#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
بنویسید به دیوان اباعبدالله
که منم واله و حیران اباعبدالله
بنویسید که من وقف حسین و حسنم
هستیم هدیه به چشمان اباعبدالله
بنویسید کنار لقب ام بنین
یکی از جمله کنیزان اباعبدالله
چهارتا شیرپسر بهرعلی آوردم
همگی گوش بفرمان اباعبدالله
به پسرها همه گفتم که منم خادمه اش
وشمایید غلامان اباعبدالله
شیرمن بهرشما بادحلال بااین شرط
همه جا جان شما...جان اباعبدالله
پسرآورده ام اصلا که کنم قربانی
پسرانم همه قربان اباعبدالله
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
من و کنیزی آل عبا خدا را شکر
من و حریم ولی خدا خدا را شکر
کنیز فاطمه بودن چه عزتی دارد
من و عنایت خیر النسا خدا را شکر
مرا به رخصت زینب خدا پناهم داد
که با حسین شدم آشنا خدا را شکر
خدا نوشت شوم مادر حسین و حسن
کشید آخر کارم کجا خدا را شکر
خدا نوشت که من مادر اباالفضلم
که او شود به حسینم فدا خدا را شکر
شوند جمله پسرهای من غلام حسین
کنند نوکری مجتبی خدا را شکر
عزیز فاطمه! زینب! بیا در آغوشم
بیا به دامن مادر بیا خدا را شکر
نویدِ پورِ علمدار داده مولایم
برای یاری کرب و بلا خدا را شکر
برای روز علمداری اش دعا بکنیم
که هست آبروی خیمه ها خدا را شکر
شنیده ام که دو دستش ز تن جدا گردد
به تیر و نیزه شود مبتلا خدا را شکر
شنیده ام که به صورت فتد زمین بی دست
مگر که خیمه بماند بجا خدا را شکر
شنیده ام زتعصب پس از شهادت هم
سری برآورد از نیزه ها خدا را شکر
شنیده ام که حسین از قفا شود بی سر
و اهل کوفه کنند از جفا خدا را شکر
شنیده ام که لباس اسیری ات بر تن
کُنی کنارِ تنِ سر جدا خدا را شکر
شنیده ام که شود پاره پاره معجرها
حجاب کس نشود بر ملا خدا را شکر
پس از گذشت اسارت که از سفر آیی
سپاهِ خصم در آید ز پا خدا را شکر
#محمود_ژوليده
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
اگر چه جز غم دلبر ندارد
اگر چه جز دو چشم تر ندارد
به زیر لب نوایش این چنین است
حسین بن علی مادر ندارد
#علی_سلطانی
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
ای همسر سردار جهان، مادر عباس
وی دامـن تـو مهـد ادب پـرور عباس
در بیت علـی آمده! هـمسنگر عباس
خوانده است تو را مادر خود خواهر عباس
امالشهـدا ، فاطمه ی دوم حیدر
هم فاطمه ی دوم و هم زینب دیگر
تو چشمه ی فیض از نفس پنج امامی
تو فاطمه ی بیت شـه عـرش مقـامی
تو همسر تنهـا وصـی خیرالانامی
تو مـادر والا گهـر خـون و قیامی
جوشـد ادب و فضـل ز آیات کلامت
پیوسته ز هفتاد و دو تن باد سلامت
شک نیست به این رتبه که حیدر به تو نازد
زینب کـه بـود عصمـت داور به تو نازد
تـا روز جــزا آل پیمبــر بــه تـو نازد
عبـاس تـو در عـرصه ی محشر به تو نازد
کی مثل تو ای خاک رهت هم سر و هم جان
یک روزه دهد چـار پسر در ره جانان؟
ای سوخته در شعلـه ی مصباح هدایت
ای مادر جود و کرم و فضل و عنایت
خشنـود ز رفتـار تـو زهـرای ولایت
جان همه خوبان جهـان باد فـدایت!
