eitaa logo
راهبر مربی
1.6هزار دنبال‌کننده
516 عکس
146 ویدیو
328 فایل
💠هم اندیشی جهت تبلیغ دانش آموزی 💠 ارائه طرح درس ها و نکات تبلیغ دانش آموزی و دانشجویی 💠 بررسی چیستی، چرایی و چگونگی کار تربیتی 💠 تجربه نگاری راه ارتباطی: @Derakhshani72 تبادل: @er_ma_313
مشاهده در ایتا
دانلود
👓 حدود سال ۸۰ بود که من نوجوان دبیرستانی بودم، از یکی از دوستان شنیدم یه پیرمرد عارفی هست به نام آیت الله که هر سال تابستون از قم میاد مشهد و هر روز هم میره زیارت حضرت رضا ع میگفت این آدم چشم برزخی داره! میتونه درونت رو ببینه که چه شکلی هستی!! خیلی برام جذاب بود 🔹 یه روز باهم قرار گذاشتیم که فردا صبح بریم حرم ایشون رو از نزدیک ببینیم. همش تو ذهنم این بود که این آدم چه شکلیه🤔 و چه جوری باطنم رو میبینه؟! برای اینکه نورانی بشم (به خیال خودم😜) شبش کلی نماز شب خوندم😂 🔹صبح دیررسیدم سرقرار از خدّام پرسیدم گفتن آقا الان دم ضریحند خدارحمتشون کنه گاهی نزدیک یک ساعت دم ضریح مینشستند و سرشون پایین مینداختن گاهی هم انگارناخوداگاه تکان میخوردند... سریع رفتم دم ضریح که خیلی هم شلوغ بود، دیدم رفیقم وایساده رفتم پیشش گفتم اقای بهجت کو؟ گفت اون گوشه نشستن از جای ما تا ایشون هم فاصله بود هم ازدحام..... آروم کنار گوشش گفتم (بالحن جاهلانه نوجوانی) بهجت همینه!!!!! این آقا که کلا سرش پایینه! 😐 🔹 خدا خودش شاهده که یه وقت از اون فاصله ایشون سرش رو بلند کرد و برای چند ثانیه به من خیره شد..... تا جایی که حتی برخی اطرافیان هم فهمیدن😊 مو به تنم سیخ شد..... رفیقم گفت دیدی که دیدت! از اونجا شدیم کفتر جلدش و به عشقش طلبه شدیم.... بعدها چندتا کرامت دیگه از ایشون دیدم البته افسوس که ذره ای هم شبیهش نشدیم خیلی دلم براش تنگ شده😭 هر کی رفت حرم بی بی جان بعد سلام یه فاتحه هم از جانب ما براشون بخونه ✍جذب از طریق آشنایی با علما و بزرگان حوزه
👓 سال ۸۵ بود،۱۳ سالم بود داخل اعتکاف که برای بازیگوشی و فرار از مدرسه رفته بودم با طلبه های جوان و نوجوان شهرمون آشنا شدم از من دعوت کردن یه سر برم حوزه شون و بهشون سر بزنم، بعد عید بود و نماز جماعت رو داخل حیاط حوزه برپا میکردن،موقع نماز به خاطر شکسته بودن نمازم صف آخر وایساده بودم که یه طلبه با عبای قهوه ای با حالت عجله خودش رو کنار من رسوند و الله اکبر...اقتدا کرد. 🔹 وسط های حمد و سوره بود دیدم صدای فین فین و بالاکشیدن دماغ میاد😄 رکعت دوم دیدم صدای هق هق میاد و این طلبه ی کنار دستی من داره گریه میکنه... توی عالم خودم گفتم ببینی طفلک چه کسی از فامیل هاش به رحمت خدا رفتن😭😂 🔹 یه لحظه توی نماز گفتم نه! این بنده خدا کسی ازش فوت نشده به خاطر خداست که گریه میکنه... یک آن انگار یک سطل آب ریختن روی سرم ... اینطور چیزها رو درباره ی آقای بهجت شنیده بودم و اینکه یه طلبه ی تقریبا هم سن و سال خودم که نمیشناختم اش اینطور بود برای من خیلی عجیب بود... همون جا منی که توی مخیله ام هم طلبه شدن نمیگنجید تصمیم گرفتم که منم میخوام مثل این طلبه ها باشم... بعدش هم پیگیری و سوال و تحقیق و و و... سال بعد هم طلبه شدم. هر چند نتونستم مثل اون طلبه باشم و شرمنده ی صاحب حوزه ها شدم😭 ✍جذب از طریق دیدن تجربه ی حالت معنوی یک طلبه و شنیدن احوال بزرگان
👓 بچه پایین شهر بودم. شیطون و بهم بریز محل کاسب‌کار کفِ کوچه بازار... هنوزم ی عده از کسایی که منو از قدیم میشناسن طلبه شدن منو با عنوان معجزه برا خودشون حل کردن🤦‍♂☺️ ❗️ البته درس هم میخوندم و خوش استعداد بودم.(کنکور ریاضی ۲۸۰)با همه قشری هم میپریدم. از لات و داش مشتی وپرروهای پایین شهر و کاسب گرفته تا بچه مسجدی و هیئتی 🔹 چشمودل سیر بودم از همممه چی چندتا رفیق طلبه داشتم دیدم نه!مثل اینکه اینا زندگی شون و راهشون انصافاً با بقیه فرق داره معنا داشت،بیخودی نبود.. به یقین رسیده بودم اومدم حوزه شدم نون‌خور حضرت عج الان ۱۲ساله نوکرشم و دارم آقایی می‌کنم... ✍جذب از طریق همنشینی و رفاقت با طلاب
👓 من به جهت اینکه خانواده ام در حوزه علمیه مشغول بودن و برخوردهای نامناسبی از مدیران و بعضی از کادر دیده بودم ، به شدت از حوزه متنفر بودم... به همین دلیل بعد از اتمام پیش دانشگاهی با جدیت تمام، خودمو برا کنکور تجربی آماده میکردم؛ اما یک سخنرانی از آقای رجائی خراسانی زندگی و انتخاب منو متحول کرد و وارد حوزه شدم . امید دارم همین طور که در این دنیا مورد عنایت و توجه حضرت امام زمان قرار گرفتم در برزخ و قیامت هم مورد توجه آقا قرار بگیرم .🤲 💬 بانوی طلبه ✍جذب از طریق شنیدن یک سخنرانی جذاب
