رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت33
زهیر نمیداندکه چرا نمیتواند در مقابل سـخنان همسـرش چیزي بگوید او به چشمان همسرش نگاه میکند و اشک التماس را درقاب چشـمان پاك او می بینـد. از روزيکه همسـرش به خانه او آمـده،چیزي از او درخواست نکرده است. این تنهاخواسـته همسـر اوست. اکنون او درجواب همسرش میگوید: «باشد، دیگر اینطور نگاهم نکن! دل مرا به درد نیاور! میروم».
ُزهیر ازجا برمی خیزد.گل لبخند را برصورت همسرش می بیند و می رود، اما نمیداند چه خواهد شد.
او فاصـله بین خیمه ها را طی میکنـد و ناگهان، ِ امام مهربانیها را میبیندکه به اسـتقبال او آمده و دست هاي خود راگشوده است...
گرمی آغوش امام و یک دنیا آرامش!
لحظه اي کوتاه، نگاه چشمانش به نگاه امام گره میخورد. نمیدانم این نگاه با قلب ُزهیرچه میکند.
به راستی، اوچه دید وچه شنید و چه گفت؟! هیچکس نمی داند. اکنون دیگر ُزهیر،حسینی میشود.
نگاه کن! زهیر به سوي خیمه خود میآید. او منقلب است و اشک درچشم دارد.خدایا، در درون ُزهیرچه میگذرد؟!
به غلام خود میگوید: «زود خیمه مرا برچین و وسایل سفرم را آماده کن. من میخواهم همراه مولایم حسین بروم».
ُزهیر با خود زمزمه عشق دارد. او دیگر بیقرار است.شوق دارد و اشک میریزد.
همسر ُزهیر درگوشه اي ایستاده است و بی هیچ سخنی فقط شوهر را نظاره میکند، اما ُزهیر فقط در اندیشه رفتن است. او دیگر هیچ
کس را نمیبیند.
همسر ُزهیرخوشحال است، اما در درون خود غوغایی دارد. ناگهان نگاه ُزهیر به همسرش میافتد. نزد او میآیدو میگوید:
ــ تو برایم عزیز بودي و وفـادار. ولی من به سـفري میروم که بـازگشتی نـدارد. عشـقی مقـّدس در وجودم کاشانه کرده است. برای
همیـن میخـواهم تـو راطلاق بـدهم تـا آزاد باشــیو نزد خانـدان خـود بروی. تـو دیگر مرا نخـواهی دیـد. مـن بـه سـوي شـهادت
میروم.
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت34
ــ میخواهی مرا طلاق بدهی؟! آن روزکه عشق حسـین به سـینه نداشتی اسـیر تو بودم. اکنون که حسینی شده اي چرا اسیر تو نباشم؟!
چه زود همه چیز را فراموش کرده ای. اگر من نبودم، توکی عاشق حسین میشدی!حالا اینگونه پاداش مرا میدهی؟! بگذار من هم
با تو به این سفر بیایم وکنیز زینب باشم.
ُزهیر به فکر فرو میرود. آری! اگر اشک همسرش نبود او هرگزحسینی نمیشد. سرانجام ُزهیر درخواست همسرش را قبول میکند
و هر دو به کاروان کربلامیپیوندند.
***
آیا به امام حسین علیه السلام خواهیم رسید؟!
این سوالی است که ذهن نْـذر ُم را مشـغول کرده است. او اهـل کوفه است و از بیعت مردم کوفه با مسـلم بن عقیل خبر دارد و اینک براي حج، به مکه آمده است
منذر وقتی شنیدکه کاروان امام حسـین علیه السـلام مکه را ترك کرده و او بیخبر مانده است، غمی بزرگ بر دلش نشست.
آرزوي او ایـن بـودکـه در رکـاب امـام خـویش باشـد. بـه همین دلیـل، اعمـال حـج خـود راسـریع انجـام داد و همراه دوست خـود
عبدالّله بن سلیمان راه کوفه را در پیش گرفت.
این دو، سوار بر اسب روز وشب میتازند و به هرکس که میرسند،سراغ امام حسین علیه السلام را میگیرند. آیاشما میدانیدامام
حسین علیه السلام ازکدام طرف رفته است؟!
آنها در دل این بیابانها درجستجوي مولایشان امامحسین علیه السلام هستند.
هـوا طوفـانی میشود وگرد و غبـار همه جـا را فرا میگیرد. در میـان گرد و غبـار، اسب سواري از دور پیـدا میشود. او از راه کوفه
میآید. منذر به دوستش میگوید: «خوب است از او در مورد امام حسین علیه السلام سوال کنیم».
آنها نزدیک میروند. او را میشناسند. او همشهري آنها و از قبیله خودشان است.
ــ همشهری! بگو بدانیم تو در راهی که میآمدي حسین علیه السلام را دیدی؟!
ــ آری! من دیروزکاروان او را دیدم. او اکنون با شما یک منزل فاصله دارد.
ــ یعنی فاصله ما باحسین علیه السلام فقط یک منزل است؟!
ــ آری، اگر زود حرکت کنید و باسرعت بروید، میتوانید شب کنار او باشید.
ــخیرت دهدکه این خبرخوش را به ما دادی.
ــ اما من خبرهاي بدي هم ازکوفه دارم.
ــخبرهاي بد!
ــ آری!کوفه سراسـر آشوب است. مردم پیمان خود را با مسـلم شکسـتند و مسـلم را به قتل رساندنـد. به خدا قسم، من باچشم خود
دیدم که پیکِر بدون سر او را درکوچه هاي کوفه بر زمین میکشیدند در حالیکه سر او را براي یزید فرستاده بودند.
ــ « ِإنَّا لِله وَ إِنا اِلیه راجِعُون ». بگو بدانیم چه روزي مسلم شهید شد؟!
ــ دوازده روز قبل، روز عرفه
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
✨﷽✨
#تلنگرانه
🔴 «اول به خودت نگاه کن!»
✍مردی متوجه شد که شنوایی گوش همسرش کم شده است ولی نمیدانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش سادهای وجود دارد انجام بده و جوابش را به من بگو، در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.
آن شب همسرِ مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم و سوالش را مطرح کرد جوابی نشنید، بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. باز هم جلوتر رفت سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: ” شام چی داریم؟”
و این بار همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار میگم؛ ” خوراک مرغ!“ گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم، شاید عیبهایی که تصور میکنیم در دیگران وجود دارد در وجود خودمان است.
...
☘| @dokhtarane_booyesib
🌻| @booyesib_ir
#انگیزشی
✍امیدوار باش✌️
آب هـر چـند آلوده شـده باشد حتی لجـن هم شده باشد اگر به دریا برگردد صاف و زلال و پاک میشود!!
یادت باشـد خـدا دریای رحــمت است و ما چون آب آلوده اگر به آغوش رحــمت او باز گردیم ڪار تمام است و پاک پاک میشویم.
✨به بندگانم بگو من آمرزنده و مهربانم✨
🌺| @dokhtarane_booyesib
🍭| @booyesib_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_حسین🖤
#اربعین💔
امام حسین بهترین رفیق ما نیست❤️،
تنها رفیقمونه که میتونیم روی رفاقتش حساب باز کنیم و دست خالی بر نگردیم😌❣
🌿| @dokhtarane_booyesib
💔| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت35
ــ مگر هجده هزار نفر با او بیعت نکرده بودند، پس آنها چه شدند و کجا رفتند؟!
ــ کوفیان بیوفایی کردند😔. از آن روزی که ابنزیاد به کوفه آمد ناگهان همه چیز عوض شد. ابنزیاد وقتی که فهمید مسـلم در خانه
هانی منزل دارد، با مکر و حیله، هانی را به قصـر کشانـد و او را زنـدانی کرد و هنگامی که مسـلم با نیروهای خود برای آزادی هانی
قیام کرد، ابن زیاد با نقشههای خود موفق شد مردم را از مسلم جدا کند.
