eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.4هزار دنبال‌کننده
556 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شنیدم تا گل چشم تو پژمرد حسینم دست خود را بر کمر بُرد عمود از روبرو بر فرقت آمد چرا رأس تو از پهلو به نی خورد؟ محمدحسین مهدی پناه @raziolhossein
شنیدم تا گل چشم تو پژمرد حسینم دست خود را بر کمر بُرد عمود از روبرو بر فرقت آمد چرا رأس تو از پهلو به نی خورد؟ @raziolhossein
دیده‌ای از اشکْ تر دارم، تماشا کردنی دو صدف، صدها گهر دارم، تماشا کردنی «فاطمه»، «امّ بنین»، «لاتَدْعُوِنّی»، آه! آه! واژه‌هایی در نظر دارم، تماشا کردنی باغبان بذر اشکم، راهی باغ بقیع گریه‌ها در رهگذر دارم، تماشا کردنی لاله‌هایی چیده شد از باغ من، بس دیدنی داغ‌هایی بر جگر دارم، تماشا کردنی آسمان در خود ندیده آن‌چه در من دیده است سه ستاره، یک قمر دارم، تماشا کردنی روزگاری بر لب خود این ترنّم داشتم: مادرم؛ چندین پسر دارم، تماشا کردنی یک عصا در دست من نگذاشت دست سرنوشت حال دستی بر کمر دارم، تماشا کردنی بی خبر از قصّه‌ی عبّاس و اصغر نیستم بس خجالت زآن خبر دارم، تماشا کردنی شب ز راه دور با یاد رخ عبّاس خود بوسه‌ها از ماه بردارم، تماشا کردنی رفت از کنعان چشمم یوسف زهرا، حسین «ماه مصری در سفر دارم، تماشا کردنی» . . بینِ خانه، دور از چشم امیرالمؤمنین دیده بر دیوار و در دارم، تماشا کردنی @raziolhossein
ابرهای چشم تو در ماتم مهتاب بود اشک‌هایت روضه‌ی مَکشوفِ مشکِ آب بود از دم "وَيْلِی عَلَى شِبْلِی" تو فهمیده ایم شعرهایت در گریز روضه فتح باب بود هم برای ناله هایت زینبت از حال رفت هم رباب از روضه‌های آب تو بی‌تاب بود تشنگی بی‌خواب خواهد کرد قطعا طفل را پس عطش یعنی علی محتاج آب و تاب بود با نصیحت های تو تا قبل از "اَدرِک اَخاک" روی لب‌های اباالفضلت فقط "ارباب" بود آن ابالفضلی که تکیه گاه اهل خیمه بود آن ابالفضلی که نامش قوّت اصحاب بود فاضلی که از مقامش، کعبه می‌شد منبرش خطبه هایش آبروی منبر و محراب بود هم خودش از خنده‌های کودکان جان می‌گرفت هم رقیه از "عموجان" گفتنش شاداب بود كاشِفَ الْكَرْبِ الْحُسَیْنی که کنار علقمه آخرین حرفش "برادرجان مرا دریاب" بود بس که تو روشنگری کردی جهان بیدار شد روضه ها خواندی زمانی که مدینه خواب بود آه یا ام البنین، عباس را چشمش زدند ابرهای چشم تو در ماتم مهتاب بود @raziolhossein
مقدر کرد بعد از کوثر عصمت خداوندت که شد در محضر عشق ولایت ثبت ، پیوندت ز سر تا پا کرامت بودی و فضل و شرف ، عفت عقیل آل هاشم دید از قومی خردمندت به غیر از حضرت زهرا و ام المومنین هرگز کسی در لطف و پاداری به شوهر نیست مانندت برای کربلای عشق کم نگذاشتی بانو گواهم جانثاری ها و شور چار فرزندت پس از کرببلا تا زنده بودی روضه خواندی ، آه مدینه خسته شد در حسرت یک لحظه لبخندت اگرچه سوختی در روضه ی مشروح  گل هایت ولی داغ حسین فاطمه از پای افکندت چنین از مادرم آموختم ، وقت گرفتاری به جان حضرت عباس خواهم داد سوگندت برایش روز محشر پیش عباست وساطت کن تمام عمر می خواند "کمیل" از مدح دلبندت .... @raziolhossein
اهل عالم هنر از خصلت عبّاس من است عـشق در سایه  شخصیّت عبّاس من است منم آن  یار امیـن، حامی دیـن، اُمِّ بنـین هر چه  دارم همه  از دولت عبّاس من است همسرم شیر خدا و پسرانم همه شیر شیر مردان ولَه از صولت عبّاس من است در شب چاردهم، ماه که پر نورتر است عکسی از نیم رُخِ صورت عبّاس من است هنر آن نیست که لب تشنه بمیری به کویر هنر آن است که در طینت عبّاس من است تشنه لب داخل دریا شد و  عطشان برگشت این همان قطره ای از همت عبّاس من است غیرت الله علی بی بدل است، اما گفت بَدَل غیرت من غیرت عبّاس من است نه فقط یثرب و شامات و نه ایران نه عراق کرده کاری همه جا صحبت عبّاس من است هر کسی را نتوان باب الحوائج گفتن به حقیقت قسم این شهرت عبّاس من است کوهها شد متحیّر به ثبات قدمش سروها در عجب از قامت عبّاس من است جُثّه اش گرچه ز شمشیر جفا کوچک شد این بزرگی است، که از عزّت عبّاس من است قدرت آن نیست به یک حمله سپاهی بکُشی قدرتِ لم یَزَلی قدرت عبّاس من است یا علی گفت و امان نامه ز دشمن نگرفت دین فروشی بری از ساحت عبّاس من است هی نگوئید چرا ام بنین پیر شده سبب حالت من حالت عبّاس من است دستهای پسرم گشته قلم در لب آب صفحه ی سینه پُر از محنت عبّاس من است این شنیدم زده فریاد، غریبم مولا غصّه قلب حسین غربت عبّاس من است @raziolhossein
