eitaa logo
ربط عاشقی 🇵🇸
3.2هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
93 فایل
ربط دل من و تو ربط عاشقی‌ست/اینجا سخن ز کهتر و مهتر نمی‌رود رهبرحکیم انقلاب ۹۲/۲/۲ بانوان ستاد جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان اصفهان ارتباط با ادمین: @jebhe97
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 بووووونگ... - صدای چی بود؟ فاطمه؟ سریع خودش را می‌رساند به فاطمه. فاطمه از وقتی ۱۵ سالگی را پشت سر گذاشته کمتر بهانه پدرش را می‌گیرد. این فراق عادتش شده یا سن و سالش دیگر مجالی به بهانه‌گیری نمی‌دهد، مریم هیچ نمی‌داند! تنها چیزی که می‌داند دوری ۸ ماهه از همسرش است که دارد مثل خوره مغزش را می‌جود. درست مثل زبان اکرم خانوم، همسایه طبقه بالا که هربار چشمش می‌خورد به مریم سراغ شوهرش را می‌گیرد و خانه بی‌شوهر را می‌کوبد فرق سرش. 🥀 هرچند نبود مصطفی برای مریم عادی شده اما او در خلوت‌هایش گاهی عکس‌های عقدش را ورق می‌زند و های‌های گریه می‌کند. فاطمه و علی هیچ نمی‌دانند که مادرشان هنوز بی‌تاب پدر است. آن‌ها فکر می‌کنند مریم هنوز همان مریم ۳۰ سال پیش است درست وقتی که مصطفی ۱۸ ساله را به عقدش درآوردند و او را نشاندند پای سفره که نه! جانماز سفید بخت. مریم ۱۴ ساله آن روز چه می‌دانست عشق چیست؟ فراق چیست؟ تب سوختن چیست؟ او تا به آن روز تنها آقاجانش را دیده و بود و مادرش را که جاده‌های شهری و بار و کامیون فاصله چند ماهه می‌انداخت بین‌شان. مریم درست دو ساعت بعد از صیغه تازه متوجه شد اشتباه کرده. نه او مثل مادرش است و نه مصطفی شبیه آقاجانش. همان وقتی که شرط ازدواجش را گذاشت رخت پاسداری به تن شوهر دیدن فهمید او دیگر جنسش زندگی‌اش با بقیه فرق دارد. مادر مریم هم وقتی دید دخترش دارد لباس رزمندگی را به تن شوهرش می‌کند و چکمه‌های جنگی‌اش را واکس می‌زند و بساط آب و قرآن را با چه آب‌وتابی مهیا می‌کند فهمید انگار مریم چند سالی روی سنش گذاشته و قد و قامتش بلندتر شده. مخصوصا آنکه مریم بعد از بدرقه شوهرش چادر بست دور کمرش و دوست و فامیل و همسایه را جمع کرد زیرزمین خانه که چه؟ زیرشلواری و لیف برای رزمنده‌ها بدوزند و ترشی و مربا درست کنند و داروهای مورد نیاز را جمع‌آوری و دسته‌بندی کنند. اما این‌ها هرچه بود به هرحال آن زمان هیچ‌کس نفهمید اشک چشمان مریم برای پیاز داغ‌های آش پشت‌پای مصطفی نیست برای دل‌تنگی‌ست. دل‌تنگی شوهر دو روزه که حالا رفته بود به جنگ لشکر صدامی‌ها. 💫 مریم سریع خودش را رساند به اتاق فاطمه. در اتاق را که باز کرد چشمش خورد به فاطمه که افتاده وسط اتاق و چنبره زده روی گل قالی قرمز و پاهایش را حائل چشم‌هایش کرده. شک نداشت فاطمه دل‌تنگ پدر شده و در خواب و رویا به دنبالش دویده. - فاطمه جان مادر خوبی؟ صدای چی بود؟ - نه مامان! خوب نیستم. بابا یه هفته است زنگ نزده! خودش قول داده بود آخر هفته میاد. - آره قشنگم حتما سرش شلوغ شده دیگه میاد. - مامان؟ می‌دونی انتظار چقدر سخته؟ 🔻 چیزی در دل مریم به یکباره فرو ریخت. انگار بی‌هوا یاد حرف‌های چند ماه پیش مادرش افتاد وقتی که گفت: مریم خیلی بی‌عقلی دختر. دوباره می‌خوای انتظار شوهرت رو بکشی؟ برای چی بهش اجازه دادی برای کار پاشه بره تو غربت؟ مگه کم‌وکسری دارید؟ پول بازنشستگی کم پولی نیست برای شماها که خرج و مخارجی ندارید؟ مریم به همه گفته بود مصطفی برای کار چند ماهی رفته عراق. پیشنهاد خودش هم بود. وقتی رفته بود و به حاجی اصرار کرده بود اسم مصطفی را بنویسند قاطی مدافعان حرم فکرش را کرده بود. به مصطفی گفته بود ناموس، ناموس است چه در خانه خودت باشد چه خانه همسایه. ♨️ مریم اصلا طاقت نیش و کنایه اطرافیان را نداشت وقتی به او می‌گفتند دوباره اعزام به جبهه؟ دوباره جنگ؟ او انگار نمی‌خواست در خودش تردیدی ایجاد کند وقتی یکه و تنها در مقابل حرف مردم قرار می‌گرفت. بیچاره فاطمه او هم به خیالش پدر رفته برای کار. مریم باید موضوع را به او می‌گفت. فاطمه هم یک دختر است. باید مقاوم باشد در برابر طوفان‌ها. ☎️ زییییینگ - فاطمه صدای تلفن. بدو برو ببین کیه، این وقت صبح به گمونم باید بابا باشه‌ بدو دختر بدو که خدا حاجتت رو داد. فاطمه دیگر سر از پا نشناخت. انگار نه انگار که تا چند دقیقه پیش زخمی روی دلش نشسته بود و پایش را کوبیده بود به در کمد. فاطمه هم مثل مادرش است درد و فراق برایش رنگ می‌بازد وقتی صدایش را باید به خدا برساند. - الو بابا جونم سلام خسته نباشید خداقوت. ✍ لطیفه‌سادات مرتضوی 🎁 تقدیم به پیشگاه خانواده‌های صبور پاسداران و همه‌ی مدافعان حرم @rabteasheghi
📌 نشست مجازی با موضوع: انتخابات و دعوت به حق 🔖 ویژه بانوان کنشگر فرهنگی 🏷 با حضور کارشناس قرارگاه فرهنگی بقیة‌الله ″عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف″: استاد محسن خزایی ⏰ یکشنبه ۲۹ بهمن‌ماه _ ساعت ۱۷:۰۰ 🌐 لینک حضور: https://gharar.ir/r/32a36e91 🔗 معاونت‌امور‌بانوان‌ستاد‌امر‌به‌معروف‌ و‌نهی‌ازمنکراستان‌اصفهان 🔗 اموربانوان‌جبهه‌ٔفرهنگی‌استان‌اصفهان @rabteasheghi
📸 گزارش تصویری 💫 جلسه هم‌افزایی و ارائه ایده‌های انتخاباتی 🔅 با حضور جمعی از بانوان فعال فرهنگی شهر اصفهان 🗓 ۲۸ بهمن‌ماه ۱۴۰۲ @rabteasheghi
