eitaa logo
ققنوس
1.4هزار دنبال‌کننده
262 عکس
98 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
برای برادرم جواد سلام سلام بر سلام بر سلام بر سلام بر سلام بر ، امتداد خمینی... سلام بر و یاران جوانش... سلام بر سلامی که امیدوارم وداعی باشد با ، با ، با تبلیغات‌اسلامی، وداع با ، وداع با کارمندی ، با اداری‌شدن ، با ساعت‌زدن ، با سستی و خستگی... . هرچند آنانی که پیش از تو بر این کرسی تکیه زده‌اند، دل‌سوزانه و با صدق‌نیت به دنبال انجام وظیفه بوده‌اند، اما عزیزم جواد! بدان و آگاه باش که راه سخت و صعب و پرپیچ‌وخمی در پیش داری... در آستانه دهه پنجم انقلاب، بسیاری از نگاه‌ها به جایگاهی دوخته شده است که تو بر آن تکیه زده‌ای... از نگاه‌های خسته و کم‌رمقی که آخرین کورسوی امیدشان را آن‌جا دنبال می‌کنند تا چشم‌هایی که از حقد و کینه، از حدقه بیرون آمده‌اند و باید در جوابشان وان‌یکادی حواله کنی... یاران حق هم این‌ روزها زخم بر جبهه دارند، خسته‌اند و درد در سینه دارند، یکی را مثل من، نفْس زمین‌گیر کرده و دیگری نفَسش یاری نمی‌کند، یکی را دنیا بازی داده و دیگری را بر زمین زده، مانند همیشه تاریخ دو لبه افراط و تفریط، ریسمان حق را رشته کرده‌اند... دوران سلطه رجاله‌های بی‌هنر بی‌تدبیر هم کار را بر جمع یاران سخت‌تر کرده‌است... فراق غم‌انگیز برادرانی، چون ، ، و... از سویی و افتراق ملال‌انگیز جمع دیگری از یاران جانی، از سوی دیگر، بیش از هر زمانی ضرورت اجتماع اصحاب حق را گوشزد می‌کند... . برادرجان! از طرفی مراقب سهم‌خواهی انقلابی‌هایی مثل من باش، نهضتی را که امروز خادمش شده‌ای، متعلق به جناح خاصی نیست، چپ و راست سیاسی، و ی اصطلاحی، مبنای هیچ سهم و سهامی نباید قرار بگیرد، اگر بهره‌ای دارد، نباید بی‌بهره باشد، ملاک در این میانه نسبت مجموعه‌ها با انقلاب اسلامی که همان امتداد اسلام ناب است، می‌باشد و لاغیر... . برادر جواد! تو در امتداد امامتی قرار گرفته‌ای که امامت امت است، امام ناس، امام همه مردم، خوب یا بد، حتی آن دخترک شُل‌حجاب یا آن پسر موقشنگ‌دم‌اسبی باید به نهاد تبلیغات اسلام، راه داشته باشند و پاسخ دردهای خود را آن‌جا جست‌وجو کنند... و البته مجاهدت‌های غریبانه بچه‌های مظلوم و گمنام این جبهه که خود شما برآمده از این جماعت هستید، نباید مورد غفلت و بی‌توجهی قرار بگیرد و دفتر و مقر شما، باید محل قرار و ملجأ و پناه آنان باشد، آن‌هنگام که سینه‌ها تنگ می‌شود و هوای شهر نفس‌گیر... . جواد جان! باید مردی از خود برون آید و کاری بکند و شهر منتظر نفس‌های تازهٔ مردانی است که دوباره بر مدار تقوا گرد پرچم حق، هم‌عهد و هم‌نفس شوند و تا آخرین نفس، دست از مجاهدت برندارند... پس یاعلی بگو، مرد! یاعلی بگو و برای این مسیر سخت و نفس‌گیر، نفس عمیقی درکش و مردانه به‌پاخیز... . این‌ها را برای تو می‌نوشتم که خبر خوش هم از بندر رسید... فرقی نمی‌کند، تو و تمام مدیران جوان جناب قمی جوان، مورد خطاب این دل‌گویه‌اید... . جواد جوان زهرایی! «آرمان‌خواهی انسان، مستلزم صبر بر رنج‌ها است، پس برادر خوبم! برای جان‌بازی در راه آرمان‌ها، یاد بگیر که در این سیاره رنج، صبورترین انسان‌ها باشی...» ۴شنبه ۱۴خردادماه ۱۳۹۹ @qoqnoos2
هدایت شده از دل‌گویه
به‌نام‌او «پدر، پسر، نصرالله» او را به اقتدار می‌شناختند و ابهت. ابهتی که از هاشمی‌بودنش نشأت داشت و اقتداری که حاصل تلمذ قال‌الصادق(ع) و قال‌‌الباقر(ع) بود. مکتب تشیع اقتدارآور است و نمونه‌ای بارز از این مکتب بود. مکتبی که کبیر به جهان شناساند و امام در اعتلای هرچه بیشترش کوشید. با تمام مظاهر دینی و ملی، اما بُعد پدرانه سیدِ مظلوم، مغفول می‌ماند. باید از این بعد بیش‌تر به سید نگاه کرد تا فهمید که چه‌قدر دل‌سوز مردم کشورش و حتی منطقه بود. او در جوانی، آن زمانی که هنوز گرد سپیدی بر روی محاسنش ننشسته‌بود، پدرِ شهید شد. ◽◽◽ داستان پدرها و پسرها در تاریخ عجیب قشنگ است و سوزناک، شبیه به یک تراژدی و از حیث طاقت‌فرسایی شبیه به افسانه. کم نیستند داستان‌هایی که دل‌دادگی پدران به پسران خود را به تصویر می‌کشند. هم باشی در مقابل داغ فرزند زانو می‌زنی. امام‌ (ع) هم اگر قرار است قصه کربلا را به غصه بکشاند، از می‌گوید و فقدان دنیای بدون و از می‌گوید و خباثت دشمنان. خدا از هم عهد می‌گیرد برای کار بزرگی که قرار است روی دوشش بگذارد؛ باید روح سید بزرگ شود، مانند جد بزرگوارش، تا ظرفیت او تحمل مسئولیت بزرگ را بیابد. از می‌گوید که نوه بزرگ خانواده بود، از علقه مادرش به اولین نوه؛ این‌جاست که اشکش راه می‌افتد برای دل غصه‌دار مادرش، اما نه! این اشک از همان موقع که را کفن می‌کند و نماز می‌خواند به جانش مانده؛ این همان بغضی است که بالای تابوت فرزند و دیگر شهدای حزب‌الله مکتوم ماند. این همان است که سر باز می‌کند. می‌گوید من خیلی عاطفی‌ام، دلم زود می‌شکند، اشکم زود جاری می‌شود، خب پدرم دیگر. سید می‌گوید که داغ فرزند برایش سخت بوده و گمان داشته که توشه‌ای برای آخرتش است، بعد فکر می‌کند که نه! برای آخرت خودش کوشید و من باید برای آخرت خودم بکوشم. پس می‌کوشد تا خودش را کنارِ خانه (ع) در بهشت جا دهد. بزرگ‌شدن روح سید در ادبیاتش موج می‌‌زند. خدا عهد می‌گیرد از بندگانش برای دادن عزت در برگ‌برگ تاریخ، برای یک ماندگاری شکوهمند. سید حالا دیگر نه پدر فرزندانش که پدر همه فرزندان لبنان بود. این اشک دوباره جاری می‌شود. کجا؟ در زمانی که فرزندان لبنان در مواجهه با جی‌پی‌اس جاسوس، جانباز می‌شوند؛ طاقت ندارد که فرزندان خویش را مجروح ببیند. اشک سید که آمد، خبر از رقت قلبی داشت که کالبد گوشتی را دیگر تاب نیست و وقت، وقت رفتن است. حالا دیگر پدر حزب‌الله مثل حاج ، مثل دیگر شهداء سرش شلوغ است و از آسمان پدری می‌کند؛ این بار نه برای و نه برای سیده زینب و نه برای حزب‌‌الله، بلکه برای من ایرانی، یمنی، فلسطینی، عراقی، سوری و برای ما در جهان اسلام. 🖊 فاطمه میری‌طایفه‌فرد "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye