eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.3هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ بوتاكس طبيعى مو تخم كتان با كلى ويتامين و امگا 3 و آنتى اكسيدانى كه داخلش داره موهاتو تبديل ميكنه به ابريشم✨😍 بيا بهت ياد بدم چطورى نصف فنجان تخم كتان ١ فنجان آب بزار ١٠ دقيقه بجوشه از صافى ردش كن بريز توى ظرفى كه استفادشو واست آسون كنه هفته اى ٢بار از ريشه تا ساقه ١ ساعت قبل از حمام بزن به موهات ديگه هم نرو آرايشگاه واسه بوتاكس و كراتين چون بجز ريزش موهات هيچ كار ديگه اى نميكنه 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
**🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی دست بهزاد برای بار دوم دور شانه ام گره خورد . آرزو کوتاه بیا نبود، بدون اینکه
🍃🍃🍃🌸🍃 روی پله نشستم و هوای گرفته ی شب را به ریه هایم کشیدم. سمیرا لیوان شربت را به دستم داد با و خستگی کنارم نشست. -زنگ زدم علی گفت عمران داره بر میگرده خونه، مامان توران امشب و بستری شده . قلپی از شربت آلبالو نوشیدم و زمزمه وار گفتم: همه ی این اتفاقات انگار یه خوابه، یه خواب بی سر و ته که آدم وقتی صبح بیدار میشه خسته س انگار کوه جا به جا کرده... سمیرا سرش را برای تایید تکان داد . -ولی به نظر من تو این خوا ب هیشکی به اندازه ی تو خسته نمیشه . از غروب که علی و عمران مادرشان را به بیمارستان برده بودند، حسابی با سمیرا حرف زده بودیم. حتی بی توجه به اتفاقات مجبورم کرده بود که شامم را کامل بخورم معتقدبود در هر شرایط باید اول خود را در اولویت می گذاشتم بعد دیگران را... حرفش درست بود امروز وقتی حرف های بهزاد را شنیده بودم بیشتر پی به اشتباهم برده بودم برای کسی از خود و رویاهایم گذشتم که در این اجبار بیشترین نفع را برده بود اما متاسفانه پشیمان نبودم برای من سالم بودن برادرانم از هر چیزی مهم تر بود . لیوان خالی را کنارم درون سینی کوچک گذاشتم و دستانم را روی زانوانم گره کردم و چانه ام را به آن تکیه دادم. سکوت بیشترین حرفی بود که این روزها داشتم. کلمات بار کلافگی ام را نمی کشید، سکوت کرده بودم تا شاید کسی از حالم پی به درونم ببرد . سمیرااز روی پله با کرختی بلند شد پاشو برو بخواب دختر، به چی زل زدی تو این تاریکی؟ او که همه ی ماجرا را نمی دانست. اصلا به ذهنش هم خطور نمی کرد من دلواپس آمدن مردی بودم که قلبم با شنیدن نامش هیاهو به پا می کرد . -الان میرم . سری با لبخند تکان داد . -آره بخواب و به حرف هام فکر کن انقدر ساده و آروم نباش بهار . لب هایم تکان خورد و باشه ی ضعیفی از میان لب هایم بیرون آمد . جنگیدن با افکارم آدم قوی و پر زوری را طلب می کرد من تاب نداشتم. سرم را به ستون کنارم تکیه دادم و چشم روی هم فشردم . * -تو نمی خواد کاری بکنی خودم حواسم هست، نه ...