داغ امام عسکری دلها شکسته
در ماتم بابای خود مهدی نشسته
گرد مصیبت چهرۀ عالم گرفته
زهرا ز داغ لاله اش ماتم گرفته
🏴 سالروز شهادت مظلومانه امام حسن عسکری علیه السلام را به فرزندشان حضرت صاحبالزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و همه شیعیان و محبّین آن حضرت، تسلیت عرض میکنیم.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
**🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
پرونده قضایی غم انگیز⚖
#عجیب_اما_واقعی😨
با یکی از مراکز مشاوره قوه قضاییه برای حل اختلاف بین زوجین همکاری میکنم.
یه خانم جوانی به بنده رجوع کرد ،
میخواست طلاق بگیره، گفتم شرمنده ،بنده در طلاق کسی کمکی نمیکنم.
گفت پس راهنمایی ام کنید، قبول کردم.
مردد بود طلاق بگیرد و یا راه حلی برای تنفری که از همسرش داشت پیدا کند.
موضوع از این قرار بود که ایشان بچه ۶ ،۷ ماهه ای داشت دختر ،خیلی ناز و زیبا و شیرین.
گفت:
زندگی خوبی با همسرم داشتیم ،آدم معتقد و نماز خون و ... است. یک روز آمد خونه و گفت ی رنگ مویی دیدم بیرون خیلی قشنگ بود ،چون بهش اطمینان داشتم که خیلی چشم پاک و آدم درستی است و همه حرفهایش را به من میگفت ، گفتم خب چه رنگی بود ،گفت نمیدونم دقیقا توش رگه های طلایی و رنگ عجیبی بود، خلاصه نشستیم با همدیگه سرچ کردیم رنگ موها را دو تاش را انتخاب کرد بهم نزدیک بود ،گفتم باشه فردا میروم موهام را این رنگی میکنم.
فرداش رفتم آرایشگاه نزدیک خونه مون و گفتم موهام را این رنگی کن .
خیلی خوشحال ی شام عالی براش درست کردم ،کمی آرایش و میز چیدم با شمع و سالاد تزیینی و ی لباس خوب...
منتظر شدم اومد ،تا من را دید گفت خوشگل شدی ولی اون رنگی که من دیدم نیست،
گفتم بهانه نگیر ،بیا شام بخوریم و بیهوده زندگی را تلخ نکن.
گفت باشه
یکهفته ای گذشت
گفت یکی از دوستهام گفته ی آرایشگاه خوبی خانمش میره ،بیا برو آنجا.
قبول کردم و رفتم اونجا و عکس رنگ را نشون دادم.
به خانمه گفتم این پلیت رنگ را بیار بیرون خودش انتخاب کنه.
بنده خدا پذیرفت.
#ادامه_در_پست_بعد
🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
**🍃🍃🍃🌸🍃 #ارسالی_اعضا ❤️ پرونده قضایی غم انگیز⚖ #عجیب_اما_واقعی😨 با یکی از مراکز مشاو
🍃🍃🍃🌸🌸
#ارسالی_اعضا ❤️
......رنگ و همسرم با کلی وسواس انتخاب کرد و ....
اینبار موند تو ماشین دخترم را نگه داشت و بعد با هم رفتیم خونه بعد آرایشگاه.
باز تا موهام را دید ،گفت نه، اون نیست
خیلی ناراحت شده بودم
گفتم برو ، همون خانم را پیدا کن.
و دعوای لفظی و چند روز قهر و ....
گذشت ،دو هفته بعد گفت بیا بریم ی جای دیگه ...
گفتم اون آرایشگاه گرونه
ما تو اجاره خونه موندیم.
چند روز بعد آمد و گفت باشه ی وام گرفتم ،فهمیده بودم اون مو مش هم داشته و...
رفتیم یک جای گرونتر ،خدایا خودت کمک کن
آرایشگر گفت نمیشه باید رنگهای قبلی بیاد پایین و...
دو ماه صبر کردم و رفتم دو باره که نه چند باره..
این مدت خونمون شده بود دعوا خونه.
دیگه اون عشق و گرمی تو زندگیمون نبود.
ی شب گریه کردم ،اون هم با من گریه کرد و عذر خواهی و ...
خواهش کرد برای آخرین بار.
رفتم آخرین بار ، ......با پول وام و .... بماند.
