eitaa logo
ربط عاشقی 🇵🇸
3.1هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
158 فایل
"ربط دل من و تو ربط عاشقی‌ست" "اینجا سخن ز کهتر و مهتر نمی‌رود" ✍️ رهبر حکیم انقلاب ۹۲/۲/۲ 💫به فضای گرم و صمیمی «ربط عاشقی» خوش آمدید. 📩ارتباط با ما: @jebhe97 🍃بانوان فعال جبهه فرهنگی انقلاب اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
20.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید... 🎬 اصلی‌ترین نقش یک زن 📌 تهیه شده در ️مرکز آفرینش‌های هنری معاونت فرهنگی بسیج استان قم @mafarineshha @rabteasheghi
🌷🍃در روز ولادت با سعادت حضرت ابالفضل العباس (علیه‌السلام) و در ایام پرفروغ دهه فجر، ما در کنار یکدیگر گرد هم آمدیم. ✨نشست‌های “قرار همدلی” 💫این جلسه، نه تنها یک تجمع ساده، بلکه یک تجلی از عشق و ارادت ما به آرمان‌های انقلاب اسلامی و ارزش‌های والای انسانی بود. حضور بانوان مؤثر و پرشور در این مراسم، نشانه‌ای از همت و عزم راسخ، برای تقویت جبهه انقلاب و وحدت قلوب است. ✌️💚 سخنان دلنشین و پرانگیزه سرکار خانم سلیحی عزیز، همچون نوری در دل‌های ما تابید و ما را به سوی اهداف بزرگ‌تری رهنمون ساخت. او با کلامش، روح امید و نشاط را در جمع دمید. در این مراسم، پذیرایی دلچسبی با شربت شهادت، یادآور فداکاری‌ها و ایثارگری‌های بزرگوارانی بود که جان خود را در راه حق نثار کردند. 🥀💔 ⚡️هر جرعه‌ای از این شربت، ما را به یاد آن بزرگواران و آرمان‌هایشان انداخت و بر عزم ما برای ادامه راهشان افزود. در این قرار همدلی؛ و تا رسیدن به آرمان‌های والای انقلاب اسلامی🇮🇷✌️ ✅این سلسله نشست‌ها، نه تنها فرصتی برای تبادل نظر و تجربیات است، بلکه راهی برای تقویت پیوندهای عاطفی و اجتماعی ماست. در پایان، از همه شما خواهران و بانوان عزیز که در این مراسم حضور داشتید، سپاسگزاریم. ⚡️با هــم ⚡️ با عشق و اراده‌های پولادین به سوی آینده‌ای روشن و پرامید گام برمی‌داریم. ان شالله ✋🥰 @rabteasheghi
📌 دوره آموزشی اولین دوره تخصصی «الهیات نبرد» با محوریت مبانی جنگ و صلح در اسلام جهت ثبت نام و اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه بفرمایید: https://survey.porsline.ir/s/5tgu1HS 🇮🇷║بانوی میدان║🇮🇷 @rabteasheghi
16.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨️ از طرح (هر مسجد یک مربی بازی) در اصفهان که بازی‌هایی در جهت افزایش روحیه مقاومت ارائه شد.🌹 @rabteasheghi
🌺 روایت‌های زنانه از قلب ایران ❤️ من مادر هستم ✍ شهره حاج‌صمدی سالهاست شب عید غدیر برای بچه‌های خانواده ما شیرین‌ترین شب سال هست. بعد از جواب دادن ده‌ها باره به این سوال که "چندتا دیگه باید بخوابیم پاشیم تا عید غدیر بشه؟" بالاخره می‌رسیم به شب آخر، همان که فردایش قرار است جمع شویم خانه پدری، ایستگاه صلواتی برپا کنیم بستنی یا شیرینی و شربت بدهیم به مردم. بعد هم دورهمی با خانواده و دوستان و خوردنی‌های جذاب و هدیه و قرعه کشی و... امسال هم همه‌چیز همین‌قدر قشنگ بود تا آن سحر جمعه... بر خلاف سفارش‌هایم که باید فردا صبح زوووود بیدار شوید، گذاشتم هر سه‌شان تا ظهر بخوابند. دلم نمی‌خواست ازین خواب شیرین بیدار شوند... اما بالاخره تک به تک بیدار شدند و شنیدند آنچه نباید..... بعضی‌ها می‌گفتند همه چیز را لغو کنیم، جمع شدن و مراسم گرفتن دیگر معنی ندارد هر کس دلیلی داشت من اما مردد نبودم من مادر بودم برای جنگیدن آماده بودم نمی‌گذاشتم اسراییل با بچه‌هایم این کار را بکند. نمی‌گذاشتم حالا که به خاکشان حمله کرده، شیرینی‌های زندگی‌شان را از آنها بگیرد. دفاع از خاکم کار من نبود، مسئولین خودش