eitaa logo
ققنوس
1.5هزار دنبال‌کننده
274 عکس
106 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت هشتم/یک) «آنان که هرگز خم نشدند جز در رکوع‌شان!» با حسن سلیقه، در هر بخش از اجرا یکی از مناسبت‌ها را مورد توجه قرار می‌دهد و این بار روز زن را: «به محضر همه بانوان، مادران و زنان این سرزمین، عرض ادب می‌کنم» بعد هم بانوان حاضر در جلسه را به نمایندگی از تمام بانوان کشور مورد خطاب قرار داده و تبریک ویژه این روز را به آنان می‌رساند و متقابلاً از جانب آن‌ها محضر آقا... و سپس با شعر زیبایی از ، تصاویری از حاج را مقابل چشمان‌مان می‌آورد که از مادری حضرت زهراء در جنگ می‌گفت و پیوندی زیبا برقرار می‌کند با حضرت زهراء(س) و مادران شهداء و روز مادر: «از جاری لطف آسمان‌ها می‌گفت از رحمت بی‌کران دریا می‌گفت در محضر مادر شهیدان، بااشک از مادری حضرت زهراء می‌گفت» بعد هم «به روح بلند حاج قاسم، همه شهداء، امام شهداء یک صلوات دیگری» از جمعیت می‌گیرد و دعوت می‌کند: «از از ... امروز مفتخریم عزیزانی از ، ، و مهمانان برنامه ما هستند...» را به‌عنوان خواننده نسخه عربی در لبنان معرفی می‌کند و شاعران اجرای امروز را هم و ... 💠💠💠 را در آخرین سفر لبنان دیده‌ام و با هم جلساتی داشته‌ایم، اهل مطالعه و تحقیق، علاقه‌مند به حکمت و عرفان، تشنه حقیقت... در آن سفر مشتاقانه صحبت‌های استاد را دنبال می‌کرد و سؤالات جدی داشت... اتفاقاً آن سفر هم‌زمان بود با روز میلاد حضرت زهراء و طبیعتاً دیدار با آقا... در بیروت بودیم که به حاج خبر دادند باید برای دیدار بخواند! سفر را نیمه‌کاره رها کرد و به سختی خودش را رساند به مراسم... آن شرایط دعوت را با الآن که مقایسه می‌کنم، احتمالاً خیلی جلوتریم! 💠💠💠 ناگهان در فاصله استقرار در جایگاه، از وسط جمعیت یک نفر فریاد می‌زند: «آقاجونم فدات!» پشت جایگاه قرار گرفته: «صلوا علی محمد و آل محمد...» تا صلوات جمعیت به انتها برسد، یک نفر دیگر بلند می‌شود: «حقا که تو از سلاله فاطمه‌ای با خنده خود به درد ما خاتمه‌ای زیباتر ازین نام ندیدم به جهان سیدعلی حسینی خامنه‌ای» و جمعیت صلواتی می‌فرستند... با خطبه‌ای عربی آغاز می‌کند سلامی محضر حضرت زهراء(س) تقدیم می‌کند: «...الصدیقة الشهیدة فاطمة المحدثة...» و سلامی هم محضر بقیةالله(عج): «و السلام علی صاحب‌الزمان واجعلناه من اعوانه و انصاره و الممهدین لدولته...» سلامی هم خدمت حضرت آقا: «اعطیتک السلام...» و با شعری در وصف رزمندگان مقاومت آغاز می‌کند؛ با شعری که در بیت اولش، آن را چیزی جز ابزار رساندن غربت آنان نمی‌داند، همانانی که در بیت‌های بعدی به‌عنوان «اهل‌الولایة» ازشان یاد می‌کند: «ما الشِّعرُ مِنّی سِوى مِرْسالُ غُربَتِهِمْ والشّانُ لی مِنهُمُ لَو کان لی شانُ رَبعی إذا مالَ بالأحْمالِ سالِکُهُمْ زادوا لهُ الحِملَ فالأثْقالُ میزانُ أهلُ الوِلایةِ مِلْءُ الرِّیحِ عَسْکَرُهُمْ جَمعٌ بلا رُتَبٍ والثَّوْبُ أکْفانُ تَخالُ أسْیافَهُم باللَّمحِ لَیّنَةً قُلْ ذا دَلیلٌ بأنّ الصَّیدَ ما لانُوا حَسْنا طلائعُهُم، حُسنَى طبائعُهُمْ ما زِیدَ فیهِم على الإحسانِ إحسانُ» آنان که هرگز خم نشدند جز در رکوع‌شان!: «لَمْ ینحنوا قَطُّ إلّا فی رُکوعِهِمُ لَولاهُ قیلَ هُمُ والطّودُ أقرانُ» آن‌ها و شهادت دوستان عاشقی هستند که شوق دیدار هم را دارند: «هُم والشَّهادَةُ خِلّانٌ یُشَوِّقُهُمْ سَعْیاً إلیها أحِبّاءٌ وخِلّانُ» به زیبایی، در لابه‌لای کلمات یادی از ، شیخ و می‌کند و ادامه می‌دهد: «قاداتُهُم شُهَدا، «عبّاسُ» سَیِّدُهُمْ و «الحَربُ» راغِبُهُم، والعِشقُ «رِضْوانُ» أمّا الفَصیحُ صَفیحُ الوَجْهِ أحسَنُهُمْ فی کَفّهِ النّصرُ شَهْدٌ مِنه ألوانُ» ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
ققنوس
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ «بهشت تبهکاران؛ جهنم پلان‌های آشفته!» (یادداشت
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ (یادداشت چهارم) «یک فیلم به رنگ آبی روشن» «آبی روشن» فیلمی است به رنگ آبی روشن... کارگردان فیلم، را خیلی نمی‌شناسم، حالا یا ، چه فرقی می‌کند؟ مهم این است هر آن‌که عهده‌دار قاب در سینمای ایران بوده، فرد نجیب و سالمی بوده... پشت آن سیبیل‌ها و موهای فرفر پرپشت، روح بزرگ و بلندی خانه گزیده که می‌تواند آرامشش را به شما نیز هدیه دهد... یک‌دهه‌شصتی کاربلد که پس از حدود یک‌دهه هم‌راهی و هم‌کاری با اساتیدی مانند و وقتی سال گذشته(۱۴۰۱) دست به اولین کارش زد، برای نگارش فیلم‌نامهٔ ، سیمرغ بلورین بهترین فیلم‌نامه را گرفت و برای کارگردانی همین فیلم دیپلم افتخار بهترین کارگردانی فیلم اول را... سال ۹۳ دستیار مجید مجیدی بود در ، سال ۹۷ برای رضا میرکریمی در بازی کرد، سال ۹۸ بازیگر بود، باز هم برای مجید مجیدی و سال ۱۴۰۱ با ، اولین فیلم خودش را در جشنواره تجربه کرد و امسال هم با ... اولین کار مشترک سازمان هنری‌رسانه‌ای و بنیاد سینمایی است... امید که به مصداق تعاونوا علی البر، چنین مشارکت‌هایی بیش‌تر باد... 💠💠💠 پر است از نماد و نمادِ آبی روشن هم فیروزه است... و‌ فیروزه نماد ارادت ایرانیان است به ساحت سلطان خراسان... آبی_روشن اگرچه سیمرغ بلورینی از جشنواره نگرفت، اما سیمرغ باید از روی نگین فیروزه‌اش برمی‌خاست... فیلمی است به رنگ فیروزه‌ای، آرام و آرامش‌بخش، سرشار از صحنه‌های سالم و گوارا، قاب‌های باز و باشکوه... آبی روشن در همه اجزای فیلم گسترده شده، از معدن فیروزه تا نگین فیروزه انگشتر ، از آبی روشن لباس نوزاد و پیراهن و روسری تا آبی روشن عطری که احتمالاً کول‌واتر باشد! تا رنگ آسمان و دریا... رنگ‌ها و نمادها در هم آمیخته شده‌اند و را خلق کرده‌اند... نمادها هم در سرتاسر فیلم گسترده‌اند، از قهوه‌خانه‌داری که دنبال شکار آهو است تا آهوی گرفتار در بند و چاقوی رسیده به تا ویار و تمشک‌های جنگلی، از رضایت گرفتن تا پرچم امام رضا(ع)، تا امام‌زاده حمزه که از فرزندان امام رضا(ع) است و... 💠💠💠 در تصویرپردازی‌ها هم نجابت به خرج می‌دهد، وقاحت ندارد، دریدگی نمی‌کند... حتی در خانه حریم مردانه و زنانه را رعایت می‌کند... در عین حال به قدر کفایت و نمک داستان، طنازی‌های ریز و سالمی دارد که گاه صدای خنده مخاطب را هم بالا می‌برد... حتی ریزه‌کاری‌هایی مثل چشمک‌زدن و خنده دختربچه‌های قاتل و مقتول به هم، بر حلاوت تماشای آن می‌افزاید... 💠💠💠 بازی خوب ، در نقش حاج یونس و ، در نقش ایوب را هم نباید نادیده گرفت... نکته جذاب دیگر فیلم آهنگ‌سازی است... فرزند مرحوم استاد مداح پیش‌کسوت یزد که از آخرین میراث‌داران نوحه‌های اصیل و سنتی یزد بود... این‌که گزیده‌کار است و مراقب حفظ حرمت و احترام نام و نشان خانوادگی و هنر آهنگ‌سازی خود را هرکجا خارج نمی‌کند، از مزایای ویژه‌ای است که حکایت از اصالت خاستگاه و اعتبار تبار دارد... 