👓 پاسخ آیت‌الله فیاضی به سوال چگونه طلبه شدید؟!! 🔹 بنده طلبگی را نمی‌شناختم. من یک شاگرد بنا بودم؛ به دلیل اینکه پدرم بنّا بود و مرا سر کار می‌برد. بعدازظهر یکی از روزهای اواخر تابستان که پدر ما در منزل محل سفیدکاری می‌کرد و من هم کمک می‌کردم! آقای قاضی‌زاده که امام جماعت و صاحب منزل بود، وقتی چای برای ما آورده بود- چون خودشان در آن طرف منزل ساکن بودند و ما طرف دیگر را سفید می‌کردیم- بسیار انسان خوش‌مشربی بود و بعد هم فهمیدیم آدم تحصیل‌کرده و زحمت‌کشی بوده که مورد توجه مراجع و آقای بروجردی و دیگران قرار داشت. 🔹 نمی‌دانم چطور شد که بدون مقدمه به پدر ما گفت فرزند شما کوچک‌بود، می‌گفتید بزرگ که شد می‌خواهم بگذارم طلبه شود، اکنون هم نظرت همین است؟ پدر ما هم گفت: بله، جد ما روحانی بوده و خود من هم به روحانیت علاقه‌مند هستم. آن آقا هم این حرف را خیلی جدی تلقی کرد و به پدر ما گفت: پس شما اجازه دهید ایشان صبح بیاید اینجا من پانزده روزی به ایشان درس بدهم، ببینم استعداد درس خواندن دارد یا نه. اگر دارد، درس بخواند و اگر ندارد، به همین بنایی بپردازد 📕 کتاب هم نمی‌خواهد برایش بخری، اگر بعد از پانزده روز معلوم شد که به درد طلبگی می‌خورد، آن وقت برایش بخر؛ ایشان یک جامع‌المقدمات داشتند که آن را به من دادند و پس از نماز صبح درس شروع شد. این آغاز طلبگی من بود، مقدمات را به من درس دادند، سپس گفتند تو باید بروی نزد استادان حوزه درس بخوانی و حیف است که من وقت تو را بگیرم! بعد هم خود ایشان به فیضیه آمد و یک هم‌مباحثه‌ای برای من پیدا کرد و گفت صرف میر را مباحثه کن! ✍جذب با یک پیشنهاد
👓 میخواستم داستان خودم رو بگم شاید جالب باشد. من وقتی نوجوان بودم حدود ۱۳ سالگی همینجوری تلویزیون رو میدیدم و تازه با نحوه ضبط تلویزیون آشنا شده بودم و هرازگاهی چیز جالبی میدیدم ضبط میکردم تا بعدا بتونم دوباره ببینم مثل فیلم سینمایی و ... (مثل الا نبود که تو اینترنت اسم فیلم رو بزنی راحت دانلود کنی) خلاصه اینکه یک برنامه ای رو ضبط میکردم و یادم رفت قطع کنم و بعد اون حدیث سرو پخش شد و اون موقع قسمت حدیث سرو آیت الله بهجت بود خلاصه یک بار دیدم به دلم نشست و بعد از اون فکر کنم نزدیک به ۲۰ بار نگاه کردم به طوری که خانواده میگفتن همه بچه ها کارتون و فیلم میبینن اما من بهجت میبینم خود تصویر آیت الله بهجت باعث انقلاب در دل من شد چرا که یک شخص تراز حوزوی رو از لحاظ معنوی و علمی دیدم اگر ماطلبه ها هم اونچیزی که باید باشیم رو باشیم خیلی از نوجوانون ها جذب حوزه میشن! ✍جذب از طریق آشنایی با بزرگان حوزوی و شنیدن یک سخنرانی
👓 کتاب احیاگر! طلبه بودن خودم رو مدیون مطالعه اتفاقی یک کتاب در مورد زندگی امام موسی صدر هستم. در خانواده و فامیل ما (چه پدری و چه مادری) کسی طلبه و روحانی نبود، البته تا سال ۷۶. پانزده ساله که بودم با شخصیت امام موسی صدر آشنا شدم، در کتابخانه مسجدی که عضو بسیج دانش آموزی بودم یک کتاب در مورد ایشان خوندم و بدون دلیل خاصی عاشق ایشون شدم. در موردش کلی تحقیق کردم و بیشتر علاقمند شدم. کم کم در منزل مطرح کردم که میخوام طلبه بشم و هر وقت مخالفت هایی میشد میگفتم من میخوام یه طور دیگه طلبه و روحانی بشم نه مثل بقیه. ❗️ بعد از اتمام‌ سال اول دبیرستان وقتی وارد حوزه شدم در سال ۷۸ و حوادث کوی دانشگاه، قشر به اصطلاح روشنفکر حوزه در همان دروس مقدماتی دم از مرحوم شریعتی میزدند ولی بنده از یک شخصیت خاصی صحبت میکردم که بیش از ۹۰ درصد طلاب آن حوزه شناختی از امام موسی صدر نداشتند و حتی اسم ایشون را هم نوعا نشنیده بودند. 🔹 بعدها خیلی خواستم مثل ایشون باشم، البته نشد و هر کسی نمیتونه مثل ایشون باشه، ولی زندگی شخصی، علمی و اجتماعی بنده تقریبا شبیه به ایشون شد؛ سطح سه تخصصی مسیحیت خوندم و ارتباطات بین ادیانی دارم با واتیکان، یونان و ... مدرس و مترجم پنج زبان خارجی شدم (مبلغ به زبان های فرانسوی و ایتالیایی و آلمانی و یونانی هستم و آشنا به زبانهای اسپانیایی و قبطی) با هزینه خودم میرم اروپا تبلیغ و هیچ پاکتی هم قبول نمیکنم برای تبلیغ 🌹 همسرم از فرزندان یکی از علمای جنوب لبنان هستند که با امام موسی صدر روابط خانوادگی داشتند و حتی پارسال که همسر امام موسی صدر مرحوم شدند، با مادر همسرم رابطه خوبی داشتند. طلبه بودن خودم رو مدیون مطالعه اتفاقی یک کتاب در مورد زندگی امام موسی صدر هستم ✍جذب از طریق آشنایی با شخصیت های حوزوی و خواندن یک کتاب