را داشت. اما اینکه بچه‌هایم ده‌ها سال بعد چطور از حمله دشمن به خاکشان یاد کنند، دست من بود. مسئولش من بودم.. و انتخابم را کرده بودم. لباس‌های نوی بچه‌ها را پوشاندم گرچه دل خون خودم به بیشتر از یک لباس سفید مشکی قدیمی‌تر رضا نمی‌داد. با نیمی از جمعیت هر ساله ایستگاه صلواتی‌مان برقرار شد... چند ساعت بعد صدای خنده بچه‌ها در خانه پدری پیچیده بود. چند ساعت بعد داشتیم برای موشک‌های ایران با بغض و شوق الله‌اکبر می‌گفتیم. چند ساعت بعد سفره شب عید غدیر در خانه پدری پهن شده بود و گرچه غایب زیاد داشت اما خاطره‌ای که  از اولین روز جنگ برای بچه‌هایم ثبت شد با همه تلخی‌ها و تفاوت‌هایشان زیبا بود. من مادر هستم و خوب بلدم از بچه‌هایم در برابر دشمن چطور باید محافظت کنم. @khamenei_reyhaneh @rabteasheghi
25.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید... 💢نباید از این جنگ غفلت کنیم! ✔️«جهاد تبیین» ✔️«روایت درست» 🔺یک فریضه فوری🔺 ✍ ما اگر روایت نکنیم؛ دشمن روایت می‌کند. @rabteasheghi
🎞 نـقـطـه 🎞 🎭 نمایشی از تکاثرهای اصفهان ⤵️ زیارت 💡نمایشی اثری از زهرا نصراصفهانی 🔺خانم نصراصفهانی با قلمی بسیار قوی و مسلط، اثری فوق‌العاده خلاق و منحصربه‌فرد، با موضوع زیارت امام رضا علیه‌السلام طراحی کرده‌اند. 🟡 حوزۀ هنری افتخار دارد با برپایی این نمایشگاه، هنر ایشان را عرضه می‌کند. ✔️با حمایت دوستان فرهنگی اصفهان در افتتاحیه این نمایشگاه ⏰ چهارشنبه ۵ شهریورماه؛ ساعت ۱۸ زمان نمایشگاه: تا ۱۵ شهریورماه ساعات بازدید: ۱۶ تا ۲۰ هرروز ⛔️به‌جز روزهای تعطیل مکان: خیابان استانداری، گذرسعدی، عمارت تاریخی سعدی، گالری نقطه @rabteasheghi
📢 🔻🔻امروز بیش‌از هر چیزی به «اتحاد» نیاز داریم. 🔹اتحاد نه فقط در مقابله با چالش‌ها کمک می‌کند، بلکه چراغ راهی است برای ساختن آینده‌ای بهتر و پرامید. 🔹در حقیقت، این همبستگی نشان می‌دهد که وقتی قلب‌ها در کنار هم قرار می‌گیرند، هیچ مانعی نمی‌تواند آن را بشکند. 🔹گوش به فرمان ولی جامعه باشیم و این اتحاد را در درجه اول در عمل و گفتار خودمان پرورش دهیم و آن را به دیگران توصیه کنیم. 💢ایستادگی در مقابل دشمن یعنی قدرت و شجاعتی که اجازه نمی‌دهد ترس یا فشار خارجی فرد را شکست دهد. یعنی ایستادن در برابر چالش‌ها و مشکلات بدون عقب‌نشینی، و نگاه داشتن خط اصلی اهداف و ارزش‌ها. 🎯دشمن امروز این ایستادگی ملت و اتحاد ما را نشانه گرفته است. 🔴مراقب اهداف شوم دشمن باشیم. و در مقابل آن با اسلحه «اتحاد مقدس» ایستادگی کنیم. ⊹⊶ ⊹⊶ ⊹⊶ ⊹⊶ ⊹⊶ ⊹⊶ ⊹⊶ ⊹⊶ ⊹⊶ ⊹⊶ ⊹⊶ ⊹⊶ ⊹⊶ ⊹⊶ 🗝کلید دست شما زن‌هاست. ▫️مقام معظم رهبری جای شما اینجاست... ✿ ↲ ﴿رَبْطِ عٰاشِقٖی﴾
ربط عاشقی 🇵🇸
سرکار خانم حجت #بانوی_نقش_آفرین #بانوی_میدان #بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_اصفهان @rabteasheghi⏪
🔸خانه‌های روشن قسمت اول: نور به زندگی‌ام آمد وارد کوچه که شدیم، پرچم‌های سبز و زرد و صورتی بالای سردر خانه تکان‌تکان می‌خورد. تابلوی پایگاه علمی فرهنگی امام علی روی آجرنماها نصب بود. در باز شد و خانم حجت تعارفمان کرد داخل خانه. خانه‌ای که پایگاه فرهنگی بود و در شبهای میلاد ائمه، چراغ‌های سبز خانه‌ روشن. روی پرده های حریر کرمی سالن پذیرایی، پرچم ایران نصب بود با شعار ایران حسین تا ابد پیروز است. چشمم که به ریسه چراغ و پرچم‌های سبز و کرمی محمدرسول الله و یا امام جعفر صادق افتاد، خانم حجت گفت خانه‌شان جشن بوده. برایمان شیرینی و میوه آورد و چراغ‌های رنگی را روشن کرد. از روزی گفت که اسمش را از اکرم به خدیجه تغییر داد. گفت از همان روز انگار سرنوشتم عوض شد. نور