✨ عمه‌ی مادرم هرسال نیمه شعبان در خانه جشن می‌گیرند، جشنی که توی فامیل معروف است به مخلصانه بودنش. انقدر عمه‌جان با اخلاص و عشق این مراسم را برگزار می‌کنند که خیلی‌ها حتی به نیت حاجت گرفتن می‌آیند مجلس‌شان و هیچ‌وقت هم کارشان در مهمان‌داری لنگ نمی‌ماند. امسال از دو ماه قبل زنگ زدند به مادرم، دعوتمان کردند و گفتند: بگو دخترت بیاد برامون حرف بزنه. 🗓 قبلا هم چند سال پیش، در جشن نیمه شعبان‌شان کتاب معرفی کرده بودم، ولی صحبت کردن در مراسم‌های خانگیِ زنانه اصلا در تخصصم نبوده و نیست. روز نیمه شعبان هم می‌خواستم نروم و دقیقه آخر قانع شدم به رفتن و اصلا حرفی توی ذهنم نبود. می‌خواستم وقتی رسیدیم از دست عمه‌جان قایم بشوم و کلا از یادشان برود چنین پیشنهادی داده بودند. عمه‌جان اما زرنگ‌تر از من بودند. تا رسیدیم، دستم را گرفتند و مرا نشاندند روی مبل، کنار خانم مولودی‌خوان. با همان صراحت لهجه‌ی بامزه‌شان گفتند: تو آقای مجلسی! بعد از مولودی حرف بزن برامون. 💢 تمام وقتی که مولودی‌خوانِ روشندل مجلس، روی صفحات بریل دست می‌کشید و مدح امام زمان (عج) می‌خواند، من درمانده بودم که چه بگویم و وقتی میکروفون به دستم رسید، خدا به دلم انداخت از بنی‌اسرائیل شروع کنم؛ از برخورد بنی‌اسرائیل با منجی و رفتار منفعلانه و تنبلی و سستی نشان دادن در زمان عمل، در پیچ مهم تاریخ که باعث شد مهر ذلت بر پیشانی‌شان بخورد. از بنی‌اسرائیل رسیدم به همین جامعه‌ی الان‌مان و این که الان وقت سستی و ناامیدی نیست، وقت یک گوشه نشستن و به دعا بسنده کردن هم نیست؛ و این که فرموده‌اند برترین اعمال انتظار فرج است، منظور از انتظار ناامید نشدن و تلاش کردن است نه معطل شدن. 👥 مخاطبانم بیشتر خانم‌های میانسال و خانه‌دار بودند، مشتاقانه گوش می‌دادند و در چشمان‌شان این سوال می‌درخشید که: من باید چکار کنم؟ من جوابی برای این سوال نداشتم. تنها پیشنهادم (غیر از یک دعوت ریز و غیرمستقیم به مشارکت در انتخابات) این بود که هرکس باتوجه به موقعیت و توانمندی‌های خودش کنشگر باشد؛ همین. 🔻 بعد از من، یکی از خانم‌ها گفت من چند کلمه حرف دارم. شروعش از پلاستیک بود، پلاستیک‌هایی که ما با سرمستی و بی‌خیالی مصرف می‌کنیم و دور می‌اندازیم به امید این که بازیافت شوند، اما فقط در طبیعت رها می‌شوند، در گلوی ماهی‌ها گیر می‌کنند و دور پای پرندگان می‌پیچند. شیرابه‌هایی که از زباله‌های ما رها می‌شوند و به سفره‌های آب زیرزمینی و منابع آب راه می‌یابند، خاک را نابود می‌کنند و کوه‌هایی می‌سازند که جای کوه‌های واقعی را می‌گیرد. گفت که چند سال است تولید پسماند را در خانه‌شان به حداقل رسانده، بجای پلاستیک از کیسه و سفره‌ی پارچه‌ای استفاده می‌کند، دور ظروف یکبار مصرف را خط کشیده، زباله‌های تر را (مانند پوست میوه) می‌خشکاند و برای خوراک دام به دامداری‌ها می‌دهد، از تفاله‌ی چایِ خشکیده به عنوان کود گلدان استفاده می‌کند و خلاصه، ماهی یک بار لازم است زباله بیرون در بگذارد، هم حجم پسماندش کم است هم آلایندگی‌اش. و فقط این نیست، چند سال است که یک گروه تشکیل داده و در فضای مجازی و حقیقی، مردم را تشویق می‌کند به زندگیِ بدون پسماند. 💬 خانم‌ها سوال می‌پرسیدند و راهکار می‌خواستند برای هرنوع زباله، حتی بعضی پیشنهاد هم می‌دادند. مثلا خاله‌ام گفت استخوان و پسماند مرغ را فریز می‌کند و وقتی می‌روند مسافرت، می‌دهند به چوپان‌هایی که بین راه می‌بینند تا برای غذای سگ نگهبان گله استفاده شود. مادربزرگم گفتند پوست بادام و گردو را جمع می‌کنند و به نانوایی‌هایی می‌دهند که تنور آتشی دارند، به عنوان سوخت تنور به درد می‌خورد. 💭 داشتم با خودم فکر می‌کردم برای بعضی از ما مذهبی‌ها، کارهای این‌چنینی با عنوان حفاظت از محیط زیست در اولویت آخر هم نیست. انگار از میان تمام مشکلات کشور، چسبیده‌ایم به مسائل فرهنگی و سیاسی و گاه اقتصادی، حواسمان نیست که تمدن نوین اسلامی، خاک و آب و هوای سالم می‌خواهد و خدا آبادیِ زمین را از ما خواسته است. و اتفاقا بعد از مهمانی، با آن خانم درباره فعالیت‌هایش صحبت می‌کردیم و با این که چندان مذهبی نبود، می‌گفت مذهبی‌ها در این زمینه هم توصیه‌پذیرترند. می‌گفت وقتی به مساجد می‌رود تا مردم را در این باره آگاه کند، با دقت‌تر به او گوش می‌دهند و عمل می‌کنند. می‌گفت برای صحبت در مهمانی امروز، سری به رساله حقوق امام سجاد (علیه‌السلام) زده و از مطالبی که درباره حقوق گیاهان و جانوران در آن گفته شده، شگفت‌زده است. 💫 حالا بانوان خانه‌دار یک راه خوب برای کنشگری و تاثیر پیدا کرده بودند. می‌توانستند نگهبان آب و خاکِ سرزمین‌شان باشند، و دیگران را هم به این جهاد فرابخوانند، به این قدم کوچک در هموار کردن راه ظهور. ✍ ش . شیردشت‌زاده @rabteasheghi
هدایت شده از ربط عاشقی 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید... 🌿 انعطاف؛ رمز نگاه خلاّقانه زنان 💡 همیشه آب‌باریکه‌ای از نقش‌هات بگذار!!! 💫 آیت‌الله حائری: اگر برای خدا کار می‌کنی، خدا جای تو را در جاهای دیگر زندگی‌ات پر می‌کند! ✨ به نیتت رجوع کن! 🎙 دکتر مریم اردبیلی مشاهده قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم ⇜ سلسله نشست‌های گفتمانی @rabteasheghi