👓 قضیه طلبه شدنم خیلی طولانیه خلاصه اش... 🇫🇷 من ارشد «زمین شناسی مهندسی» دانشگاه دولتی یزد را گرفتم و بعنوان نخبه بورسیه دکتری فرانسه، به چند نفر از جمله من، تعلق گرفت؛ می تونستم برم فرانسه ولی بدلایلی نشد. 🔹 رفتم استاد دانشگاه تفت شدم و شرکت مهندسی را با دوستام توی پارک علم و فناوری یزد تاسیس کردیم...دیگه تقریبا به همه آرزوهای دنیایی رسیده بودم خانم مهندس، استاد، درآمد شخصی. شغل مورد علاقه... ❗️ ولی نمیدونم چرا آرامش قلبی نداشتم. سال آخر هر هفته برای کلاسهای ناظر حفاری می امدم قم... یکبار سر نماز جماعت ظهر پرده زنانه کنار رفت آیت الله (حفظه‌الله) را دیدم چقدر آرامش دارن.. از ته قلبم از خانم معصومه علیهاسلام این آرامش را طلب کردم. چند سال بعد مهاجرت کردیم قم که اونم نظر ائمه بود..بماند. 🏗 من کار نظارت حفاری را داشتم و خانم مهندس بودم ولی آرامشِ هنوز نبود. از طرفی همکلاسی های قدیمم گروه درست کرده بودن و کلی شبهات اعتقادی مطرح میکردن و من واقعا احساس عجز میکردم چون می دونستم حرفهاشون غلطه ولی نمی تونستم چطوری جواب بدم... امتحان دکتری قبول شده بودم که شنیدم جامعه الزهرا دانشگاهیها را قبول می کنه موندم سر دوراهی شرکت بکنم یا نه..خداراشکر دکتری شهر دور بود و من دوتا بچه داشتم... اومدن به جامعه الزهرا اوایل برام سخت بود همه گذشته ام را بزارم کنار بشم یه شاگرد صفر. ولی بازم اهل بیت دستم رو گرفتن تا کلا یادم رفت همه اون مقام و موقعیت... عوضش بهم که دنبالش بودم را دادن. الان فارغ التحصیل شدم ومیخوام برم سطح بالاتر اگر خدا و ائمه قبولم بکنن. و هیچ پول شخصی ندارم ولی آرامشی که دارم را باهیچ چیزی عوض نمی کنم.. خدایا شکرت. ✍جذب از طریق آشنایی با شخصیت های حوزوی و دیدار حضوری
👓 بنده اواخر دبیرستان تو فضاهای فرهنگی افتادم دوستان روحانی خوبی پیدا کردم فلذا از دیپلم میخواستم برم حوزه منتهی چون خودم شناخت کافی نداشتم نتونستم خانواده رو قانع کنم و نشد. ❗️دانشگاه که رفتیم یه بسیج دانشجویی فعال و صمیمی داشت (خدا تک تکشون رو هرجا هستن حفظ کنه) منم عضو بسیج بودم، دغدغه داشتم، منتهی تیپ و مدلم هم با طلبگی خیلی فاصله داشت... 🔹 تا اینکه از این فضای بسیج ما رفتیم طرح ولایت اونجا بود که من با مباحث حوزوی و فلسفی آشنا شدم برگشتم که دانشگاه دیگه نمیتونستم بمونم. الکی سر هیچی مریض میشدم میرفتم زیر سرم بی دلیل، روحا خیلی تحت فشار بودم که تو اون فضای علمی نیستم با اینکه رشته مهندسی موردم علاقم رو میخوندم تو دانشگاه خوب تا اینکه دل رو زدم به دریا و و سال سوم انصراف دادم و دیگه رفتم حوزه. 🔹 بدون آزمون هم برم داشتن و مسیر پر پیچ و خمی رو تو این ۹ سال طی کردم. یک نکته هم اضافه کنم که واقعا بنده هرچی دارم تو این فضا رو مدیون آیت الله مصباح هستم که با طرح ولایت ایشون مسیر زندگی من عوض شد خدا روحشون رو شاد کنه و مسیرشون مستدام باشه انشالله. ✍جذب از طریق قرار گرفتن در محیط علمی_تربیتی طرح ولایت و آشنایی با بزرگان حوزوی
👓 هیچ شناختی از طلبگی نداشتم، اطرافم هیچ طلبه‌ای وجود نداشت. نه خودم در این وادی‌ها سیر میکردم نه خانواده. عاشق رشته پزشکی بودم. چند سال پشت کنکور بودم و درس میخوندم تا بتونم رشته محبوبم رو قبول بشم. 🔹 توی برهه‌های از زندگی با این چالش مواجه شدم که دوست داری طبیب روح آدم‌ها باشی یا طبیب جسم آدم‌ها و کم کم به سمت دونستن بیشتر معارف دینی متمایل شدم و پیرامون اونچه که از دین انجام می‌دادم تحقیق میکردم. 🔹 تازه با واژه طلبه و طلبگی آشنا شده بودم. روز آغاز امامت امام زمان عج الله بود و داخل اتوبوس بودم تا خودم رو به مراسمش برسونم. موقع پیاده شدن یه ده هزارتومنی دادم برای کرایه، راننده گفت من پول خرد ندارم. یه خانومی پشتم بود گفت من براشون حساب میکنم. موقع پیاده شدن گفتم اجازه بدید پولم رو خرد کنم تا پولتون رو بدم اما قبول نکرد و گفت اگر پیش اومد که کسی کرایه نداشت شما براش حساب کن. بهش گفتم شما دانشجویی؟ گفت نه من طلبه‌م. جا خوردم‌. چون ذهنم درگیر بود که برم دانشگاه یا حوزه. ❗️ خلاصه با هم آشنا شدیم و واسم از دنیای طلبگی بیشتر گفت و دعوتم کرد که به حوزشون برم.چند ماه بعد من شدم طلبه اون حوزه. امام زمان عج الله عنایت کردند و منت گذاشتند و دعوتم کردند. الهی که خادم واقعیشون باشم. با وجود همه سختی های این راه اگر به عقب برمیگشتم زودتر برای طلبگی اقدام میکردم. 💬 طلبه خواهر ✍جذب شدن به برکت یک کار خیر به ظاهر کوچک @HozeTwit
👓 رشته‌ دبیرستانم تجربی بود، به شدت باهوش و موفق در درسم همه میگفتن قطعا دکتر میشی، پشتیبان کانون خیلی بهم امیدوار بود و.. ولی بزرگترین درگیری من این بود که من اصلا علاقه ای به این رشته ها ندارم سال آخر دبیرستان یکی توی کلاسمون بود که فقط اون مذهبی بود، من زیاد تو فاز مذهبی بودن نبودم ولی همیشه ازش راجب امام زمان سوال میپرسیدم یه بار بهم گفت قدرت جذب بالایی داریی، هوشت هم زیاده بیا طلبه شو حرفش جرقه ای بود تو ذهنم، بعد کلی تحقیق درباره دین و امام زمان... اومدم طلبه شدم،الان سال چهارمم، همه هم مخالفت کردن ولی من اگه هزار بار دیگه برگردم عقب قطعا بازم طلبه میشم! ✍جذب با یک پیشنهاد و جرقه از طرف یک همکلاسی
👓 شاید باورش براتون سخت باشه ولی من اولین طلبه تاریخ خاندانمون هستم حقیقتا قصد رفتن به حوزه رو نداشتم تو کل دوران تحصیل قبل حوزه نمره زیر ۱۹.۵ نداشتم وهمه تشویقم می کردن تجربی یا انسانی بخونم ولی علاقه ای نداشتم چون همزمان کار هم می کردم یک کانون تربیتی داشتیم تو محلمون که یک طلبه مشتی اونجا فعالیت می کرد خیلی با استعداد و خوش ذوق بود ومنو ترغیب کرد بیام حوزه خودم نفهمیدم چجوری از حوزه سر در آوردم ولی خدا رو شکر می کنم که طلبه شدم ✍جذب از طریق حضور در محیط تربیتی و فعالیت یک طلبه مشتی😘
👓 برای پویشی که تو کانال گذاشته بودید یکی از عواملی که انگیزم برای ورود به حوزه زیاد کرد این روایتی بود که در بیان مرحوم آیت الله مصباح شنیدم: روایت معتبر و معروفی است که همه ما بارها شنیدیم. زمانی که در یمن شورشی به‌‌پا شده بود پیغمبر اکرم، امیرالمؤمنین را برای مدیریت آنجا به یمن فرستادند. آنوقت مطالبی را به ایشان فرمودند، تاریخ عبارت‌هایی که در آن زمان پیغمبر به علی فرمودند را ضبط کرده است. طبق یک نقل ایشان فرمودند: یا علی لَأن يَهدي اللّه ُ بِكَ رجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت علَيهِ الشَّمسُ و طبق نقل دیگری فرمودند: خیر لک من ملإ الارض ذهبا تنفقه فی سبیل الله؛ من دارم شما را می‌فرستم برای اینکه بروی مسئله را اصلاح کنی؛ آن اصلاح سر جای خودش، جنگ هست و اختلافی شده و بروی کارشان را اصلاح کنی، اما بدان اگر بتوانی یک نفر را هدایت کنی، از اینکه کل کره زمین پر از طلا باشد و تویی که علی هستی این طلاها را برای خدا انفاق کنی ثوابش بیشتر است. ❗️ شما یک سکه طلا را در راه خدا انفاق کنید چقدر ثواب دارد؟ حالا اگر کل زمین پر از طلا باشد و تویی که علی هستی آن طلاها را فقط برای خدا انفاق کنی؛ تنفقه فی سبیل الله، هیچ می‌شود محاسبه کرد که این چقدر ثواب می‌تواند داشته باشد؟! اگر یک نفر را هدایت کنی ثوابش از آن بیشتر است. از همین‌جا می‌شود الهام گرفت که کاری که در جهت هدایت انسان‌هاست البته اول هدایت خود آدم و خودسازی و بعد هم سرایت دادن آن به دیگران، وسیله شدن برای اینکه این نعمت الهی به دیگران هم برسد، چقدر ارزش دارد! ✅ ثواب هدایت کردن یک نفر بیش از این است که همه اموال روی زمین طلا باشد و آدم همه آن‌ها را خالصاً لوجه الله در راه خدا انفاق کند. این محاسبات با هیچ ابزار علمی میسر نیست. حالا شاید کامپیوترهای سنگین باشد که بتواند این‌ها را با یک اعداد و ارقام و با یک علائمی، مشخص کند اما بنده که نمی‌توانم هیچ تصوری از آن داشته باشم. آخر چرا؟ آدم زحمت بکشد یک نفر فقیری که حالا مشرف به موت است را نجات بدهد این کم فایده دارد؟ آدم برود به ده‌ها مریضی که رو به موت هستند، از درد می‌نالند، گرفتارند، دارو ندارند، دکتر ندارند به آن‌ها خدمت کند، شکم‌های گرسنه‌ای را سیر کند، این ‌همه خدمات میسر است، ثواب انفاق فی سبیل الله که مشخص است آن ‌هم با آن هزینه‌ای که کل زمین پر از طلا باشد و تو همه آن‌ها را لله خرج کنی، همه این‌ها ثواب دارد، همه این‌ها یک ‌طرف اما اگر یک نفر را هدایت کنی این بهتر است. ✍جذب از طریق آشنایی با ارزش رسالت طلبگی و هدایت دیگران
👓 از مدلینگ و پاساژگردی تا طلبگی! 🔹 بدون مقدمه چینی می روم سراصل مطلب! خواهر وبرادری نداشتم؛ یکی یه دونه خونه بودم. با حجاب مخالف شدید بودم با نظام و انقلاب شدیدا خانوادگی زاویه داشتیم در حدی که پدر بزرگ و مادر بزرگم جز همان ۲درصدی بودند که سال ۵۷ به جمهوری اسلامی رای نداده بودند! 🔹 روزهایم با دورهمی و رستوران رفتن به شب می رسید. عقربه های ساعت هم از دستم خسته بودن؛ آخه هی نگاه به ساعت می کردم وزیر لب می گفتم: حوصله هیچ کاری ندارم. نمی دانستم دنبال چی باشم؟ پدر و مادرم نقششان در زندگیم، کم رنگ بود شاید با رفتارهایم، به آن ها اطمینان خاطر داده بودم که بزرگ شده ام و می توانم انتخاب کنم! جلو بروم، زمین بخورم ... بلند شوم اما اینطور نبود و نشد. سردرگم بودم و برای فرار از این سردرگمی ها و فرار از اندیشیدن، روزهایم را با دوستان، دورهمی ها و مراکز خرید به شب می رساندم و شب را خالی تر و درمانده تر از شب قبلش به صبح می رساندم! ❗️ روزها همه مثل هم می گذشت؛ نقطه ی آغازم برای حرکت در تاریکی، تنهایی بود ... برای همین در دوره های طراحی لباس و شرکت کردم. خوب بود! با اشتیاق پیگیری می کردم. رسیدم به این که گفتم: اینم از انتخاب من! تصمیم گرفتم از ایران بروم، یا بازیگر بشم یا در صنعت مدلینگ فعالیت داشته باشم، این یعنی من حتی خانواده مذهبی هم نداشتم که با این مدل کارها مشکل داشته باشن، یعنی در قید و بند حجاب و مذهب هم نبودم، تا دلتان بخواهد هم گشت ارشاد بهم گیر داده بود! همه ی کارهایم را انجام داده بودم از یادگیری زبان تا انتخاب کشور وگرفتن پاسپورت یعنی تا یک قدمی رفتن از ایران پیش رفتم ... 🌹 یادم نمی رود روز سه شنبه ای بود که یکی از دوستانم که او هم مذهبی نبود بخاطر نذر پدر مرحومش باید می رفت شهرستان و می خواست تنها نباشد، فقط به من گفت می آیی و من قبول کردم!... وقتی رسیدیم آنجا گفت: امروز با هم اینجاییم! این جمله را گفت و از پیش من دور می شد. من در همان نقطه باقی ماندم! زیبایی گنبد آبی نیلگون در برابر چشمانم، صدای غرق شدن در حس آرامش را با تمام وجودم می شنیدم! از حال عجیبی که تا ان لحظه تجربه اش نکرده بودم... همه و همه، توان راه رفتن را ازم گرفتند... در حیاط نشستم! رایحه گل عجیبی می آمد! به آنی حسی از دلم گذشت و فقط می دانم که تولد دوباره ام همان لحظه و همان دم بود! خیلی ساده ... یکسال تنها به مسجد جمکران می رفتم ودر حیاط می نشستم! چادری را روی سرم نگه می داشتم اما دلم قرص نبود، با نگاهم مردم را دنبال می کردم! ✅ همانجا دختری کوچک کاغذی را به دستم داد... با چشمانم نوشته ها را می خواندم! حجاب تو... به بهای شکسته شدن پهلوی » مادر« ماندگار شد! چادر همان حجابی که پشت در سوخت اما نیفتاد! حجاب تو! تالفی غروبی است که در آن روز چادر از سر زنان حرم کشیدند.! چادر تو! میراث خون دل های خیمه نشینان ظهر عاشوراست... چادر تو! به همین سادگی انتقام کربلاست! دیگه هیچ شدم قطرات اشک همچون باران بهاری بر صورتم می بارید... به صورت معجزه با حجاب شدم. حجاب، نوری از انوار الهی، اول مرا از نگاه نامحرمان پوشاند! 🔹 اگرچه دایره ی رهایی وسیع بود و اندیشه را از من ربوده بود ولی حلقه اش محدود شد و دایره ی »که هستم ...از کجا آمده ام... به کجا می روم« مرا آماده حس خوب بندگی کرد. برای رسیدن به جواب سوال ها و از همه مهمتر برای ثابت قدم ماندن در این مسیر و روشن تر شدن راهی که آغاز شروع بود، وارد حوزه شدم... شروع شیدایی! چرا میگم شروع شیدایی؟ چون برای کسب نمرات عالی و رقابت با همکلاسی هایم روی صندلی ها نمی نشستم! هدفم کامل مشخص بود! وقتی کتاب ها را می خواندم در سطر به سطرشان دنبال جواب بودم! گاهی برای رسیدن به جوابی، سردرگم میشدم! انگار روی پل معلق هستم نه می توانم جلو بروم نه میتوانم به عقب برگردم! برای رد شدن از این حس در تفاسیر قرآن و نهج البلاغه ، غرق می شدم... ساعت ها بی وقفه می خواندم و اندیشه می کردم! سوال پشت سوال، ردیف می شد در دفترچه یادداشت می کردم واز اساتید کمک می گرفتم! روزها و شب هایم به سرعت باد در حال گذر بودند و با قاطعیت می توانم بگویم بهترین لحظات عمرم را می گذرانم...آرامشی در جانم شعله وراست. معبودا به عظمت وجلالت شکر ... خانواده ای که اهل نماز و... نبودند با طلبه شدن دختر و به برکت تحصیل در حوزه، خانواده ام هم شیدا شدند. و سبب قوت قلبم در رسیدن به آخرین سال تحصیل در حوزه هستند... اما راه من ادامه دارد... آرامش معنوی در سایه سار کسب علوم دینی و زانو زدن در آستانه مکتب اهل بیت علیهم السالم یافتنی است! ✍جذب از طریق حضور در مسجد جمکران و تجریه ی آرامش معنوی