ــ چگونه هجده هزار نفر بیوفایی کردند؟!💔
ــ آنها شایعه کردند که لشـکر یزید در نزدیکیهای کوفه است. با این فریب مردم را دچار ترسو وحشت کردند و آنها را از مسـلم
جـدا کردنـد.سـپس سکههای طلا،طمعکاران را به سوی خود کشاندند.خدا میداند چقدر سـکههای طلا بین مردم تقسـیم شد.
همینقدر برایت بگویم که مسـلم در شب عرفه در کوچههای کوفه تنها و غریب ماند و روز عرفه نیز، همه مردم او را تنها گذاشـتند.
نه تنها او را تنها گذاشـتند بلکه به یاری دشمن او نیز، رفتند و از بالای بامها به سر و صورتش سنگ زدند و آتش به طرف او پرتاب
کردند😔. فردای آن روز بعد از ساعتی جنگ نابرابر در کوچهها، مسـلم را دسـتگیر کردند و او را بر بام قصر کوفه بردند و سرش را از بدن جدا کردند.
مرد عرب آماده رفتن میشود. او هم بر غربت مسلم اشک میریزد.
ــ صبرکن!گفتی که دیروز کاروان امام حسین علیه السلام را دیدهای؛ آیا تو این خبر را به امام دادهای یا نه؟!
ــ راسـتش را بخواهید دیروز وقتی به آنها نزدیک شدم، آن حضـرت را شـناختم. آن حضرت نیز کمی توقف کرد تا من به او برسم.
گمان میکنم که او میخواست در مورد کوفه از من خبر بگیرد،
اما من راه خود را تغییر دادم.
ــ چرا این کار راکردی؟!
ــ من چگونه به امام خبر میدادم که کوفیان، نماینده تو را شهید کردهاند. آیا به او بگویم که سر مسلم را برای یزید فرستادهاند؟! من
نمیخواستم این خبر ناگوار را به امام بدهم.
مرد عرب این را میگویـد و از آنهـا جـدا میشـود. او میرود و در دل بیابـان، ناپدیـد میشـود.
***
اکنون غروب روز سهشـنبه،
بیست و دوم ذیالحجه است و کاروان حسینی در منزلگاه «ثَعلبیَه» منزل کرده است. اینجا بیابانی خشک است و فقط یک چاه آب برای مسافران وجود دارد.
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت36
با تاریک شدن هوا همه به خیمههای خود میروند، مگر جوانانی که مسئول نگهبانی هستند.
آنجا را نگاه کن! دو اسب سوار به این طرف میآیند. به راستی، آنها کیستند که چنین شتابان میتازند؟! گویا از مکه میآیند.
آنها فرسنگها راه را به عشق پیوستن به این کاروان طی کردهاند. نام آنها عبدالله و مُنذر است.
آنها وارد خیمه امام میشوند. خدمت امام میرسـندو دست آن حضـرت را میبوسـند. ببین! آنها چقدر خوشـحالاند که به آرزوی
خود رسیدهاند.
خدایا!شکر.
خدای من! این دو آرام آرام اشک میریزند.
من گمان میکنم که اینها از شـدت خوشـحالی گریه میکنند، اما نه، این اشک شوق نیست. این اشک غم است. به یکی از آنها رو
میکنی و میگویی: «چه شده است؟! آخر حرفی بزنید».
همه نگاهها متوجه مُنذر و عبدالله است.گویا آنها میخواهند خصوصی با امام سخن بگویند و منتظرند تا دور امام خلوت شود.
امام نگاهی به یاران خود میکند و میفرماید:
ــ من هیچ چیز را از یاران خود پنهان نمیکنم. هر خبری دارید در حضور همه بگویید.
