«حسینجان! تو ته گودال رفتی، من شدم بالانشین»
(دلگویهای با برادر عزیزم حاج شیخ #مهدی_خداجویان به بهانه مقام مجنون و نشان وفا)
قسمت ۱از۲
اخوی! کاکا! برادر! یُوْلداش! قارداش! داداش!
اصلاً به لسان حاجآقای حقشناس، داداشجون!
چه کاری بود با ما کردی؟!
داداشصیغهای ما!
این رسمش نبود...
اعتراف میکنم تا حال، کمتر اینگونه غافلگیر شده بودم...
والله قسم اگر میدانستم، نمیآمدم...
میدانم شما خواستید حق برادری و اخوت و مرام و معرفت را تمام کنید، اما نمیدانید چه کردید با این تن خسته و روح رنجور...
ما را چه به مقام مجنون و نشان وفا...
آن هم مقابل چشمان نازنین این همه پیرغلام سینهسوخته...
مقابل چشمهای مطهَّر به اشک عاشقانه...
مقابل این همه ذاکر و شاعر و مادح و نائح و عاشق و شیدا و مجنون...
آخر چرا؟
آخر چرا بار ما را اینقدر سنگین کردی؟!
شما که آقایی، اما بامرام! این رسم اخوت و برادری نبود...
همین لباس انسانیت بر تن ما زار میزند، مسلمانی و شیعگی که بماند...
خادمی و نوکری این آستان سر جایش،
نشان وفا را بر کجا نهم؟!
حاج مهدی!
رفیق دوستداشتنی!
این رسمش نبود...
ما که خاکِ درِ این آستانیم... و سالها افتخار ما تجلیل و تکریم و تقدیس خادمان این درگاه بود... اما امشب...
امشب صیاد به صید افتاد...
کار ما را... بار ما را سنگین کردی، حاج مهدی...
▫️▫️▫️
اگر در این سالها، اندک آبرو و اعتباری هم در این دستگاه کسب شده، حقاً و یقیناً حاصل زحمت جمع گستردهای از یاران و همراهان و همسنگران و همرزمان و همسفران و همسران و خانوادههای آنها در طول این سالها بوده...
از آنها که فصل و موسم کوتاهی، توفیق درک حضورشان را داشتیم تا جمعی که خالصاًلله، مداومت در معاضدت و مقاومت در محاضرت داشتهاند...
حاجشیخ مهدی!
این فیلم، تیتراژ ندارد! چرا که این فهرست آنقدر بلند است که خوشتر آن باشد به قلم نیاید، اما چارهای نیست، پرده برانداختهاید... پس بگذارید گوشهای از این فهرست را بازگو کنم...
▫️
اول از همه، شخص حاج حسینآقای یکتا که اگر نبود همت و غیرت و فهم و درایتش و البته عنایت شهداء و ارادتش به سیدالشهداء، امروز جبههای نبود...
از حاج مهدی سلحشور که بنده و بسیاری دیگر، سر نام و اعتبار و آبروی او در این دستگاه، نامی یافتیم تا مهدی دهقان که انتخاب نام مشعر در همان روزهای نخستین به نام او ثبت شد...
از آقاسید محمد انجوینژاد و وحید ملتجی و شیخ حسن کردمیهن، سهقلوهای افسانهای! تا استاد سیدمهدی حسینی و شیخ احسان خاکی و حامد اهور...
از شیخ مجید دائیدائی که با رفتنش «ثلم فی المشعر ثلمة...» تا شیخ علیرضا ربانیمنش تا شیخ صادق مولایی تا دکتر حبیبالله اسداللهی تا شیخ یاسر رضایی در راهبردی...
از آقامرتضای باغبانها، یار دیرین و سنگ زیرین و قند شیرین تمام روزهای مشعر... که شیرینیاش هست، اگرچه خودش نباشد... و آقامحمدهادی مهربان، پشت و پناه بچهها و پیرِکنعان، علیرضای پیرصنعان و... تا عمو حاجی و محمد دینی و سیدابراهیم باقرزاده و علیاکبر ابوالقاسمی و مجید ساجدی، مجید عرب و برادرش محسن... و همه یاران مهربان...
از آقاسیدحسین حاتمی، مرد صبور کارهای زمینمانده مشعر و امیررضا تاجر و امیر باریکلو و محمدرضا ترابی تا شیخ هادی فلاح، مصطفی مستأجران، محمدصادق رهبران، شیخ ابوالقاسم جعفری، سجاد رفیعی، حکیم مسعود مهدیاننیا و... در عملیات...
از امید توسنگ، یار غمخوار مظلومان غزه تا ابراهیم نصیری و صالح پورمند در بینالملل...
از شیخ محمد عابدینی و شیخ جواد محمدزمانی و سیدحمیدرضا برقعی و سیدمحمدجواد شرافت تا حسن بیاتانی تا یوسف رحیمی، یوسفِ شاعران اهلبیت، مظهر لطافت و نجابت و دقت و ظرافت... تا جواد قدرتی و عباس همتی و حمید رمی و علی پورزمان و... در دفتر شعر...
دکتر یونس سبزی و آقامیثم طاهری و فردوسیان جوانش... شیخ مرتضی نبیئی و شیخ جواد یعقوبی و...
حاج مهدی تدینی و آقارضا خورشیدی و سیدعلیاکبر حسینپور و شیخ ابوالفضل نیکخصال و تمام ستایشگران خورشید و همرزمان حسین و اهالی دیار حبیب...
سیدعلی حسینی، لشکر تکنفره و تکتک جماعت رسالات
شیخ محسن کریمی، دلسوز و دلدار و یار و غمخوار استانها...
حاجشیخدکتر حمزه معلی، مهدی اللهوردی، شیخ محمد حیدری، شیخ محمدرضا بابایی و همه اهالی فدک...
حاجشیخمهندس محمدهادی شعبانی و شیخ کاظم حسینی و صابر اخلاقی و شیخ صادق کاووسی... و همه میانداران خدمت...
شیخ میثم یاراحمدیِ محیا و شیخ مقداد قنبریِ مهدا و شیخ محمد حاجیقربانیِ مدرسه هیأت...
ادامه در قسمت دوم
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«حسینجان! تو ته گودال رفتی، من شدم بالانشین» (دلگویهای با برادر عزیزم حاج شیخ #مهدی_خداجویان به ب
«حسینجان! تو ته گودال رفتی، من شدم بالانشین»
(دلگویهای با برادر عزیزم حاج شیخ #مهدی_خداجویان به بهانه مقام مجنون و نشان وفا)
قسمت ۲از۲
ادامه از قسمت قبل...
مردان عرصه رسانه و هنر، آقامهزیار کرباسیباف پیر میکده و آقارضا توکلی و آقامحمدتقی شیرنیا و قاسمآقای مولوی و محمد فلکین و رضا بهمنی و... محمد شاکری که این روزها شرمندهاش هستیم بابت بدهیهای انباشته...
آشیخ علیاصغر دشمیر، پرتوان و پرانگیزه، به قول بچهها تانک عملیاتهای هنریرسانهای و شیخ امیر طاهری و شیخ محمدجواد رنجبر و علیرضا رحیمی همون عامو رحیم دوستداشتنی، محمدصالح بهاریِ محجوب و نازنین، محمدحسین کردیان، محمد قلیان، سیدمحمد دانا، سجاد علیپور و...
بچههای سایبری و فناوری اطلاعات، مهندس محمدمهدی امامیان و مهندس میلاد فراهانی و...
محمدحسین طاهری خوشفکر و مدبّر،
مرتضی خلیلی پرتوان و پرتلاش و سجاد علیدوستش و...
از امیر و محمد تدین و محمد کاشیزاده و محمدرضا محرری و ایمان رشیدی و مصطفی یوسفی و مهدی غفوری و احسان برزویی تا جواد فیروزی... مردان معرفی و بازنمایی مشعر، خادمان روابطعمومی و ارتباطات...
علی ناصری، حسن ناصری، سیدمهدی هاشمی، حسن رضامحمدی، مهدی زاهدی و دوستان باصفای افغانستانِ جان...
بچههای سختکوش و پرکار مرکز رصد، تماس و ارتباطات، محمد آقاباباییبنی، امین رسولی، محمدحسن مهرجو، محمدباقر کهراریان، علی ملکی، سیدمحمدکاظم صدری، حسین دشتی، سیدپیمان موسوی، علیرضا گلوردی، اویس علیاکبری، ابراهیم کریمدادزایی، حامد حاجیلو، بهنام ناصر، محمد عبداللهپور و...
آه!