💬 یه جوری به خودت مطمئنی که انگار تا آخر عمر همین‌طور هستی! - پس چی؟! دلتم بخواد. توی زمونه‌ای که همه اونوری می‌زنن روزه‌هام رو می‌گیرم تا آخرشم هستم. - ببین ستایش اصلا تو خوب، تو خانوم ولی فقط باید خودت طعم عشق‌بازی با خدا را بچشی، پس بقیه هم سن و سال‌هامون‌چی؟ - سخت نگیر بهار! اونا تا خودشون و خانواده‌هاشون نخوان نمیشه، عه دختره راست راست داره تو پارک راه میره ترشک لواشک می‌خوره حالش را می‌بره بعد من برم بهش بگم بیا بیا تو رو خدا عاشق خدا بشو، خیلی خوش‌خیالی دختر! 🔻بهار اما کوتاه نمی‌آید، باید کاری کند. فکری می‌کند، حالا که ماه رمضان گره خورده به آمدن سال نو و تعطیلی مدرسه‌ها، فرصت خوبی هست تا کاری کند. باید از مادرش کمک بگیرد. یاد پارسال عید می‌کند که با مادرش برای دخترهای نوجوان فامیل به جای عیدی یک بسته ویژه‌ی ماه رمضان تهیه کردند و توی دید و بازدیدها به آن‌ها دادند. چند باری با مامان افطاری ساده درست کردند و دخترهای فامیل را دور هم جمع کردند. چقدر خوش گذشت. بهار شیرینی آن بازخوردها را توی ذهنش می‌آورد دلش می‌خواهد دختران بیشتری با خدا آشتی کنند. بهار با این دغدغه‌هایش از مادرش دلبری می‌کند. مامان همه جوره می‌آید پای کار. به دخترش می‌گوید دوست‌های من با من دوست‌های شما با شما. خدا هم گفته یدالله مع الجماعه. 💫 ایده‌ها روی هم ریخته می‌شود... یکی از مادرها نامه‌ای به خدا از زبان دخترِ نوجوان می‌نویسد، چندتایی خیّر جور می‌کنند و برای بسته‌های ماه مبارک رمضان چند تا خوراکی مقوی درست می‌کنند و یکی از مادرها که پزشک است تدابیر طب سنتی برای کمک به روزه‌داری  دخترها روی برگه می‌نویسد و داخل پاکت‌ها می‌گذارند. 💌 پاکت‌های صورتی با هنرِ دست دخترها درست شده. دخترها یک کار دیگری هم می‌کنند. درست کردن کارت دعوت برای پویش "به عشق خدا"  حالا کارها تقسیم می‌شود. دخترها عصرها که می‌شود می‌روند توی پارک‌های محل و به هم‌سن و سال‌هایشان کارت دعوت می‌دهند، گفت‌وگو می‌کنند و دعوت‌شان می‌کنند به پویش‌شان. اگر قبول کردند محتوای مجازی که با کمک هم درست کردند را برایشان می‌فرستند و کارت کوچکی برای گرفتن بسته ماه رمضان به آن‌ها می‌دهند. چون ماه رمضان با عید یکی شده، دخترها کارشان را شیفتی کرده‌اند. 🕌 مادرها مسئول دادن بسته‌ها به دخترهایی هستند که شب‌ها می‌آیند مسجد محل تا بسته ماه رمضان‌شان را تحویل بگیرند. یکی از مادرها مشاور مذهبی هست. با دخترها وارد گفت‌وگو می‌شود و از آن ها می‌خواهد که باقی مانده‌ی ماه رمضان را با هم همراه باشند. خانم‌های مسجد هم یکی‌یکی آمده‌اند پای کار. می‌گویند دخترهای نوجوان لواشک و ترشک دوست دارند. بسته‌های کوچک برایشان درست می‌کنند و در بسته‌های ماه رمضان‌شان می‌گذارند. حالا چند تا دختری که با پویش همراه شده‌اند، خودشان هم برای تولید بسته‌ها و افطاری‌های ساده پا پیش گذاشته‌اند. ✍ م . محمدیان @rabteasheghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید... ⭐️ حضرت خدیجه و الگوی جهاد اقتصادی 🔻 گاهی انفاق‌های ما باید برای نابودی دشمن هم باشد... 🎙 حجت‌الاسلام راجی ▪️سالروز وفات حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) بر بانوان فعال فرهنگی تسلیت باد. @soada_ir @rabteasheghi
🚩 کنش‌های مهم و ضروری و فوری برای همه فعالین در حمایت از زنان و کودکان غزه 🔻🔻 ایده‌های کنشگری برای غزه 🔻🔻 ۱. تجمع فوری در همه شهرها در اعتراض به اتفاقات رخ داده اخیر ۲. استفاده از ابزار هنر و خلاقیت در همین تجمع‌ها همراه با شعارهای جذاب و کارهای نمادین و مخابره تصاویر این تجمعات ۳. بهره‌گیری از نمایشگاه‌های قرآن، محافل جزءخوانی و سایر برنامه‌های ماه مبارک. ❗️گمان نکنیم همین امروز بازتاب این برنامه‌ها را در غزه خواهیم دید. اصل مخاطب ایرانی را هدف قرار دهیم که انفعال جدی داریم نسبت به دنیا ۴. تبدیل به فرصت تثبیت اندیشه استکبارستیزی به خصوص درباره امریکا ۵. کار میدانی و حضور در میادین و تجمعات با در دست گرفتن تصاویر و اخبار و اطلاع‌رسانی به مردم با تمرکز و تاکید بر جنایتکار بودن امریکا که عامل اصلی است. ۶. نیاز به تبیین مساله و گفتگو با مردم از محیط دانش‌آموزی و شهری و مسجدی یا... ۷. تبیین و اصلاح گزاره‌های موجود در اندیشه مردم که تنها حامی مالی و غیرمالی از فلسطین ما نیستیم؛ با ارائه تصاویر حمایتی موجود در دنیا ۸. ضرورت بالا بردن سطح معرفتی بدنه انقلابی در فعالیت‌های میدانی ۹. تمرکز بر مساله وحدت مسلمین بر این جریان و مقابله با دشمن ۱۰. فعالیت هنری و رسانه‌ای جدی با موضوع فلسطین توسط کنشگران این عرصه ۱۱. کنشگری فعالان بین‌الملل با شناسایی افراد و صفحات فعال و گروه‌های فعال در دنیا در موضوع غزه و همکاری با آنان. ۱۲. جدی‌تر شدن مسئله تحریم کالاهای اسرائیلی و شرکا اقتصادی اسرائیل. ❗️تحریم کالاهای عمومی اثرگزاری روانی دارد ولی نه اقتصادی، بلکه باید شرکت‌هایی که مستقیم ارتباط دارند شناسایی شوند و مردم در برابر این شرکت‌ها تجمع کنند تا روز قطع قرارداد ۱۳. فعال‌تر شدن پویش‌های کمک به غزه و اطمینان به تأثیرگذاری آن‌ها. ۱۴. مطالبه و فشار جدی از امارات و سعودی که راه زمینی را برای اسرائیل باز کرده‌اند. ۱۵. مطالبه از دستگاه‌های دیپلماسی، خروج از انفعال وزارت خارجه هر چند خوب عمل کرده ولی کافی نیست و همکاری جدی با کشورهایی مثل برزیل و افریقای جنوبی. ❗️ راه حل موشک و جنگ نظامی نیست و پاسخ را در عرصه دیپلماتیک و بشر دوستانه می دانیم. @rabteasheghi
