eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.6هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
328 ویدیو
4 فایل
🇮🇷 روایت مردم ایران از پیکرهٔ حوزه هنری انقلاب اسلامی هنر خوب دیدن و خوب نوشتن وابسته به نویسندگان مردمی خرمشهرهای پیش‌رو، آوینی‌ها می‌خواهد... نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال روایت: ˹ @ravina_ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 📌 دستمال کاغذی دور میدان انقلاب با جمعیت حرکت می‌کردیم که چرخ زدن دستمال کاغذی روی هوا توجهم را جلب کرد. داربستی روی هوا بود و چند نفر زیرش ستون شده بودند. گمان کردم مربوط به صدا وسیماست، جلوتر که رفتم دیدم تا انتهای اهن مردها داربست کنار جایگاه را بالا نگه داشتند تا مردم پای‌شان به اهن گیر نکند. چند نفری که عکس گرفتیم توجه مردم جلب شد یکی یکی به مردهای زیر اهن اضافه می‌شد. هرم آفتاب تیغ صورت جوانی شده بود که دستمال ها را جابه جا می کرد تا بتواند اهن را تحمل کند. گفت «یک ربه این داربست رو نگه داشتم»، عرق از سرو رویش می چکید و قرمز و قرمزتر می‌شد، دلم نمی‌آمد صحنه گذشت و ایثار را ترک کنم، انگار با دیدنش هر لحظه درکی متفاوت از خدمت در قلبم ظهور می‌کرد. مسیول مربوط داربست با لوازم سر رسید و شروع کردند، پیچ های اهن را به سرعت باز کردن. داربست آهنی بهانه شد تا داربست ایمان و هم‌دلی مردم را به رخ نامردمان بکشد. مریم یوسفی‌پور شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | مراسم تشییع شهدای اقتدار نهضت روایت گلستان @revait_golestan ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
4.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 📌 دعاهایی که از گنبد آهنین رد شد دعای زن ها از گنبد آهنین رد شد. دعای همین ساده مادرهای قدیمی! صدایش در ازدحام همهمه‌ی تشییع کننده‌ها کمرنگ شد، اما عقیده‌اش، نه! - برای چی اومدی مادر؟ - که به این دشمن صهیونیستی بگم ما ایرانی‌ها پشت همیم. رهبرم آقا سید علی رو دوست داریم. می‌گفت: «۴۶ ساله برای این انقلاب میام توی خیابون!» ایمان دارم دعای شما از گنبد آهنین رد شد و نشست روی قلب اسرائیل. زهرا کبریایی eitaa.com/raavieh شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | میدان انقلاب ، مراسم تشییع شهدای اقتدار ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 📌 امت واحده لباس تنش ترکیب لبنان و ایران بود. زیر سایه‌ی آقا سید علی! خوب فهمیده بود برای نابودی اسراییل، برای رسیدن به ظهور باید امت واحده شویم. زهرا کبریایی eitaa.com/raavieh شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | مراسم تشییع شهدای اقتدار ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 📌 هیچ موجی تکانمان نداد مرد جلو آمد و فریاد زد: «خواهرای عزیز، برید عقب، الان موج جمعیت با ماشین‌ها میاد اذیتتون می‌کنه، برید عقب» دنباله‌ی حرفش یک گروه از مردها با لباس‌های خاکیشان آمدند، همان‌ها که بهشان می‌گوییم نظامی، دست‌هایشان را حلقه کردند به هم و دیوار شدند و بعد هیچ موجی تکانمان نداد... مرضیه نیری شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | مراسم تشییع شهدای اقتدار ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 📌 جانم فدای رهبر از همان وقت که رسیدم، زیر نظر داشتمش. پیرزن دستش را سایه کرده بود و آن‌همه وقت از جایش تکان نمی‌خورد. از عکس شهدا و سردار سلامی و پرچم ایران، اکسیری درست کرده بود که با پرچم روی شانه‌اش همخوانی داشت. کناری نوه‌اش بود. جانم فدای رهبر را گرفته بود جلویش. زیر سایه‌اش ایستاده بود و فقط دو چشم سرخش بیرون زده بود به تماشای تابوت‌ها. دهه هشتادی به نظر می‌رسید. کانتینرها که رد شدند، به پیرزن گفتم خداقوت. با همان اخم حماسی نگاهم کرد و گفت من از شماها سرپاترم. نوه‌اش خندید و کاغذ را بالاتر گرفت. فاطمه شایان‌پویان ble.ir/leili_haj1403 شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | مراسم تشییع شهدای اقتدار ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 📌 اشک‌های آفتاب ایستاده بود و دستمال‌های کاغذی را گرفته بود روی دستش، با چشم‌های قرمز اشکی، زیر زلّ آفتاب هر که رد می‌شد یکی برمی‌داشت. دستمال‌ها مثل پرچم تکثیر می‌شدند بین جمعیت، جمعیتی که اشتراکشان چشم‌های سرخ بود... مرضیه نیری شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | مراسم تشییع شهدای اقتدار ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 📌 قهرمان قصه‌ها سید علی... دختر کوچک‌تر که در آغوشش بود مدام گریه و بی‌تابی می‌کرد، از شدت بی‌قراری وقتی دید مادرش با من صحبت می‌کند، گوشی را از دستم گرفت و پرتاب کرد. از مادر پرسیدم: «چرا تو این گرما با ۲ تا بچه کوچیک اومدید؟ حداقل بچه‌ها رو می‌گذاشتید پیش کسی، خودتون می‌اومدید.» گفت: «درسته هر شب قهرمان قصه‌هایی که تو گوششون می‌خونم سید علی هست ولی بچه‌هام باید از نزدیک حقایق رو لمس کنند و بزرگ بشن. باید با هم می‌اومدیم.» زهرا شجاع شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | مراسم تشییع شهدای اقتدار ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 📌 ملت شهادت یک نفر این را دستش گرفته بود و رجز می‌خواند. که ما ملت شهداتیم ما ملت امام حسینیم. پشت و جلوی این تخته را پر از تصاویر شهدا کرده بود. و من دیدم چه راست می‌گوید. امروز این‌همه شهید آمده‌اند استقبال رفقایشان. که حالا چقدر دستشان برای کمک به جبهه حق باز است. حتی چندبار بین جمعیت دنبال حاج قاسم هم گشتم. حتی دنبال فخری‌زاده دنبال دکتر شهریاری... فاطمه شایان‌پویا ble.ir/leili_haj1403 شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | مراسم تشییع شهدای اقتدار ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 📌 برای آینده پسرکی ایستاده بود کنار یگان و تبرک می‌کرد و تبرک می‌شد به گمانم داشت آماده می‌شد برای آینده... فاطمه شایان‌پویا ble.ir/leili_haj1403 شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | مراسم تشییع شهدای اقتدار ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 📌 مشت آخر خیلی‌ها آمدند و رد شدند. سردار سلامی، سردار حاجی‌زاده، شهدا، یکی یکی... هی فرازهای زیارت عاشورا می‌آمد به زبانم. هی روضه‌خوان داد می‌زد حسین... و آدم‌ها داد می‌زدند حسین... پسرک هم ایستاده بود و مشت گره می‌کرد. از خانواده‌اش اجازه گرفتم تا باهاش صحبت کنم. خواهرش، شالش را کمی جلو کشید و گفت به شرطی‌که تصویر نگیرید. جلو رفتم. پرسیدم اسمت چیه؟ گفت محمد پرسیدم چند ساله است؟ ۱۳ سالش بود. چشمکی زدم: توی این ۱۲ شب، چند بار از خواب پریدی؟ توی چشم.هایم نگاه کرد و گفت چند بار شد که از خواب پریدم. ولی نه از ترس. از صدا بیدار شدم و زود خوابیدم. حتی وقتی نزدیک خانه‌مان را زدند. گفتم کجا!؟ گفت شهرک توحید. اونجا رو بد زدن. گفتم حالا چی؟ فکر می‌کنی کی برنده‌س؟ خیلی محکم، گفت ایران. مشت آخر رو ما تو دهنشون زدیم. بازم می‌زنیم. کانتینر نزدیک شد. رفت جلو و چفیه اش را داد تا به تابوت سردار حاجی‌زاده تبرک کنند. حس می‌کردم زمین زیر قدم‌هایش می‌لرزد. فاطمه شایان‌پویا ble.ir/leili_haj1403 شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | مراسم تشییع شهدای اقتدار ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 📌 تو ماندی دکتر... همه رد شدند اما تو ماندی دکتر. یادت هست؟ وقتی سر کلاس برایمان از خاطرات جبهه‌ات می‌گفتی؟ از فتح خرمشهر و...؟ یادت هست به زور ازمان خواستی معاهده‌ها را حفظ کنیم؟ گفتی دو. هفته وقت داریم بخوانیم و بعد ازشان امتحان می‌گیری اما نگرفتی. عوضش حسابی توضیحشان دادی تا برایمان جابیفتد. تا بدانیم از کجا خورده‌ایم و از کجا نخوریم. یادت هست چطور برایمان پروژه تعریف می‌کردی تا امکان‌سنجی‌های سریع را هم یاد بگیریم تا... یادت هست بعد ترور، چطور کمرت را محکم.تر بستی به مبارزه؟ پروژه‌های خودکفایی و بومی‌سازی را یادت هست دکتر؟ ریاست سازمان را... به خودم آمدم. تو نایستاده بودی؛ من بودم که دنبالت می‌دویدم... مهدی از پشت دورم را گرفته بود. دست کشیدم به تابوتت و گفتم دیدی بالاخره شهادت را گرفتی توی مشتت؟ فاطمه شایان‌پویا ble.ir/leili_haj1403 شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | مراسم تشییع شهدای اقتدار ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 📌 جانان دست خودم نیست. دختربچه که می‌بینم می‌روم طرفش. این دخترک ناز را با این لبخند قشنگش که دیدم ایستادم. پرسیدم: «اسمت چیه؟» گفت: «جانان» لحنش خیلی ملیح بود گفتم: «دیدی شهدا رو؟ می‌دونی بعضی‌هاشون هم‌سن و سال تو بودن» سرش را تکان داد. مامانش گفت: «بگو توی خونه چی می‌گفتی؟» نگاهم کرد و گفت: «جانم فدای رهبر» تابوت بچه‌ها از سمت چپ ما رد شد هر کدومشان یک جانان بودند. سمیرا چوبداری ble.ir/samira_choobdari شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | مراسم تشییع شهدای اقتدار ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها