eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
528 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا شب غم ما را سحر نمی آید چرا زیوسف زهرا خبر نمی آید عزیز فاطمه مهدی بیا به مجلس ما مگر به مجلس مادر پسر نمی آید @raziolhossein
تصویر هجرِ دلدار ، از چشم تر نرفته در ساغرِ دلم جز ، خون‌ِ جگر نرفته یوسف رسید و یعقوب ، هر روز گریه می کرد داغ پسر هنوز از ، ذهنِ پدر نرفته درکِ حضورت ای نور ، در ترکِ خوابِ صبح است پس باخت داده هر کس ، سویِ سحر نرفته اشکِ دم سحرگاه ، از واجباتِ وصل است هرگز کسی به معراج ، بی بال و پر نرفته مال مرا بگیرید ، حال مرا نگیرید آن دل که با تو خوش بود ، دنبال زر نرفته پیری به پای معشوق ، تضمین هر جوانی‌ست عاشق شکسته امّا ، عمرش هدر نرفته بختی سیاه دارم ، کوهی گناه دارم از دست من چگونه ، صبر تو سر نرفته؟! ترک ثواب کردم ، خیلی خراب کردم دریاب این گدا را ، تا سمت شر نرفته بیچاره ی غمت را ، چاره به جز نجف نیست بیچاره تر کسی که ، رفت و دگر نرفته اطراف صحن حیدر ، دنبالِ استخوانم کلب سرای بابا ، جز این گذر نرفته* ما بی تو نا نداریم ، برگرد..،جانِ زهرا این خستگی کماکان ، از تن به در نرفته . . حسی عجیب دارد ، دفنی غریب دارد زهرا بدون حیدر ، هرگز سفر نرفته هنگام غسل،شب شد ، حیدر که جان به لب شد... این زخم‌ها که تازه است ، حتّی اثر نرفته دادِ علی بلند است ، بغضش به آه بند است چون فکر کرد با خود ، میخ این‌قَدَر نرفته! *كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيد @raziolhossein
اگر به لب رسیده جان بگو به صاحب الزمان نمانده گر تو را توان بگو به صاحب الزمان غم به دل نهفته را راز به کس نگفته را مگو به این مگو به آن بگو صاحب الزمان بگو که دل شکسته ای از این زمانه خسته‌ای ز فتنه‌های این زمان بگو به صاحب الزمان دلت که بی‌قرار شد و بی‌قرار یار شد دعای ندبه را بخوان بگوبه صاحب الزمان گلایه کن، بهانه کن شکایت از زمانه کن ولی نگو به دیگران بگو به صاحب الزمان گره اگر به کارشد مشکل اگر هزارشد برو به زیر آسمان بگو به صاحب زمان فاطمه گفت یا علی، کشت مرا عدو ولی شکایت مرانهان بگو به صاحب الزمان رقیه جان اسیر شد سه ساله بودو پیر شد گفت غمم تو عمه جان بگوبه صاحب الزمان @raziolhossein
هر چه داریم ازین روضه و منبر داریم چشم امید بر این لطف مکرر داریم عهد خود را نشکستیم و نشد رو بزنیم تا ابد بر احدی ، ما به تو باور داریم هر چه را خواسته بودیم رسیدیم به آن به به از روزی ما ، مثل تو یاور داریم ای رفیقی که همه زحمت ما گردن توست ما محال است که دست از سر تو برداریم حال ما سوختگان پای علم جا آمد از حسینیه مگر میکده بهتر داریم لایق آمدنت نیست اگر مجلس ما لااقل کن نظری روضه مادر داریم @raziolhossein
ای رفیق روز تنهایی ، تو تنهایی چقدر تو کجا و ما کجا دلواپس مایی چقدر راه معلوم است و ما بیراهه گردی می کنیم خسته از بی دردی ما اهل دنیایی چقدر راه را اصلا نبستی بر رفیق نیمه راه من که از شرمندگی مُردم ، تو آقایی چقدر تو طلبکاری از این چشمان‌کور من چه قدر من بدهکارم بر آن چشم مسیحایی چه قدر من ندیده دیدمت در جای جای این جهان یوسف گمگشته ی زهرا تو پیدایی چقدر در زدی خانه به خانه ، هیچ کس یارت نشد آه آقای غریب ما تو زهرایی چقدر آخرش جان می دهم از غسل روز آخرت مادر بازو شکسته ! فکر مولایی چقدر @raziolhossein