هدایت شده از ربط عاشقی 🇵🇸
⚖ مسئولیت اجتماعی یکسان 🔻 همه تكاليف اسلامي [اين] است كه زن و مرد را به طور يكسان از مسئوليت اجتماعی برخوردار می‌كند. ❌ اينكه [پيامبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله] می‌فرمايد: «مَنْ اَصبَح ولَمْ يَهْتَّمَ بِاُمُورِاَلْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ بمُسْلِمٍ»، مخصوص مردان نيست. 💡 زنان هم بايد به امور مسلمانان و جامعه اسلامی و امور جهان اسلام و همه مسائلی كه در دنيا می‌گذرد، احساس مسئوليت كنند و اهتمام نمايند؛ چون وظیفه اسلامی است. 🎙 رهبر حکیم انقلاب؛ ۲۰ اسفند ۱۳۷۵ @rabteasheghi
27df087b46b0e986db63d5bd3291be0958018906-240p_۲۵۰۳۲۰۲۴.mp3
30.86M
📻 بشنوید... جلسه هم‌اندیشی «خیزش جهانی» علیه اقدامات جنایت‌کارانه رژیم منحوس و جعلی صهیونیستی 🎙 با حضور استاد علیرضا کمیلی و سرکار خانم زینب شریعتمدار 🗓 یکشنبه ۵ فروردین‌ماه ۱۴۰۳ @banooyepishran @rabteasheghi
💫 موج زنانه برای روز قدس 🇵🇸 غزه، سرایش حماسه‌ای جهانی و بی‌نظیر است؛ حماسه‌ای برآمده از مبارزه و مظلومیت. وجدان جهان بیدار شده است. اشک و فریادها به هم آمیخته است. زنان، در سراسر دنیا، پیشتاز قیام علیه اسرائیل و آمریکا و غرب هستند. روز قدس امسال را باید متحول ساخت. آن هم با غیرت و فریاد زنانه... 🔻 بسته کنشگری بانوان • ایده‌های کنشگری زنان پیش از روز قدس • ایده‌های عمومی کنشگری زنان در روز قدس • ایده‌های کنشگری خواص و قشرهای مختلف زنان http://link.jahadpishraft.com/qods @rabteasheghi
🇵🇸 نشست مجازی "روز قدس و نقش‌آفرینی بانوان" 🔻ایده‌های کنشگری بانوان برای برگزاری راهپیمایی باشکوه روز قدس و حمایت از مادران و کودکان غزه 🎙 با حضور سرکار خانم استکی؛ مدیر کل امور بانوان و خانواده استانداری اصفهان 🗓 سه‌شنبه ۱۴ فروردین‌ماه ۱۴۰۳ ⏰ ساعت ۱۱ الی ۱۲ صبح 🌐 لینک نشست: http://B2n.ir/q25608 📌 معاونت بانوان استانداری اصفهان با همکاری بانوان ستاد جبهه فرهنگی اصفهان @rabteasheghi
🔻 بسته کنشگری بانوان • ایده‌های کنشگری زنان پیش از روز قدس • ایده‌های عمومی کنشگری زنان در روز قدس • ایده‌های کنشگری خواص و قشرهای مختلف زنان 🌐 ایده‌های بیشتر: http://link.jahadpishraft.com/qods @rabteasheghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیشنهادهای کنشگری متفاوت برای روز قدس 🔻 بسته کنشگری بانوان • ایده‌های کنشگری زنان پیش از روز قدس • ایده‌های عمومی کنشگری زنان در روز قدس • ایده‌های کنشگری خواص و قشرهای مختلف زنان 🌐 ایده‌های بیشتر: http://link.jahadpishraft.com/qods @rabteasheghi
📱 هر چه صفحات مجازی و کانال‌های تلویزیون را بالا پایین می‌کرد بیشتر دلش خون می‌شد. مقاومت از بلندی‌های جولان و باغ‌های زیتون و مردان رزمنده و جوانان قلوه سنگ به دست با صورت‌های پیچیده در چفیه‌های حزب‌الله، حالا به کودکان چند روزه و جنین‌های در بطن مادران آرمیده رسیده بود. 🌙 شب قدری، موقع قرآن به سر گذاشتن؛ خودش و خانواده‌اش را فراموش کرد آنقدر که گفت الهی غزه... الهی غزه... 🚕 از سرویس مدرسه و سفرهای تاکسی اینترنتی که می‌گرفت، هرچه در می‌آورد نصفش را می‌ریخت برای حسابی که می‌گفتند غذا و دارو و پوشک می‌شود برای بچه.های غزه. دلش اما آرام نمی‌شد. تصویر زن فلسطینی که بعد از سالها خدا به او دو بچه داده بود و حالا جنازه هر دو را به آغوش گرفته بود و از ظلمی که بر دو کودکش شده، ضجه می‌زد از جلوی چشمهاش کنار نمی رفت. خودش علی و زهرا را ۱۰سال بعد از ازدواجشان مادر شد. هر شب وقت باز کردن روزه‌اش خدا را صدا می‌کرد که من را توی نابودی این از حیوان بدترها سهم بگذار. 🇵🇸 حالا شب جمعه آخر ماه مبارک بود و کارهاش را جمع و جور می‌کرد که فردا بچه‌ها را ببرد راهپیمایی. قلبش اما راضی نبود. فکر می‌کرد حداقلش همین کاری است که دارد می‌کند. کاش می‌شد و می‌توانست بیشتر سهم بردارد. فکرش راه به جایی نمی‌برد. صبح بچه‌هاش را سوار کرد. بسم الله را گفت سوئیچ را تاباند زد بیرون. توی کوچه پیرزنی را دید که لنگ‌لنگان و به زحمت به طرف خیابان می‌رفت. پیرزن ماشین را که دید دست تکان داد. ایستاد. گفت: ننه من را تا یه جایی برسون. پرسید: کجا می‌خوای بری مادر؟ جواب داد: راهپیمایی... 💡 چراغی توی سرش روشن شد. ماشین را نذر مقاومت کرد. نذر ظهور. پیرزن را که سوار می‌کرد بچه‌ها را گفت بنشینند جلو حالا عقب حداقل دو نفر دیگر جاداشت. به بچه‌ها گفت صدا کنند. صدای علی و زهرا وقتی می‌گفتند سرویس صلواتی توی خیابان و سر هر ایستگاه می‌پیچید و جلو می‌رفت. رفت و برگشت حداقل ۱۰ ،۱۵ نفر را رساند. رسیدنی به خانه چراغ بنزین ماشین که روشن شد لبخند رضایت گوشه لبش نشست. بر عکس همیشه به ماشین غر نزد. احساس کرد اولین خواسته شب قدرش را خدا اجابت کرده. هر چند انتظارش بیشتر از این بود... هر چند هنوز هم از خدا سهم می‌خواست. ✍ لیلا نیکخواه @rabteasheghi
✳️ خواهران من! دختران من! بانوان کشور اسلامی! بدانید، در هر زمانی، در هر محیط کوچکی و در هر خانواده‌ای که زنی با این [الگوی اسلامی] تربیت توانست رشد کند، همان عظمت [زنان بزرگ] را پیدا کرد. مخصوصِ صدر اسلام نبود؛ حتّی در دوران اختناق، حتّی در دوران حاکمیت کفر هم این ممکن است. اگر خانواده‌ای توانستند دختر خودشان را درست تربیت کنند، این دختر یک انسان بزرگ شد. ما در ایران هم داشتیم، در زمان خودمان هم داشتیم، در خارج از ایران هم داشتیم. در همین زمان ما، یک زن جوانِ شجاعِ عالمِ متفکّرِ هنرمندی به نام خانم "بنت‌الهدی‌" -خواهر شهید صدر- توانست تاریخی را تحت تأثیر خود قرار دهد، توانست در عراقِ مظلوم نقش ایفا کند؛ البته به شهادت هم رسید. ✨ عظمت زنی مثل بنت‌الهدی، از هیچیک از مردان شجاع و بزرگ کمتر نیست. حرکت او، حرکتی زنانه بود؛ حرکت آن مردان، حرکتی مردانه است؛ اما هر دو حرکت، حرکت تکاملی و حاکی از عظمت شخصیت و درخشش جوهر و ذات انسان است. این‌گونه زن‌هایی را باید تربیت کرد و پرورش داد. 🎙بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از زنان / ۱۳۷۶/۰۷/۳۰ 🗓 به مناسبت سالگرد شهادت شهید صدر و خواهر بزرگوار ایشان @rabteasheghi
بسم الله الرّحمن الرّحیم از جوانان قهرمان کشتی فرنگی و مدال‌آوران کشتی آزاد که با توانایی و اراده‌ی خود دل‌های مردم را شاد کردند، صمیمانه متشکرم. سیّدعلی خامنه‌ای ۲۹ فروردین ۱۴۰۳ متن فوق پیام رهبر عزیز انقلاب پس از پیروزی تیم کشتی صادر شد. به طور معمول هر وقت تیم‌های ورزشی، رتبه‌های جهانی کسب می‌کنند و موجبات خوشحالی مردم را فراهم می‌کنند، رهبر عزیز انقلاب در پیام خود، شاد کردن دل مردم را دلیل تشکر عنوان می‌کنند. بی‌شک در بامداد ۲۶ فروردین نه تنها دل مردم ایران شاد شد که دل بسياری از مسلمانان و مستضعفین جهان نیز شاد شد. اما این بار ولیّ‌مان در دیدار با فرماندهان ارشد نظامی، نه از تلاش‌های آن‌ها تشکر کردند و نه از شاد کردن دل مردم. بیانات‌شان را این‌گونه درک کردم که بر ایجاد حس غرور و عظمت و شکوه در مردم تمرکز داست و تدبیر فرماندهان. ولیّ در مقام تشکر، از خانواده‌ها و همسران این عزیزان تقدیر کردند آن‌هم به عنوان کسانی که بار اصلی زحمت را به دوش می‌کشند و سختی‌ها را تحمل می‌کنند. دنیا، کجا چنین مسوولی با این عمقِ نگاه و میزانِ اهتمام به بانوان و جایگاه خانواده به خود دیده است؟ کدام نهاد مدعی طرفداری از حقوق زنان‌، این گونه نگاه متعالی دارد؟! کدام مکتب و آیین چنین اهمیتی به خانواده می‌دهد و کدام متفکری، این‌قدر دقیق و آن‌هم در بزنگاه توجه دنیا به کشور به ضرورت توجه به خانواده می‌پردازد؟! در شرایطی که تمامی نگاه‌ها به تعداد موشک و میزان اصابت و محل اصابت است، ولیِّ ما پس از تذکرِ تدبیر و عدم توقف و اعتماد به خدا و ... به تقدیر از کسانی می‌پردازد که بار اصلی این دستاورد عظیم را به دوش کشیده‌اند. کسی اگر می‌خواهد عمق نگاه رهبر عزیز انقلاب را به جایگاه و نقش پیشران بانوان بداند، باید کتاب "خون دلی که لعل شد" را بخواند تا بداند حضرت آقا چقدر مبارزات و تلاش‌های خود را مرهون مادر و همسر خود می‌داند. چنین نگاهی و در چنین شرایطی، از ایشان غریب‌العهد نیست. اما غریب آن‌است که ما که خود را ولایتی و تابع ایشان می‌دانیم چونان نگاهی نداریم. چه ما بانوان و چه برادرانی که به حق، ما باید تلاش کنیم تا این نگاه را در آن‌ها تقویت کنیم... ✍ زینب شریعتمدار @banooyepishran @rabteasheghi
🔻 برای گرفتن بلیط بازی‌ها به سمت باجه بلیط‌فروشی می‌روم. دم باجه خیلی شلوغ است‌. دخترهای دبیرستانی بقیه مدارس، صف گرفته‌اند جلوی باجه و پول و کارت‌هاشان دستشان است. از همان در ورودی تک‌تک و گروهی دیدمشان. اوضاع پوششان اصلا خوب نیست. اکثرا مقنعه‌های گشادشان روی شانه‌هاشان افتاده. چندتایی‌شان با اسپیکرهایی که آورده‌اند آهنگ‌های تند وتیز، گذاشته‌اند و سر و دست تکان می‌دهند. از آن بدتر فحش‌ها وحرف‌های زشتی است که حواله‌ی هم می‌کنند. دلم برای دخترهای دبستانی مدرسه‌مان می‌سوزد. با چشم‌های گردشده نگاه‌شان می‌کردند. 💭 فکر دخترهای نوجوان از ذهنم پاک نمی‌شد. توی پایگاه بسیج موضوع را با سمانه و عاطفه مطرح کردم. آن‌ها هم نگران بودند. دل‌شان می‌خواست برای دخترهای نوجوان محله کاری بکنیم. تا پایشان به مسجد و پایگاه باز بشود. تا بشود وارد گفتگو شد. آن قدر حرف زدیم و بحث کردیم تا به یک راه حل رسیدیم. 🗓 دو روز بعد شیک‌ترین لباس‌ها و چادرهامان را پوشیدیم و به فضای سبز کوچک محله‌مان که بعدازظهرها دخترها جمع می‌شدند رفتیم. هرکدام‌مان به یک بهانه‌ای وارد جمع‌شان شدیم. یکی به بهانه عکس گرفتن. یکی به بهانه خسته شدن و نشستن کنار حصیرشان... اولش نگاه‌هاشان تند و‌ تیز بود. فکر می‌کردند آمده‌ایم برای ارشاد. ولی با چند تا جوک و خنده دل‌هاشان نرم شد. به‌شان گفتیم می‌خواهیم برای روز دختر توی محله موکب بزنیم و به کمک‌شان نیاز داریم. از خودشان ایده و نظر خواستیم. چشم‌های تیله‌ای‌شان برق زد. خوشحال شدند که ازشان نظر خواسته‌ایم و می‌خواهیم به‌شان مسئولیت بدهیم. ✨ قرار بعدی را داخل پایگاه گذاشتیم. چند نفرشان رزق‌ها را باخط زیبا می‌نوشتند. چندتایی گیره روسری وگل‌سر نمدی درست می‌کردند. همه چیز برای جشن روز دختر آماده بود. به پیشنهاد خودشان برای یک جشن دخترانه در پارک کوچک محله برنامه‌ریزی کردیم. از مجری تا پذیرایی جشن با خود دخترها بود. دعوتنامه چاپ کردند و تک‌تک در خانه‌ها بردند. جمع کوچک دخترانه‌مان روز به روز گرم‌تر و صمیمی‌تر می‌شد. در پناه این دوستی‌ها، حرف‌ها و دلسوزی‌ها تاثیر بیشتری داشت. دیگر از پوشش‌های جلف روزهای اول‌شان خبری نبود. خودشان همه کاره‌ی برنامه‌ها شده بودند. پیشنهاد می‌دادند. اجرا می‌کردند. هدف پیدا کرده بودند. حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) دل‌های پاکشان را همراه کرده بود. ✍ زینب جلوانی @rabteasheghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید... 💠 مستوران دائم‌الصلاة نگاهی به چادر نماز به‌عنوان پوشش رسمی زنان غزه در جنگ 🔸 زنان فلسطینی بعد ۷ اکتبر و شروع جنگ در قراری نانوشته با یکدیگر، چادر نماز را به‌عنوان پوشش همیشگی خود در تمام روز انتخاب کرده‌اند. از علت آن که می‌پرسی می‌گویند: می‌خواهیم اگر حمله‌ای رخ داد پوشیده باشیم. این در حالی است که بنابر احکام اسلامی اگر در شرایط اضطرار نتوان حجاب را رعایت کرد تقصیری بر زنان نیست. 🔸 دوباره می‌پرسی چرا از میان تمامی پوشش‌ها، چادر نماز را انتخاب کرده‌اید؟ پاسخ می‌دهند: چون آن را نماد نماز و عفاف و پاکدامنی خود می‌دانیم. گویی زنان فلسطینی با این انتخاب، مدام در حال اقامه نماز هستند، دائم‌الصلاة‌های مستور. این پوشش، مدام ذکر خدا و توجه خدا را در دل آن‌ها زنده نگه می‌دارد و در تمام طول روز ارتباطی نمازگونه با خدا دارند. @Esrar3 @SolidarityPW @rabteasheghi
معلمی که اندیشیدن را به دیگران می‌آموخت. 🔸 استاد سکینه از زنان نابغه دوره مشروطه است، حافظه‌ای عجیب داشت، هر چه در زندگی شنیده و خوانده بود را تا پایان عمر از بر بود. اهل کسب معرفت بود و گاه کار تدریس به دختران و زنان شهر را بر عهده داشت. نیروی بیان و نطق زیبایی داشت و در مجالس زنانه بزرگ به‌خوبی سخنرانی می‌کرد. شجاع و پردل و قوی بود، به‌طوری که زور پسر نوجوان ورزشکارش در مقابل دستان قوی مادر کم می‌آورد! مهم‌ترین حرفه او، تسلط عجیبش بر طب سنتی بود، زنان بیمار بسیاری را بصورت رایگان طبابت می‌کرد. و... 💢 اما ما او را طور دیگری می‌شناسیم، با آنکه شاید حتی نامش را هم ندانیم! بانو سکینه فرزندی را در دامان خود پرورش داد، که کمتر کسی است که با او و آثارش آشنا نباشد. مادرِ استادی که به حق، بزرگ آموزگار دوران ماست و سالروز شهادتش، روز معلم نامیده شده است. 🔸 شیخ مرتضی اگر استاد مطهری بزرگ شد، اثر تربیت چنین مادری است. به‌طوری که از استاد نقل است که «من فکر کردن را از مادرم آموختم». ┈┈••✾••┈┈ " مادر است که فرهنگ و معرفت و تمدن و ویژگی‌های اخلاقیِ یک قوم و جامعه را با جسم خود، با روح خود، با خُلق خود و با رفتارِ خود، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل می‌کند. همه تحت تأثیر مادران هستند. آن‌که بهشتی می‌شود، پایه‌ی بهشتی شدنش از مادر است؛ که «الجنة تحت اقدام الأمهات»." 🎙 رهبر حکیم انقلاب ۱۳۸۴/۰۵/۰۵ @rahesevvom @rabteasheghi
🔻 مهناز خانم آن چند روز خیلی توی خودش بود. اصلا مهناز خانم سابق نبود. نمازهای مسجد را یک در میان می‌آمد. سرش توی خودش بود و بجز یک سلام بی‌رمق و التماس دعا و خداحافظی از سر عادت حرفی نمی‌زد. تولد امام رضا (علیه‌السلام) نزدیک بود. هر سال این وقت‌ها مهناز خانم پرکارترین عضو هیئت بود. از جمع کردن نذورات تا کمک به پخت آش و درست کردن شربت. پارسال اما خبری ازش نبود. اینجوری نمی‌شد. جشن میلاد آقا بدون مهناز خانم نمی‌شد. با همسایه‌ها جمع شدیم سراغش را بگیریم. ☕️ چای را که تعارف می‌کرد پرسیدم مهناز خانم چیزی شده؟ از ما ناراحتی؟ زن بیچاره تلخندی زد و گفت: نه خواهر چیکار به شما داره؟ فخری پرسید: پس ما رو محرم نمی‌دونی که چیزی نمی‌گی! اشک توی چشم‌های مهناز خانم جمع شد؛ نه خواهر این چه حرفیه چند دقیقه‌ای به سکوت گذشت... مهناز زبان باز کرد: دختر کوچیکه‌ام... همون که شش ماه پیش عقدش کردیم... میگه ما نمی‌تونیم باهم زندگی کنیم. همو نمی‌فهمیم. فخری آه بلندی کشید: این حرف همه جوونای الان شده. پس ما چجوری زندگی می‌کردیم خواهر؟ مهناز خانم گفت: واقعا ما چجور زندگی می‌کردیم که با همه سختی‌ها ۴۰ سال با هم دووم اوردیم؟ 💢 زهرا خانم که تا حالا ساکت بود نفسش را با هوف سنگینی داد بیرون و گفت: تقصیر ماست که یادشون ندادیم. ما هیچ وقت با بچه‌هامون از مهارت‌های زن‌داری و شوهرداری حرف نزدیم. خانم‌ها به نشانه تایید سر تکان دادند. گفتم: واقعا همینه. کاش به‌جای این همه درس و مشقی که ۲۰ سال خوندن، و تو زندگی‌شون به‌کار نیامد یکی این‌ها رو یادشون می‌داد. زهرا خانم گفت: باز میگی یکی؟ خودمون... خودمون باید یادشون می‌دادیم. فخری گفت: حالا یادشون بدیم پرسیدم: یعنی چی‌کار کنیم؟ 💡 فخری انگار چشمه فکرهایش جوشش گرفته باشد گفت بیایید همه تجربه‌هامونو در اختیارشون بذاریم. ایده فخری اول از همه توجه مهناز خانم را جلب کرد. چای دوم را که آورد گفت: باید یه لیست از دختر پسرهای عقدی و دم‌بخت محل جمع کنیم بعد این تجربه‌ها رو در اختیارشون بذاریم. زهرا خانم‌گفت: چه‌جوری؟ چه‌جوریش خیلی مهمه! 💫 قرار شد چه‌جوری را خانم‌ها از جوانترهای خانه بپرسند تا بهترین ابزار را انتخاب کنیم. به هفته نکشید که با کمک یکی دو نفر از دخترهای جوان محل تجربه‌های زندگی پدر و مادرهای محل را جمع کردیم. جوان‌ها تجربه‌ها را پوستر و پادکست کردند. کانال زدند و دختر و پسرهای جوان محل را عضو کردند و محتواها را ریختند تویش. مهناز خانم نذر کرد کانال بگیرد، امسال دو تا رشته به دیگ آش میلاد امام رضا (علیه‌السلام) اضافه کند. حالا دختر مهناز خانم هم عضو فعال کانال شده و چند ماهی از عروسی‌شان می‌گذرد. ✍ لیلا نیکخواه @rabteasheghi
🏐 توپ چهل‌تکه‌ی سبز و قرمز کوچکشان از این گوشه به آن گوشه قل مى‌خورد. از روی خط حاشیه‌ی فرش که می‌گذرد و زیر پرده‌ی پنجره‌های قدی که جا می‌گیرد، صدایشان به هوا می‌رود. امیرمحمد و محمدعلی که توی دروازه بود آه حسرت می‌کشند و محمدمهدی و امیررضا که آقای گل است، هورا می‌کشند. هر از چند دقیقه‌ای هم وسط بازی نگاهی به من می‌اندازند که در اقدامی بی‌سابقه، میخ تلوزیون شده‌ام و می‌پرسند: رئیس‌جمهور پیدا شدن؟ سری بالا می‌اندازم و با چشمانی که هر لحظه احتمال باریدن دارد، می‌گویم نه هنوز، شما دعا کنین. صلواتی میفرستند و فوتبال‌شان را از سر می‌گیرند. فاطیما از توی اتاق سرک می‌کشد و می‌گوید: چقدر حرف از رئیس‌جمهور می‌زنین. دیگه خسته شدم... نگین! و دوباره برمی‌گردد که با عروسکش خاله‌بازی کند. 📺 شبکه‌ها را بالا و پایین می‌کنم. ساعت ۲۱ است و برای چندمین بار رسیده‌ام به شبکه خبر. قسمتی از دیدار حضرت آقا با خانواده‌های سپاهیان که ساعتی پیش برگزار شده را پخش می‌کند؛ آقا با همان صلابت و آرامش همیشگی‌شان می‌‌گویند از این حادثه متاثرند و امیدوارند رئیس‌جمهور مغتنم و محترم، به آغوش ملت به سلامت بازگردند. امید از همه‌ی واج و واژه‌هایشان می‌بارد. از نگاه‌شان، از روی گشاده و دل قرص و محکم‌شان. دلم گرم می‌شود. گرم‌تر می‌شود وقتی می‌گویند دلواپس کشور هم نباشید، اختلالی ایجاد نمی‌شود‌. 📿 هنوز دانه‌های خونی تسبیح عقیق میان انگشتانم سر می‌خورند و لب‌هایم لاینقطع ذکر می‌گویند. گاهی امن یجیب، گاهی صلوات حضرت زهرا (س)، گاهی صلوات خاصه امام رضا (ع) و مرتب و مداوم هم صلوات. فوتبال بچه‌ها انگار آن‌طور که باید گل نمی‌کند. کم‌کم دست از بازی می‌کشند و کنارم می‌نشینند و آن‌ها هم میخ تلوزیون می‌شوند. فاطیما هم عروسکش را کنارش، توی صف دعای بی ریامان رو به تلوزیون نشانده. پسته‌ی لب‌هایش به رویم باز می‌شود و می‌خندد و می‌گوید: مامان من‌ رئیس‌جمهور رو دوست دارم و یک صلوات نصفه و نیمه هم برای سلامتی‌شان می‌فرستد. ✨ انقلاب دلم کمی آرام گرفته است اما فکرم می‌رود جاهای دیگر مثل همیشه در این جور مواقع، شروع می‌کنم به قول و قرار گذاشتن با خودم و خدا؛ خدایا من نمی‌دانم خیر ما و ملّت و تمدن آرمانی موعودمان، در سلامتی رئیس‌جمهور و همراهان است یا شهادت، اما می‌دانم هرچه رقم بخورد، خیر است. از دست من کاری به جز دعا بر نمی‌آید؛ بیا و این دفعه را به ما عیدی بده و دشمن به شادمان نپسند، قول می‌دهم حداقل هفته‌ای یکبار این ولوله را در خانه راه بیندازم. خانواده را به خط کنم و تند و تند از نگرانیم از نبود امام زمان (عج) بگویم. اضطرار و اضطرابم از بی‌کسی‌مان را بروز دهم، سیل صلوات و امّن یجیب راه بیندازم. شاید آن روز که ندای انا بقیه الله از کعبه می‌آید، قندی در دلم آب شود که من و بچه‌هایم هم دعاگوی امر فرج بودیم... دعایی نه فقط دلی، دعای فعّال، حرکت‌آفرین و مضطرانه. ✍ عطیه شریف @rabteasheghi
این جمعیت واقعی نیست! خیلی بیشتر از این می‌توانست باشد خیلی! آری ما را هم در این جمعیت حساب کنید ما مادرها را! ما که از صبح به‌خاطر ویروس تهوع و بیرون‌روی، پوشک عوض کردیم و لباس شستیم و بغض‌مان را فرو خوردیم! و در حالی که فرش را تمیز می‌کردیم چشم به صفحه تلویزیون دوختیم و آرزو کردیم کاش قطره‌ای از این دریا بودیم! ما که بعضی‌هامان به‌خاطر بی‌قراری و تب فرزندمان تا صبح نخوابیدیم و صبح کنار یکدیگر هر دو بیهوش شدیم! ما که بعضی‌هامان تازه فارغ شده بودیم و پاهایمان توان همراهی با این جمعیت را نداشت! ما که بعضی‌هامان نوزاد ضعیفمان را باید در خانه نگه می‌داشتیم و از او مراقبت می‌کردیم و گاهی با گریه‌ی او خودمان هم بغض‌مان می‌ترکید! ما که بعضی‌هامان حامل یک خلیفه‌الله بودیم و برای حفظ او اجازه‌ی حضور در این جمعیت را نداشتیم! ما که نمی‌توانستیم مادر یا پدر پیرمان را تنها بگذاریم! ما که اگر نبود دغدغه‌ی زندگی و فرزندان‌مان از هر نقطه‌ی ایران بلیط می‌گرفتیم و به این دریا می‌پیوستیم. آری شاید ما در خلق این عکس‌ها نقشی نداشتیم اما حضور داریم! پررنگ و بی‌صدا حضور داریم به وسعت نیت‌هایمان! به وسعت نیت تربیت یکی از همین تکان‌دهنده‌های عالم... ما به وعده‌ی استجابت دعای مادر برای فرزندان‌مان دعا کردیم که یک روز چنین انسان موحد مخلص پرکار و ولایت‌مداری باشد... آری ما را حساب کنید ما هستیم گاهی بدون حضور اما مقتدر و با‌صلابت ✍ نسترن بروجردی https://eitaa.com/madaranehamdel @rabteasheghi
