#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوص
#دوبیتی
دلم باید پُر از منظومه باشد
به یاد خواهری مظلومه باشد
زیارت میشود مخصوصه وقتی؛
به نام ِ حضرت معصومه باشد!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امام_رضا_شهادت
میرسد روی لبم آهسته جان یأبن الشبیب
در وجودم آتشی دارم نهان یأبن الشبیب
نا ندارم! با تو دارم در خیالم گفتگو
با نگاهی نیمه باز و نیمه جان یأبن الشبیب
زهرِ در انگور جانکاه است و از فرطِ عطش
شعله ور شد هم دهانم، هم زبان یأبن الشبیب
دستهایم را که برمیداشت روز و شب قنوت
ناتوان؛ افتاده از کار آنچنان یأبن الشبیب
با دو پایِ سرد و لرزان بیهوا خوردم زمین
حال و روزِ احتضارم شد عیان یأبن الشبیب
روی خاکِ حجره مثل مار می پیچم به خود
بود جسمَم کاش زیر آسمان یأبن الشبیب
بود جسمم کاش خنجر خورده؛ زیر آفتاب
جانِ من از جدّ عطشانم بخوان یأبن الشبیب
بیقرارم از غمش! باید پریشان جان دهَم
از غم ِ آن پیکرِ نیزه-نشان یأبن الشبیب
از غم ِ سنگی که محکم خورد بر پیشانی اش
از هجوم ِ نعل ها بر استخوان یأبن الشبیب
از تنِ عریان که شد خونِ قفا بر آن کفن
از عقیقِ سرخِ دستِ ساربان یأبن الشبیب
از طناب و دستهایِ عمه زینب(س)وای...نه...
از غروب و غربتِ وقتِ اذان یأبن الشبیب
جان سپردم! از نفس انداخت بیطاقت مرا-
روضهٔ بزم یزید و خيزران یأبن الشبیب!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
آن روزهایِ شعله ور یادم نرفته
دستان تبدارِ پدر یادم نرفته
دریا همان نزدیکی اما تشنه بودیم
بیتابی و چشمانِ تر یادم نرفته
شش ماهه را تیر سه شعبه بُرد با خود
داغِ عجیب ِ این خبر یادم نرفته
گهواره را بردند بعدِ گوشواره
هول و وَلایِ دور و بر یادم نرفته
افتاد خیمه دستِ یک عدّه حرامی
آن لحظهٔ پر دردسر یادم نرفته
بعد از جسارت ها اسارت ها کشیدیم
یک تکه نانِ مختصر یادم نرفته
یکریز در آغوش عمه بغض کردیم
زخم زبانِ رهگذر یادم نرفته
یک گوشه خوابید و صدایش درنیامد
اشک رقیه تا سحر یادم نرفته
دیدم به عینه روضه ها را پیشِ چشمم
لحظاتِ تلخِ آن سفر یادم نرفته!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
یک عمر داغ کربلا یادش نمیرفت
دلشوره هایِ عمّه را یادش نمیرفت
درس و حدیثش مانعِ روضه نمیشد
برپاییِ بزم عزا یادش نمیرفت
بر دوش ِ دل، بار مصیبت داشت عمری
جان دادن خون خدا یادش نمیرفت
بالاسرِ هر پیکر بر خاک خفته
لبخندِ شمرِ(لع) بی حیا یادش نمیرفت
بردند بی صبرانه بعد از گوشواره-
گهواره را بینِ عبا... یادش نمیرفت
تب داشت بابا! سوخت خیمه! زجر(لع) آمد!
زد تازیانه بیهوا! یادش نمیرفت
هنگام غارت بود و در بین شلوغی...
افتاد زیر دست و پا یادش نمیرفت
لعنت بر آن دستی که هجده نیزه آورد
سرهای روی نیزه ها یادش نمیرفت
کنج خرابه...زیر نور ماه...آرام...
شب-گریه هایِ بیصدا یادش نمیرفت
¤
در کنج حجره، داشت جان میداد امّا
کهنه حصیر و بوریا یادش نمیرفت!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_غدیر
#غدیریام
#دوبیتی_علوی
جوابم شد بلي، ألحمدلله
برایم شد «ولی» ألحمدلله
به دستور خداوند و پیمبر
امامم شد علی ألحمدلله!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_مدح
#دوبیتی
به دستم جز ولایت مشعلی نیست
که جز حیدر امام اوّلی نیست
بخوان قرانِ ناطق را که والله...
امیرالمومنینی جز علی نیست
#م_عاطفی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_ولادت
در نام رقيه فاطمه پنهان است
از اين دو يكي جان و يكي جانان است
در روي كبود اين دو پيداست خدا
آيينه بزرگ و كوچكش يكسان است
#سید_رضا_موید
......
از کودکی اش فاضله و عالمه بود
چون شیرزن قبیله بی واهمه بود
بر بوسهی عمه بر جمالش سوگند
از بدو تولدش خودش فاطمه بود
#جواد_حیدری
......
ای چهره ات از نور نجابت گلگون
زد بوسه به دستان تو چرخ گردون
افتاده گره به کارمان! کاری کن...
زهرایِ حسین ؛ یارقیه خاتون!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امام_حسین_شهادت
#عاشورا #گودال
آنکه یک عمر است با غیرت نگهدار من است
رویِ خاک افتاده اما باز غمخوارِ من است
بعد مادر، بعد بابا، سالها بعد از حسن
رازدارم بوده و آری کَس و کارِ من است
سنگ را انداختند و خونِ پیشانی او
آتشم زد! باعثِ آزارِ بسیارِ من است
با نگاهی سمتِ من بر پیکرش زد نیزه را...
حرمله بیش از همه در فکرِ آزارِ من است
میخورَد هر بار شمشیر از کنار و پشتِ سر
"یا غیاثَ المُستغیثین" ذکرِ هر بارِ من است
کارِ شمرِ بی حیا آغاز شد در قتلگاه
رویِ تل بر سینه و بر سر زدن کارِ من است
ای فدایِ این برادر که میانِ خاک و خون
چشم هایِ نیمه بازش محوِ دیدارِ من است
ای تمام ِ نیزه ها، ای سنگهایِ بی حیا
این که زیر دست و پا افتاده سالارِ من است
پُر شد از زخم و جراحت؛ جای-جایِ پیکرش
در همین احوال هم حتی هوادارِ من است
آه این صیدِ به خون خفته پناهِ زینب است
این حسینِ تشنه لب عمریست دلدارِ من است
پیش چشم دیگران؛ نامرد! عریانش نکن
غارتِ پیراهنش اندوهِ سرشارِ من است!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امام_رضا_شهادت
عبا را بر سرش انداخت و کمکم قدم برداشت
زمین زیر قدمهایِ غریبش رنگ غم برداشت
علی-موسی الرضا -جانم زمانِ احتضارش بود
عزایش دلخوشی را از همه دور و برم برداشت
تنش در آتش ِ تب سوخت و لعنت به زهری که
به جانش رخنه کرد و فکرِ نیرنگ و ستم برداشت
الهی بشکند دستِ همان نامردِ پستی که
برای میزبانی جای شربت؛ جام ِ سَم برداشت
به زحمت؛ دست-بر دیوار، مظلومانه وارد شد
تمام حجره را عطرِ خوش ِ لطف و کرَم برداشت
أباصلت آمد و بالا سرش با گریه زانو زد
عرق را از سر و رویِ امام محترم برداشت
نگاهش بود سمت کربلا و با لبِ تشنه
لبانش ذکرِ "یا جداه" در هر بازدم برداشت
چکید اشکش به یادِ آن غریبی که به رویِ خاک
دلش هر ثانیه دلشورهٔ اهلِ حرم برداشت!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
پریشان خاطر و قامت کمان بود
برای داغِ بابا روضه خوان بود
بمیرم! قاتل جانِ سکینه
صدایِ ضربه های خیزران بود!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امام_عسکری_شهادت
خورشید سوخت از غم و فردا یتیم شد
چشم و چراغِ نوح و مسیحا یتیم شد
زهری گرفت، از حسنِ عسکری نفس
صاحب-عزایِ روضهٔ بابا یتیم شد
بالا سرش به گریه نشست و عزا گرفت
بابایِ با محبتِ تنها یتیم شد
پشت و پناهِ منجیِ عالم شهید شد
تنها نه سامرا...همه-دنیا یتیم شد
ای جمکران سیاه بپوش و به سر بزن
آمد خبر که مهدیِ زهرا یتیم شد
گریه کنان امام زمان ؛ بیکس و غریب
زد بی پناه؛ خیمه به صحرا...یتیم شد...
بیتابی اش شروع شد از پنج سالگی
آقایِ غایب از نظرِ ما یتیم شد!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امام_عسکری_شهادت
#دوبیتی
لبان تشنه اش وقتی تکان خورد
عطش برحنجر و براستخوان خورد
به لبهای تو ظرف آب ميخورد
لبِ ارباب چوب خیزران خورد!
#م_عاطفی
@raziolhossein