که چه فهرست مشعشع مطوّلی...
اینها اسمهایی است که در ذهنم مانده، نه در پوشه و جدول و فهرست... به این ترتیب قطعاً نام بسیاری جا مانده...
تازه این تنها گوشهای از یک لشکر گسترده است فقط در ستاد مرکزی، شورای راهبری و راهبردی و دوستان ستاد جبهه را چه گویم؟ خادمان استانها و شهرستانها را در این سالها چه... بیش از ۴۰۰ رابط در شهرستانها... بی هیچ جیره و مواجبی...، بی مزد و منت...
حامیان و پشتیبانان این سالها را چه کنم...
▫️▫️▫️
حاج مهدی!
دیدی چه تیتراژ مفصلی است؟
روایت فتح، هیچگاه تیتراژ نداشت...
شاید برای همین بود...
برای تیتراژ روایت فتح، باید نام تمام شهداء را پشتسرهم فهرست میکردی! مگر میشد؟!
آه! گفتم شهیدان... یادم رفته بود... شهیدان مشعر را...
#حامد_کوچک_زاده، #رحیم_کابلی، #حجت_اسدی، #عادل_رضایی، شهدای جنگ ۱۲روزه اخیر، #امیرحسین_حسنی_اقتدار و #میثم_رضوان_پور...
حالا خودت بگو... خلاف انصاف نیست، در این دایره وسیع، دست بر نقطه پرگار گذاریم؟
حاج مهدی!
چه کردی با ما...
حاج مهدی!
باید صندلی داغ میگذاشتی، مینشاندیام... مادران یکایک شهداء را میآوردی محاکمهام میکردند، مؤاخذه میکردند...
«ما دستهگلهایمان را، پارههای تنمان را، بندبند وجودمان را در این راه دادهایم... شما به برکت امنیت و آرامشی که این نازنینجوانان وطن برایتان آوردند، به پشتوانه قطرهقطره خون این بچهها، بالانشین شدهاید و آقایی میکنید... بچههای ما رفتند و این کشور را به شما سپردند... مجالس سیدالشهداء را، هیأتها را، مسجدها را... شما چه کردهاید بعد از آنها؟ دختران و پسران این سرزمین را به شما سپردند و رفتند...، به تکلیفتان عمل کردهاید؟»
حاج مهدی!
باید یقهمان را میگرفتید که...
«پس شما تمام این سالها چه میکنید که هنوز این غده سرطانی، محو نگشته....، هنوز امام، منتظر آمدن یار است؟ هنوز ظلم برجاست... و شما زندهاید...»
ما کجا و سعیدبنعبدالله حنفی کجا؟!
هنوز تا «أوَفَیتُ یا ابن رسولالله؟» گفتن، فاصله بسیار داریم...
یا حسین!
«تو ته گودال رفتی، من شدم بالانشین»
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
هدایت شده از أحلیٰ | هیأت و نوجوان
💠 انسجام فکری؛ سدی در برابر آشفتهبازار معرفتی و بلاتکلیفی نسلی
🔸 در روزگاری زندگی میکنیم که وفور اطلاعات، بهجای روشنگری، گاه پردهای از ابهام بر حقیقت میافکند. سیلابی از محتواهای دینی، اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی از هر سو جاری است؛ اما این سیلاب، اگر در بستری سامانمند و جهتدار جاری نشود، نهتنها عطش معرفتی را فرونمینشاند؛ بلکه خود میتواند عامل گمراهی و آشفتگی شود.
🔸 امروز، بسیاری از جوانان و نوجوانان ما، در معرض دریایی از سخنها، تحلیلها و روایتها قرار دارند که گاه حتی در تعارض با یکدیگرند! هر فرد یا رسانهای، قطعهای از پازل معارف دین را برمیدارد و آن را به سبک خود کنار میچیند؛ بیآنکه به کل تصویر توجهی داشته باشد. در چنین فضایی، نبود انسجام فکری، هیأت را - که باید پناهگاه تربیت دینی باشد - در معرض ابتلا به سردرگمیهای پرمخاطره قرار میدهد.
🔸 اما هیأت منسجم، آن است که میان دل و عقل، سنت و نوگرایی، احساس و فهم، پلی استوار بزند و قطعات پراکنده معرفت را در منظومهای هماهنگ و هدفمند جای دهد.
