eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
528 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
            شد غزل آغاز در مدح رحيم ديگري هفتمين بار است مستم از نسيم ديگري هر كجا او هست آنجا ميشود عرش خدا گوشه ي طور است در سجده كليم ديگري با كدامين نام بايد نام تو خواند و نوشت حضرت باب الحوائج يا كريم ديگري نيست غير از كاظمين ات هيچ جا در عالمين در كنار هم دو گنبد در حريم ديگري نيست هرگز بر علي ابن ابي طالب قسم جز شما هرگز صراط مستقيم ديگري باز هم در ميزند اين خانه را در باز كن هم فقيري هم اسيري هم يتيم ديگري نيمي از دل گم شده از عمد در صحن رضا گم شده در كاظمين انگار نيم ديگري @raziolhossein
هستم اين لحظه پدر محضر تو اما حيف جان به من داده دم خواهر تو اما حيف گفته بودم سر زانوي تو سر بگذارم آرزو داشت به دل دختر تو اما حيف هر دوتا دست من افتاده پدر جان از كار شده مهمان من امشب سر تو اما حيف كاش ميشد دم آخر بغلم ميكردي كاش سر بود روي پيكر تو اما حيف كاش يكبار دگر راه كمي مي رفتم دست در دست علي اكبر تو اما حيف كاش يكبار دگر در همه جا مي پيچيد صوت لبخند علي اصغر تو اما حيف كاش اينها همه يك خواب فقط بود و همه مي نشستيم به دور و بر تو اما حيف لااقل كاش كه ديروز نمي ديدم من خيزران بود و يزيد و سر تو اما حيف... @raziolhossein
خورده ترک لب ها ولی آب آورش نیست نائی برای گریه در چشم ترش نیست شیب الخضیب افتاده روی خاک گودال ای کاش میمردم برایش مادرش نیست تکیه زده بی کس به شمشیری شکسته حتی عصای پیری او اکبرش نیست پس آخرین سربازش عبدالله آمد دیگر نباید گفت شاهم لشگرش نیست هی زخم ها را می شمرد و گریه میکرد اینقدر زخم و یک بدن در باورش نیست دست از سرش بردار دیگر جای سالم حتی به قدر یک نگین در پیکرش نیست پس دست شست از هر دو دست اش پای عشق اش نائی برای ناله ای در حنجرش نیست سر داد تا گردد نصیب اش سربلندی قبل از عمو دید عمه عبدالله سرش نیست @raziolhossein
روي دستش نميه ي شب بود پيكر را گرفت در ميان بوريائي جسم بي سر را گرفت دشت سرتا سر پر از عطر گلاب و مشك بود عرش هم عطر گل ياس پيمبر را گرفت او فقط بود و هزار و نهصد و پنجاه زخم زخم هائي كه يكايك جان مادر را گرفت دست تنها نميه ي شب دفن جسم چاك چاك دست هائي در ميان قبر كوثر را گرفت جاي صورت حنجرش را ميگذارد روي خاك خاك صحرا در بغل رگ هاي حنجر را گرفت نوبت دفن تني كوچك ولي بی سر شده است تا قيامت شاه در آغوش اصغر را گرفت اربأ اربا را به زحمت با عبا در قبر برد در ميان دست خود دست برادر را گرفت گريه كرد و گريه كرد و گريه كرد و گريه كرد پلك ها زخمي شد و خون ديده ي تر را گرفت... @raziolhossein
بسکه غمگین آمد اینجا زائر و دل شاد شد دور تا دور ضریحش پنجره فولاد شد حله شد کربوبلا،گرد و غبار تربتش نسخه ی درمان برای دردهای حاد شد دختر آقای درد کوچه و راز مگو در علاج دردهای لاعلاج استاد شد از بنرهای تشکر میتوان فهمید که با تو هر خانه خرابی خانه اش آباد شد پس شریفه خواست تا در حصن این دارالشفا با توسل هر که آمد صاحب اولاد شد با وجود تو ندارد غصه ی درمان،اگر هر کسی در حله حتی کور مادر زاد شد پیش چشمان شریفه بعد عمری شد شریف هر کسی در این حرم از بند خود آزاد شد ظاهرا گلدسته و صحن و سرا،اما در اصل در جهان دارالشفای تازه ای ایجاد شد.... @raziolhossein
دست بردم به گلو حنجرت آمد يادم سر تكان دادم و بر نی سرت آمد يادم يا بنی...چقدر مادر تو گفت و گريست دم گودال دم مادرت آمد يادم هر زمان آب كسی داد به دستم فورأ لب خشكيده ی آب آورت آمد يادم چشمم افتاد به قد خم يک مادر پير بی هوا قد خم دخترت آمد يادم مادری كودک خود ناز و نوازش ميكرد هم رباب تو و هم اصغرت آمد يادم خواهرم داشت روی دوشم عبا می انداخت داغ تشيع علی اكبرت آمد يادم حرف گودال شد و آب شد از غم جگرم روی تل،دست به سر خواهرت آمد يادم در نيامد شبی انگشترم از انگشتم ساربان و شب و انگشترت آمد يادم لحظه ای خشک نشد در غم تو ديده ی من گريه ها كردم و چشم ترت آمد يادم @raziolhossein
در كوچه و بازار غربت حق ما نيست هر جای عالم غير عزت حق ما نيست حق پيمبر را ادا كردند الحق ای نامسلمان ها شماتت حق ما نيست شان نزول آيه ی تطهير مائيم كی خارجی هستيم،تهمت حق ما نيست هم سايه اش حتی نديده سايه اش را عمه به گريه گفت غارت حق ما نيست ما اهلبيت خاتم پيغمبرانيم پس در چهل منزل جسارت حق ما نيست ما از شهادت تک به تک باكی نداريم اما خدا داند اسارت حق ما نيست ما را ميان شهر چرخاندند عمدأ اين حد مصيبت در مصيبت حق ما نيست در مجلس نامحرمان بردند ما را نامرد مردم اين خجالت حق ما نيست @raziolhossein
خواهرت در قتلگه آمد سرت آنجا نبود کوفه با تو روبرو شد پيکرت آنجا نبود شام عاشورا که آمد دست بوست خواهرت هم نبود انگشت هم انگشترت آنجا نبود دفن کردي پيش چشم ما علي اصغرت قبر خالي بود اما اصغرت آنجا نبود در چهل منزل به جاي ما کتک خورد عمه ام ما نمي مانديم اگر که خواهرت آنجا نبود نيمه شب در آن بيابان مرده بودم بي گمان گر در آن لحظه پدرجان مادرت آنجا نبود بارها مرگ از خدا کردم طلب در بزم مي واقعأ اي کاش ميشد دخترت آنجا نبود صورتت هم جاي سالم محض يک بوسه نداشت کاش يا من مرده بودم يا سرت آنجا نبود... @raziolhossein
خواهرت در قتلگه آمد سرت آنجا نبود کوفه با تو روبرو شد پيکرت آنجا نبود شام عاشورا که آمد دست بوست خواهرت هم نبود انگشت هم انگشترت آنجا نبود دفن کردي پيش چشم ما علي اصغرت قبر خالي بود اما اصغرت آنجا نبود در چهل منزل به جاي ما کتک خورد عمه ام ما نمي مانديم اگر که خواهرت آنجا نبود نيمه شب در آن بيابان مرده بودم بي گمان گر در آن لحظه پدرجان مادرت آنجا نبود بارها مرگ از خدا کردم طلب در بزم مي واقعأ اي کاش ميشد دخترت آنجا نبود صورتت هم جاي سالم محض يک بوسه نداشت کاش يا من مرده بودم يا سرت آنجا نبود... @raziolhossein
آمدي جانم به قربانت ولي با سر چرا نيست همراه سر خونين تو پيكر چرا تا به يادم هست موهايت مرتب بوده است هست در زلف پريشان تو خاكستر چرا اين جراحت هاي لب هايت فقط از تشنگي ست لخته خون خشكيده بر لب هاي تو ديگر چرا با وجودي كه كريم و مهرباني مانده ام داده اي هديه به اين نامرد انگشتر چرا جز خودم ديگر براي هيچ كس قرآن نخوان داشت ميزد بر لب خشك تو چوب تر چرا هر چه گفتم دختر شاهم فقط خنديد و رفت دختر شامي ندارد حرف من باور چرا ارث برده روضه هاي مادرت را دخترت خوب دانستم كه ميگفتي به من مادر چرا دخترم بابائي ام لطفا مرا با خود ببر بايد از باباي خود باشد جدا دختر چرا... @raziolhossein
در ميخانه اين شب ها شلوغ است كماكان بيت زاهد بي فروغ است يقين دارم تولا بي تبرا دروغ است و دروغ است و دروغ است... @raziolhossein
اشک من از این روضه به آخر نرسیده جز حسرت دیدار به خواهر نرسیده شیرین تر از این نیست،به معشوق رسیدن تلخ است که خواهر به برادر نرسیده آئینه ی صدیقه و آئینه ی زینب دق کرد از این غم که به دلبر نرسیده حق داشت از این داغ جگر سوز شود آب وقتی به نبأ سوره ی کوثر نرسیده با این همه صدشکر که در محضر خواهر پیراهن دلدار به لشگر نرسیده یا در وسط معرکه نامرد پلیدی محض صله با نیزه و خنجر نرسیده پس تا دم آخر دم او ذکر رضا بود در بازدم این ذکر به حنجر نرسیده @raziolhossein
نصيب خواهر تو درد هجران شد چه هجراني از آن پس خواهرت مادام گريان شد چه گرياني تمام دلخوشي ما تو بودي بعد از آني كه پدر يك گوشه از بغداد زندان شد چه زنداني تو رفتي بي تو شد شهر مدينه ساكت و دلگير بدون يوسفم اين شهر كنعان شد چه كنعاني به اميد وصال تو فقط ترك وطن كردم برايم سختي اين راه آسان شد چه آساني نبودي حمله شد بر ما دلم خون شد تنم لرزيد نميدانم ولي انگار طوفان شد چه طوفاني همينكه شيعيان قم مرا بردند با عزت كمي درد من دلخسته درمان شد چه درماني گريز روضه را بايد بگويم واي من،در شام بميرم عمه ي سادات مهمان شد چه مهماني شلوغي،كوچه و بازار،نامحرم،يهودي ها هزاران روضه در اين بيت پنهان شد چه پنهاني... @raziolhossein
گاهي ست مبدأ عين مقصد در نهايت آن شايدی که گشته بايد در نهايت موت به بستر یا شهادت بین موته این استخاره خوب آمد در نهايت چون بود فرزند ابو طالب، علی وار پس شد فدایی محمد در نهايت آن کوه که صد در صدش عشق علی بود شد پيش سيل دشمنان سد در نهايت تيغش در آورده ست كفر كافران را كفري كه بر ايمان مي ارزد در نهايت مانند عمروعاص نزد او به مکرش هرکس بنازد پس ببازد در نهايت پر پیچ و خم بود و به زانوی ملائک شد صاف آن زلف مجعد در نهایت چون خورد با شهد شهادت اشهدش را موته برایش گشت مشهد در نهایت هر آدم عیار شد طیار در عرش چون بر نمازش شد مقید در نهايت بی دست دارد دستگیری, با ابالفضل این جمله هم می شد موکد در نهایت بعد از شما که خلق و خلقت چون نبی بود اکبر شود تکرار احمد در نهایت حالا رسیده روضه در آن جا که اکبر؛ آمد به بابا آه رو زد در نهایت آن جا که شد اکبر برای حال بابا در ماندن و رفتن مردد در نهایت @raziolhossein
اي كاش ميشد پيش ما مادر بماند مادر بماند نور پيغمبر بماند تنها نمي ماند پدر با بودن او يارب مدد دلگرمي حيدر بماند از واژه ي ديوار و در بيزار هستم رد ميشوم تا روضه هاي در بماند پيش گل ما غنچه ي نشكفته اي بود حق اش نبود اين غنچه كه پرپر بماند لعنت به آنكه پيش ما زد مادرم را تا مدتي را گوشه ي بستر بماند پهلو،كمر،بازو،سر او درد دارد بايد دو چشمم تا قيامت تر بماند فكر خودش كه نه،به فكر ماست مادر محسن فدائي كرد تا اصغر بماند زحمت نكش من پيرهن لازم ندارم بگذار تا بي پيرهن پيكر بماند بگذار اصلأ موي من آشفته باشد پس مادري هايت براي سر بماند در خانه ي خولي برايم مادري كن اي كاش تا آن روزها مادر بماند... @raziolhossein
خودم دیدم گلم افتاد ای داد زدم از سوز دل فریاد ای داد زدم هی دست پشت دست و گفتم شدم بی فاطمه ای داد ای داد... @raziolhossein
بعد از آن آتش زدن در آن در سابق نشد نه فقط در بلكه منبر منبر سابق نشد محضر قرآن ناطق كوثرش را مي زدند پس اين ترتيب كوثر كوثر سابق نشد فاطمه شد يك تنه لشگر ولي،رد ميشوم لشگر حيدر دگر آن لشگر سابق نشد حضرت صديقه ي كبري دوچندان شد غم اش دست او وقتي كه يار و ياور سابق نشد دست بالا بردنش سخت است حتي در قنوت حضرت ام ابيها مادر سابق نشد تا قيامت مرتضي شد داغدار فاطمه حال و روزش حال و روز حيدر سابق نشد... @raziolhossein
صلات من قيام من تو هستي فقط ختم كلام من تو هستي سلامم بي جواب مونده تو كوچه جواب هر سلام من تو هستي... @raziolhossein
درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است دردهاي مرتضي از درد بازو بدتر است حال من خوب است وقتي خوب باشد حال او حال من وقتي بگيرد سر به زانو بدتر است گوئيا مانده سلامش بي جواب اين روزها تازه وقتي بشنود حرف دو پهلو بدتر است كاش ميزد بي حيا خنجر فقط از پشت سر خنجر از اين نامسلمان خوردن از رو بدتر است من براي او فقط اينقدر گريه ميكنم از تمام دردهايم گريه ي او بدتر است ميكشم بار غم حيدر به تنهائي به دوش درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است... @raziolhossein
فاطمه هستي حق بود كه تكرار نشد چشم حق بود كه در ديدن حق تار نشد فاطمه كيست؟همان باعث خلق دو جهان خلق جز خاطر او احمد مختار نشد بود علي فاطمه و فاطمه هم بود علي مهر او خرج كسي جز شه ابرار نشد او همان حبل متين است كه حق فرموده آنكه زد چنگ به اين حبل گرفتار نشد ديد آزار فقط از در و از همسايه با وجودي كه دمي باعث آزار نشد گر چه از درد نمي رفت به خواب اين مدت كسي از درد و غم فاطمه بيدار نشد ديد مشغول نگاه است به مادر زينب پا شد اين بار ولي دست به ديوار نشد از خدا جاي شفا مرگ خودش را ميخواست روي پا از غم او حيدر كرار نشد... @raziolhossein
دلم از ديدن كوچه مي گيره شبيه اون كه تو زندون اسيره به جا اينكه بگي عجل وفاتي دعا كن تا مغيره زود بميره... @raziolhossein
آنكه خسته شده از درد منم بعد از اين نيست اميد به بهتر شدنم بعد از اين بسكه لاغر شده ام سايه اي از من مانده ست طلب مرگ فقط شد سخنم بعد از اين ديگر از گريه ي من خسته شده همسايه بنوسيد غريب وطنم بعد از اين قبل از اين چهره ي زيباي حسن خندان بود نگران دل خون حسنم بعد از اين با همين دست كه سخت است از آن كار كشم دلخوش از بافتن پيرهنم بعد از اين تا به امروز كه گريان علي بودم و بس سخت گريان شه بي كفنم بعد از اين... @raziolhossein
هم فلاني با لگد كوبيدنش در را شكست هم پليد بي حيا پشت پيمبر را شكست بشكند پايش خدا لعنت كند آن پست را ضربه اي كه زد به در پهلوي مادر را شكست بايد از اينجا به بعد روضه را رد شد كمي ديدن صديقه آنجا بغض حيدر را شكست يك تنه پاي امامش ايستاده فاطمه حيدرانه قدرت آن قوم كافر را شكست قنفذ آمد با مغيره تازيانه با قلاف دست اين دو يك به يك آيات كوثر را شكست باز هم حيدر به داد مردم عالم رسيد صحبت از نفرين زهرا پاي منبر را شكست داشت بر مي گشت از مسجد غريبانه علي بسكه سنگين است اين غم عاشقي سر را شكست... @raziolhossein
دست ميگيري براي كار بر زانو چرا من كه هستم خانه را خود ميزني جارو چرا دسته ي دستاس شد شرمنده ي دستان تو كار داري ميكشي اينقدر از بازو چرا با وجودي كه گذشت از عمر تو هجده بهار ميزند شمع وجود اطهرت سوسو چرا من نديدم پلك روي هم گذاري تا به صبح ميشوي دائم از اين پهلو به آن پهلو چرا پيش بابا راه كمتر ميروي اين روزها هست بابا محرمت،از او گرفتي رو چرا بيشتر شانه به گيسوي برادر ميزدي شانه كمتر ميزني ديگر به آن گيسو چرا ميشود پيراهنش را من ببافم جاي تو مي نمائي اينقدر اين پيرهن را بو چرا بسكه هر آن فكر او هستي برايم شد سوال پس كفن نگذاشتي مادر براي او چرا... @raziolhossein
مينويسم با سرشك ديده ام يكسر حسين عالمي دلداده و در اين ميان دلبر حسين آمدم باشم كنيز حيدر و اولاد او شد فقط ذكر لبم تا لحظه ي آخر حسين دور او گردانده ام قنداقه ي عباس را بود اباالفضلم غلام و سيد و سرور حسين يك پسر دارم فقط آن هم حسين ابن علي ست حل شده عباس من از روز اول در حسين هم خودم هم چهار فرزندم فداي اصغرش گريه بايد كرد تا روز قيامت بر حسين بي كفن بي پيرهن عريان بدن دور از وطن سيد العطشان غريب و شاه بي لشگر حسين لعنت حق بر سنان و بجدل و خولي و شمر خورد از آنها تير و سنگ و نيزه و خنجر حسين جار خواهم زد ميان گريه هايم در بقيع اي عزيز فاطمه اي كشته ي بي سر حسين... @raziolhossein