ــ آیا شما آن اسب سواری را که دیروز از کوفه میآمد دیدید؟!
ــ آری.
ــ آیا از او سوالی پرسیدید؟!
ــ ما میخواستیم از او در مورد کوفه خبر بگیریم. ولی او مسیر خود را تغییر داد و به سرعت از ما دورشد.
ــ وقتی ما با او روبرو شـدیم از او در مورد کوفه سوال کردیم. ما آن اسب سوار را میشـناختیم. او از قبیله ما و مردی راسـتگوست.
او به ما خبر داد که مسلم بن عقیل...
بغض در گلو، اشک در چشم...😭
همه نفسها در سینه حبس شده است!
آنهـا چنین ادامه میدهنـد: «مسـلم بن عقیـل در کوفه غریبـانه کشـته شـده است. آن اسب سوار دیـده است که پیکر بی جـان او را در کوچههای کوفه به زمین میکشیدند».😞
نگاهها متوجه امام است. همه مبهوت میشوند. آیا این خبر راست است؟! امام سـر خود را پایین میاندازد و سه بار میگوید: « إنَّا
لِلَّهِ وَ اِنَّآ اِلَیهِ راجِعُون. خدا مسلم و هانی را رحمت کند💔».
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
هدایت شده از هیئت انصارالشهداء یزد
⚜️ | #عشق_غم_غربت
🔻 | مرثیهای برای پیامبر اعظم، امام مجتبی و امام رضا علیهمالسلام
(به یاد شهیدان علی و عباس پرنیان و علی پورعبداللهی)
🎙 | به کلام : حجج اسلام انوری و متوسل
🎤 | به نفس : ذاکرین اهلبیت علیهالسلام
⏰ | زمان : از دوشنبه 12 الی جمعه 16 مهر
ساعت 6 تا 8 صبح
🏢 | مکان : خیابان انقلاب، کوچه شهید پرنیان (انقلاب56)، مجتمع فرهنگی کربلا
➖➖➖➖➖
#زیر_علمت_امن_ترین_جای_جهان_است
#هیئت_انصار_الشهداء_یزد
🆔 @booyesib_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#منبر_کوتاه
🎥 ماجرای جالب یک شکل هندسی از زبان #علامه_حسن_زاده_آملی (ره)
❤️ علما و دانشمندان اسلامی ما اینگونه بودند 👆
🦋| @dokhtarane_booyesib
🌻| @booyesib_ir
﷽
سلام سلام😃👋🏻
خوبین انشالله🍃☺️؟!
عزاداریاتون قبول درگاه حق🌱✋🏻
•یادتون نرفته که مثل همیشه یکشنبهها #چالش داریمممم😉؟!؟!
ولی این بار بازم هم به صورت متفاوت!😍🌿
خب بیشتر از این نمیگم رفقا تا خودتون ببینید😂😍🙌🏻
پس قرارمون یادتون نره ، امروز راس ساعت۳ 😉🌸
جایزمون هم ۲۰۰۰ تومن شارژ هستش😍🤩
التماس دعا 💚✋🏻
☘|@dokhtarane_booyesib
✨|@booyesib_ir
🌸بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🌸
به نام خداوند بخشنده مهربان
🍃اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
خدایا، ولىّ ات حضرت حجّة بن الحسن
🌸صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی
كه درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد
🍃هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سَاعَةٍ
در این لحظه و در تمام لحظات
🌸وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ
سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر
🍃دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ
و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى
🌸طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا”
كه خوشایند اوست ساكن زمین گردانیده،
و مدّت زمان طولانى در آن بهرهمند سازى
🌟اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النصر🤲
⏰⏳⏰⏳⏰⏳⏰
⏰ ساعت یاد کردن از امام منتظر
⏰⏳⏰⏳⏰⏳⏰
خب خب❗️
حالا وقتشه که بگم باید چیکار کنید😍
#چالش
✓ برای شرکت توی چالش مون فقط لازمه یه عکس از توی اینترنت پیدا کنید و یکی ازآیه های قشنگ قران رو به همراه معنی توی این عکس برامون بنویسید و به صورت یک عکس نوشته خوشگل و جذاب برامون بفرستید 😉🌱
⏰تا ساعت ۶ مهلت دارین برامون ارسال کنید☺️
به راحتی میتونید #برنده این هفته چالشمون بشید👀🎁🎈🎉
منتظر عکس های قشنگتون هستییییییم😍💞
برامون به این آیدی ارسال کنید👇
@dokhtarane_booyesib_admin
🕌برای فهمیدن کربلا باید از زمان و مکان فراتر رفت...
🍃نمایشگاه فرازمان -فرامکان🍃
ویژه بانوان از جمله دختران گل بالای 12 سال 👑
⏰ 12 لغایت 15 مهرماه (دوشنبه تا پنج شنبه)
ساعت 18 تا 22
منتظرتون هستیم 😍
#فرازمان_فرامکان
#نمایشگاهی_متفاوت
#نشر_حداکثری
نهضت کتابخوانی عمار📚
☘| @dokhtarane_booyesib
🌻| @booyesib_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ زیبای «با امام زمان حرف بزن:)»
◾️ قبر امام حسین، امام رضا و... مشخصه؛ میتونیم بریم زیارت. کجا باید بریم زیارت امام زمان؟؟🥀
▫️ شروع کن با امام زمان حرف زدن. جواب میده:)!..
💛| @dokhtarsne_booyesib
✨| @booyesib_ir
#فلسفه_نماز
◀️چرا هفده رکعت #نماز میخونیم؟
روایت داریم #بهشت هشت تا در داره..
روایت داریم جهنم هفت تا در داره..
روایت داریم روز و روشنی نمادی از بهشت است...
شب و تاریکی نمادی از #جهنم است...
☝️هشت رکعت نماز رو در روشنی روز میخونیم
که هشت درِ بهشت رو به روی خودمون باز کنیم.
☝️هفت رکعت نماز در تاریکی #شب میخونیم
که هفت درِ جهنم رو به روی خودت ببندی.
پیامبر ص فرمودند:
در #قیامت از زوال آفتاب تا تاریکی شب زمانی است که جهنمیان رو به جهنم وارد میکنند
و کسی که در این زمان نماز بخواند، خدا آتش جهنم را بر او حرام می کند.
پیامبر ص فرمودند:
کسی که قدم برای خواندن نماز عشا بردارد،
#خدا آتش جهنم را بر او حرام میکند.
خٌب تا اینجا در بهشت برامون باز شد
در جهنم هم بسته شد.
پس نماز صبح چیه؟
دوستان عزیز
هر چی تو شب، به دل تاریکی نزدیک تر میشیم
هوا سردتر و تاریک تر میشه
و این روند تا #اذان صبح ادامه داره.
بعد اذان هوا گرم تر و روشن تر میشه
اذان صبح مرز بین #تاریکی و #روشنایی هست
یعنی نه شَبه و نه روزِ.
دو رکعت نماز میخونیم
یه رکعت برای وداع با تاریکی، جهنم، و ظلمت
گناه و ازش گذر میکنی و میگی که نمیخواهیش
یک رکعت هم برای خیر مقدم به روشنی، بهشت و خوبی...
امام حسن (ع) فرمودند:
هرکس نماز صبح بخواند
نمازش بین او و آتش دوزخ دیواری ایجاد میکند...
◀️نماز صبح یک دیواره،
یک رکعت پشت دیوار، جهنم، بدی و زشتی
یک رکعت اینور دیوار، بهشت، خوبی و زیبایی
نماز صبح وداع کردن با جهنم و خیرمقدم گفتن به #بهشت هستش
نماز صبح یعنی بدی هارو نمیخوام...
خوبی هارو میخوام
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@dokhtarane_booyesib
@booyesib_ir
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
✨|•﷽•|✨
#پویش_حجاب_فاطمے🌿
اعتمادبهنفست چقدره؟!🧐
چقد در طول روز و هفته و ماه تلاش میکنی تا ظاهرت اونجوری باشه که دیگران تحسینت کنند؟!
چه میزان هزینه میکنی تا تو انظار عمومی زیبا جلوه کنی؟!🙄
آقا و خانم محترم لحن کلام، زبان بدن، نوع نگاه، طرز راه رفتنت تا چه حد برای خوشآمد نامحرم هست؟!
میدونستی یکی از نشونههای سلامت روحی زن، اینه که در ارتباط با #نامحرم، از عفتش مثل جونش مراقبت کنه😇👌🏻
☝️🏻عزیزم حتی اگه نسبت به مسائل شرعی مقید نیستی بدون ، روانشناسا میگن :
♻️خانمی که براش مهمه مردای نامحرم اونو زیبا ببینن و قضاوت نامحرم دربارهی زیبایی ظاهریش اونو نگران میکنه، به همون میزان نگرانیش نقص شخصیتی داره😿
یکیش اعتماد به نفس و عزت نفس کم هست،
بذار تو جامعه براساس شخصیت ، اندیشه ، تفکرات و اخلاق و انسانیتت سنجیده بشی نه فقط جذابیت های ظاهریت☺️
📖منبع: کتاب «نیمه دیگرم»، ج۲، ص۱۵۳
✍🏻نویسنده: محسن عباسی ولدی
🌿|@dokhtarane_booyesib
💕|@booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت37
قطرات اشـک به آرامی بر گونه هـای امام سـرازیر میشود.صـدای گریه امام به گوش همه میرسـد. بغض همه میترکـد و صـدای گریه همه بلند میشود.💔
امام، برادران مسلم را به حضور طلبیده و به آنان میفرماید:
ــ اکنون که مسلم شهید شده است، نظر شما چیست؟!
ــ به خـدا قسم مـا از این راه بـاز نمیگردیم. مـا به سوی کوفه میرویم تا انتقام خون برادرمان را بگیریم و یا اینکه به فیض شـهادت
برسیم:).
آری!شهادت مظلومانه و غریبانه مسلم دل همه را به درد آورده است.💔
یاران امام، مصمم تر از قبل به ادامه راه میاندیشند. مگر مسلم
چه گناهی کرده بود که باید او را چنین غریبانه و مظلومانه به شهادت برسانند.😭
جانم به فدایت، ای مسـلم! بعد از تو زندگی دنیا را چه سود. ما میآییم تا راه تو بی رهرو نماند:).
***
عصر روز چهارشنبه، بیست و
سوم ذیالحجه است. ما به منزلگاه «زباله» رسیدهایم.
تقریبا بیش از نیمی از راه را آمدهایم. امام دستور توقف در این منزل را میدهد و خیمهها بر پا میشود.
همسـفرم! آنجا را نگاه کن! اسب سواری ازسوی کوفه میآیـد و با خود نامهای دارد. او خـدمت امام میرسـد و میگویـد: «نام من
ایاس است.چهار روز قبل، ابن اشعث فرمانده نیروهای ابنزیاد این نامه را به من داد تا برای شما بیاورم».
من با تعجب از او میپرسم چطور شده است که فرمانده نیروهای ابنزیاد، برای امام حسین علیه السلام نامه نوشته است؟!
نزدیـک او میروم و در ایـن مـورد از او سـوال میکنـم. او میگویـد: «وقـتی که مسـلم به مرگ خـود یقین پیـدا کرد از ابن اشـعث
(فرمانده نیروهای ابنزیاد)خواست تا نامهای را برای حسین بنویسد و او را از حوادث کوفه با خبر کند. ابناشعث چون به مسلم قول
داده بود به قول خود وفا کرد و مرا مأمور کرد تا این نامه را برای حسین بیاورم».