وقتی من را دید شروع کرد به داد و بیداد ، و عصبانی و اینکه تو دیگه کی هستی و من با تو چکنم و ..همینطور فریاد کشان ، برای اولین بار پرتم کرد کنار اتاق،
دخترم تو بغلم بود ،از دستم افتاد و خورد به لبه مبل جهیزیه ام.....
بچه شوک شده بود،
فقط فریاد میزد ،نمیتونستم آرامش کنم، بچه ام تازه راه افتاده بود ،کفش بوق بوقی براش گرفته بودم ....
پاهای خوشگل دخترم درد گرفته بود انگار ....
رفتیم اورژانس بیمارستان و آرامش بخش و ...
فردا و فردا و فردا ،بچه ام آزمایشگاه و دکتر متخصص و...
آخرش گفتند قطع نخاع شده.
به من بگو با بچه قطع نخاعی کجا برم.
من شوهرم را دوست داشتم ،اون هم.
آتیش به جونش بگیره اونکه موهاش را آنطوری رنگ کرده بود و تو خیابان
نه نه ،همه اش تقصیر شوهرمه
دیگه لال شده، فقط اشک میریزیم
ازش متنفرم
نه دوستش دارم
بچه ام را چکنم
تو را خدا بگو طلاقم بده
همه جوره حرف میزد، مضطر بود.
من فقط اشک میریختم
و به چهره معصوم دخترش نگاه میکردم. نمیدونستم چی بهش بگم.چشمهای پریشان خودش و شوهرش و پاهای قشنگ دختر کوچولو با کفش بوق بوقی.
خانم بی حجاب میدانی با موهای پریشانت ،چند تا زندگی را پریشان کردی؟
حالا هی بگو منفعت حجاب چیه؟
حواسمون هست؟⁉️‼️❓‼️
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
#داستان_آموزنده
🔆امام حسن عسكرى عليه السلام از ديدگاه دوست و دشمن
يكى از دشمنان سر سخت اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله به نام احمد بن عبيدالله (1)، مى گويد:
من در سامرا كسى را در وقار، پاكدامنى و بزرگوارى همانند حسن عسكرى باشد، نديدم . او نزد همگان محترم و بر همه كس مقدم بود.
روزى در مجلس پدرم بودم كه براى رسيدگى به شكايات مردم نشسته بود، ناگهان دربان وارد شد و گفت :
ابن الرضا(2) بر در خانه منتظر است . پدرم با صداى بلند گفت :
اجازه بدهيد وارد شود.
در اين حال خوش اندام ، بسيار زيبا، با هيبت و جلالت خاصى وارد شد.
پدرم از جا برخاست و به استقبالش مى رفت ، او را در آغوش گرفت ، صورت و شانه هاى او را بوسيد و روى فرش نماز خود نشانيد و خودش در كنارش نشست و با او به صحبت پرداخت و مرتب مى گفت :
پدر و مادرم به فدايت ! جانم به قربانت !
من از ديدن اين جريانها خيلى تعجب كردم كه اين ، چه كسى است اين گونه مورد احترام پدرم است ! در همين وقت دربان وارد شد و گفت :
موفق آمد.(3)
هر وقت موفق پيش پدرم مى آمد، از هنگام ورودش نگهبانان و فرماندهان بين در و جايگاه پدرم به صف مى ايستادند تا موفق از حضور پدرم خارج گردد. پدرم كه فهميد موفق مى آيد به حضرت عسكرى گفت :
فدايت شوم ! اگر ميل داريد اكنون تشريف ببريد.
سپس به خدمتكاران گفت :
ايشان را پشت صف ببريد تا امير (موفق ) او را نبيند.
حضرت عسكرى برخاست كه برود پدرم از جا حركت كرد، او را در آغوش گرفت و صورتش را بوسيد. سپس آن جناب تشريف بردند. من به نگهبانان گفتم :
واى بر شما! اين چه كسى بود كه پدرم اين گونه بر او احترام كرد؟
گفتند:
او يكى از علويان و نامش حسن بن على معروف به ابن الرضا است .
تعجب من افزون تر گرديد. از آن وقت در مورد او با ناراحتى و انديشه به سر مى برم و درباره رفتار پدرم با او فكر مى كردم ، تا شب شد. پدرم عادت داشت هر شب پس از نماز عشا مى نشست و به كارهاى مردم رسيدگى مى كرد. من نزد پدرم آمدم و در مقابلش نشستم . روى به من كرد و گفت :
احمد! كارى دارى ؟
گفتم :
آرى ، اگر اجازه دهيد از شما سؤالى دارم .
گفت :
بگو! اجازه دارى هر چه مايلى بپرس !
گفتم :
پدر جان ! اين فرد كه امروز با او چنين رفتار كردى و مرتب مى گفتى : جان فدايت و آن همه تجليل و احترام از او به عمل آوردى ، چه كسى بود؟
گفت :
فرزندم ! او پيشواى رافضيان (شيعيان ) معروف به ابن الرضا سپس سكوت كرد و پس از لحظاتى گفت :
پسرم ! اگر خلافت از دست بنى عباس خارج گردد، هيچ كس از بنى هاشم سزاوارتر از او براى خلافت نيست . به خاطر فضل ، بزرگوارى ، زهد، پارسايى ، اخلاق پسنديده و شايستگى كه او دارد.
اى كاش پدرش را مى ديدى كه شخص بسيار بزرگوار و با عظمت بود.
من پس از شنيدن اين حرفها از پدرم بيشتر ناراحت و عصبانى شدم و از آن وقت جز، جستجو از وضع آن جنايت كار ديگرى نداشتم و از هر كس كه در مورد او تحقيق مى كردم ، دوست و دشمن ، همه از فضايل و مناقب و بزرگوارى او سخن مى گفتند و او را پيشواى رافضيان مى دانستند.
بدين جهت بيش از پيش عظمت او در نظرم افزون مى گشت .4
1- احمد بن عبيدالله از طرف خليفه وقت مسئول اخذ خراج قم بود.
2-- به امام جواد، امام هادى و امام عسكرى ابن الرضا گفته مى شد.
3-- موفق برادر خليفه معتمد على الله بود و سمت فرماندهى لشكر را داشت و آدم خطرناك و ضد اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله بود.
94-- ب : ج ، 5، ص 325.
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🌸🌱🌸
چیکارکنم زود وابسته نشم ؟
هرگز از کسی بت نساز ، وابستگی نقطه مقابل عشقه
بعد از شروع شدن رابطه ارتباطت رو با دوستان و خانواده کمرنگ تر نکن ، به سرعت شروع به خیالبافی در مورد آینده نکن
اهداف و برنامه های شخصیتو بخاطر رابطت کنار نزار
اگر ترس از دست دادن داری حتما از کمک مشاور یا روانشناس استفاده کن
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🌸🌱🌸
وقتی رابطه ات رو تموم میکنی :
دنبال جلب توجه یا انتقام گرفتن ازش نباش ، رهاش کن تا آرامش رو تجربه کنی
خودت رو برای اشتباهاتت سرزنش نکن ، خودت رو ببخش و درس های تموم شدن رابطه ات رو مرور کن
دنبال امید به برگشتنش نباش ، روی خودت سرمایه گذاری کن تا زودتر حالت بهتر بشه
در افکار ، احساسات و خاطرات غرق نشو ، از مشاوره ، آموزش و خودشفقتی استفاده کن
شغل و فعالیت های روزمره ات رو کنار نذار ، یه فعالیت یا هنر جدید یاد بگیر
خودت رو خونه نشین و منزوی نکن ، با نزدیکان امن در ارتباط باش
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
**🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
#تلنگر
قدرتمندترین سلاحی که انسان تاکنون اختراع کرده است چیست؟
تصور نکنید بمب اتم یا هیدروژن است نخیر، بلکه " تلفن همراه " است .
🔹تلفن همراه نیرویی است که نباید آن را دست کم گرفت .آن قدر قدرتمند است که:
۱- تلفن ثابت را قطع کرد
۲- تلویزیون را کشت
۳- کامپیوتر را حذف کرد
۴- ساعت را از چرخش انداخت
۵- دوربین را بی رنگ کرد
۶- رادیو را از صدا انداخت
۷- چراغ قوه را خاموش کرد
۸- آینه را شکست
۹- روزنامه ها ، مجلات و کتاب ها را پاره کرد
۱۰- بازی ویدیویی رو از بین برد
۱۱- کیف پول جیبی را محو کرد
۱۲- تقویم رومیزی و یادداشت را از میان برداشت
۱۳- کارت اعتباری را ساقط کرد
۱۴-هنر عکاسی و چاپ عکس را از بین برد
و بدترین لطمه آن ، این است که ...