🔸 انسجام فکری در هیأت، همچون ستاره قطبی است که در شب تاریک شک و شبهه، مسیر حرکت را روشن میسازد. این انسجام، نیرویی پنهان؛ اما قدرتمند است که هیأت را از افتادن در دام التقاط، افراط و یا سطحینگری حفظ میکند.
🔸 چنین انسجامی، اتفاقی و تصادفی نیست؛ محصول تلاش آگاهانه و جمعیِ مسئولان هیأت است؛ ثمرۀ تبعیت از یک هندسه معرفتی منسجم و برگرفته از اسلامشناسان بصیر و ریشهدار در سنت اهلبیت(ع).
🔸 این مبانی مشترک و هماهنگ، ستون خیمه تربیتاند؛ خیمهای که نسل جوان، زیر آن احساس امنیت فکری، آرامش قلبی و جهتگیری صحیح میکند.
🔸 در نبود این بنیان، هیأت به محفلی تبدیل میشود که هر کس حرف خود را میزند؛ بیآنکه مخاطب بداند کدام صدا، صدای حق است. جوان، میانِ دهها روایت و تحلیل بیربط و گاه متضاد، بیسکان میماند؛ طعمهای آماده برای شبههافکنان و رسانههای مخرب! ازاینرو، یکی از وظایف حیاتی هیأتهای امروز، طراحی و پاسداری از این انسجام فکری است؛ انسجامی که نه فقط در محتوا؛ که در لحن، ساختار، برنامهها و حتی سبک ارتباط با مخاطب باید تجلی یابد.
🔸 تنها در سایۀ چنین وحدتی است که هیأت میتواند مأمن اعتماد معرفتی و چراغ راه زندگی مؤمنانه در عصر پریشانیها باشد.
👤 #استاد_رحیم_آبفروش
💢 اردوگاه فرهنگی_تربیتی شهید هاشمینژاد| بهشهر
🗓 اردیبهشت۱۴۰۴
#تشکیلات
#احداث
#سخن_فانوس
#آسیبشناسی
⚜️ أحلیٰ | «دفتر تخصصی هیأتونوجوان»
@ahla_HeyatNojavan
#ویراست
مهمتر از قرارگرفتن بر سکوی قهرمانی، قرارگرفتن در سمت درست تاریخ است...
همه بامرامها، همه بامعرفتها، همه علیدوستها، همه اباالفضلیها، همه امامحسینیها، همه بچههای هیأتی، قدردان زحمات تیم ملی کشتی هستند...
آقا #علیرضا_دبیر، دبیر باتدبیر فدراسیون کشتی!
آقا #پژمان_درستکار، آقامربی! سرمربی تیم ملی کشتی!
پهلوان #امیرحسین_زارع،
پهلوان #رحمان_عموزاد،
طلاییهای میدان جهانی زاگرب!
همه اعضای تیم ملی کشتی جمهوری اسلامی ایران!
قدردان زحمات شما هستیم...
#ایران_حسین_تا_ابد_پیروز_است
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️https://virasty.com/qoqnoos/1758194636547973930
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«یک شب در دفتر آقا در نجف!» (اربعیننوشت۱۱؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴) |۲شنبه|۱۹مرداد۱۴۰۴|۱۶صفر۱۴۴
چهقدر زود فاصله میافتد...
یکآن غفلت کنی، مشق امروزت ممکن است نه به فردا که به فرداها موکول شود...
بازگردیم به ادامه اربعیننوشتها...
ققنوس
«یک شب در دفتر آقا در نجف!» (اربعیننوشت۱۱؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴) |۲شنبه|۱۹مرداد۱۴۰۴|۱۶صفر۱۴۴
«بنویس! ننویس!»
(اربعیننوشت۱۲؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴)
|۳شنبه|۲۰مرداد۱۴۰۴|۱۷صفر۱۴۴۷|
خیلیخیلی خستهایم، نماز صبح را به سختی میخوانیم و میافتیم... با صدای اذان ظهر بلند میشویم...
میآیم سراغ بچهها... دنبال صبحانه رفتهاند و دست خالی برگشتهاند... یکی از همسایهها(که حالا متوجه شدهایم احتمالاً خانواده آقای #حسینپناه هستند)، با نان صمون و پنیر و مربا دستشان را پر کردهاست...