ادب را منتهایی؛ مهربانی را تو بنیانی به درد لاعلاج دوستان خویش، درمانی تو را ای سایه‌ی زهرای اطهر، سجده‌ها کردم به درگاه شریفت آمدم امّا به پیشانی سری دارم‌ میان سروران، گر از سر رحمت مرا وقت عبورت، خاک‌ پای خویشتن دانی دو چشم‌ خشک آوردم به تادیبش بیا برخیز مگر اشک مرا امشب سر جایش تو بنشانی تو را ای ابتدای رأفتت پایان هر رفعت به پایان آمد این دفتر، شما را نیست پایانی حریم سفره‌ات باب‌الحوائج سازد از عبّاس عجب دستان پر مهری؛ عجب رزقی، عجب نانی همه حاجت‌روا از دست‌های او شدند، آری گرفته رزق خود را دست‌های او ز دامانی بلاگردان فرزندان زهرا کردی‌اش امّا روا بود عالمی را دور عبّاست بگردانی عطش می‌نوشی از آن مشک پاره، مادر غیرت عطش را قوت خود کردی، تو که از جنس بارانی دل سنگ از طنین نوحه‌هایت آب خواهد شد دمی که چشم‌های دشمنانت را بگریانی عزاداری و می‌باری؛ ولی آری ادب داری اگر پژمرده‌ای، پژمرده‌ی شاه شهیدانی شب‌وروز تو عاشوراست؛ گر عبّاس را خواندی میان خیمه‌ها دلواپس شام غریبانی سوار موج اشکت می‌روی تا عرصه‌ی گودال کنار جسم صدچاک امام خویش می‌مانی در افتاده‌ست گیسوی حسین و پنجه‌های شمر ببین اسلام را افتاده دست نامسلمانی شبیه زلف در دستان قاتل، گشته احوالت پریشانی پریشانی پریشانی پریشانی نگاهت می‌دود؛ خنجر چه ظلمی با گلو کرده برای زیرورو افتادنش، پاره‌گریبانی غم پیراهنش آتش به جانت می‌زند، آری تقلّا می‌کنی جسم شهیدت را بپوشانی دلت مانند اوضاع خیامش، سخت آشفته امامت مقتدایت آشنایت، زیر پا خفته @raziolhossein
بهشتم را به خاک و خون کشیدند کبوترهای من را سر بریدند نریزید آب بر سنگ مزارم که گلهای مرا لب تشنه چیدند @raziolhossein
ام البنین شدم که شوم یاور حسین گل پرورش دهم بشود پرپر حسین قصدم نبود اینکه شوم مادر حسین هستند دختران علی در بر حسین هستند مثل فاطمه در باور حسین شد شاملم دعای سحرهای فاطمه روشن شدم به نور قمرهای فاطمه تاج سر منند گهرهای فاطمه اولاد من کجا و پسر های فاطمه هستند هر چهار پسر نوکر حسین شرمنده ام نشد سپر مجتبی شوند قسمت نبود زودتر از این فدا شوند حالا بناست راهی دشت بلا شوند حتی اگر که تک تک شان سرجدا شوند جای گلایه نیست، فدای سر حسین جریان گرفته اند کنار ابوتراب از آل هاشم اند نه قوم بنی کلاب اصلا نیاز نیست به ترس و به اضطراب عباس من شده به علمداری انتصاب او هست یک تنه همه ی لشکر حسین عهدی است بین ام بنین و خدای خود غیر از رضای دوست نخواهم برای خود من دل نبسته ام به دل بچه های خود اصلا حسین و زینب و کلثوم جای خود عباس من فدای علی اصغر حسین . . هرچند او دگر پسر خویش را ندید غمگین نبود ازینکه ابالفضل شد شهید دق کرد بعد از آنکه به او این خبر رسید: بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید خاتم ز قحط آب، علی اکبر حسین کارش دگر نشستن در آفتاب شد آب زلال در نظر او مذاب شد شرمنده ی نگاه غریب رباب شد از اینکه هم قبیله ی شمر است، آب شد رو میگرفت نزد دو تا خواهر حسین @raziolhossein
مينويسم با سرشك ديده ام يكسر حسين عالمي دلداده و در اين ميان دلبر حسين آمدم باشم كنيز حيدر و اولاد او شد فقط ذكر لبم تا لحظه ي آخر حسين دور او گردانده ام قنداقه ي عباس را بود اباالفضلم غلام و سيد و سرور حسين يك پسر دارم فقط آن هم حسين ابن علي ست حل شده عباس من از روز اول در حسين هم خودم هم چهار فرزندم فداي اصغرش گريه بايد كرد تا روز قيامت بر حسين بي كفن بي پيرهن عريان بدن دور از وطن سيد العطشان غريب و شاه بي لشگر حسين لعنت حق بر سنان و بجدل و خولي و شمر خورد از آنها تير و سنگ و نيزه و خنجر حسين جار خواهم زد ميان گريه هايم در بقيع اي عزيز فاطمه اي كشته ي بي سر حسين... @raziolhossein
یا حضرت امّ البنین شاعر نشدم بر آن و این گریه کنم بر دوزخ و فردوس برین گریه کنم شاعر شده ام که با تماشای بهار بر چار گل ام بنین گریه کنم @raziolhossein
شاعر نشدم بر آن و این گریه کنم بر دوزخ و فردوس برین گریه کنم شاعر شده ام که با تماشای بهار بر چار گل ام بنین گریه کنم @raziolhossein