👓 سال 86 بود و من اون موقع دوم راهنمایی بودم. خونه مون کنار مسجد بود و منم معمولا میرفتم مسجد برای نماز و.. . تو پایگاه بسیج و دعای کمیل و توسل شرکت می کردم و با امام جماعت های روستامون که هر سال عوض می شدند خیلی رفیق بودم. 🔹 روحانی روستامون تابستان ها تو مسجد کلاس قران برگزار میکرد و منم شرکت میکردم . موذن و مکبر و.... مسجد من بودم یه روز وسط کلاس قران وقتی حاج اقا کرمی دید من قرائت و حفظ قرانم خوبه و به مسجد و نماز و قران خیلی علاقه دارم گفت که با این همه علاقه ای کاش بیای حوزه. منم با اینکه اصلا به طلبگی فکر نمی کردم و هیچ سابقه ی ذهنی از طلبگی نداشتم یهو جرقه ای تو ذهنم خورد و چند تا سوال در مورد حوزه علمیه ازشون پرسیدم. 🔹 بعد ایشون به پدرم گفت که پسرت خوبه طلبه بشه. بعدش تو بین مردم و مسجد مدام میگفت که این اقا دوست داره بره حوزه علمیه. همین تکرار ها باعث شد من تصمیم خیلی جدی بگیرم و بیام حوزه. ناگفته نماند که من تو دوران ابتدایی و راهنمایی همیشه شاگرد اول کلاس و یکی از نفرات برتر کل مدرسه بودم. و معلما و مدیر مدرسه خیلی اصرار داشتن که من برم دبیرستان نمونه دولتی درس بخونم ولی من قبول نکردم و گفتم فقط باید برم حوزه حتی چند نفر از معلما و کادر مدرسه با من تا مدتها قهر کردن و میگفتن تو با این درس و انضباط فقط باید بری دبیرستان نمونه دولتی و ما از بین حدود 60 تا دانش اموز فقط اسم تو و سه چهار نفر دیگه رو معرفی کردیم. ولی من قبول نکردم و از سال 88 وارد حوزه شدم و تا الان هم در حوزه مشغول درس و تبلیغ هستم الحمد لله گاهی همین یکبار گفتن ها ممکنه اثر مهمی تو زندگی دیگران داشته باشه اگر اون حاج اقا تو مسجد چنین پیشنهادی به من نمی داد من معلوم نبود طلبه بشم. چون هیچ ذهنیتی از اینکه یک روز طلبه و روحانی بشم تو ذهنم نبود! 💬 سید ✍جذب از طریق دعوت روحانی مسجد
👓 دوم دبیرستان درس میخوندم.رشته ادبیات.درسم هم خوب بود. یه معلم پرورشی داشتیم.همیشه دعاش میکنم.چون بهترین راه را به ما نشون داد.موقع مشاوره انتخاب رشته از من پرسید چه رشته ای دوت داری بخونی؟ من اون موقع هیچ اطلاعی از حوزه نداشتم.ولی قرآن و کلا مباحث دینی را دوست داشتم.گفتم رشته معارف. اون معلم گفت رشته معارف توی شهرستان خودمون نیست.باید بری هر دیگه و اینجوری اذیت میشی.من یک پیشنهاد دارم.گفتم بفرمایید.ایشون گفتن برو حوزه درس طلبگی بخون.واینجوری من با حوزه آشنا شدم. اومدم خونه.شب که خواستم بخوابم گفتم خدایا اگر تو راضی هستی من برم حوزه امشب توی خواب یک نشانه به من بگو. خوابیدم.شب خواب دیدم حضرت آقا آیت الله خامنه ای اومدند خونمون.به روش سادات قدیم که یک شال سبز دور کمرشکون می‌بستند یک شال دور کمر ایشون بود.جمع زیادی بودیم.ایشون شال سبزشون را باز کردند و مقداریش را با قیچی بریدند و به من دادند.به عنوان هدیه. صبح که بیدار شدم با عشق زیاد رفتم حوزه ثبت نام کردم.و بعد از ۱۴سال اون عشق کم که نشده بلکه با آشنایی با چند ولیّ خدا چندین برابر شده. همیشه خداوند را بابت نعمت طلبگی شاکر هستم. الحمدلله علی هذه النعمه. ✍جذب از طریق معرفی و پیشنهاد حوزه توسط معلم پرورشی
👓 حدود۸سالم بودکه تو کوچه مشغول فوتبال بازی کردن بودم که دم دمای اذان مغرب بود.... روحانی روستامون که بسیار نورانی و خوشتیپ بود و همیشه از بهترین عطرها استفاده میکرد طوری که از کوچه رد میشد نیم ساعت بوی عطرش موندگار بود درراه رفتن به مسجدبود که تا رسید به ما منم گل زدم حاج اقا تا دید من گل زدم اومد وسط بازی دست منو بالا گرفت گفت برنده بازی و بهم یه عطر جایزه داد ازاون وقت من پاتوقم مسجد بود مکبر و موذن و کلیددارمسجد و کلا تو مسجد بودم خونه هم میاومدم با وسایل منزل منبر درست میکردم منبر میرفتم و حتی فکر میکردم یروز حاج آقا شدم چه سوره هایی تو نماز بخونم و نذر کردم اگر طلبه شدم منم به بچه ها به مدت ۵سال عطر هدیه بدم که طلبه شدم الحمدالله و نذر انجام شد و با اون عطر باز چندین نفر طلبه شدند! 💬 یاحسین @HozeTwit
راهبر مربی
👓 حدود۸سالم بودکه تو کوچه مشغول فوتبال بازی کردن بودم که دم دمای اذان مغرب بود.... روحانی روستامون ک
این ها پاسخ های بود که در جواب سوال چی شد طلبه شدید برای کانال حوزه توئیت ارسال شده بود. نیازه تحلیل کنیم یا نه؟
هدایت شده از  رسام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 «همراهِ بی‌قرار...» 🌱 انتخاب‌ها، همیشه سرنوشت‌سازند و انتخاب مسیر درست، تو را به هدف می‌رساند. اینک تویی و مسیری روشن و نقشی نو که بر تار و پود جهان خواهی زد... ✅انتخاب با توست.....✨💫✨ ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈ ♻️ ♻️ https://eitaa.com/hozerasam
حرم امام رضا جان بودم. دیدم یه پدر هیکلی و ورزشکار دختر کوچولوشو برداشت از روی زمین و پرت کرد بالا! دو سه بار بچه رو حدود ۴۰ سانت پرت کرد بالا... مادر بچه و پدربزرگ و مادربزرگ بچه هم بودند، شروع کردند که نکن این کارو... برای بچه ضرر داره و... اما اون آقا گوشش بدهکار نبود... رفتم جلو و به اون مرد هیکلی سلام کردم و گفتم وقت دارید درمورد این حرکت دو سه دقیقه خصوصی صحبت کنیم؟ خانواده اش گفتن چرا خصوصی؟ اتفاقا الان بحث داشتیم! ماهم میخواهیم باشیم! گفتم باشه و شروع کردیم: سوال کردم این حرکت چه تاثیری رو بچه داره؟ پدر: نمی‌دونم مادر: مغزش تکون میخوره (گفتم نه همچنین چیزی نیست) پدر بزرگ: یهو می‌افته زمین (گفتم ضرر غیر زمین خوردن منظورمه) از پدر پرسیدم: وقتی بالا میندازی بچه رو چی میشه؟ گفت: می‌خنده!😍 گفتم: چرا می‌خنده؟ پدر گفت: آدرنالین در بدنش آزاد میشه. گفتم: آفرین! مادرش گفت: چون لذت می‌بره؟ گفتم: درسته ولی علت این لذتش ترشح آدرنالین هست! و با هر بار پرت کردن بچه یک دوز آدرنالین دارید بهش تزریق می‌کنید! گفتم حالا اگه دائم این کارو بکنید چه اتفاقی می‌افتد؟ پدر بزرگ گفت: معتاد میشه؟ گفتم: آفرین! سلولهای مغزش به لذت فوق العاده آدرنالین عادت میکنند! و توضیح دادم این اعتیاد به آدرنالین باعث میشه بچه خیلی «هیجان طلب» بشه. و حالا نتیجه اش بده یا خوب؟ توضیح دادم: خوبی‌هایی داره: بچه های اینجوری، ۱_ خیلی فعال و پر انرژی هستند، ۲_ خیلی نترس و ماجراجو هستند ۳_ و چون در اثر این فعالیت‌ها خونرسانی به مغزشون زیاده خیلی باهوش هم هستند... ۴_ و چون دائما به جست و خیز و درگیری هستند، از نظر ورزشی و رزمی خیلی با استعدادتر خواهند بود. اما بدی‌ها: ۱_ وقتی مغز به آدرنالین وابسته شد، این بچه بخصوص تو سن ۲ سال تا ۵ سال رفتار های عجیب‌غریب و خطرناک می‌کنه که خودش هم نمیدونه چرا همچین می‌کنه! اما ناخودآگاه داره دنبال اون لذت فوق العاده آدرنالین می‌کرده، و لذا: (الف) هم به خودش آسیب می‌زنه (ب)هم به اشیاء منزل (ج)هم به بچه های دیگه و لذا: چون تحمل رفتار های این بچه ها خیلی سخت هست و از طرف اطرافیان درک نمی‌شن، دائم توبیخ و تنبیه میشه و متهم میشه به بیش فعالی و بی ادبی و روح و روان بچه خیلی آسیب میبینه! ۲_این بچه ها چون لذت های خیلی سنگین تجربه کردند، بعدها سر کلاس نشستن خیلی براشون سخت تر از بچه های معمولی هست! قرار نداره! خیلی اذیت میشه سر کلاس. و لذا درسهاش... ۳_ چون بچه شما دختره یه آسیب دیگه هم ممکنه ببینه! چون از بچگی خیلی فعال‌تره و نترس‌تر، و دختر ها نمیتونند پا به پاش باهاش بازی کنند، کم‌کم از دختر ها فاصله میگیره و به پسر ها نزدیک میشه که سطح بازی‌هاشون و ماجراجویی هاشون به هم بخوره! و با اونها بزرگ میشه. و کافیه یک شیطان صفتی این دختر رو ببینه و بهش بگه تو «تِرَنس» هستی! یعنی جسمت دختره ولی واقعا پسری! (تو یک پسری در زندان جسم دخترانه!) حال اینکه این بچه رو اثر آدرنالین به اینجا رسونده! خلاصه فکر تغییر جنسیت و اینها رو میندازه تو سر این بچه معصوم که آخر این کار خود کشی خواهد بود! چون کسی که عمل تغییر جنسیت انجام بده ۱) عوارض بسیار شدید خواهد داشت! ۲) غالبا دیگه به اوج لدت جنسی نخواهند رسید ۳) هویت جنسیش رو هم از دست میده! یعنی دیگه نه مرده نه زن! یه موجود اخته! خنثی! و بخاطر همین غالب کسایی که عمل تغییر جنسیت انجام میدن (۱۰ تا بیست سال بعد عمل) بخاطر این مشکلات افسرده میشن و دست به خودکشی میزنن... آقا باور نمی‌کنید مرده چقدر خوشحال شده بود که این حرفها رو شنید و چقدر تشکر کرد! و خانواده اش چقدر چندبار تشکر کردند... و همه با هم به آرامش درون رسیدند...😂 شما هم مطالب اعتیاد به آدرنالین رو درست بخونید به اونایی که اطلاع ندارند بگید! باور کنید خیلی ثواب داره!
راهبر مربی
حرم امام رضا جان بودم. دیدم یه پدر هیکلی و ورزشکار دختر کوچولوشو برداشت از روی زمین و پرت کرد بالا!
