حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت هشتم/یک)
«آنان که هرگز خم نشدند جز در رکوعشان!»
#حاج_احمد با حسن سلیقه، در هر بخش از اجرا یکی از مناسبتها را مورد توجه قرار میدهد و این بار روز زن را:
«به محضر همه بانوان، مادران و زنان این سرزمین، عرض ادب میکنم» بعد هم بانوان حاضر در جلسه را به نمایندگی از تمام بانوان کشور مورد خطاب قرار داده و تبریک ویژه این روز را به آنان میرساند و متقابلاً از جانب آنها محضر آقا... و سپس با شعر زیبایی از #سید_محمدجواد_شرافت، تصاویری از حاج #قاسم را مقابل چشمانمان میآورد که از مادری حضرت زهراء در جنگ میگفت و پیوندی زیبا برقرار میکند با حضرت زهراء(س) و مادران شهداء و روز مادر:
«از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
در محضر مادر شهیدان، بااشک
از مادری حضرت زهراء میگفت»
بعد هم «به روح بلند حاج قاسم، همه شهداء، امام شهداء یک صلوات دیگری» از جمعیت میگیرد و دعوت میکند: «از #سید_حجازی از #کشور_عزیز_لبنان... امروز مفتخریم عزیزانی از #عراق، #لبنان، #بحرین و #کویت مهمانان برنامه ما هستند...»
#سید_حجازی را بهعنوان خواننده نسخه عربی #سلام_فرمانده در لبنان معرفی میکند و شاعران اجرای امروز را هم #نور_آملی و #غریفی...
💠💠💠
#نور_آملی را در آخرین سفر لبنان دیدهام و با هم جلساتی داشتهایم، اهل مطالعه و تحقیق، علاقهمند به حکمت و عرفان، تشنه حقیقت... در آن سفر مشتاقانه صحبتهای استاد #عابدینی را دنبال میکرد و سؤالات جدی داشت... اتفاقاً آن سفر همزمان بود با روز میلاد حضرت زهراء و طبیعتاً دیدار با آقا... در بیروت بودیم که به حاج #مهدی_رسولی خبر دادند باید برای دیدار بخواند! سفر را نیمهکاره رها کرد و به سختی خودش را رساند به مراسم... آن شرایط دعوت را با الآن که مقایسه میکنم، احتمالاً خیلی جلوتریم!
💠💠💠
ناگهان در فاصله استقرار #سید در جایگاه، از وسط جمعیت یک نفر فریاد میزند: «آقاجونم فدات!»
#سید پشت جایگاه قرار گرفته: «صلوا علی محمد و آل محمد...»
تا صلوات جمعیت به انتها برسد، یک نفر دیگر بلند میشود:
«حقا که تو از سلاله فاطمهای
با خنده خود به درد ما خاتمهای
زیباتر ازین نام ندیدم به جهان
سیدعلی حسینی خامنهای»
و جمعیت صلواتی میفرستند...
#سید با خطبهای عربی آغاز میکند سلامی محضر حضرت زهراء(س) تقدیم میکند: «...الصدیقة الشهیدة فاطمة المحدثة...» و سلامی هم محضر بقیةالله(عج): «و السلام علی صاحبالزمان واجعلناه من اعوانه و انصاره و الممهدین لدولته...»
سلامی هم خدمت حضرت آقا: «اعطیتک السلام...» و با شعری در وصف رزمندگان مقاومت آغاز میکند؛ با شعری که در بیت اولش، آن را چیزی جز ابزار رساندن غربت آنان نمیداند، همانانی که در بیتهای بعدی بهعنوان «اهلالولایة» ازشان یاد میکند:
«ما الشِّعرُ مِنّی سِوى مِرْسالُ غُربَتِهِمْ
والشّانُ لی مِنهُمُ لَو کان لی شانُ
رَبعی إذا مالَ بالأحْمالِ سالِکُهُمْ
زادوا لهُ الحِملَ فالأثْقالُ میزانُ
أهلُ الوِلایةِ مِلْءُ الرِّیحِ عَسْکَرُهُمْ
جَمعٌ بلا رُتَبٍ والثَّوْبُ أکْفانُ
تَخالُ أسْیافَهُم باللَّمحِ لَیّنَةً
قُلْ ذا دَلیلٌ بأنّ الصَّیدَ ما لانُوا
حَسْنا طلائعُهُم، حُسنَى طبائعُهُمْ
ما زِیدَ فیهِم على الإحسانِ إحسانُ»
آنان که هرگز خم نشدند جز در رکوعشان!:
«لَمْ ینحنوا قَطُّ إلّا فی رُکوعِهِمُ
لَولاهُ قیلَ هُمُ والطّودُ أقرانُ»
آنها و شهادت دوستان عاشقی هستند که شوق دیدار هم را دارند:
«هُم والشَّهادَةُ خِلّانٌ یُشَوِّقُهُمْ
سَعْیاً إلیها أحِبّاءٌ وخِلّانُ»
به زیبایی، در لابهلای کلمات یادی از #سید_عباس_موسوی، شیخ #راغب_حرب و #حاج_رضوان میکند و ادامه میدهد:
«قاداتُهُم شُهَدا، «عبّاسُ» سَیِّدُهُمْ