۱- زوج های زیادی را از هم جدا کرد
۲-بسیاری از خانواده ها و دوستی های خانوادگی را از بین برد
۳- دانش آموزان را بی رمق و آن ها را از مسیر موفقیت دور کرد و مانند پر در مسیر باد قرار داد
کم کم متوجه می شویم که چشم مان را هم کشته
ستون فقرات ما را شکسته
و ذهن و فرهنگ ما را تغییر داده و خواهد کشت .
این وسیله قاتلی است که خود ما با جان و دل پذیرایش گشته ایم و اگر مراقب نباشیم جان و روح مان را مچاله می کند .
🔻او در حال از بین بردن لحظه ها و ارزش های زندگیست
#آنتی_فتنه
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
#داستان_آموزنده
🔆دست غيبى
هنگامى كه امام سجاد (علیه السلام ) را با بازماندگان شهداى كربلا، به صورت اسير به شام نزد يزيد آورند، يزيد در گفتارى به امام سجاد (ع ) گفت : پدر و جدّت مى خواستند امير بر مردم بشوند، شكر خدا را كه آنها را كشت و خونشان را ريخت )).
امام سجّاد (ع ) فرمودند: همواره مقام نبّوت و رهبرى ، مخصوص پدران و اجداد من بود، قبل از آنكه تو به دنيا بيائى .
هنگامى كه امام سجّاد (ع ) خود را به پيامبر (ص ) نسبت داد، (و به يزيد فهماند كه ما بجاى پيامبر (ص ) و جانشين او هستيم ) يزيد به جلواز خود (يعنى يكى از جلادان خونخوار خود) گفت : اين شخص (اشاره به امام سجّاد عليه السّلام ) را به بوستان ببر و در آنجا قبرى بكن ، و او را بكش و در آن قبر دفن كن .
جلواز، امام را به آن بوستان برد و مشغول كندن قبر شد، و امام سجّاد (ع ) در اين حال نماز مى خواند، هنگامى كه جلواز تصميم بر قتل امام سجّاد (ع ) گرفت ، دستى در فضا پيدا شد و چنان به صورت او زد كه جيغ كشيد و به زمين افتاد و هماندم جان داد.
خالد پسر يزيد، وقتى كه جلواز را چنين ديد، با شتاب نزد پدر آمد و جريان را خبر داد، يزيد دستور داد كه او را در همان قبرى كه براى امام سجّاد كنده بود،به خاك بسپرند، و امام را از آن بوستان آزاد نمايند، و هم اكنون محل حبس امام سجّاد (ع ) در آن بوستان ، مسجدى شده و ياد آور خاطره داستان فوق است .
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🌸🌱🌸
چه کسی مناسب ازدواجه ؟
صادق و قابل اعتماده و تازمانی که در رابطه با شماست خودش رو متعهد میدونه!
به ارزش های شما احترام میزاره و شمارو تحت فشار روانی قرار نمیده
اشتباهات خودش رو قبول میکنه و بابت آنها عذر خواهی میکنه
بدبین و بددل نیست و درمورد احساسات با شما مستقیم صحبت میکنه و شمارو نسنجیده قضاوت نمیکنه
دنبال جلبه توجه از دیگران نیست و تمرکزش روی رابطه با شماست
کسی که توی رابطه بالغانه رفتار میکنه
.
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃
#ایده_معنوی_اعضا ❤️
💫روزتان را اینگونه آغاز کنید💫
🍀 بسم الله الرحمن الرحیم 🍀
بِسْمِ اللّهِ النُّور✨ِ بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ✨ بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ ✨بِسْمِ اللّهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاُْمُور✨ِ بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِن َْالنُّورِ✨ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّور✨ِ وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ✨ فى كِتابٍ مَسْطُور✨ٍ فى رَقٍّ مَنْشُورٍ✨ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ✨ عَلى نَبِي مَحْبُورٍ✨ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ ✨وَبِالْفَخْرِ مَشْهُور✨ٌ وَعَلَى السَّرّاَّءِ وَالضَّرّاَّءِ مَشْكُورٌ ✨وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرين✨
☀️🌤☀️🌤☀️🌤☀️🌤☀️
🌸✨ هرڪس صبح ڪند و سه بار بگوید:
✨«الحَمدللهِ ربِّ العَالَمِین، الحمدُلِلّهِ حَمدًا کَثِیرَا طَیِّبًا مُبَارَکًا فِیهِ»
✨حق تعالے هفتاد بلا را از او دفع مےڪند✨
📚 بلدالامین
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_واقعی #ایلای🌱 به قلم پاک #یاس ا انقدر عصبی بودم که کنترل حرکاتمو نداشتم
🍃🍃🍃🌸🍃
#داستان_زندگی_واقعی
#داستان_ایل_آی
به قلم پاک #یاس
شروع کردم به حرف زدن در واقع التماسش میکردم یه جورایی
ولی اون فقط نگام میکرد
بعد یه لحظه مثل دیوونهها بلند بلند قهقهه زد
قیافهاش خیلی ترسناک بود
دقیقاً شبیه دیوانهها میخندید
_هنوزم مثل همون موقعها ترسویی
نمیدونم انتظار داشت چیکار کنم
من میون دو مرد خدا نشناس گیر کرده بودم
به هر زبانی باهاش صحبت میکردم ولی اصلاً نمیگفت که دردش چیه
دم دمای غروب بود
با این حرفش و قهقههایی که میزد ساکت شدم
فکر کنم ترس تو چشمام دید
قدمی نزدیکترشد
یه قدم عقبتر رفتم
دو قدم نزدیکترم شد دوباره عقب رفتم
به دیوار خوردم
دستشو گذاشت رو پهلوم
زود دستشو پس زدم و گفتم
_ به من دست نزن با یه لحنی که نه عصبانی بود نه هیچ چیز دیگه
خالی از هرگونه احساس گفت
_چرا نزنم
با جفت دستام زدم به سینهاش
همین باعث شد یک قدم عقبتر رفت
چون مرد لاغر اندامی هم بود تعادل خودش رو از دست داد
کم مونده بود بیفته ولی نیفتاد
عصبی تر جلو اومد و گفت
_میخوام یه کاری کنم خودت به التماس بیفتی بگی بهت دست بزنم
منم بدتر از خودش عصبی گفتم
خوابشم نمیتونی ببینی من بمیرمم از توی آشغال پست فطرت همچین چیزی نمیخوام
لحنش ملایم شد
خیلی ملایم و خودمانی گفت
_عاشق اون موقعهایی بودم که حالت بد بود تب چشمات بالا میرفت
یادته یه بار چایی آوردنی از حال رفتی
بغلت کردم آوردمت دکتر
چقد از کتک های ابی مفنگی نجاتت دادم یادته
دلم میخواست بزنم ابی رو بکشم تو از سرشم زیاد بودی
با حالت خماری سرشو نزدیک صورتم کرد
و من اون لحظه انقدر ترسیده بودم کنترل خودمو از دست دادم و با پام وسط پاهاش زدم و با دستم هولش دادم
نعره بلندی از سر درد کشید و دستشو اونجا گذاشت
فکر میکنم بد جایی زده بودم که توی یک لحظه هر دوتا چشماش کوه آتشفشان شد
توی یه حرکت شالو از سرم کشید موهامو دور دستش پیچید
صدای دادم بلند شد
گفتم چیکار میکنی دیوونه روانی
موهامو دودستی چسبیده بودم تا زیاد درد نگیره
منو کشون کشون گوشهای برد
فکر کردم قصد داره بهم تعرض کنه ولی اون گفت
برات خوابهای خوبی دیدم الی
سرشو نزدیک سرم کرد عطر موهامو عمیق نفس کشید و گفت
به زودی خودت التماسم میکنی ولی حیف من دیگه پس مونده دیگران دوس ندارم
و بعد مثل حیون زخمی نعره کشید و سعید رو صدا زد
سعید با خنده در رو باز کرد جلو اومد
نمیدونم ساسان با اشاره سرش چی بهش گفت که با اون هیکل بزرگش تمام تن منو تو حصار دستاش گرفت
حتی نمیتونستم ذرهای تکون بخورم
ساسان جلو اومد با خنده شیطانی دستشو تو جیبش کرد
داشتم فحشش میدادم و کثیف بودن ذاتشو میگفتم که با چیزی که تو دستش دیدم از تعجب و ترس لال شدم وای خدا قصد داره چیکار کنه.....
🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