گفتم نه ... باشه قطع کن . تکانی خوردم و گردن خشک شده ام را بالا کشیدم. یادم آمد دیشب کنار چمدان روی زمین خوابیده بودم و حالا به لطف اسپیلت و سرمای مصنوعی اش تمام استخوان هایم صدا می دادند. به طرف عمران چرخیدم. اصلا یادم نمی آمد دیشب متوجه آمدنش شده باشم. با بالا تنه ی برهنه روی تخت نیم خیز بود و با تلفن صحبت می کرد . باالخره مکالمه اش تمام شد. از جا بلند شدم که به طرف سرویس بروم . -علیک سلام مات شده نگاهش کردم، او را نمی فهمیدم ! با بلند شدن از روی تخت به سمت سرویس رفتم. این که پا روی دم همه جا پخش شده اش نگذارم، بهترین راه حل بود، هنوز حرف دیشبش در گوشم بود . -زنمه ! با یاد آوری اش بیشتر و بیشتر از او متنفر شدم. این اجبار را دپست نداشتم اصلا دوست نداشتم . صورت خیسم با را دستمال کاغذی پاک کردم و پر شالم را روی شانه ام انداختم . صدای شرشر آب از حمام می آمد. هنوز بدنم درد می کرد طبع گرم این پسر دیشب حسابی سرما را به جانم انداخته بود حتی حالا هم آن اسپیلت لعنتی روشن بود. از اتاق بیرون رفتم . صدای حرف زدن یک زن با سمیرا می آمد. کنجکاوانه جلو رفتم. در نگاه اول دختری را روی مبل تک نفره دیدم که مشغول بازی با ماهان بود . هنوز کسی مرا ندیده بود، کنار تلویزیون ایستادم و با استرس سلام کردم . صحبت های سمیرا و زن مسنی که روسری را سفت و سخت زیر چانه اش گیره زده بود، ناتمام باقی ماند . بر خلاف تصورم زن از جا بلند شد . -سلام دخترم . دستم را میان دستش گذاشتم که مرا به سمت آغوشش کشید با و گذاشتن دو بوسه روی گونه هایم رهایم کرد.... ادامه دارد... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام عزیزم. برای خواهری که گفتن تنبل هستن و اصول خانه داری و تمیز کردن خونه رو بلد نیستن اول اینکه به نظر من شما اول یه آزمایش بده تا ببینی چه چیزی توی بدنت کمه که باعث شده اینقدر بی حال و بی انرژی باشی. میتونه از کم خونی باشه. خانمها مخصوصا کسانی که تازه زایمان کردن قطعا کم خونی دارن. یا اگر آزمایش ندادی خودت از داروخانه قرص آهن بگیر بخور. در اولین فرصت یه آمپول نوروبیون بزن. اونم داروخانه آزاد بهت میده. حسابی سرحال میاره. قرص ویتامین دی رو که همه باید بخورن. در مرحله بعد نباید کارهات رو سرسری انجام بدی. وقتی جارو میکشی کامل همه جا رو جارو بکش تا مطمئن بشی هیچ آشغالی نمونده. لونه مورچه ها رو پیدا کن و سم مخصوص بریز. زیر کابینت ها رو باید تی بکشی. بعد از یه تمیزکاری حسابی سعی کن نذاری خونه ات کثیف بشه. جاروی نپتون دستت باشه فورا بعد از غذا بکش روی فرش. چادرها باید جای مخصوص خودشون رو داشته باشن. ولی اگر کمد یا کشوی لباس به اندازه کافی ندارید پشت درب اتاق یک چوب لباسی نصب کنید و اینجور لباس ها رو آویزون کنید. هم مرتبه و هم دم دسته. ولی به نظرم مشکل اصلی شما همون کمبود آهن یا ویتامینه که باعث شده حوصله نداشته باشین وگرنه هرزنی اونقدر سلیقه و اعتماد به نفس داره که بتونه کابینت ها و ویترین خونه اش رو بریزه و مرتب و با نظم بچینه. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام فاطمه جان ممنون بابت کانال خوبت عزیزم در جواب اون خواهری که گفتن برا چشم زخم بهترین گزینه حرز جواد هست من خودم سفارش دادم نمازشم خودشون میخوننن و میفرستن واقعا عالیه برا من که ماه اخر بارداری هست واقعا جواب داده من به همه توصیه میکنم 😊😊 برای منم دعا کنید به سلامتی فارق بشم ممنون از همه ❤❤❤ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 چهار چیز گوش شنوا دارد... 