🗳 آقای رئیسی! شما اولین رئیس‌جمهوری بودید که خودم انتخابش کردم. آن قبلی‌ها را خوب یا بد، من انتخاب نکرده بودم. من اولین رای‌ام را به شما دادم. در جشن تکلیف سیاسی‌ام، سرخوش از احساس بزرگ شدن و مهم بودن، با افتخار و امید اسم شما را توی برگه تعرفه نوشتم. با یک دنیا امید برگه را توی صندوق انداختم. اولین رای‌ام را خرج یک شهید کردم؛ خرج شاگرد بهشتیِ شهید بهشتی. 🗓 انتخابات نود وشش، هنوز به سن رای دادن نرسیده بودم، ولی وقتی آمدید اصفهان با کلی ذوق و شوق آمدم میدان امام که ببینمتان و چقدر برایتان شعار دادم و داد زدم. دوستانم هم همینطور بودند، همه به شما امید داشتیم. برایتان تبلیغ می‌کردیم و با هم شعار می‌دادیم: «به کوری بی‌بی‌سی، رای میاره رئیسی». آخرش هم اولین رای‌مان را به شما دادیم. 📖✨ باید همان‌جا که رفتید توی مجمع سازمان ملل، قرآن و عکس حاج قاسم را بالا گرفتید، حدس می‌زدیم که شهید می‌شوید. باید آنجا که با جمعیت مردم یکی می‌شدید و بدون حائل و شیشه ضدگلوله و محافظ با مردم حرف می‌زدید می‌فهمیدیم شما این دنیایی نیستید. باید وقتی توی مناظره، در جواب تهمت‌ها و توهین‌ها می‌گفتید «اتقوا الله» می‌فهمیدیم شما «بهشتی» هستید. 💢 شما را خیلی مسخره می‌کردند آقای رئیسی. حرف زدن‌تان را، سادگی‌تان را... می‌گفتند شما عوام‌فریبی می‌کنید. می‌گفتند دارید رای جمع می‌کنید برای انتخابات بعدی. می‌گفتند شما می‌خواهید ادای ساده‌زیستیِ دهه شصت را دربیاورید. و راستش... حتی من هم گاهی اینطوری فکر می‌کردم درموردتان. من هم گاهی، آن تهِ تهِ دلم، یک سوسویی می‌زد که نکند فقط می‌خواهید دل ما دهه‌هشتادی‌های عدالت‌طلبِ بهشتی‌ندیده را ببرید و رای‌مان را بخرید؟ تا قبل از آن که شهید شوید، ته دلم این حس را داشتم و الان خیلی شرمنده‌ام از محضرتان. ببخشید که خیلی دیر فهمیدم این مردمی بودن، باور و منش شما بود نه ادا و اطوار انتخاباتی. ببخشید مرا آقای رئیسی. باور کنید دست خودمان نبود. برای ما دهه‌هشتادی‌ها، رجایی و باهنر و بهشتی و دیالمه و... فقط افسانه‌هایی‌اند در کتاب‌های خاطرات. ما باورمان نمی‌شد یکی مثل بهشتیِ اول انقلاب میان این حزب‌بازی‌ها و منفعت‌طلبی‌ها پیدا بشود. ما فقط شنیده بودیم رجایی چطور بود، ندیده بودیم... ما تا قبل از وزیر امور خارجه شما، فکر می‌کردیم دیپلمات یعنی کسی که حاضر است در قلب رآکتور بتن بریزد، تا شاید آمریکا لطف کند و تحریمی را بردارد... ما چه می‌دانستیم هنوز می‌شود مثل رجایی مردمی بود؟ چه می‌دانستیم می‌شود در میدان دیپلماسی مثل حاج قاسم بود؟ ❗️ولی حالا چکار کنیم آقای رئیسی؟ حالا دیگر فهمیده‌ایم رجایی و بهشتی افسانه نیستند. حالا دیگر نمی‌توانیم به سیاستمداران حزب‌زده و منفعت‌طلب و پشت‌میزنشین قانع شویم. شما استانداردهای ما برای رئیس‌جمهور را کیلومترها جابه‌جا کردید. حالا به کی رای بدهیم آقای رئیسی، که از رای‌مان شرمنده نشویم؟ 🌿 آقای رئیسی، شما که قلبت برای خدمت به ما مردم ایران می‌تپید، لطفا وقتی رسیدی به بهشت و چشمت به یاران بهشتی‌ات افتاد ما را از یاد نبر. لطفا باز هم رئیس‌جمهور ما که نه، شهید جمهور ما بمان. لطفا حواست باشد که ما درست انتخاب کنیم رئیس‌جمهور بعدی را، یکی را انتخاب کنیم از رئیسی رجایی‌تر و بهشتی‌تر. یکی که راه رسیدن به قله را ادامه دهد و مثل شما خستگی نشناسد. ما حالا دیگر به کم‌تر از رئیس‌جمهوری که «برای او صلاح و رضایت مردم که حاکی از رضایت الهی‌ست بر همه‌چیز ترجیح داشت، از این رو آزردگی‌هایش از ناسپاسی و طعن برخی بدخواهان، مانع تلاش شبانه‌روزی‌اش برای پیشرفت و اصلاح امور نمی‌شد» قانع نمی‌شویم. ما دیگر به کم‌تر امام جمعه «محبوب و معتبر»، وزیر امور خارجه «مجاهد و فعال» و استاندار «انقلابی و متدین» راضی نمی‌شویم. خیلی دلم برایتان تنگ شده آقای رئیسی. دیشب یکی از پوسترهای شما را که از انتخابات نود و شش نگه داشته بودم گذاشتم روی میز تحریرم. عکستان انقدر توی دستم بوده که چروک و کهنه شده، ولی من می‌خواهم همین عکس کهنه و چروک شما روی میزم باشد که یادم بماند اولین رای‌ام را خرج چه کسی کردم و باید چطور رای بدهم. می‌خواهم انقدر از مکتب و سیره شما حرف بزنم که مردم یادشان بماند رئیس‌جمهور باید چطور باشد؛ می‌خواهم یک «اصلح» را پیدا کنم شبیه شما و مثل آن روزها که برای شما تبلیغ می‌کردم، برای او هم تبلیغ کنم. آقای رئیسی، ما را یادت باشد. روز محشر، آن روز که خدا سرانگشت همه‌مان را بازسازی می‌کند، من سرانگشت جوهری‌ام را بالا می‌گیرم و می‌گویم به شما رای دادم. شما هم آقای رئیسی، لطفی کن و شفاعت ما فراموشت نشود... ✍ ش . شیردشت‌زاده @rabteasheghi