و «الحَربُ» راغِبُهُم، والعِشقُ «رِضْوانُ»
أمّا الفَصیحُ صَفیحُ الوَجْهِ أحسَنُهُمْ
فی کَفّهِ النّصرُ شَهْدٌ مِنه ألوانُ»
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
ققنوس
یادداشتهایی درباره چهلودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ «بهشت تبهکاران؛ جهنم پلانهای آشفته!» (یادداشت
یادداشتهایی درباره چهلودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲
(یادداشت چهارم)
«یک فیلم به رنگ آبی روشن»
«آبی روشن» فیلمی است به رنگ آبی روشن... کارگردان فیلم، #قاسم_لطفی_خواجه_پاشا را خیلی نمیشناسم، حالا #بابک یا #قاسم، چه فرقی میکند؟ مهم این است هر آنکه عهدهدار قاب #آبی_روشن در سینمای ایران بوده، فرد نجیب و سالمی بوده... پشت آن سیبیلها و موهای فرفر پرپشت، روح بزرگ و بلندی خانه گزیده که میتواند آرامشش را به شما نیز هدیه دهد... یکدههشصتی کاربلد که پس از حدود یکدهه همراهی و همکاری با اساتیدی مانند #مجید_مجیدی و #رضا_میرکریمی وقتی سال گذشته(۱۴۰۱) دست به اولین کارش زد، برای نگارش فیلمنامهٔ #در_آغوش_درخت، سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را گرفت و برای کارگردانی همین فیلم دیپلم افتخار بهترین کارگردانی فیلم اول را...
سال ۹۳ دستیار مجید مجیدی بود در #محمد_رسول_الله، سال ۹۷ برای رضا میرکریمی در #قصر_شیرین بازی کرد،
سال ۹۸ بازیگر #خورشید بود، باز هم برای مجید مجیدی و سال ۱۴۰۱ با #در_آغوش_درخت، اولین فیلم خودش را در جشنواره تجربه کرد و امسال هم با #آبی_روشن...
#آبی_روشن اولین کار مشترک سازمان هنریرسانهای #اوج و بنیاد سینمایی #فارابی است... امید که به مصداق تعاونوا علی البر، چنین مشارکتهایی بیشتر باد...
💠💠💠
#آبی_روشن پر است از نماد و نمادِ آبی روشن هم فیروزه است... و فیروزه نماد ارادت ایرانیان است به ساحت سلطان خراسان... آبی_روشن اگرچه سیمرغ بلورینی از جشنواره نگرفت، اما سیمرغ باید از روی نگین فیروزهاش برمیخاست...
#آبی_روشن فیلمی است به رنگ فیروزهای، آرام و آرامشبخش، سرشار از صحنههای سالم و گوارا، قابهای باز و باشکوه...
آبی روشن در همه اجزای فیلم گسترده شده، از معدن فیروزه تا نگین فیروزه انگشتر #حاج_یونس، از آبی روشن لباس نوزاد و پیراهن #حاج_یونس و روسری #ستاره تا آبی روشن عطری که احتمالاً کولواتر باشد! تا رنگ آسمان و دریا...
رنگها و نمادها در هم آمیخته شدهاند و #آبی_روشن را خلق کردهاند... نمادها هم در سرتاسر فیلم گستردهاند، از قهوهخانهداری که دنبال شکار آهو است تا آهوی گرفتار در بند و چاقوی رسیده به #ایوب تا ویار #ستاره و تمشکهای جنگلی، از رضایت گرفتن #حاج_یونس تا پرچم امام رضا(ع)، تا امامزاده حمزه که از فرزندان امام رضا(ع) است و...
💠💠💠
#آبی_روشن در تصویرپردازیها هم نجابت به خرج میدهد، وقاحت ندارد، دریدگی نمیکند... حتی در خانه #حاج_یونس حریم مردانه و زنانه را رعایت میکند...
در عین حال به قدر کفایت و نمک داستان، طنازیهای ریز و سالمی دارد که گاه صدای خنده مخاطب را هم بالا میبرد... حتی ریزهکاریهایی مثل چشمکزدن و خنده دختربچههای قاتل و مقتول به هم، بر حلاوت تماشای آن میافزاید...
💠💠💠
بازی خوب #مهران_احمدی، در نقش حاج یونس و #مهران_غفوریان، در نقش ایوب را هم نباید نادیده گرفت...
نکته جذاب دیگر فیلم آهنگسازی #فرید_سعادتمند است... فرزند مرحوم استاد #حسین_سعادتمند مداح پیشکسوت یزد که از آخرین میراثداران نوحههای اصیل و سنتی یزد بود... اینکه #فرید_سعادتمند گزیدهکار است و مراقب حفظ حرمت و احترام نام و نشان خانوادگی و هنر آهنگسازی خود را هرکجا خارج نمیکند، از مزایای ویژهای است که حکایت از اصالت خاستگاه و اعتبار تبار دارد...