پایین هم نماز جماعت را آیتالله #سیدمجتبی_حسینی، نماینده حضرت آقا در عراق، خوانده است و درحال خروج از مصلی هستند...، اینها را از ایوان بالا میبینم...
میروم در مصلای خالی، نماز ظهر را میخوانم و مینشینم به نوشتن بخشهایی از همین سیاههها که میخوانید... #حسینپناه میآید داخل حسینیه برای نماز و من هم که منتظر امام رایگان، پشتش میایستم به نماز عصر...
▫️
طبق برنامه قرار است که پیادهروی را از شب آغاز کنیم... هرچه جلوتر میرویم قرارگرفتنِ اربعین در فصل گرما، باعث میشود، الگوی پیادهروی اربعین هم تغییر کند و سنت پیادهروی درشب، رخ نشان دهد... زائران غالباً روز را به استراحت مشغول هستند و از دمدمهای غروب سیاهه جمعیت خودش را نشان میدهد و اوج میگیرد... سال گذشته یکیدو مرتبهای که از این سنت تخطی کردیم، بدجوری ادب شدیم!
امسال هم که فاطمهبهار و فاطمهیاس، بهویژه محمدآرمان، این ملاحظه را دوچندان میکند، هرچند نمیدانم همراهانمان ادامه مسیر را با ما خواهند بود یا نه...
▫️
به این ترتیب فرصت مغتنمی است برای دوشگرفتن و شستن لباسها... لباسها را در همان ایوان مقابل اتاق پهن میکنم، زمین آنقدر گرم است که پای برهنه را نمیشود بر آن گذاشت... در این گرما به ساعتی نمیکشد که لباسها خشک شوند...
▫️
عازم حرم میشویم... فاصله زیارت سلام و زیارت وداعمان خیلی کوتاه شد و این البته خصیصه زیارت اربعین است...
حرم به شدت شلوغ است، راهروی دوم اطراف ضریح، جایی برای نشستن نمییابیم...، چارهای نیست، همراه روحالله دونفری میرویم سمت صحن حضرت زهراء(س)، درازبهدراز زائران خسته از راه، مشغول استراحت هستند... دوری میزنیم و تکیهگاه ستونی را پیدا میکنیم تا پدرپسری دقایقی را بنشینیم...
روحالله باز هم تشویق میکند و با یک حالت التجائی درخواست میکند که «بنویس!»
اما نمیدانم چرا این سفر دستم به نوشتن نمیرود... دستم باز نیست، حالم خوش نیست، شرایط فراهم نیست، اتاق کج است یا... نمیدانم... در هر صورت روحالله برای چندمین بار دلسوزانه تشویق میکند «بنویس!» و باز هم ندای درونم غلبه میکند که فعلاً «ننویس!»
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«پدر است دیگر!» (روایتی از دیدار با خانواده امیرحسین حسنیاقتدار، رفیق نادیدهدوستداشتهام!) رفته
«سریع و خشن ۱۰!»
(اربعیننوشت۱۳؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴)
|۳شنبه|۲۰مرداد۱۴۰۴|۱۷صفر۱۴۴۷|
نماز مغربوعشاء باید محل اسکان باشیم، هنگام خروج از حرم، در آستانه اذان مغرب است که با حاجآقای الهیراد رودررو میشویم، مستقیم در آغوش هم میرویم، خیلی کوتاه حالواحوالی و به سرعت از هم دور میشویم... سریع و خشن ۱۰! مقابل درب دفتر که میرسیم، یک نفر دیگر هم منتظر است و نگهبان راه نمیدهد... فارسی هم که قربانش شوم، بیلمیرمِ بیلمیرم... دقایقی معطل میشویم تا بالاخره متوجه میشود که ما اینجا مستقر بودهایم و خانواده داخل هستند و اجازه دهد وارد شویم...
▫️
در همین حیصوبیص، پدر و پسر اعتکاف، #سیدمحمدباقر و پدرش حاج #سیدعلیرضا_تکیهای وارد میشوند و میخواهند با آیتالله حسینی دیدار داشته باشند... یکی از افراد دفتر توضیح میدهد که حاجآقا برای سرکشی از مواکب رفتهاند در مسیر مشایه و فعلاً نیستند... نگهبان هم که مانند دیوار، سینه سپر کرده و ایستاده تا کسی جلو نیاید...
