ای از شهر مدینه ای مانده تو را داغ روی داغ به سینه ای خون خدا را به ره شام، رهینه وصف تو جـز از عترت اطهار نیاید از «میثم» بی دست و زبان، کار نیاید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ای دل سوختگان شمع عزای حرمت اشک ما وقف تو و کرب‌وبلای حرمت در هوای محن‌آلودۀ غربت، آید عطر گل‌های بهشتی ز فضای حرمت شمعدان‌ها همه در سوز و گداز از داغت تیره از آهِ مَلَک، آینه‌های حرمت می‌شود خاطرۀ غربت زهرا ترسیم خلق را در نظر از حال و هوای حرمت برسد بوی خدایی، بوزد عطر بهشت هر طرف باز شود پنجره‌های حرمت یادِ روزی که شهادت به رخت در وا کرد شور و غوغاست به پا در همه جای حرمت مهدی‌ات زائر و ای کاش که می‌دانستم که گذارد قدم آن ماه،‌ کجای حرمت یادِ آن روز که شد روضۀ تو کرب‌وبلا شاهد کرب‌وبلایت، شهدای حرمت دولت آل علی تا به ابد پاینده‌ست این بُوَد در همه اَدوار صدای حرمت پایۀ هستی دشمن ز پی افتاد اینجا ای برافراشته تا عرش بنای حرمت هر چه کردند نشد کم ز شکوهت مولا باز هر روز شد افزوده صفای حرمت یا رضا از سر این مُلک نگردد کوتاه سایۀ مرحمت‌آمیزِ لوای حرمت هدیه کرده‌ست «مؤید» به غزالان حرم غزلی را که سروده‌ست برای حرمت @poem_ahl
اشکی بوَد مرا که به دنیا نمی‌دهم این است گوهری که به دریا نمی‌دهم گر لحظه‌ای وصال حبیبم شود نصیب آن لحظه را به عمر گوارا نمی‌دهم عمری بوَد که گوشه‌نشین محبتم این گوشه را به وسعت دنیا نمی‌دهم در سینه‌ام جمال علی نقش بسته است این سینه را به سینۀ سَینا نمی‌دهم تا زنده‌ام ز درگه او پا نمی‌کشم دامان او ز دست تمنا نمی‌دهم سرمایۀ محبت زهراست دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی‌دهم گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا یک ذره از محبت زهرا نمی‌دهم امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست این نقد را به نسیۀ فردا نمی‌دهم در سایۀ رضایم و همسایۀ رضا این سایه را به سایۀ طوبی نمی‌دهم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه کسی که عشق بُوَد محو بردباری او روان به پیکر هستی‌ست لطف جاری او بزرگ آینۀ قدرت خدایِ بزرگ که شاهد است جهان بر بزرگواری او امام پنجم و معصوم هفتم آن مولا که چرخ یافته رفعت، ز خاکساری او بر او سلام که باشد سلام پیغمبر گواه روشن فضل و طلایه‌داری او جهان علم بُوَد یادگار او، صد حیف به درد و داغ نوشتند یادگاری او ز کربلا سند زنده‌ای به کف دارد گواه من دل خونین و اشک جاری او هزار خاطره دارد ز راه کوفه و شام ز مهربانی زینب، ز غمگساری او پیاده رفتن او پای نیزۀ سرها مصیبتی‌ست که پیداست ز آه و زاری او به دل ز داغِ بسی کشته، زخم کاری داشت عدو ز زهر، نمک زد به زخم کاری او هشام دست به آزار حضرتش بگشود چو دید در ره اسلام، پایداری او ره شکنجه و تبعید او گرفت چو دید قرار دولت خود را به بی‌قراری او مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید فتاده در کف دشمن، رکاب‌داری او شرار زهر ستم همچو شمع آبش کرد که یافت رنگ خزان، چهرۀ بهاری او دلا بسوز ز داغش که خویش فرموده‌ست به حاجیان که بگیرند سوگواری او خدا کند که بیفتد قبول درگاهش غم «مؤید» و اخلاص و جان‌نثاری او @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه از روى حسین تا نقاب افکندند در عالم عشق، انقلاب افکندند تبریک به طوفان‌زدگان غم و درد کشتى نجات را به آب افکندند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها ای قدر تو بر مردم دنیا پنهان چون گوهر در سینۀ دریا پنهان چون فاطمه‌ات غریب هستی اما قبر تو عیان و قبر زهرا پنهان @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه من در بر کشتی نجات آمده‌ام در ساحل چشمۀ حیات آمده‌ام تا زودتر از زود گناهم بخشند قبل از عرفه در عرفات آمده‌ام @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها ای آینه‌دار پنج معصوم! در بحر عفاف، دُرّ مکتوم پروردۀ دامن ولایت مظلومۀ خاندان مظلوم قدر تو به ممکنات، مجهول مهر تو به کائنات، معلوم شیرازۀ شرع از تو محکم منظومۀ عشق از تو منظوم تو زینب دوّمی، علی را نامند گرت به «امّ کلثوم» آیینۀ آفتاب و ماهی یا سیّدتی‌! به ما نگاهی تو راز عجیب کربلایی بانوی شکیب کربلایی هم‌راز شهید نینوایی دم‌ساز غریب کربلایی بر خرمن هستی ستم‌کار سوزنده‌ لهیب کربلایی در آتش غم، اگر بسوزی با صبر، طبیب کربلایی آنجا که خطابه، کارساز است توفنده‌ خطیب کربلایی آیینۀ آفتاب و ماهی یا سیّدتی‌! به ما نگاهی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه مهر تو را به عالم امکان نمی دهم این گنج پر بهاست من ارزان نمی دهم گر انتخاب جنت و کویت به من دهند کوی تو را به جنت و رضوان نمی دهم نام تو را به نزد اجانب نمی برم چون اسم اعظم است به دیوان نمی دهم جان می دهم بشوق وصال تو یا حسین تا بر سرم قدم ننهی جان نمی دهم ای خاک کربلای تو مهر نماز من آن مهر را به ملک سلیمان نمی دهم مارا غلامی تو بود تاج افتخار این تاج را به افسر شاهان نمی دهم دل جایگاه عشق تو باشد نه غیر تو این خانه خداست به شیطان نمی دهم گرجرعه ای زآب فراتت شود نصیب آن جرعه را به چشمه حیوان نمی دهم تا سر نهاده ام چو مؤید بدرگهت تن زیر بار منت دونان نمی دهم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه اى یکّه‌تاز عرصه‌ی صبر و رضا! حسین! وى رهنماى قافله‌ی کربلا! حسین! جان رسول و نور دل بضعه الرّسول! خون خدا و زاده‌ی خون خدا! حسین! در شأن خاندان تو، اى معدن کرم! نازل شده کریمه‌ی «قل انّما»، حسین! هر ابتدا رسد به نهایت ولى تویى آن ابتدا که نیست ورا انتها، حسین! خورشید بى‌زوالى و تابان ز دو افق یک مطلعت مدینه، یکى کربلا، حسین! صبر و رضا عجب نبُوَد از مقام تو زیرا تویى حقیقت صبر و رضا، حسین! معجزنماست ذکر تو زیرا که می‌دهد بر مرده جان و هر مرضى را شفا، حسین! شایسته است گفتن «صلّوا على الحسین» چون مصطفى ز توست، تو از مصطفى، حسین! راه محبّت تو که باشد صراط دین گردد به باب خلد برین منتها، حسین! هر کس که جُست بر تو توسّل، نجات یافت اى ناخداى فُلک «اتاکم نَجى»، حسین! مدیون توست دین که اگر نهضتت نبود از دین نبود نام و نشانى به جا، حسین! گویند خاک، زر شود از کیمیا ولى در خاک توست خاصیت کیمیا، حسین! هر درد کز علاج طبیبان برون بُوَد با یک اشاره‌ی تو پذیرد شفا، حسین! اى روح معرفت که نواى خوشت هنوز پیچیده است در عرفات و منا! حسین! آنجا که بس معارف و احکام حقّه را فرموده‌اى بیان به زبان دعا، حسین! تو کعبه‌ی امیدى و در وقت حج شدى ناکرده حج ز بیت الهى جدا، حسین! پیدا هنوز حسرت آن حجّ ناتمام از مشعر است و مروه و رکن و صفا، حسین! رفتى به کربلا و در آن سرزمین پاک کردى بناى کعبه‌ی دل‌ها بنا، حسین! خود مظهر وفایى و نادیده روزگار همچون صحابه‌ی تو به مهر و وفا، حسین! سرباز توست آیت آزادى و شرف سردار توست مظهر صدق و صفا، حسین! کار خدایى از تو نباشد عجب، بلى جایى که هست طفل تو معجزنما، حسین! حرّیّت این که توبه‌ی حر مى‌کنى قبول جود این که می‌کنى به عدویت عطا، حسین! با جسم چاک چاک تو در خاک و خون تپید جان رسول و فاطمه و مرتضى، حسین! روزى که حشر خلق بُوَد با امامشان امّید آن که با تو بُوَد حشر ما، حسین! از فاطمه به نام تو آغاز می‌شود برنامه‌ی شفاعت روز جزا، حسین! در گیر و دار محکمه‌ی عدل کردگار بر دست توست چشم همه اولیا، حسین! نامت چو بر زبان گذرد، بند بند من گویند با زبان و دلم یک‌صدا، حسین! ما را چه غم ز عرصه‌ی محشر؟ که باز هم محشر به پا کنیم ز فریاد «یا حسین» خلقى ز کربلاى تو جنّت طلب کنند امّا که هست جنّت ما کربلا، حسین! در کام ماست آب گل‌آلوده‌ی فرات خوش‌تر ز آب زمزم و آب بقا، حسین! پر می‌زند دلم به هواى حریم تو آنجا که مستجاب بُوَد هر دعا، حسین! دارالشّفاى خلق بُوَد کوى تو دریغ! بر خلق بسته شد در دارالشّفا، حسین! خون شد ز هجر کوى تو دل‌ها، عنایتى وین راه بسته بر همگان برگشا، حسین! گشتم خجل ز وصف تو، اى آنکه جز خداى حقّ ثناى تو نکند کس ادا! حسین! بر قطره‌هاى خون شهیدان قسم! که ما هرگز نمی‌شویم ز یادت جدا، حسین! ما جان به شوق کرببلاى تو می‌دهیم حاشا اگر که چهره بپوشى ز ما، حسین! بادا نثار جان تو و برخیان تو حمد فرشتگان و درود خدا! حسین! هنگام جان سپردن و در تنگناى قبر بر پرس و جوى حال «مؤیّد» بیا حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها افسوس که "شمس والضحی" کرد غروب در پرده ای از رنج و بلا کرد غروب هر "ماه گرفتگی" بود یک ساعت این ماه گرفته بود تا کرد غروب @poem_ahl