به زندگی‌ام آمد. از روزهای کودکی گفت. از وقتی که ده ساله بود و جلوی ژاندارمری فریاد زد: مرگ بر شاه. از خاطرات نوجوانی اش در روزهای جنگ و تشییع شهدا گفت. هفده هجده ساله بود که دوستانش را بسیج کرد و جانبازان را دعوت کرد تا در مسجد محل برای مردم سخنرانی کنند. خاطرات روزهایی را مرور کرد که پدرش هر هفته ده ریال به او می‌داد تا با اتوبوس برود مسجد امام، نمازجمعه. اما او سوار وانت، خودش را رساند نمازجمعه تا پول را در صندوق کمک به جبهه بیندازد. در شب عروسی‌اش، دعایش این بود: «خدایا، پدرم، همسرم و فرزندانم را از یاران امام زمان قرار بده». سال‌ها گذشته و با اطمینان گفت: دعایم مستجاب شده. در روزهای جنگ ایران و اسرائیل، وقتی دل‌ها به هم نزدیک‌تر شده بودند، با خانم‌های محل تصمیم گرفتند برای سلامتی آقا، سه شتر قربانی کنند. نه به فکر پول بودند، نه تشریفات. خانه‌اش شد محل جمع آوری کمکهای مردمی. خانه‌ای که آرزوی صاحبش این است: «ذره‌ای از کلمات آقا، حتی یک ثانیه، روی زمین نماند.» ادامه دارد.... ✍️ فائزه سراجان 📸 فائزه سراجان 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rastaa_isfahan @rabteasheghi
🔸خانه‌های روشن قسمت دوم: پرچم‌های رنگی تنها چیزی که از سوژه می‌دانیم، این است که در جنگ دوازده‌روزه، سه تا شتر قربانی کرده. سه تا شتر! چه خبر است؟ با تأخیر می‌رسم به قرار. حوالی خیابان همدانیان. همین‌طور که دنبال نشانی کوچه و خانه‌ی سوژه‌ می‌گردیم درباره‌ی سوال‌هایی که می‌شود پرسید، حرف می‌زنیم. توی ذهنم این است که فوقش یک مصاحبه‌ی نیم‌ساعته در می‌آید. درِ خانه‌شان پرچم زده‌اند چندتا. یکی‌ش پرچم ایران است و باقی پرچم‌های رنگی. هر سه تا زنگ را می‌زنم، چون نمی‌دانیم کدام طبقه‌‌اند. مرد جاافتاده‌ای در پارکینگ را باز می‌کند. صورت گرد، موهای عقب‌رفته، عینک. متشخص، در حوالی ۵۰-۶۰ سالگی یا احتمالا کمی بیشتر. یک دیگ بزرگ با اسباب و وسایل غذاپزی‌های بیرون‌بر توی پارکینگ‌ است. در انتهای پارکینگ راه دارد به راه‌پله‌. راهنمایی‌مان می‌کنند طبقه‌ی دوم که هفت‌هشت پله‌ای می‌خورد. راه‌پله‌ مفروش است و احتمالا برای همین از در پارکینگ برای رفت‌و‌آمد استفاده می‌کنند. مهمان‌خانه‌ حال‌وهوای جشن دارد. انگار که این طبقه مخصوص مهمان‌داری باشد. خانم حجت می‌آید و سلام و علیک صمیمانه‌ای می‌کنیم. با مانتوشلوار و روسری آمده‌. کمی هم هول‌شده انگار. متوسط‌القامه است و درمجموع معمولی. تیپش نه شبیه زن‌های خانه‌دار است، نه مثل زن‌های کارمند. می‌گوییم چون می‌خواهیم عکس هم بگیریم اگر می‌خواهد چادر سر کند. خون‌گرمی از همین سلام و احوال اولیه پیداست، آن‌قدری که خودم را آزاد می‌بینم که بروم توی آشپزخانه و زیر سماوری که روی گاز است را پایین بکشم. با فائزه متفقیم که فعلا چایی نمی‌خواهیم. روبرو دو تا آویز به پرده زده‌اند برای پیامبر. عکس بزرگی از امام و آقا هم روی میز وسط‌به‌وسط گذاشته‌اند. دو تا حباب شیشه‌ای سبزرنگ هم دو طرف میز است که رویش اسم حضرت زهرا خوشنویسی شده است . صندلی را می‌گذاریم جلوی این تزئینات، طوری که فائزه از هر طرفی که بخواهد بتواند عکس بگیرد. خانم حجت چادر به سر برمی‌گردد و قوریِ چایی هم دستش است. برای من و فائزه میوه و شیرینی می‌آورد ولی می‌گوییم روی صندلی که تعبیه کردیم بنشیند و من هم می‌نشینم روی مبل روبرو. تاریخ و موضوع مصاحبه را گفته‌ام و میزی هم می‌آورم و گوشی را می‌گذارم جلوی خانم حجت تا صدا بهتر ضبط شود. ادامه دارد... ✍️ نگین ربانی 📸 فائزه سراجان 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rastaa_isfahan @rabteasheghi