چشمشان که به بنده میافتد، محبتی میکنند و با اشاره به پوسترهایی که در دست دارند، میگویند اینها را به دفتر برسانید... پوسترها درباره اعتکاف است و اربعین... از این آدمها خوشم میآید، مسأله زندگیشان را مشخص کردهاند، پایش ایستادهاند و همه چیز را از آن منظر میبینند... حاجآقای #تکیهای سالهاست پای اعتکاف ایستاده، آن هم خانوادگی... «با خانواده نوکر این خانوادهایم...»، حتی اربعین را هم از منظر اعتکاف میبیند... وسط اربعین هم دارد برای نسبت اربعین و اعتکاف تلاش میکند! دمش گرم!
▫️
نماز مغربوعشاء را در مصلی(نمازخانه) دفتر میخوانم، تنها... کسی در دفتر نیست، پوسترها را جایی میگذارم که ببینند... میروم بالا تا آماده شویم برای حرکت... در همین اثنا شام هم میرسد، به هوای عدسپلوی ظهر، ابتدا قناعت میکنیم به دو ظرف غذا، اما بعد که ظرف را باز میکنیم، برای اضافهاش وارد مذاکره میشویم!
غذا را میخوریم، اتاق را به حالت اول برگردانیم، البته سعی میکنیم...
کاروان راهی میشود...
▫️
با بررسی اطراف محل اسکان، به نظر میرسد بهترین جا برای پیداکردن ماشین، شارع مدینه است، از همان مسیری که دیروز آمده بودیم، برمیگردیم... تقاطع شارع مدینه و ابتدای شارعالرسول پایین...
فهرست موکبهایی را که میخواهم سر بزنم و از قبل آماده کردهام، مرور میکنم، بر همین مبنا تصمیم میگیریم تا عمود ۲۰۰ را با ماشین برویم...
پنج نفر بزرگسال هستیم و سه خردسال، برای دربستکردن، ترکیب سختی است، اما چارهای نیست، هشتنفره در یک سواری میچپیم! من و روحالله جلو و باقی عقب... ماشاءالله بزرگ شده... روحالله را میگویم! تا برسیم به مقصد، استخوانبندی پایینتنه یک دور جابهجا میشود...
با راننده سر صحبت را باز میکنیم... از علاقه و محبتش به سیدعلی سیستانی و سیدعلی خامنهای میگوید... از مقتدی میپرسیم...
- لااحب مقتدی صدر...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
«ایران آیتاللهها...»
(یادداشت سرکارخانم دکتر فاطمه میریطایفهفرد در وصف جوانمردان کشتی)
باید بنشینم و کتاب بخوانم، کتابخواندن خوب است، آدم را بزرگ میکند، رشد میدهد؛ آدم به رشد، آدم است، به رشیدشدن معنا میگیرد.
باید بروم و برای جلسه بعدی «تاریخ تشیع»، کتاب «ژئوپلتیک شیعه» را بخوانم؛ اسم قشنگی است، البته باید حواسم را جمع کنم که مستشرقان صرفاً برای رضای خدا کاری نمیکنند و حتماً دلیلی دارد که جغرافیای منطقه ما را اینگونه رصد میکنند.
نویسنده، علاقه خود را نمیتواند کتمان کند... به چه؟ به فرهنگ و تمدن ایرانی. با اشاره میفهماند که انقلاب۵۷، چیزی برگرفته از فرهنگ سههزارساله ایران است؛ اولین غلط را پیدا کردم، اگر سههزارسال پیش از میلاد مسیح هم میگفت، «تپهزاغه» قزوین، «کُنارصَندل» جیرفت و «شهر سوخته» سیستان را ردیف میکردم تا بداند که ریاضیاش ضعیف است.
▫️▫️▫️
او اکنونِ ایران را با امپراتوری هخامنشی مقایسه میکند و حوزه اثر امروزِ ایران را بیش از زمان هخامنشیان میداند.
نویسنده به ادوار مختلف تاریخی ایران میپردازد و تا به انقلاب میرسد، اتفاقات شگرف این ایام را نمیتواند منکر شود و در حالی که در صدد بیان آن است، ایران۵۷ به بعد را با تعبیر «ایران آیتاللهها» یاد میکند؛
این وصف، برایم جالب بود. او تمام پیروزیها و پیشرفتهای ایران، چه در داخل ایران و چه در حوزه اثرگذاری را، در عصر آیتاللهها پررنگتر میبیند. نویسنده از موشکیِ ایران در سال ۱۳۸۳ اظهار شگفتی میکند و این رشد را عجیب میداند...