امام نامه را باز میکنـد و آن را میخواند. ابن اشـعث نوشـته است که مسـلم در آخرین لحظههای زندگی خود، این پیام را برای امام
حسین علیه السلام داشته است: «من در دست دشمنان اسیر شدهام و میدانم که دیگر شما را نمیبینم. ای مولای من! اهل کوفه به من
دروغ گفتند💔».
اشک امام جاری میشود. آری!حقیقت دارد، مسلم یار با وفای امام، مظلومانه شهید شده است.
امام در حالی که اشک از دیدگانش جاری است، رو به آسمان میکند و میگوید: «خدایا!شیعیان مرا در جایگاهی رفیع مهمان نما
و همه ما را در سایه رحمت خود قرار بده».
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت38
خبر آمدن قاصد ابن اشعث، در میان کاروان پخش میشود.
اگر یادت باشد برایت گفتم که عدهای از مردم به هوس ریاست و مال دنیا با ما همراه شده بودند.
آنها از دیروز که خبر شـهادت مسـلم را شـنیدهاند دو دل شدهاند. آنها نمیدانند چه کنند؟! اگر تو هوای وصال یار داری باید تا پای جان وفادار باشی.
این مردم، مـدتی با امام حسـین علیه السـلام همراه بودهانـد. با آن حضـرت بیعت کردهانـد و به قول خودمان نان و نمک امام حسـین
علیه السلام را خوردهاند، اما مشکل این است که اینها از مرگ میترسند.
اینان عاشـقان دنیا هسـتند و برای همین نمیتوانند به سـفر عشق بیایند. در این راه باید مانند مسـلم همه چیز خود را فدای امام حسین
علیه السلام کرد. ولی این رفیقان نیمهراه،سودای دیگری دارند. آنها با خود میگویند: «عجب کاری کردیم که با این کاروان همراه شدیم».
امام تصـمیم دارد که برای یاران و همراهان خود مطالبی را بازگو کند. همه افراد جمع میشوند و منتظر شـنیدن سـخنان امام هستند.
امام چنین میفرماید: «ای همراهان من! بدانید که مردم کوفه ما را تنها گذاشتهاند. هرکدام از شما که میخواهد برگردد، برگردد و
هرکس که طاقت زخم شمشیرها را دارد بماند».
سخن امام خیلی کوتاه و واضح است و همه کاروانیان پیام آن حضرت را فهمیدند.
این کاروان راهی سفر خون و شهادت است!
همسفر عزیز! نمیدانم از تو بخواهم طرف راست را نگاه کنی یا طرف چپ را.
ببین!چگونه ما را تنها میگذارند و به سوی دنیا و زندگانی خود میروند.
هر سو را مینگری گروهی را میبینی که میرود. عاشـقان دنیا بایـد از این کاروان جـدا شوند. اینکه امروز فقط حسـینی باشـی مهم
نیست. مهم این است که تا آخرحسینی باقی بمانی❗️
اکنون از آن همه اسب سوار، فقط سی و سه نفر ماندهاند.
تعجب نکن. فقط سی و سه نفر.😔
شاید بگویی که من شـنیدهام که امام حسـین علیه السـلام هفتاد و دو یاور داشت. آری! درست است، دیگر یاران بعدا به امام حسـین
علیه السلام میپیوندند.
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
♥️♥️:♥️♥️
پایانِ دیروز !
شروعِ فردا ¡
به امید فرجِ دلبر :)
آمین ؟!...
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوانِ وَتَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَــقْــبَلَ الْفَرْقَدانِ وَ بَلِّغْ روحَهُ وَاَرْواحَ اَهْلِبَــیْـتِهِ مِنَّا التَّحِیَّهََ وَالسَّلامِ :)))
☘| @dokhtarane_booyesib
🌻| @booyesib_ir