آخرش یکم زیاده روی کرد لازم نبود تا خودکشی پیش بره! اینا اثرات تازه روانشناسی خوندنه ها حواستون به خودتون باشه😂
راهبر مربی
8- دختر و پسر 👇👇👇
یکی از سوالات پر تکرار در کلاس های دانشجویی و دانش آموزی درباره دوستی دختر و پسر هست و عموما هم می گویند در ازدواج به سبک جدید باید ابتدا رابطه دوستی داشته باشیم تا به شناخت برسیم و ازدواج کنیم. صورت های مختلف را بررسی کنیم ببینیم این هدف محقق می شود یا خیر؟ حالات مطرح در دوستی و رابطه با هدف شناخت و ازدواج: رابطه باعث ایجاد محبت و علاقه به فرد مقابل می شود لذا 1-حب الشی یعمی و یصم... علاقه باعث می شود شناخت حاصل نشود و عیوب طرف را نبینیم . 2-شناخت حاصل می شود ولی علاقه باعث می شود نتوانیم رابطه را قطع کنیم(نمی تواند بیخیال شود) و می گوییم اصلاح می شود، قول داده تغییر کند و ... ۲_شناخت حاصل می شود » جمع بندی این بود که بدرد شما نمی خورد اما طرف مقابل وابسته شده است و نمی تواند دل بکند و می گوید شما مناسب من هستید و اگر بخواهید رابطه را قطع کنید با ناله و نفرین طرف مقابل مواجه می شوید. (حتی ممکن است کار به کدورت و انتقام و ... کشیده شود لذا نمی توانید تصمیم خوبی بگیرید و طرف را قانع کنید و دچار عذاب وجدان می شوید) 3- شناخت حاصل شد و نظرتان مثبت بود ولی طرف مقابل به این نتیجه رسید که شما بدرد ایشون نمی خورید حال این شما هستید که دچار شکست عشقی می شوید و کنار آمدن با شرایط جدید برایتان سخت است و تا چندین ماه و حتی چندین سال درگیر این رابطه ی عاطفی هستید و مشکلاتی را برای شما بوجود می آورد. ۵_ حتی فکر کردن به کسی هم در طولانی مدت علاقه ایجاد می کند چه برسد به ارتباط مستمر چند ماهه بنابراین خیلی کم پیش می آید که وارد رابطه ای بشویم و هیچ علاقه ای ایجاد نشود و دو نفر به شناخت کامل برسند حال یا ازدواج کنند یا اینکه به طور عادی از این رابطه را پایان دهند.(حالت منطقی) ۶_با چند نفر باید ارتباط بگیریم تا مورد مناسب را پیدا کنیم؟ اینکار باعث می شود که احساسات و عواطف ما بارها دست خورده شود و درگیر روابط عاطفی متعدد بشویم که برای سلامت روانی و اخلاقی زندگی اینده ی ما مضر است و ممکن است برای زندگی آینده ی کا چالش هائی را به هماه داشته باشد. ۷_زمانی که با یک فرد درگیر رابطه هستیم جهت شناخت آن فرد، ممکن است فرد مناسب دیگری درباره ی ما تحقیق کند و ما را در یک رابطه با فرد دیگری ببیند و بیخیال ازدواج با ما بشود و ما یک گزینه خوب برای ازدواج را از دست بدهیم(به طور خاص برای دختران بسیار مبتلا به هست) ۸_خود ارتباط با نامحرم و عبور از حدود الهی گناه است و برکت را از زندگی انسان می برد لذا باید حدود الهی را رعایت کنیم تا موقعیت های مناسب ازدواج برای ما فراهم بشود بنابراین پاسدار سنت های الهی باشیم تا خداوند پاسدار ما باشد. وعده ی خداست نیکان برای نیکان و خبیث ها برای خبیثان... الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَٰئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ﺯﻧﺎﻥ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻟﺎﻳﻖ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺁﻟﻮﺩﻩ‌ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻟﺎﻳﻖ ﺯﻧﺎﻥ ﺁﻟﻮﺩﻩ. ﺯﻧﺎﻥ ﭘﺎﮎ‌ﺩﺍﻣﻦ ﻫﻢ ﻟﺎﻳﻖ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﭘﺎﮎ‌ﺩﺍﻣﻦ‌ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﭘﺎﮎ‌ﺩﺍﻣﻦ ﻟﺎﻳﻖ ﺯﻧﺎﻥ ﭘﺎﮎ‌ﺩﺍﻣﻦ. ﺩﺭ ﺿﻤﻦ، ﺑﺮﭼﺴﺐ‌ﻫﺎی ﺯﺷﺖ ﻧﺎﻣﻮﺳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻲ‌ﺯﻧﻨﺪ، ﺑﻪ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﻧﻤﻲ‌ﭼﺴﺒﺪ ﻭ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﻭ ﺭﻭﺯی‌ﻫﺎی ﺑﻬﺸﺘﻲ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺷﺎﻥ ﺍﺳﺖ. (نور٢٦) 🔹 تبلیغ دانش آموزی 🔹
راهبر مربی
یکی از سوالات پر تکرار در کلاس های دانشجویی و دانش آموزی درباره دوستی دختر و پسر هست و عموما هم می گ
حالت دوم: بدون قصد ازدواج اما اگر کسی صرفا دنبال رفع نیازهای عاطفی و جنسی خود از طریق روابط آزاد باشد و به قصد ازدواج پا پیش نگذارد. باید بداند این نیازها در انسان دائمی هست و با پاسخگویی مقطعی رفع نمی شود بلکه باید انسان تلاش کند تا پاسخی دائمی و سالم به آن بدهد یعنی ازدواج کند. روابط نامشروع با جنس مخالف علاوه بر اینکه گناه است، باعث می شود انسان مسئولیت گریز و غیر متعهد بار بیاید و در آینده نتواند نسبت به خانواده ی خود به طور کامل متعهد باشد و تمام محبت و عشق خود را خرج خانواده خود کند. افرادی که قبل از ازدواج درگیر روابط عاطفی و ... با افراد مختلف نشده اند روابط خانوادگی پایدارتر و محکمتری دارند ضمن اینکه روابط گذشته مثل سایه دنبالشان نیست. بعضی از روابط در آینده گریبانگیر افراد می شود و ترس از افشای آن اسیب های دیگری را به دنبال داشته است (تهدید و باجگیری و از دست رفتن موقعیت های خوب برای ازدواج و ...) در کل روابط ازاد باعث می شود فرد تنوع طلب و تعدد طلب بشود و زندگی آرامی را نداشته باشد. 🔹 تبلیغ دانش آموزی 🔹