▫️▫️▫️
هنگام خواندن این مرقومه، نیمنگاهی به تصویر شمال غربی شبکه سه داشتم. صلوات بود و نذر امالبنین. کشتی آزاد که قهرمان شدهبود، حالا فرنگیها داشتند مبارزه میکردند. مبارزه جانانه، با همه عوامل مادی و معنوی، حین مسابقات.
صدای آقای «عامل» بود که حواسم را پرت میکرد. تمدن همینجا بود، با نشان از مظاهر آن، ایستادگی فرزندان، ارادت به وطن، مبارزه برای ایران...
جناب «فرانسوا» اهل کُشتی نیست که مؤلفههای شناختیاش را درباره ایران تکمیل کند.
«پرچم بالا، بالای بالا... شیر مادر و نان پدر حلالت پهلوان»، را میشنیدم، چشمها بیاراده من خیس میشد، پیشانیام هوس سجده میکرد؛ نه این که کشتی یا ورزش همه چیز است، نه! کشتی، یک آیت است، یک نشانه، یک مشت از خرمن هنر مردان و زنان ایران است. جنگ، کمر این مردم را خم نمیکند، مادران را نمیترساند؛ هرچه ساده، هرچه مظلوم، فرزندانی چون همین کشتیگیران پروراندهاند.
از جنگ خیلی نگذشته و دنیا باید هر روز به بزرگی این مردمان گواهی دهد، یک روز کشتی، یک روز نجوم، یک روز...
ایران پر از آیت است، پر از نشانه است. آقای فرانسوا! نویسنده شهیر کتاب ذکرشده! مستشرق و محقق زبردست! ایران، ایرانِ پر از نشانه است. ایران، سنگ نشان است.
ایران، «ایران آیتهای الله» است.
✍🏻 #فاطمه_میری_طایفه_فرد
▫️@del_gooye
▫️@qoqnoos2
«بگویید، بنویسید، بازنشردهید، تکرار کنید...»
[خلاصه راهبردی کلام ولی امر]
(یادداشت استاد فاضلم حجتالاسلام علیاکبر براتی)
#اتحاد_ملی
همه برای استمرار آن مسؤولیم.
#غنی_سازی
حق و نیاز کشور است؛
تعطیل نمیشود؛
ملت به دهان کسی میزند که خواهان تعطیلی آن است.
#مذاکره _با_آمریکا
سود ندارد؛
ضرر غیرقابلجبران هم دارد؛
بنبست محض است؛
باشرفها آن را قبول نمیکنند.
+
بیان یک تجربه تلخ و عبرتآموز تاریخی:
«…وقتی مسؤولین کشور آمدند پیش ما گفتند «دهسال»، من گفتم «دهسال» یک عمر است، چرا «دهسال» را شما قبول میکنید؛ گفتند چنین، چنان، بنا شد «دهسال» را هم قبول نکنند، امّا به هر حال قبول کردند…»
یعنی دهسال قبل، دولت آن روز و مذاکرهکنندگان آن روز با پذیرش برجام و اسنپبک و تعلیق و تعطیل و بتنریزی و اعتماد به آمریکا و تضمیندانستن امضاء دشمنان خدا و ملت ایران از خط قرمزهای نظام و منافع ملی ایران به نفع منافع سلطهطلبان عبور کردند.
🔻 دیگر نباید گذاشت «شرافت» و «منافع ملی ایران» فدای قدمزدن با شیاطین شود.
و صد البته
این مهم جز با پاسداری از
#اتحاد_مقدس_ایرانیان
تحقق نخواهد یافت.
و راه رسیدن به این اتحاد ملی
#جهاد_تبیین است.
و راه دستیابی به آن
جز با
گفتوگو با مردم
و به زبان مردم
و با لحن لین
و کلام منطقی
امکانپدیر نیست.
بگویید، بنویسید، بازنشردهید، تکرار کنید:
حرفهای امشب رهبری را
و منطق سود و ضرر مذاکره با آمریکا
و فواید غنیسازی
و برکات استمرار اتحاد ملی را...
✍🏻 #علیاکبر_براتی
◽@qoqnoos2
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«از اول مهر پارتیبازی؟»
(روایت استاد ارجمند حجتالاسلام مهدویارفع از آغاز سال تحصیلی)
این آقای سرتیپ، فرمانده نیروی انتظامی استان قمه، اینجا مدرسه ابتدایی فرزندان ولایته، امروزم روز اول مهر، روز بازگشایی مدارسه و ما برای بدرقه آقا محمدعلی عزیزمون رفته بودیم...
از سر خیابون تا دم در مدرسه پلیسها با احترام ایستاده بودند.
ماشین شاسیبلند فرمانده که جلوی در ایستاده اول یک پسر بچه کوچولو با دسته گل پیاده شد بعدش فرمانده!
مدیر مدرسه و دیگران دویدند به استقبال و چنان بچه را تحویل گرفتند که گویا این بچه فرمانده ناجاس!
اول تو دلم گفتم: «عجب! مدرسه تربیتی انقلابی آخه باید بین بچه یک مسؤول با بقیه فرق بذاره؟»
خلاصه، مراسم با گروه مارش ناجا و سرود جمهوری اسلامی شروع شد و...
عجب اشتباهی کردم!
فرمانده انتظامی استان قم صبح میره درب خونه #شهید_رضازاده از شهدای جنگ ۱۲روزه، پسر کوچیکش امیرعلی رو که امسال سال اول ابتدایی رو بیپدر شروع میکنه با احترام نظامی سوار ماشین شاسیبلند فرماندهی کرده و...
خدایا شکرت...
✍🏻 #حمیدرضا_مهدویارفع
▫️@mahdavi_arfae
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«بگویید، بنویسید، بازنشردهید، تکرار کنید...» [خلاصه راهبردی کلام ولی امر] (یادداشت استاد فاضلم حجت
«منشور رفتاری اتحاد مقدس»
(یادداشت برادر فاضلم حجتالاسلام دکتر محمد امیریطیبی)
🔰 صحبتهای دیشب رهبری معظم انقلاب، منشور رفتاری اتحاد مقدس بود و دوره آموزشی رویکردهای غلط در وفاق منافقانه:
🔻 تأکید دوباره بر ضرورت وحدت
🔻بیان کارکردهای حساس وحدت در برهه حساس فعلی
🔻 تأکید بر عناصر قدرت ملی و مشترکات واقعی
🔻 صراحت در بیان نظرات اصولی برای تثبیت مواضع هویتی
🔻 تأکید بر ضرورت عملیاتیشدن خطوط اساسی هویتی و کوتاهینکردن در آنها برای تأمین نظر دیگران
🔻بطلان علمی و استدلالی مبانی و اندیشههای غلط
🔻تاریخنگاری صریح و تجربهگرایانه از اشتباهات عمیق گذشته مسؤولین
🔻بیان خسارتهای تلخ تجربههای غلط گذشته
🔻 استناد نظرات غلط به سادهاندیشی و بیدقتی بهجای زدن برچسب خيانت و نفوذ
🔰 پس بدانیم و بفهمیم:
⛔️ #اتحاد، تاکتیک مقطعیِ عبور از بحرانها نیست که در لحظات اتمام حجت از آن بگذریم.
⛔️ #اتحاد، در همصدایی برای بیان نقاط ضعف و مشکلات مملکت نیست، بلکه در بیان عناصر قدرت ملی است.
⛔️ #اتحاد، در کمرنگکردن نقاط اصولی و کوتاهی در ارزشها نیست.
⛔️ #اتحاد، در تنازل از عملیاتیشدن مواضع برای خوشایند جریانات و افراد و فرار از تنشهای عملیاتیشدن اصول نیست.
⛔️ #اتحاد، در بیانیهخوانی و غوغاسالاری به پشتوانه خواستگاه ارزشی نیست، بلکه در تلاش علمی برای اقناع مردم است.
⛔️ #اتحاد، در کتمان تاریخ و سفیدکردن تجربههای مدیریتی غلط گذشته نیست.
⛔️ #اتحاد، در جلوگیری از فرایند ارتقاء عقلانیت مردم با دفاع بیمبنا از افراد و هممسلکان نیست.
⛔️ #اتحاد، با خائنانگاری، نفوذیپنداری و بدون سعه صدر و صبر انقلابی ممکن نیست.
✍ #محمد_امیری_طیبی
▫️@Mohammad_AmiriTayebi
▫️@qoqnoos2