🔸اگر بعد از نمازتان به آنها صلوات بفرستید، تمام عوالم ملک و ملکوت بر شما صلوات می‌فرستند. 🔸اما خوشا بحال کسانی که... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیه ٢٧١ سوره مبارکه بقره. 🔎 جستجوی سوره: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 تلاوت دلنشین آیات ٨٧ و ٨٨ سوره مبارکه انبیاء. 🔎 جستجوی قاری: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_واقعی #ایلای سرانگشتانم رو به پشت سرم زدم و با دیدن قرمزی خون انگار هم
🍃🍃🍃🌸🍃 ترسیده نگاه کردم به قول فرزانه من معتاد مفنگی کجا و فرار کردن کجا انگار پاهام به زمین میخ شده بود ساسان جلو اومد و با هیکل لاغرش که ازش بعید بود مشت محکمی به صورت آصف زد با هم گلاویز شدن و من مثل بچه ها از ترس میلرزیدم دلم دستای با امنیت محمد میخواست تا منو در خصار خودش بگیره و ازین جهنم دره ببره با اینکه هیکل آصف خیلی گنده تر از ساسان بود ولی انگار همه انرژی شو برای فرزانه مصرف کرده بود انگار مشت‌هاش دیگه جون نداشت که اینجور زیر دست و پای ساسان جون می‌داد و منی که این همه خون یکجا ندیده بودم وحشت زده می‌لرزیدم از زبونم گرفته تا نوک انگشت‌هام می‌لرزید و توان هیچ حرکتی نداشتم یک لحظه انگار سر آصف گیج رفت که ساسان میز کوچیک کنار مبل رو برداشت و با یک ضربه محکم تو سر آصف این جنگ را داشت تموم می‌کرد که نمی‌دونم با کدوم انرژی با کدوم جرأت چاقوی افتاده روی زمین رو برداشتم و از پشت به ساسان زدم میز از دست ساسان افتاد و با چشم‌های بیش از حد گشاد شده و با تعجب خیلی زیاد برگشت و من رو که دستامو به حالت تسلیم بالا برده بودم بی‌اختیار و بی‌اراده فقط جیغ می‌کشیدم نگاه کرد پوست خندی زد و روی زمین افتاد از جیغ‌های بسیار بلندم صدام گرفته بود که آصف با دست لرزونش و چشم‌هایی که انگار سال‌ها بود نخوابیده بود و الان به شدت خوابش میومد به من اشاره کرد دو قدم خیلی کوچیک به صورت تاتی کنان به سمتش رفتم و وسط جنازه ساسان و آصف نشستم آصف با صدایی که انگار از ته چاه میومد نگاهم کرد لبخند می‌زد و گفت __وقتی فهمیدم ابراهیم به خاطر مزاحمت‌های من تا سرحد مرگ کتکت زده از خودم و از مردونگی‌ام خجالت کشیدم و از خدا خواستم یک روز دوباره ببینمت و ازت حلالیت بخوام حلالم می‌کنی؟؟؟ 🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام فاطمه جون وقت بخیر ببخشید که دو باره مزاحم شدم من یه دختر که همیشه داخل دلم یه غم بزرگ است که خودم هم نمی دونم چیه بعضی وقتا کلً بد اخلاق میشم و بعضی وقتا که چند دختر می بینم خیلی خوشحال میشم ولی وقتی مادرمو می بینم دو باره ناراحت میشم اینم بگم که مادرم مثل هوهو برام می مونه ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🌸🍃 ❤️ از قدر‌دانی کنید. از همسر می‌تواند تفاوت زیادی در رفتارهای آنها و روابطشان ایجاد کند مطالعه‌ها نشان می‌دهد وقتی از زحمات مردان قدردانی و به آنها ارزش گذاشته می‌شود؛ بیشتر سعی می‌کنند در انجام کارهای خانه و مراقبت از کودک خود را درگیر کنند و خود را تکیه گاه خواهند دانست. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c