💠💠💠
اگرچه #آبی_روشن یک اتفاق ویژه در سینمای ایران نیست و هرچند شاهد یک فیلم پرهیجان یا دارای جاذبههای معمول حادثهای، معمایی، کمدی یا شهوانی نیستیم، اما با فیلم سالم و صادقی مواجه هستی که با خیال آسوده میتوانی دست خانواده را بگیری و در سینما قدری آرامش بنوشی!
شاید جا داشته باشد مجموعههای امام رضایی کشور، از #آستان_قدس حضرت رضا(ع) یا #بنیاد_امام_رضا(ع) یا بنیاد کرامت تا #جمعیت_امام_رضایی_ها تا هر کجایی که نسبت و انتسابی به حضرت رضا(ع) دارند، بیایند پای کار، برای بهتر و بیشتر دیدهشدن یک فیلم سالم و امام رضایی، یک فیلم به رنگ #آبی_روشن!
ادامه دارد...
#جشنواره_فیلم_فجر_۱۴۰۲
#فجر_۴۲
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
هدایت شده از دلگویه
بهناماو
«پدر، پسر، نصرالله»
او را به اقتدار میشناختند و ابهت.
ابهتی که از هاشمیبودنش نشأت داشت و اقتداری که حاصل تلمذ قالالصادق(ع) و قالالباقر(ع) بود.
مکتب تشیع اقتدارآور است و #سیدحسن_نصرالله نمونهای بارز از این مکتب بود. مکتبی که #خمینی کبیر به جهان شناساند و امام #خامنه_ای در اعتلای هرچه بیشترش کوشید.
با تمام مظاهر دینی و ملی، اما بُعد پدرانه سیدِ مظلوم، مغفول میماند. باید از این بعد بیشتر به سید نگاه کرد تا فهمید که چهقدر دلسوز مردم کشورش و حتی منطقه بود.
او در جوانی، آن زمانی که هنوز گرد سپیدی بر روی محاسنش ننشستهبود، پدرِ شهید شد.
◽◽◽
داستان پدرها و پسرها در تاریخ عجیب قشنگ است و سوزناک، شبیه به یک تراژدی و از حیث طاقتفرسایی شبیه به افسانه. کم نیستند داستانهایی که دلدادگی پدران به پسران خود را به تصویر میکشند.
#رستم هم باشی در مقابل داغ فرزند زانو میزنی. امام #حسین(ع) هم اگر قرار است قصه کربلا را به غصه بکشاند، از #علی_اکبر میگوید و فقدان دنیای بدون #علی_اکبر و از #علی_اصغر میگوید و خباثت دشمنان.
خدا از #سیدحسن هم عهد میگیرد برای کار بزرگی که قرار است روی دوشش بگذارد؛ باید روح سید بزرگ شود، مانند جد بزرگوارش، تا ظرفیت او تحمل مسئولیت بزرگ را بیابد.
#نصرالله از #سیدهادی میگوید که نوه بزرگ خانواده بود، از علقه مادرش به اولین نوه؛ اینجاست که اشکش راه میافتد برای دل غصهدار مادرش، اما نه! این اشک از همان موقع که #سیدهادی را کفن میکند و نماز میخواند به جانش مانده؛ این همان بغضی است که بالای تابوت فرزند و دیگر شهدای حزبالله مکتوم ماند. این همان است که سر باز میکند.
میگوید من خیلی عاطفیام، دلم زود میشکند، اشکم زود جاری میشود، خب پدرم دیگر. سید میگوید که داغ فرزند برایش سخت بوده و گمان داشته که #سیدهادی توشهای برای آخرتش است، بعد فکر میکند که نه! #هادی برای آخرت خودش کوشید و من باید برای آخرت خودم بکوشم. پس میکوشد تا خودش را کنارِ خانه #عباس_بن_علی(ع) در بهشت جا دهد.
بزرگشدن روح سید در ادبیاتش موج میزند. خدا عهد میگیرد از بندگانش برای دادن عزت در برگبرگ تاریخ، برای یک ماندگاری شکوهمند.
سید حالا دیگر نه پدر فرزندانش که پدر همه فرزندان لبنان بود. این اشک دوباره جاری میشود. کجا؟ در زمانی که فرزندان لبنان در مواجهه با جیپیاس جاسوس، جانباز میشوند؛ طاقت ندارد که فرزندان خویش را مجروح ببیند.
اشک سید که آمد، خبر از رقت قلبی داشت که کالبد گوشتی را دیگر تاب نیست و وقت، وقت رفتن است.
حالا دیگر پدر حزبالله مثل حاج #قاسم، مثل دیگر شهداء سرش شلوغ است و از آسمان پدری میکند؛ این بار نه برای #سیدهادی و نه برای سیده زینب و نه برای حزبالله، بلکه برای من ایرانی، یمنی، فلسطینی، عراقی، سوری و برای ما در جهان اسلام.
🖊 فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye