#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
از غم یار سرشک مژه دریا کردند
دل من خون،چو دل زینب کبرا کردند
این شنیدم که ابوالفضل من از پا افتاد
یوسف فاطمه را بی کس و تنها کردند
این شنیدم که همان ها که به تو تیر زدند
تا که خوردی به زمین،نیزه مهیا کردند
این شنیدم که تو رفتی و پس از رفتن تو
کودکان در وسط خیمه خدایا کردند
باورم نیست که از نیزه زمین خورد سرت
و ز پهلو سر نیزه سر تو جا کردند
باورم نیست که با بودن تو عباسم
زینبم را سر بازار تماشا کردند
شیر من باد حلال همه فرزندانم
که سر و جان به فدای گل طاها کردند
اشک میریزم اگر در غم طفلانم نیست
اشک ریزم که چه با یوسف زهرا کردند
نه فقط بر بدنش زخم روی زخم زدند
نیزه را در بدن زخمی او تا کردند
گر که مضمون جدیدی است به طبع شایق
نظر لطف بر او حیدر و زهرا کردند
#محمود_اسدی_شایق
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
گر چه جز ظلم بر تو دیده نشد
گل یاست به تیغ چیده نشد
بین شعله دوید ناموست
گیسوی دخترت کشیده نشد
میخ بر سینه ای نزَد آسیب
ناله ی همسرت شنیده نشد
سر برهنه به کوچه ات بردند
ولی از تن سرت بریده نشد
پشت مرکب تو را کشاند عدو
پهلویت ازسنان دریده نشد
تیغ بر قتل تو کشید ولی
خون ز لبهای تو چکیده نشد
شکر حق خواهر عزادارت
بین نامحرمان خمیده نشد
#محمود_اسدی_شایق
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
در این مدینه هیچ به جز غم خبر نبود
از غصه سوخت دل ولی چون جگر نبود
از بس که آب گشته تنم از جفای خصم
باقی زجسمِ من اثری غیر سر نبود
صد شکر،گرچه خانه ام آتش گرفته است
ناموس من به خانه دگر پشت در نبود
اطفال من چو جوجه،همه لرزه بر بدن
امّا یکی از آنهمه بشکسته پر نبود
با دست بسته برد مرا دشمنم ولی
در بین کوچه خواهر من دربدر نبود
تیع ستم کشید به رویم عدو ولی
دیگر سخن ز چوب و سر و طشت زر نبود
#محمود_اسدی_شایق
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
اومدی تو از سفر بالاخره
حرف بزن تا بشنوم صدای تو
حالا که زحمه لبات وانمیشه
من میگم درد دلامو برای تو
من سه سالمه ولی توو این سفر
مثل چل ساله ها قدّم خمیده
سربریده باتو سربسته میگم
دیگه از دنیا یتیمت بریده
کاشکی عمه جای حنجرت بابا
بوسه میزد پشت هم به گردنت
آخه این چه طرز سر بریدنه
معلومه توو قتلگاه بد زدنت
یادته که سر میذاشتم روو سینت
یادته توو آغوشت میخوابیدم
توی گودال ، به جای سرم بابا
انگاری جا چکمه ی شمرو دیدم
شنیدم رو خاک کشیدن تنتو
تو خبر داری کشیدن موهامو
هربلایی هم میخواد سرم بیاد
ولی بازمیگم که میخوام بابامو
#محمود_اسدی_شایق
@raziolhossein
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن
#حضرت_عبدالله
زبان حال روی نیزه با علی اصغر
از توو آغوش عمو جون
منو بردن سوی نیزه
تا چشامو باز کردم
جای من شد روی نیزه
با کی درد دل کنم من
درد من بجز گله نیست
پایین نیزه رو دیدم
کسی غیر از حرمله نیست
با کی هم صحبت بشم من
عمه زینب که اسیر شد
به رقیه چشمدوختم
سه سالشه اما پیر شد
عمو عباسم روی نی
به سکینه حواسش هست
نمیدونم چرا گاهی
روی نیزه چشاشو بست
همه غمها به دلم ریخت
یابن زهرا دل دونیمم
بیا سمت نیزه ی من
آخه من بچه یتیمم
چند تا نیزه اون طرف تر
روی نی برادرم بود
کسی نیست دور و برمن
کاشکی اینجا پدرم بود
یه دفه توو اون شلوغی
که همه جا بود پر از دود
سر شیرخواره رو دیدم
روبروی سر من بود
علی اصغر کجا بودی
دیدی دستامو بریدن؟
ای پسر عمو ندیدی
گلوی منم دریدن
راستی اصغر رد اون تیر
روی حلقوم تو مونده
حرمله چجور تو رو زد
منو که خیلی سوزونده
علی جون از تو چه پنهون
هنوزم گلوم میسوزه
ولی می دونم که بیشتر
حنجر عموم میسوزه
من سه شعبه خوردم امّا
گلوی بابات سنان خورد
نمی خوام برنجی اما
صد دفه توو قتلگاه مُرد
حق میدم که ساکتی تو
خسته تر هستی ز خسته
راه حنجرت رو نیزه
معلومه بدجوری بسته
#محمود_اسدی_شایق
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
دلم از هجر برادر چکنم ریخت به هم
همه ی هستی ام آخر چکنم ریخت به هم
اهل قم شان مرا خوب نگه داشته اند
دل ولی از غم دلبر چکنم ریخت به هم
فاطمه هستم و سیلی به رخ من نزدند
جگرم از غم حیدر چکنم ریخت به هم
وای زینب وسط شعله ز دل آه کشید
پشت در،صورت مادر چکنم ریخت به هم
میخ،در سینه فرو رفت ولی پهلوی او
از شکاف در و خنجر چکنم ریخت به هم
اهل قم بر سر بازار نبردند مرا
قلبم از غارت معجر چکنم ریخت به هم
دل شب گوشه ی ویرانه چه غوغایی شد
حرم از گریه دختر چکنم ریخت به هم
#محمود_اسدی_شایق
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
از غم یار سرشک مژه دریا کردند
دل من خون،چو دل زینب کبرا کردند
این شنیدم که ابوالفضل من از پا افتاد
یوسف فاطمه را بی کس و تنها کردند
این شنیدم که همان ها که به تو تیر زدند
تا که خوردی به زمین،نیزه مهیا کردند
این شنیدم که تو رفتی و پس از رفتن تو
کودکان در وسط خیمه خدایا کردند
باورم نیست که از نیزه زمین خورد سرت
و ز پهلو سر نیزه سر تو جا کردند
باورم نیست که با بودن تو عباسم
زینبم را سر بازار تماشا کردند
شیر من باد حلال همه فرزندانم
که سر و جان به فدای گل طاها کردند
اشک میریزم اگر در غم طفلانم نیست
اشک ریزم که چه با یوسف زهرا کردند
نه فقط بر بدنش زخم روی زخم زدند
نیزه را در بدن زخمی او تا کردند
گر که مضمون جدیدی است به طبع شایق
نظر لطف بر او حیدر و زهرا کردند
#محمود_اسدی_شایق
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
گر چه جز ظلم بر تو دیده نشد
گل یاست به تیغ چیده نشد
بین شعله دوید ناموست
گیسوی دخترت کشیده نشد
میخ بر سینه ای نزَد آسیب
ناله ی همسرت شنیده نشد
سر برهنه به کوچه ات بردند
ولی از تن سرت بریده نشد
پشت مرکب تو را کشاند عدو
پهلویت ازسنان دریده نشد
تیغ بر قتل تو کشید ولی
خون ز لبهای تو چکیده نشد
شکر حق خواهر عزادارت
بین نامحرمان خمیده نشد
#محمود_اسدی_شایق
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
در این مدینه هیچ به جز غم خبر نبود
از غصه سوخت دل ولی چون جگر نبود
از بس که آب گشته تنم از جفای خصم
باقی زجسمِ من اثری غیر سر نبود
صد شکر،گرچه خانه ام آتش گرفته است
ناموس من به خانه دگر پشت در نبود
اطفال من چو جوجه،همه لرزه بر بدن
امّا یکی از آنهمه بشکسته پر نبود
با دست بسته برد مرا دشمنم ولی
در بین کوچه خواهر من دربدر نبود
تیع ستم کشید به رویم عدو ولی
دیگر سخن ز چوب و سر و طشت زر نبود
#محمود_اسدی_شایق
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
از غم یار سرشک مژه دریا کردند
دل من خون،چو دل زینب کبرا کردند
این شنیدم که ابوالفضل من از پا افتاد
یوسف فاطمه را بی کس و تنها کردند
این شنیدم که همان ها که به تو تیر زدند
تا که خوردی به زمین،نیزه مهیا کردند
این شنیدم که تو رفتی و پس از رفتن تو
کودکان در وسط خیمه خدایا کردند
باورم نیست که از نیزه زمین خورد سرت
و ز پهلو سر نیزه سر تو جا کردند
باورم نیست که با بودن تو عباسم
زینبم را سر بازار تماشا کردند
شیر من باد حلال همه فرزندانم
که سر و جان به فدای گل طاها کردند
اشک میریزم اگر در غم طفلانم نیست
اشک ریزم که چه با یوسف زهرا کردند
نه فقط بر بدنش زخم روی زخم زدند
نیزه را در بدن زخمی او تا کردند
گر که مضمون جدیدی است به طبع شایق
نظر لطف بر او حیدر و زهرا کردند
#محمود_اسدی_شایق
@raziolhossein