💠💠💠 اگرچه یک اتفاق ویژه در سینمای ایران نیست و هرچند شاهد یک فیلم پرهیجان یا دارای جاذبه‌های معمول حادثه‌ای، معمایی، کمدی یا شهوانی نیستیم، اما با فیلم سالم و صادقی مواجه هستی که با خیال آسوده می‌توانی دست خانواده را بگیری و در سینما قدری آرامش بنوشی! شاید جا داشته باشد مجموعه‌های امام رضایی کشور، از حضرت رضا(ع) یا (ع) یا بنیاد کرامت تا تا هر کجایی که نسبت و انتسابی به حضرت رضا(ع) دارند، بیایند پای کار، برای بهتر و بیش‌تر دیده‌شدن یک فیلم سالم و امام رضایی، یک فیلم به رنگ ! ادامه دارد... @qoqnoos2
هدایت شده از دل‌گویه
به‌نام‌او «پدر، پسر، نصرالله» او را به اقتدار می‌شناختند و ابهت. ابهتی که از هاشمی‌بودنش نشأت داشت و اقتداری که حاصل تلمذ قال‌الصادق(ع) و قال‌‌الباقر(ع) بود. مکتب تشیع اقتدارآور است و نمونه‌ای بارز از این مکتب بود. مکتبی که کبیر به جهان شناساند و امام در اعتلای هرچه بیشترش کوشید. با تمام مظاهر دینی و ملی، اما بُعد پدرانه سیدِ مظلوم، مغفول می‌ماند. باید از این بعد بیش‌تر به سید نگاه کرد تا فهمید که چه‌قدر دل‌سوز مردم کشورش و حتی منطقه بود. او در جوانی، آن زمانی که هنوز گرد سپیدی بر روی محاسنش ننشسته‌بود، پدرِ شهید شد. ◽◽◽ داستان پدرها و پسرها در تاریخ عجیب قشنگ است و سوزناک، شبیه به یک تراژدی و از حیث طاقت‌فرسایی شبیه به افسانه. کم نیستند داستان‌هایی که دل‌دادگی پدران به پسران خود را به تصویر می‌کشند. هم باشی در مقابل داغ فرزند زانو می‌زنی. امام‌ (ع) هم اگر قرار است قصه کربلا را به غصه بکشاند، از می‌گوید و فقدان دنیای بدون و از می‌گوید و خباثت دشمنان. خدا از هم عهد می‌گیرد برای کار بزرگی که قرار است روی دوشش بگذارد؛ باید روح سید بزرگ شود، مانند جد بزرگوارش، تا ظرفیت او تحمل مسئولیت بزرگ را بیابد. از می‌گوید که نوه بزرگ خانواده بود، از علقه مادرش به اولین نوه؛ این‌جاست که اشکش راه می‌افتد برای دل غصه‌دار مادرش، اما نه! این اشک از همان موقع که را کفن می‌کند و نماز می‌خواند به جانش مانده؛ این همان بغضی است که بالای تابوت فرزند و دیگر شهدای حزب‌الله مکتوم ماند. این همان است که سر باز می‌کند. می‌گوید من خیلی عاطفی‌ام، دلم زود می‌شکند، اشکم زود جاری می‌شود، خب پدرم دیگر. سید می‌گوید که داغ فرزند برایش سخت بوده و گمان داشته که توشه‌ای برای آخرتش است، بعد فکر می‌کند که نه! برای آخرت خودش کوشید و من باید برای آخرت خودم بکوشم. پس می‌کوشد تا خودش را کنارِ خانه (ع) در بهشت جا دهد. بزرگ‌شدن روح سید در ادبیاتش موج می‌‌زند. خدا عهد می‌گیرد از بندگانش برای دادن عزت در برگ‌برگ تاریخ، برای یک ماندگاری شکوهمند. سید حالا دیگر نه پدر فرزندانش که پدر همه فرزندان لبنان بود. این اشک دوباره جاری می‌شود. کجا؟ در زمانی که فرزندان لبنان در مواجهه با جی‌پی‌اس جاسوس، جانباز می‌شوند؛ طاقت ندارد که فرزندان خویش را مجروح ببیند. اشک سید که آمد، خبر از رقت قلبی داشت که کالبد گوشتی را دیگر تاب نیست و وقت، وقت رفتن است. حالا دیگر پدر حزب‌الله مثل حاج ، مثل دیگر شهداء سرش شلوغ است و از آسمان پدری می‌کند؛ این بار نه برای و نه برای سیده زینب و نه برای حزب‌‌الله، بلکه برای من ایرانی، یمنی، فلسطینی، عراقی، سوری و برای ما در جهان اسلام. 🖊 فاطمه میری‌طایفه‌فرد "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye