#امام_باقر_شهادت
دلی شکسته و چشمی ز گریه، تر دارم
گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم
اگرچه ماه محرم خزان شدم اما
همیشه چند دهه روضه در صفر دارم
همه ز مرگ پدر ارث می برند ومن
بساط گریه ام ارثی ست کز پدر دارم
هشام! زخم دلم که برای حالا نیست
من از غروب دهم زخم بر جگر دارم
زمانه دست ز قلب شکسته ام بردار
من از بریدن رأسش خودم خبر دارم
به یاد ساقی لب تشنه امام شهید
میان قاب دلم عکسی از قمر دارم
اگرچه قصه من مال سال ها پیش است
همیشه یک سر بر نیزه در نظر دارم
غروب کرببلا زخمهای سختی داشت
ولی ز شام بلا زخم بیشتر دارم!
از اینکه بودم و اصغر ز نیزه می افتاد
غرور له شده و آه شعله ور دارم
دلم گرفته از اینکه نشد درآن ایام
ز روی دست رقیه طناب بردارم
#مهدی_نظری
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
باقر علم مصطفا هستم
وارث حلم انبیا هستم
ساکن عرش کبریا هستم
از اهالی کربلا هستم
سینه اماز غم و بلا چاک است
سنگ روی مزار من خاک است
نورم از نور حضرت زهراست
پدرمن شفیع روز جزاست
عشق من در تمامی دلهاست
جدمن آفتاب عاشوراست
سینه ام مملو از تب عشق است
مکتبم چونکه مکتب عشق است
قطره قطره شبیه بارانم
من امام حدیث و قرآنم
ازهمان کودکی پریشانم
بسکه باگریه روضه میخوانم
اشک جاری و سوزو گریه منم
چونکه همبازی رقیه منم
همه خاطرات من درد است
زندگی و حیات من درد است
دفترم که دوات من درد است
تاقیامت بساط من درد است
آفتاب غمم غروب نداشت
عمرمن لحظه های خوب نداشت
من خودم مشک پاره را دیدم
گلوی شیرخواره رادیدم
غارت گاهواره را دیدم
تن روی قناره را دیدم
اربا اربای اکبر آبم کرد
زخم پهلوی او کبابم کرد
علم افتاد و عمه جان افتاد
ناگهان دیدم آسمان افتاد
تازیانه به جانمان افتاد
روی جسم همه نشان افتاد
قسمتم زخم خار صحرا شد
روی عمه شبیه زهرا شد
می شود نیزه دیدو اشکنریخت؟
روی مقتل رسید و اشک نریخت؟
میشود دل برید و اشک نریخت؟
از گلو بوسه چید و اشک نریخت؟
دیدم از تل تنی که لرزان شد
وقتی افتاد نیزه باران شد
من خودم قتل شاه را دیدم
خیمه بی سپاه را دیدم
عمه بی پناه را دیدم
من خودم قتلگاه رادیدم
پدرمرا اسیر تب دیدم
روزهارا تمام، شب دیدم
گریه های رباب را دیدم
ناقه بی رکاب رادیدم
کل بزم شراب رادیدم
محمل بی حجاب رادیدم
دردلم زخمهای دشنام است
قاتل من خرابه شام است
روی دست گلی سربابا
دختری مثل مادر بابا
پای اوبود منبر بابا
سربه اوگفت دختر بابا
می برم باخودم تورابابا
چشم خود را ببند با بابا
#مهدی_نظری
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
برای بار غمت سوگوار باید شد
تمام عمر از این غصه زار باید شد
برای خضرشدن در کنارصحن تو با
غلام و نوکر تو همجوار باید شد
نوشته اند برای زیارت زهرا
بسوی مرقد تو رهسپار باید شد
برای مثل سلیمان شدن فقط بی بی
به روی فرش حریمت سوار باید شد
برای اینکه امام رضا مرا بخرد
ز داغ روضه ات ابر بهار باید شد
ندیدی آخر کاری برادر خود را
از این مصیبت تو غصه دار باید شد
نوشته اند: کریمه، به مصحف نامت
به شوق دانه رسیدم دوباره بربامت
تو آمدی و همه آمدند دیدن تو
بهار شد همه جا با تب رسیدن تو
شبیه خیمه و گودال کربلا که نبود
کریمه،پشت امام رضا دویدن تو
اگرچه از نفس افتادی و شدی پرپر
ولی نبود چو زینب نفس بریدن تو
تو آمدی و در این شهر دلسپرده کسی
به تازیانه نیامد برای چیدن تو
تو را نبرد کسی بر دهانه بازار
فقط فراق شده علت خمیدن تو
عنان ناقه ی تو دست محرمان بود و
نیامدند برای اسیر دیدن تو
ولی زسینه ی زینب زبانه بالا رفت
به هرکجا که رسید تازیانه بالا رفت
سه ساله دخترکی زیر دست و پا افتاد
به روی گونه ی این تک ستاره جا افتاد
هزار مرتبه جای همه کتک زدنش
هزار مرتبه از ناقه بی هوا افتاد
به تازیانه کتک خورد و پاشد از جایش
ولی دو مرتبه با ضربه های پا افتاد
زمین که خورد سه ساله کنار او عمه
به یاد صحنه گودال کربلا افتاد
کنار دیده درخون نشسته اش صد بار
سر عموی رشیدش ز نیزه ها افتاد
شبی که گم شد و آن زجر رفت دنبالش
به روی ناقه روان بود و بی صدا افتاد
ولی به عمه پر از بوی فاطمه برگشت
به سوی قافله زخمی تراز همه برگشت
#مهدی_نظری
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
تا که سائل میرسد بر در خجالت میکشد
چون که دیگر نیست آب آور خجالت میکشد
تا که او را فاطمه در خانه مینامید علی
زینبش میدید از حیدر خجالت میکشد
مادری کرده برای زینب اما باز هم
تا صدایش می کند مادر خجالت میکشد
کاروان آمد مدینه چون که عباسی ندید
دید پاشیده شده لشگر خجالت میکشد
مادر ساقی دشت کربلا با این مقام
از علی و آل او دیگر خجالت میکشد
مادر ماه است اما کاروان را دیده و
از نبود چند تا اختر خجالت میکشد
اینقدر حرف از دو دست بستۀ زینب نزن
حضرت ام البنبن بدتر خجالت میکشد
صحبت از مشک و علم شد باز هم ام البنین
رو گرفته با دو چشم تر خجالت میکشد
گاه از روی سکینه گاه از زینب ولی
بیشتر از مادر اصغر خجالت میکشد
چار تا اولاد داده حضرت ام الادب
باز از اولاد پیغمبر خجالت میکشد
#مهدی_نظری
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
قسمت این بود که تو محرم حیدر باشی
به علی مونس و هم خانه و همسر باشی
قسمت این بود که در زندگی مشترکت
به عزیزان دل فاطمه مادر باشی
آفرین بر تو که هنگام ورودت گفتی
آمدی خادمۀ خانه کوثر باشی
قسمت این بود که در بین تمامی زنان
تو فقط صاحب یک ماه و سه اختر باشی
قمرت یک نفره لشگر انصار خداست
پس عجب نیست که تو مادر لشگر باشی
خاک این خانه تو را قبلۀ حاجات کند
متعجب نشو گر شافع محشر باشی
غم این خانه زیاد است زیاد است زیاد
سعی کن مرهم زخم دل دختر باشی
این یتیمان همه به واژۀ در حساس اند
نکند در بزنند و تو پس در باشی
چار تا بچه این خانه همه مادری اند
نکند تب بکنی گوشۀ بستر باشی
سعی کن بیشتر از زینب و کلثوم و حسن
فاطمه دور و بر این شه بی سر باشی
سعی کن ثانیه ای تشنه نماند این گل
یار این سوخته دل تا دم آخر باشی
#مهدی_نظری
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
عمری برای داغ زهرا گریه کردی
هرنیمه شب همپای مولا گریه کردی
درپای تو خاک بقیع ازاشک گل شد
وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی
اول برای زینب و داغ حسینش
بعدش برای دست سقا گریه کردی
یکبار دیدی که رباب از حال رفته
صدبار مثل موج دریا گریه کردی
دیدی رقیه نیست جای اوسکینه
هربارکه میگفت بابا گریه کردی
خوب است که شام غریبان راندیدی
باروضه های خارصحراگریه کردی
حرف سه شعبه آمدوازحال رفتی
دیدی کسی می افتد از پا گریه کردی
گرم عزای بچه های خود نبودی
باگریه های زینب اما گریه کردی
تشت طلاو خیزران را که ندیدی
ابری شدی با حرف زنها گریه کردی
حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد
لطمه زدی هی صورتت را گریه کردی
بی بی نبودی موی دختر بچه ها سوخت
قد تمام سینه زنها گریه کردی
#مهدی_نظری
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
باز هم شهر نبی معدن اسرار شده
غنچه ای با برکت هدیه به گلزار شده
باز هم نام علی بر لب آقا گل کرد
باز هم حضرت ارباب پسر دار شده
روزۀ ماه رجب به که به آقا چسبید
تا سحر مست از این لحظۀ دیدار شده
غنچۀ ناز رباب است به قدری زیباست
چقدر گل که به پاس قدمش خار شده
بسکه نورانیت از چهره او می بارد
بی سبب نیست که هر آینه ای تار شده
سفرۀ حیدریونِ رجب امشب پهن است
در دهش سیزده انگار که تکرار شده
پسر حیدری یوسف زهرا آمد
آخرین حیدر ارباب به دنیا آمد
این قبیله همه شان لایق پیغمبری اند
همه مستند ولی مست می کوثری اند
اسمشان مثل علی صولتشان مثل علی
فرصت جنگ بیافتد همه شان حیدری اند
غیرت الله جهانند علی های حسین
مثل بابا همه جا پیش همه مادری اند
سن مهم نیست دراین قوم همه میدانند
در روایتگری دین همه شان منبری اند
علیِ اکبر و اوسط خودشان محشری اند
ولی انگار که مست علی آخری اند
علی اصغر دل این چند علی را برده
روی پیشانی او بوسۀ زینب خورده
هیبت چهره اش ازبس که به مولا رفته
با نگاهش غم و درد از دل بابا رفته
بی سبب نیست رقیه علمی آورده
چونکه بی واسطه بازوش به سقا رفته
نوه حیدر و زهراست در این شکی نیست
در ملاحت به علی اکبر لیلا رفته
اختر و ماه در آغوش هم اند آنجا که
از سردوش شه علقمه بالا رفته
چقدر پاقدم این پسر با برکت
نامۀ شخص گرفتار به امضا رفته
عمه اسفند میارد نخورد چشم علی
فکر زینب طرف محسن زهرا رفته
دل بی بی طرف باغ جنان پر می زد
جای محسن چقدر بوسه به اصغر می زد
این دو شش ماهه یکی باده یکی ساغر شد
علت مستی شیعه ز می کوثر شد
یکی از عشق فدای حرم حیدر شد
یکی از عشق فدای پدر بی سر شد
یکی از بغض و عداوت به علی٬خونین شد
یکی از بغض حسین ابن علی پر پر شد
یکی از ضربه مسمار به جانان پیوست
یکی از تیر سه پر کشته بی حنجر شد
آن یکی آیه مظلومیت زهرا شد
این یکی سوره مظلومیت حیدر شد
آن یکی آبروی دشمن حیدر را برد
این یکی کشته بی غیرتی لشگر شد
این دو شش ماهه شفیعان قیامت هستند
این دو شش ماهه دو اسباب شفاعت هستند
#مهدی_نظری
@raziolhossein
#امام_زمان_ولادت
امشب بهشت را به تماشا گذاشتند
امشب نمک به سفره ی دنیا گذاشتند
امشب به روی دامن نرجس از آسمان
ماهی به نام مهدی زهرا گذاشتند
امشب به خانه ی حسن عسکری برو
چون راه را برای همه وا گذاشتند
از بس که آمدند پی دستبوسی اش
از بس زیاد دل روی دل جا گذاشتند!
یوسف ببین که آخر صف ایستاده است
او را برای نوبت فردا گذاشتند
لیلا صفات ها همه مجنون صفت شدند
از عشق، سر به دامن صحرا گذاشتند
امشب پدر به خال پسر بوسه می زند
کعبه به روی سنگ حجر بوسه می زند
از یک طرف شبیه نبی با ملاحت است
از یک طرف شبیه علی با عطوفت است
از یک طرف چو مادر سادات غرق نور
از یک طرف شبیه حسن با صلابت است
با این همه صفات جمال و جلالی اش
درسی که از حسین گرفته شجاعت است
چشمش غضب ز حضرت عباس دارد و
ابروی این پسر خودِ تیغ ولایت است
مثل علی اکبر ارباب قد رشید
مانند عمه زینب خود با ابهت است
دست توسل همه انبیا به اوست
از بس که کار دست کریمش کرامت است
طاووس جنت آمده زیباتر از همه
آقای آسمانی و آقاتر از همه
او می رسد که عدل علی را به پا کند
درد طبیب های جهان را دوا کند
او می رسد که تربت مادر عیان شود
بعد از مدینه روی به کرببلا کند
دارم به روز آمدنش فکر می کنم
وقتی برای فاطمه گنبد بنا کند
عیسی مسیح می رسد از قلب آسمان
تا این که در نماز به او اقتدا کند
بر کعبه تکیه می زند و قصد کرده است
با صوت حیدری همه مان را صدا کند
ای کاش روز آمدنش بین آن همه
ما را خودش برای سپاهش سوا کند
چون صاحب صفات جلالی حیدر است
او لایق عماعه ی سبز پیمبر است
آقای من تمامی جان ها به دست توست
رمز عروج عالم بالا به دست توست
ای وارث تمام ذوات مقدسه
باران و رود و چشمه و دریا به دست توست
ما غصه ی بهشت خدا را نمی خوریم
وقتی کلید جنت الاعلی به دست توست
پرونده ی قبولی ما را رقم بزن
مهر قبول و جوهر و امضا به دست توست
هرگز زمین نخورده عَلَم یابن العسکری
روز ظهور پرچم سقا به دست توست
تعجیل کن که فاطمه چشم انتظار توست
چون انتقام حضرت زهرا به دست توست
تو می رسی و ارض و سما می شود بلند
در زیر پات عرش خدا می شود بلند
ماندم چگونه نام شما را صدا کنم
ماندم چگونه روی به سوی شما کنم
چندی ست جمکران، دل ما را نبرده ای
تا این که در نماز برایت دعا کنم
کارم بدون تو همه دم معصیت شده
من در گناه هم نشد از تو حیا کنم
شرمنده ام که نوکر خوبی نبوده ام
آقا نشد که دِین خودم را ادا کنم
شرمنده ام به جای دعای سلامتی
روزی هزار بار به قلبت جفا کنم
با حال معصیت به خدا می شود مگر
شب های جمعه رو به سوی کربلا کنم
برگرد و مردهْ دل من را حیات بخش
برگرد و جان بده به دلم ای نجات بخش...
#مهدی_نظری
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همان که روضه اش آتش به جان ما میزد
میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد
تمام حاجت او انتقام سیلی بود...
....از آن که مادرشان را به کوچه ها میزد
صدای ناله ی او: آه سوختم ،جگرم
شراره ها به دل حضرت رضا میزد
صدای هلهله و تشنگی و کاسه آب
گریز روضه او را به کربلا میزد
دلش گرفت برای کسی که در گودال
عدو به پیکر او نیزه بی هوا میزد
همین که چشم به هم میگذاشت او می دید
که روی نیزه سر شیر خواره را میزد
همان که سر شاه را جدا کرده
سه ساله را طرفی برده و جدا میزد
برای اینکه نبیند دوباره این ها را
میان حجره غریبانه دست و پا میزد
#مهدی_نظری
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
آنقدر آلوده ام که بار خفت می کشم
باخودم این درد را تا بی نهایت می کشم
بسکه گریه کرده ای از دیدن پرونده ام
هرکجا نام تو می آید خجالت می کشم
تا نگاه مهربانت قسمت من هم شود
لحظه لحظه از دوتا چشم تو منت می کشم
جای تو بانفس اماره رفاقت کرده ام
هرچه دارم می کشم ازاین رفاقت می کشم
می شود گاهی نگاهی هم به حال من کنی!!!
هرچه باشد من درِ این خانه زحمت می کشم
باهمه آلودگی هرطور ممکن که شده
هرشب جمعه خودم را سمت هیئت می کشم
می روم یک گوشه ای در روضه هق هق می کنم
آخرش در روضه های کربلا دق می کنم
#مهدی_نظری
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
دلی شکسته و چشمی ز گریه، تر دارم
گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم
اگرچه ماه محرم خزان شدم اما
همیشه چند دهه روضه در صفر دارم
همه ز مرگ پدر ارث می برند ومن
بساط گریه ام ارثی ست کز پدر دارم
هشام! زخم دلم که برای حالا نیست
من از غروب دهم زخم بر جگر دارم
زمانه دست ز قلب شکسته ام بردار
من از بریدن رأسش خودم خبر دارم
به یاد ساقی لب تشنه امام شهید
میان قاب دلم عکسی از قمر دارم
اگرچه قصه من مال سال ها پیش است
همیشه یک سر بر نیزه در نظر دارم
غروب کرببلا زخمهای سختی داشت
ولی ز شام بلا زخم بیشتر دارم!
از اینکه بودم و اصغر ز نیزه می افتاد
غرور له شده و آه شعله ور دارم
دلم گرفته از اینکه نشد درآن ایام
ز روی دست رقیه طناب بردارم
#مهدی_نظری
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
باقر علم مصطفا هستم
وارث حلم انبیا هستم
ساکن عرش کبریا هستم
از اهالی کربلا هستم
سینه اماز غم و بلا چاک است
سنگ روی مزار من خاک است
نورم از نور حضرت زهراست
پدرمن شفیع روز جزاست
عشق من در تمامی دلهاست
جدمن آفتاب عاشوراست
سینه ام مملو از تب عشق است
مکتبم چونکه مکتب عشق است
قطره قطره شبیه بارانم
من امام حدیث و قرآنم
ازهمان کودکی پریشانم
بسکه باگریه روضه میخوانم
اشک جاری و سوزو گریه منم
چونکه همبازی رقیه منم
همه خاطرات من درد است
زندگی و حیات من درد است
دفترم که دوات من درد است
تاقیامت بساط من درد است
آفتاب غمم غروب نداشت
عمرمن لحظه های خوب نداشت
من خودم مشک پاره را دیدم
گلوی شیرخواره رادیدم
غارت گاهواره را دیدم
تن روی قناره را دیدم
اربا اربای اکبر آبم کرد
زخم پهلوی او کبابم کرد
علم افتاد و عمه جان افتاد
ناگهان دیدم آسمان افتاد
تازیانه به جانمان افتاد
روی جسم همه نشان افتاد
قسمتم زخم خار صحرا شد
روی عمه شبیه زهرا شد
می شود نیزه دیدو اشکنریخت؟
روی مقتل رسید و اشک نریخت؟
میشود دل برید و اشک نریخت؟
از گلو بوسه چید و اشک نریخت؟
دیدم از تل تنی که لرزان شد
وقتی افتاد نیزه باران شد
من خودم قتل شاه را دیدم
خیمه بی سپاه را دیدم
عمه بی پناه را دیدم
من خودم قتلگاه رادیدم
پدرمرا اسیر تب دیدم
روزهارا تمام، شب دیدم
گریه های رباب را دیدم
ناقه بی رکاب رادیدم
کل بزم شراب رادیدم
محمل بی حجاب رادیدم
دردلم زخمهای دشنام است
قاتل من خرابه شام است
روی دست گلی سربابا
دختری مثل مادر بابا
پای اوبود منبر بابا
سربه اوگفت دختر بابا
می برم باخودم تورابابا
چشم خود را ببند با بابا
#مهدی_نظری
@raziolhossein