خُونِ مَظلُوم، تُو را می‌خوانَد     آهِ مَحرُوم، تُو را می‌خوانَد اَشگِ مَعصُوم، تُو را می‌خواَند قَلبِ مَغمُوم، تُو را می‌خوانَد تُو گُشایَندِهء مُشکِل‌هایی تُو شَفابَخشِ هَمِه دِل‌هایی دادگاهِ تُو به پا گَردَد کِی؟ حَقَِّ مَظلُوم، اَدا گَردَد کِی؟ خَصمْ مَحکُومِ فَنا گَردَد کِی؟ قامَتِ ظُلم، دُو تا گَردَد کِی؟ تا به کِی فاطِمِه گُویَد پِسَرَم؟ تا کِی اِسلام بِگُویَد پِدَرَم؟ خُونِ رُخسارِ رَسُولِ دُو سَرا فَرقِ بِشکَافتِهء شِیرِ خُدا نالِه‌های شَب و رُوزِ زَهرا پَرچَمِ سُرخِ شَهِ کَرب‌ و بُلا هَمِه گُویَند بِیا، مَهدِی جان بِشنُو نالِهء ما، مَهدِی جان مامَت، اِی مُنتَقِمِ ثار الله هَم‌چِنان ماهِ شَبِ آخَرِ ماه چِهرِه پِنهان کُند اَز دِیدِهء شاه  تا به رُویَش نَکُنَد شاه، نِگاه چِه کَسی دِیدِه کِه با حالِ پَرِیش رُو بِگیرَد زَنِی اَز شُوهَرِ خِویش؟ با خُدا گُفت کِه اِی دادگرَم مَن کِه مَحرُوم زِ اِرثِ پِدَرَم مَن کِه دِل‌خَستِه زِ داغِ پِسَرَم مَن کِه آزُردِه زِ دِیوار و دَرَم حَق نَدارَم کِه کُنم نالِه زِ جان   حال، لُطفِی کُن و مَرگَم بِرَسان خِیز با نَغمِهء ،مادَر مادَر،   رُوی کُن دَر حَرَمِ پِیغَمبَر اَز دِل خاکَ، تَنِ آن دُو نَفَر به دَر آور گُو با دِیدِهءتَر کِه شُما اَز چِه به هَم پِیوَستِید پَهلُویِ مادَرِ من بِشکَستِید؟ @raziolhossein
امشب تمام کُون و مکان گریه می کند گریه گنید امام زمان گریه می کند امشب فقط ذکر لبش وای مادر است دارد برای داغ جوان گریه می کند زانو بغل گرفته غریبانه چون علی مردی غریب مثل زنان گریه می کند یک لحظه یاد کوچه یک لحظه یاد میخ با اشک او زمین و زمان گریه می کند با یاد آن نماز نشسته ،شکسته است آقای ما اذان به اذان گریه می کند اشکی نمانده...خون شده چشمان مضطرش دارد ز داغ مادرشان گریه می کند آن چادری که پشت در خانه سوخته در سینه اش گرفته بر آن گریه می کند گویا صدای اوست که پیچیده در فلک دارد برای قد کمان گریه می کند...... این غم کجا برم که تو را مردها زدند..... گریه کنید امام زمان گریه می کند @raziolhossein
پروانه سوخت در دل شعله...، پری نداشت فرجام عشق عاقبت بهتری نداشت ایمان به بازگشت تو کمرنگ‌تر شده این شهر مثل قبل به تو باوری نداشت گشتم سراغی از تو بگیرم ولی چه سود جز نرخ نان کسی خبر دیگری نداشت از این به بعد یک‌نفری آه می کِشَم دیگر مگو که داغ تو غم‌پروری نداشت پیرم ولی به درد ظهور تو می خورم شاید کسی برای تو چشم تری نداشت سر را برای آمدنت نذر می کنم شرمنده‌ام ، گدای تو سیم و زری نداشت طوفانِ نفس ، قایق روح مرا شکست کشتیِ موج‌‌دیده ی من لنگری نداشت آنقَدر بی ملاحظه ام وقت معصیت!... اصرار بر گناه مرا کافری نداشت من را ببخش ، خادمِ خوبی نبوده ام این روسیاه ظرفیت نوکری نداشت در اوج بی توجهی ام ، دوست دارمت! دلداده ات شبیه به تو