eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.2هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک آسمان 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 لیلا که از راز من خبر داشت گفت حالا مامان!! رعنا این دفعه ایراد نمیگیره شما داری ایراد می
🍃🍃🍃🌸🍃 بعد از چند روز که مادر حمید برای گرفتن جواب به مامان زنگ زد مامان قرار یه جلسه دیگه رو گذاشت برای آشنایی ¹¹⁹بیشتر و قرار شد بردیا و آقاجون برن محل کار و محل زندگیشون تحقیق کنن... خلاصه بعد از یکی دو جلسه دیگه که با حمید و خانوادش صحبت کردیم و بردیا راجع بهشون تحقیق کرد و گفت همه ازشون تعریف میکنن هیشکی بدشونو نگفته...قرار عقد رو گذاشتیم...خودمم باورم نمیشد الکی الکی داشتم ازدواج میکردم اما هیچ ذوقی نداشتم فقط دوس داشتم هرچه زودتر این روزها بگذره روز عقد رسید به آرایشگاه دوستم که کارش عین خودم تک بود رفتم عین ماه شده بودم خوشگل بودم با آرایش خوشگلتر هم شده بودم از آرایشگرم خواسته بودم موهای بلند و خرمایی رنگمو آزاد و رها بریزه روی شونه هام و فقط بابلیس بکشه خیلی زیبا شده بودم ...غرق تماشای خودم با اون تور شیری رنگ بودم ای کاش به جای این همه زیبایی کمی هم شانس داشتم نگاه به چشمام کردم هیچ شوقی نداشتم ای کاش امروز روز عقد منو فرهاد بود اسمش میومد توی شناسنامم و میتونستم دستاشو بگیرم دستایی که حتی یک بار هم لمسشون نکرده بودم. حلقه اشک توی چشمم نشست هیچ عشقی بین منو مردی که تا چند ساعت دیگه رسما شوهرم میشد نبود....امیدم به اون چندتا آیه بود که عاقد میخوند و دختر پسرا زن و شوهر میشدن لیلا میگفت به محض اینکه خطبه عقد بینتون جاری بشه...آنچنان مهر و محبتی از شوهرت میاد تو دلت که فکرشم نمیکنی...منتظر بودم زودتر خطبه عقدو بخونن تا این معجزه اتفاق بیوفته 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به قول سهراب ♥️ باغبانی پيرم ... ، كه به غير از گلها ، از همه دلگيرم.... كوله ام غرق غم است.... آدم خوب كم است .... عده ای بی‌خبرند ، عده ای كور و كرند ... اندکی هم پكرند .... !! ... و ميان رفقا ... عده ای مثل شما ... تاج سرند❤️😘 🍃🍃🌸
10.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃 یه حدیث ناب راجع به نماز اول وقت....... 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام خدمت همه دوستان و فاطمه خانم عزیز در جواب سوال خانمی که گفته بودن ذخیره تخمدانشون پایینه باید عرض کنم که ژل رویال وعسل رو باهم مخلوط کنن وچند ماهی صبح وشب یه قاشق کوچیک بخورن ،خیلی تاثیر گذاره وبعد دوباره آزمایش بدن میتونن از سایت های معتبر آماده قاطی شدش رو بگیرن مثل سایت ریحان کالا که برای یه خانمه که تو رشته مامایی خیلی حاذقن وهمسرشون زنبوردارن ان شاالله همه آرزومندان صاحب اولاد بشن منم دعاکنید یاعلی 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 سلام عزیزم خسته نباشید در مورد خانومی که از خواهرشون پول گرفتن و وکالت نامه دادن می تونید برید از شورای حل اختلاف شهرتون سوال کنید هزینه نداره اما عزیزم شما اون موقع پول نیاز داشتی وراضی بودی که وکالت زمین به خواهرت دادی والان نمیشه خواهرتون که دارنده هم هست مقصر دونست اون موقع نیازداشتید کمک کرده اگه قیمت ملک تغییری نمیکرد شما حاضر بودید وجدانی پول بیشتری به خواهرتون بدید که ضرر نکنه بقیه خانم ها هم جبهه نگرفتن شما عنوان کردید وچیزی که به ذهنشون اومد گفتن امیدوارم ناراحت نشید اما اون خواهر عزیز که بدن دخترشون کهیر می زنه عزیزم خوراکی با طبع خنک بهشون بده خاکشیر خیلی خوبه شوری زیاد سس ها و فسفود ها کهیر زیاد تر می کنه 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام شبتون خوش در رابطه با اون خانمی که عکس دست دخترشون رو گذاشتن میگم ایشون به مدت یک هفته هر روز ،روزی سه بار نصب قاشق مربا خوری ترنجبین بریزن داخل یک لیوان آب جوشیده سرد شده و میل کنن، البته ی کم اشغال داره که باید ی چند دقیقه بمونه و ته نشین که شد و هل شدن از صافی رد کنید. این مثل آب روی آتیش میمونه براس ان شاالله که زود خوب بشن دختر خانموشون و از نتیجه بگن داخل گروه 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸 
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی کاملاً به اوج کلافگی اش رسیده بود که با نیم نگاهش حساب کار دستم آمد مگه این چند ر
🍃🍃🍃🌸🍃 عمران همان طور که با عمویش حرف می زد کمی تنش را خم کرد و در جلو را باز کرد. متوجه بود که قصد داشتم کنار سمیرا روی صندلی عقب بنشینم. در برابر چهره ی متعجب سمیرا به خواسته ی عمران تن دادم . بعد از بستن کمربندم، عمران با تک بوقی از حیاط بیرون رفت. ماشین سامان مقابل در پارک شده بود و مهسا و کبری خانم در حال پیاده شدن بودند. عمران خودش را به ندیدن زد و پا روی پدال فشرد . در طول مسیر مدام به عقب باز میگشتم، معذب بودن از حرکاتم مشهود بود . ماهان در تکاپوی رساندن خودش به پنجره نق و نوق می کرد که صدای پارس الگا جیغ سمیرا را در آورد. به سرعت از میان دو صندلی به عقب نگاه کردم. سمیرا ماهان را در آغوشش گرفته بود و خودش را جلو کشیده بود . -وای! آخه جای سگ تو ماشینه؟ الگا در صندوق عقب بود ! عمران خونسردانه آینه را سوی به سمیرا چرخاند . -رو کولم که نمی تونستم بزارمش. بابد ببرمش باغ . سمیرا با چهره ای در هم حلقه ی محکم شده ی دستانش را از دور تن ماهان باز کرد . -این کاراتون چیه آخه؟ اون از عماد که سگ و بغل می کنه اینم از تو ! عمران با احتیاط دو طرف جاده را نگاه می کرد، قصدش عبور از فرعی و افتادن در اتوبان بود آره بابا ما بدرد نخوریم همون شوهر تو خوبه . در عین رو گرفتن سمیرا از او، عمران بی قصد و غرض با او صحبت می کرد و حرف هایشان در آن حال ابری دلم نیز لب هایم را کش می داد . -اون که بله شوهرمن یه پارچه آقاست، نه کاری به کار کسی داره نه مثل شما دوتا دیونست . عمران با خنده به روی فرمان کوبید . -خدا نصیب کنه از این شوهرا برا چشم به راه هاش ! سمیرا بی آن که بخندد قری به گردنش داد . -تو بجای التماس دعا برای بقیه، خودت خوب باش، مطمئن باش چیزی ازت کم نمیشه . عمران محتاطانه تر از زمان هایی که دو نفره بودیم، رانندگی می کرد . دیگر مراعات نکرد و همچو سمیرا گزنده کلمات را ردیف کرد . -توام اگه تو هر چیزی دخالت نکنی مطمئن باش چیزی ازت کم نمیشه . لب گزیدم و سریع روی صندلی جابه جا شدم. به جای او من از سمیرا خجالت کشیده بودم . او اما کم نمی آورد، توران خانمی هم نبود تا بخواهد مراعاتش را بکند . -دخالت نیست باز کردن چشمای هم جنسمه، من مثل شماها کسی که زمین خورده رو سنگ نمی زنم خون مرد کناری ام به جوش آمد. پا روی پدال فشرد و با صدایی که خشدار شده بود، غرید: تو گوش زن من چرت و پرت نخون با بقیه کاری ندارم . کج خلقی ها و حرف های طعنه دارشان تمامی نداشت . -اون وقتی که با عماد هم کاسه شده بودی و آبروشو می بردی فکر نکردی قراره زنت بشه؟ صدای بوق کشدار خبر از عصبانیت رو به انفجار عمران می داد . از پنجره بیرون را دید زدن تنها ری اکشنم در برابر آن دو بود که بر سر من با یک دیگر نزاع می کردند . سمیرا دوباره دنباله ی حرف هایش را گرفت . -عماد و فرستادی زاغ سیاه یه دختر آبرو دار رو چوب بزنه، دختری که برادرت همه جا پخش کرد با دوست پسرش تو پارک بوده... الان چی عوض شده که زنم زنم از دهنت نمیوفته؟ ! حرف هایش تلنگری به من بود. منی که هر لحظه پازل آن گذشته ی منفور را تکه تکه سر جایش می گذاشتم . پس عماد همه ی شهر را از آن تهمت ناروا پر کرده بود. این خانواده از ابتدا مرا به گودال رسوایی کشانده بودند. زبان روی لب هایم کشیدم و منتظر پاسخی از جانب عمران شدم . سکوتش کشدار شده بود. باز هم سمیرا به حرف آمد ادامه دارد.... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴 📚داستانی زیبا از برخورد امام موسی بن جعفر(علیه السلام) با هارون الرشید 🎤حجت الاسلام والمسلمین دکتر رفیعی 🏴 سالروز شهادت امام کاظم(علیه السلام) تسلیت باد 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیات ١٣١ سوره مبارکه نساء. 🔎 جستجوی سوره: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c