دلبری نداشت بیچاره می شدیم اگر فاطمه نبود سَرخورده بود کودک اگر مادری نداشت کیفی نداشت عالم اگر که نجف نبود لطفی نداشت خِلقَت اگر حیدری نداشت فریاد می زنم دمِ ایوان طلا : عــلــی! طعم مِی ضریح تو را ساغری نداشت آشفته ام ، علاج دلم خاک کربلاست شهری که پادشاه شریفش سری نداشت . . آقا تو را قسم به پناهِ علی ، بیا یاسی که تاب حمله‌ی زجر‌آوری نداشت با ضربه‌‌ی لگد دو سه تا دنده خُرد شد... دیگر مدار اهل کسا محوری نداشت @raziolhossein
آمد محرّم علی و ماه فاطمه آتش گرفته جان تو از آه فاطمه با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نيام بازآی خون فاطمه خونخواه فاطمه بازآی تا تو روضه بخوانی برايمان با هاى هایِ گريه‌ی جانکاه فاطمه بی‌شک سه ماه خوانده تو را با دو چشم تر بالای قبر محسن شش‌ماهه، فاطمه آه از ميان آن در و ديوار شد شروع بعد از نبی، سلوک إلى الله فاطمه پشت در و کنار بقيع و به روی نی معنا شده‌ست سرِّ فديناه فاطمه محشر، به پاست روضه‌ی مولای بی‌کفن پيراهنی‌ست کهنه به همراه فاطمه دارد به روی دست، دو دست قلم شده دستی که در مقام شفاعت علم شده @raziolhossein
آه دلم به آینه زنگار می‌‌زند پیراهن وصال، تنش زار می‌‌زند عمرم، جوانی‌ام، همه خرج گناه شد این گریه‌ها زیان مرا جار می‌‌زند دیگر چرا اجل؟ به خدا که همین فراق عکس مرا به سینۀ دیوار می‌‌زند حالم شبیه حال بد مجرمی‌ست که سیلی نخورده دست به اقرار می‌‌زند چون ورشکسته‌ای شده‌ام که به هستی‌اش چوب حراج از سر اجبار می‌‌زند بر روی من حساب نکن جمعۀ ظهور سنگت به سینه، نوکر غم‌خوار می‌‌زند خون هزار عاشق این شهر پای توست خال لب تو دست به کشتار می‌‌زند با اینکه رو به قبله شدم، دل‌خوشم هنوز گاهی سری طبیب به بیمار می‌‌زند شرمنده‌ام نمرده‌ام از رنج روضه‌ها خیلی بد است، کارگر از کار می‌‌زند لعنت به نانجیب مدینه که بی‌هوا سیلی به پابه ماه عزادار می‌‌زند چون روز روشن است از امروز کوچه‌اش فردا سه‌ساله را سر بازار می‌‌زند پنجاه سال بعد به اسم سه‌شعبه‌ای مسمار را به چشم علمدار می‌‌زند @raziolhossein
دریاب این حال بد دنیای ما را بی تو گرفته دلهره دل های ما را ای کاش هر کس هم نشینت هست امشب خالی کند در محضر تو جای ما را هستیم کمتر یاد تو چون که گرفته بار گناه و معصیت تقوای ما را بی خود به دنبال کس دیگر نباشید کم دارد این عالم فقط آقای ما را یک روز می آید که این عالم ببیند بین الطلوعین شب یلدای ما را ممنونم از این قدر لطفت باز کردی در روضه های فاطمیه پای ما را @raziolhossein
مانند ابری که نمِ باران ندارد مَن ؛ خشکسالیِ دلم پایان ندارد دیروز خیلی گریه‌کردن را بلد بود چشمم توانِ قبل را الآن ندارد من با فراقَت دائماً سرگرم هستم این بی‌نوا کاری به این و آن ندارد دست از سر من برنمی دارد غمِ تو داغت رهایَم می کند؟!..، امکان ندارد! بیماری عُشّاق ، زخمی لاعلاج است دردی که هرگز نسخه‌ی درمان ندارد عُمر زلیخا پای یوسف رفت بر باد عاشق‌شدن جز باختن تاوان ندارد راهِ وصالِ یار دشوار است قطعاً این مقصد اصلاً جاده ای آسان ندارد من مطمئن هستم که نان شُبهه خورده هرکس به برگشتِ تو اطمینان ندارد هر بار بد کردیم..،تو گردن گرفتی اما به لطف تو کسی اذعان ندارد باید برای این همه اندوهِ تو مُرد باید برایت مُرد..،دور از جان ندارد! دارد اَجَل سر می رسد..،پس کِی میایی! چشم‌انتظارت فرصتی چندان ندارد محتاج احسان توام..، بر من نگاهی فرزند ، بی بابا سر و سامان ندارد جانِ همان‌ پهلو‌شکسته..،زود برگرد جانِ گلی که روح در گلدان ندارد . . طوری لگد زد..،میخ در پهلو فرو رفت... نامردِ بی غیرت مگر وجدان ندارد! در اوج تنهایی ، صدف از دُر جدا شد مادر به غیر از فِضّه پشتیبان ندارد @raziolhossein
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم این صدای ناله زهراست می آید به گوش از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم خون محسن می‌چکد از آن درِ آتش زده خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم دید تا طشت پر ازخونِ حسن را خواهرش گفت با چشمان گوهر بار أَینَ المُنتَقِم نیزه داران آنقدَر بر پیکر اکبر زدند شد تنش مانند نیزه زار أَینَ المُنتَقِم با عمود آهنین افتاد آخر بر زمین با سر آن سر لشکر و سردار أَینَ المُنتَقِم خون اصغر را که می پاشید سمت آسمان گفت جدّت با دل خونبار أَینَ المُنتَقِم کرد با خون دلش مویِ سفیدش را خضاب بین مقتل سیدالاحرار أَینَ المُنتَقِم در میان قتلگه که دست و پا میزد حسین در حرم شد کار زینب زار أَینَ المُنتَقِم از حرم تا قتلگه میزد صدا (أَینَ الحسین) تا تنش را دید میزد زار أَینَ المُنتَقِم زجر ملعون دختر از قافله جا مانده را می‌کشد با زجر روی خار أَینَ المُنتقم زینبی که سایه اش را چشم نامحرم ندید شد تماشایی سرِ بازار أَینَ المُنتَقِم @raziolhossein
دوباره گرد یتیمی نشسته بر مویت و رود رود عزا جاری است از رویت به یاد مادرت امشب نشسته میخوانم نماز صبر به محراب طاق ابرویت گمان کنم که شمیم مدینه را دارد اگر به ما رسد امشب نسیمی از کویت دوباره دست گدایی دراز خواهم کرد برای گریه به غم های مادرت سویت شبیه قامت زهرا شکسته است قدت شبیه زانوی مولا خمیده زانویت به یاد زینبی و گیسوی پریشانش اگر دوباره پریشان شده است گیسویت برو مدینه و از مرتضی بپرس چه شد که رفت نیمه شب از آشیان پرستویت @raziolhossein
داغی به دلش ز ضرب سيلی ست علی بیش از همه مشتاق فرج کیست علی در پیش مزار فاطمه با حسنین مشغول دعا برای مهدیست علی @raziolhossein
اشک را از چشمه‌سارِ دیده‌‌ی تر می کِشم دارم از اندوه تو آهِ مکرر می کشم من به تلخی فراقت سخت عادت کرده ام جام زهرِ دوری‌ات را شب به شب سر می کشم خیمه‌ات را در بیابان‌ها تصور می کنم چادر تنهایی ات را بین دفتر می کشم بارها این شهر را گشتم ، کسی فکر تو نیست بار عشقت را خودم بی یار و یاور می کشم نَفْسِ من راه تَنَفُّس‌کردنم را بسته است هرچه دارم می کشم از این ستمگر می کشم معصیت مانندِ من پشت کسی را تا نکرد در جوانی رنج پیری را فراتر می کشم روح تو از دست سهل‌انگاری‌ام آزار دید روی قلبت با همین اعمال ، خنجر می کشم غالباً سردرگمی‌هایم به هیئت می رسند منت ارباب‌ها را مثل نوکر می کشم آرزو دارم ببینم خطبه‌خوانی تو را در خیالاتم تو را بالای منبر می کشم مستمند مهربانی تواَم ، رَدَّم مکن... کاسه‌ی خالی خود را تا دمِ در می کشم اوج خوشحالی من لمس نوازش‌های توست سر که بگذارم به روی شانه ات ، پر می کشم هر زمان بد می شوم ، زهرا درستم می کند در گرفتاری خودم را سمت مادر می کشم حسرت لب‌ های من خرمای نخل مرتضی‌ست سفره‌ام را در میان باغِ حیدر می کشم من خدا را در شبستان نجف حس می کنم رو به ایوانِ طلا الـلّـهُ اکـبـر می کشم کُشته ی عشق حسینم ، کربلا دفنم کنید لااقل بر روی نعشم خاک دلبر می کشم جانِ بانویی که گیر افتاد پشت در ، بیا... داغ او را در دلم تا روز محشر می کشم . . قنفذِ بی چشم و رو می گفت: ای زهرا ! ببین با طنابم پهلوانِ جنگ خیبر می کشم @raziolhossein
اگرچه دوست، ندیده گرفته اعمالم همان گدای خطاکار و غرق اِشکالم وصال یار چه دارد که در فراقش نیست؟ کجاست حالِ خوش من؟ ... هنوز بدحالم گلایه از قفسِ نفس می کنم تا صبح نمی برد به هوایش مرا دو تا بالم به دام حیله ی خناس ها گرفتارم کشیده مکر شروران، مرا به چنگالم کسی به تاجرِ خسران زده نمی خندد گناه کردم و آتش زدم به اموالم اگرچه غربت من را کسی نفهمیده ... اگرچه نیست کسی یار من در این عالم ... سلام من به همه نوکران آقایم که وقت روضه می آیند باز دنبالم یکی کمک بکند، مادری زمین خورده زمان ذکر مصیبت که می رسد، لالم برای دست ورم کرده اش، دلم خون است بیاد درد قنوتش هنوز می نالم لباس یاس، تن لاله را نمی پوشاند بیاد بسترِ خونی، مریضْ احوالم چهل نفر به زنی باردار، لطمه زدند نگفته بی خبر از آن هجوم و جنجالم صدای میخ در آمد، صدای زهرا نه! کنار شعله ی آن در، به فکر گودالم فدای آنکه فرو رفت نیزه در دهنش برای پیرهنی، پاره پاره شد بدنش @raziolhossein
زیر هجوم درد شکسته ست قامتم تقدیر من غم است،چه تلخ است قسمتم کاری نمی‌کنم به تو نزدیک‌تر‌ شوم انگار من بدون حضور‌ تو راحتم طیّ‌ طریق من به نیازم رسیدن است تو‌ گریه میکنی به من و من به حاجتم ای غایب از نظر تو‌ حضورت همیشگی ست بیچاره من..منی که گرفتار غیبتم چشمم به التماس دعای بقیه بود نعمت تو هستی و پی کفران نعمتم این آبروی عاریه ای ماندگار نیست با سیلی گناه شده سرخ صورتم دست‌ مرا بگیر و دخیل حسین کن من بی حسین گم شده ام،آخر خطم این روزها که شال عزا بسته ای به ‌دوش رخصت اگر‌ دهید شریک مصیبتم این بوی دود از طرف خانه علیست! آقا نمی‌کنید به این‌روضه دعوتم؟ این روزها که شاه نجف گریه میکند لبریز یاعلی شده ساعت به ساعتم @raziolhossein
دستان علی ز کینه بسته است بیا از دست غم زمانه خسته است بیا حالا که شده روضه ی زهرا... برگرد حالا که دل حسن شکسته است بیا @raziolhossein
با گریه مانوسم نه یک ماه و دو ماهی شد گریه ام باب فیوضات الهی هر روز و شب کارم سلامِ برحسین است با این امیدی که کنی سویم نگاهی من بار ها دیدم که با یک قطره ی اشک با آبرو گردید ، عبدِ رو سیاهی شرمنده ام یک عمر قلبت را شکستم در زندگی ام نیست روزِ بی گناهی اصلاً محبت های تو بد عادتم کرد تنبیه کن این بی ادب را گاه گاهی دردِ دلم را جز شما با که بگویم تنها تو هستی که برایم تکیه گاهی پایانِ کارم گشته و رویت ندیدم واکن ز قلبم رو به سوی خویش راهی آقا قسم بر صورت نیلیِ مادر آن چهره ای که دارد از سیلی گواهی آقا قسم بر خانه ای آتش گرفته آنجا که پشت در به پا شد قتلگاهی ای انتقامِ کشته ی مسمار بر گدر جانِ گرفتارِ در و دیوار برگرد @raziolhossein
در انتظار تو چشمم هميشه بارانيست وبی تو حال وهوای دلم چه طوفانيست بيا که  خیری از این زندگی نمی بینم كه لحظه لحظه ی عمرم پراز پريشانيست هوای خيمه ی قلبم بدون تو سرد است بهار،پيش دوچشمم شب زمستانيست زجاده ای که گذركرده ای مسافرعشق ببين كه جای قدمهای تو چه نورانیست درون سينه ی من پر ز آه تب دارست حديث غيبت تو بين سينه زندانيست دعای ندبه ی هر صبح جمعه ام آقا به قصد آمدنت خانه ام به مهمانيست دوباره روضه ی زهرا و غربت حیدر بياو روضه بخوان بزم مرثیه خوانيست خدا زیاد کند اشک چشم های مرا چراکه فاطمیّه روضه هاش طوفانیست @raziolhossein
بيا كه گنبد خضراست ديده بر راهت بيا كه حيدر تنهاست ديده بر راهت چقدر منتظران تو بي صدا رفتند نگاه مضطرب ماست ديده بر راهت به هر ديار عزادار مادرند همه بيا كه عترت طاهاست ديده بر راهت قسم به خاك نشسته به چادر مادر سكوتِ غربتِ دنياست ديده بر راهت هنوز نالة مادر به گوش مي آيد ببين كه حضرت زهراست ديده بر راهت ميان كوچه به دنبال گوشواره حسن شهيد سيلي اعداست ديده بر راهت كنار بستر غرق به خون مادرتان هنوز زينب كبراست ديده بر راهت ميانِ گوديِ مقتل حسين افتاده هنوز زير لگدهاست ديده بر راهت به ناله هاي بُنَيَّ كنار آن گودال زني كه غرقِ تماشاست ، ديده بر راهت نشسته بي ادبي رويِ سينة ماهش ببين كه مادرت آنجاست ديده بر راهت زمان كشتن لب تشنه آب مي خوردند لباس هاي تنش را يكي يكي بُردند @raziolhossein
سپیده سر زده آیا تو بر نمی گردی؟ برای دلخوشی ما تو بر نمی گردی؟ ببین که خشک شده صحن آبی چشمم تمام وسعت دریا تو بر نمی گردی؟ همیشه حسرت و تنهایی و غم و دوری شده َست قسمت من تا تو برنمی گردی ز بس که طول کشیده زمان آمدنت چه بدگمان شده دنیا تو بر نمی گردی تمام ثانیه های شب تو پرسیدند ... طلوع روشن فردا تو بر نمی گردی؟ اگر قسم بدهم بر دعای نیمه شبِ قنوت خسته ی زهرا تو برنمی گردی اگر شبی وسط روضه ام بخوانم از دودست حضرت سقّا تو بر نمی گردی نشسته ام همه ی شب به راه آمدنت سپیده سر زده حالا؛ تو بر نمیگردی؟ @raziolhossein
حق‌را به بزرگی‌حجج بایدخواند یااینکه‌ به صاحب‌مهج بایدخواند تا منتقم فاطمه آید از راه عجل لولیک الفرج باید خواند @raziolhossein
صاحب عزای حضرت خیر النسا، بیا ای بانی شکسته دل روضه ها، بیا درد فراق تو به خدا می کشد مرا رحمی نما به حال دل این گدا، بیا از بس به هجر روی تو عادت نموده ایم دل می رود به سمت گناه و خطا، بیا ما در میان بحر گنه غوطه می خوریم آقا نجاتمان بده از این بلا، بیا مشغول خویش و بندۀ دینار و درهمیم فکری به حال نوکر زهرا نما، بیا لطف تو بوده گریه کن مادرت شدیم ای سفره دار واسعۀ هل اتا، بیا ای آخرین نگار دل آرای فاطمه آقای من! برای رضای خدا، بیا آقا به حقّ چادر خاکی مادرت آقا به حقّ داغ دل مرتضی، بیا @raziolhossein