با آن همه قدر و شرف و جاه و عزیزی
کـردی بـه بنـیفاطمـه اظهـار کنیزی
عون تـو شـده در صف عـاشور فدایی
عثمان تو بگرفت ز خون رنگ خدایی
تا دادن جـان، جعفر تو بود ولایی
عباس تو از روز ازل کـربوبـلایی
چون حرمت زهرا به تو شد واجب عینی
گشتنـد عزیـزان تـو هرچار، حسینی
تـو ام بنینـی نــه! تـو امالشهـدایی
پیوسته به ثاراللَه و از خویش جدایی
دلباختـه ی جلـوه ی مصبــاح هــدایی
بیش از پسران گریه کنِ خون خدایی
ای بوسه ی خورشید به خاک کف پایت
حق است کند فاطمه پیوسته دعایت
دادی بـه ره شمـس ولا چـار قمـر را
دور پسـر فاطمــه گـردانـده پسـر را
در ماتمشان ریخته بس اشک بصر را
آتـش زده از گریه دل اهـل نظـر را
از بس که در امواج بلا یار حسینی
بـا داغ پسرهـات عــزادار حسینی
یک روزه به دل داغ روی داغ تو دیدی
چون فاطمه یـا فاطمه از غصه خمیدی
بر گرد همـان چـار مزاری که کشیدی
از داغ حسینبـنعلـی جامـه دریـدی
با آن کـه دلت خون ز غم چار جوان بود
چشمت به حسینبنعلی اشکفشان بود
بـا داغ چهـار اختــر تابنده جبینت
گفتـی کــه نخـوانند دگر امبنینت
آتش نزند کس به دل زار و حزینت
ای لشکر ماتم به یسـار و به یمینت
خون خوردی و نالیدی و از پای فتادی
تـا جـان بـه سـر گریه ی پیوسته نهادی
روزی که تو رفتی و جهان غرق عزا بود
تابـوت تـو بـر دوش عزیـزان خدا بود
با داغ تو خـون بـر جگر اهـل ولا بود
عباس تو ای مـادر عبـاس! کجا بود؟
ای کاش که چون عون، کنارت پسری بود
از جعفر و عثمـان عزیـزت خبری بود
ای قبله ی دل تـربت بیشمـع و چـراغت
ای داغ پس از داغ دوبـاره روی داغـت
ای چارگل خفته به خون، حاصل باغت
باشـد کـه بیایـم بـه مدینه به سراغت
با آن که شدم زائر بیصبر و قرارت
نگذاشت عدو گل بفشانم به مزارت
یا فاطمه خون دلـم از دیـده روان است
قبر تو عیان است عیان است عیان است
چشم همـه بـر تربت پاکت نگران است
آن فاطمه قبرش ز چه از خلق نهان است؟
از اشک، مگـر خاک بقیع تو بشویم
آن تربت پنهان شده را بلکه بجویم
هرچند که خون جگرت بود روانه
دیگـر بدنت دفـن نگـردید شبانه
بر بازوی و پهلـوت ندیدنـد نشانه
ای کوه غم چار جوانت روی شانه
بر «میثم» دل سوخته کن اشک، عنایت
تا خـون دل خـویش کنـد وقف عزایت
#غلامرضا_سازگار
@Raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
پاس ادبم بود که حق معتبرم کرد
خاک در زهرا شدم و تاج سرم کرد
من لایق این رتبه نبودم ولی از لطف
بر همسری شیر خدا مفتخرم کرد
شرمنده زینب شدم از خادمی خویش
او خواند مرا مادر و شرمنده ترم کرد
تا چار پسر داشتم و بود اباالفضل
میخورد به من قبطه هر آنکس نظرم کرد
زین بعد نخوانید دگر ام بنینم
من ام بنینم که فلک بی پسرم کرد
گفتند جدا شد زبدن دست رشیدش
بی دستی عباس چنین خون جگرم کرد
گفتند که بستند سرِ نیزه سرش را
یارب مگر آن ضربه چها با قمرم کرد
از خجلت سقای حرم پیر شدم من
داغ لب عطشان حسین پیرترم کرد
من در عوض فاطمه گریم به حسینش
در علقمه کو گریه برای پسرم کرد
#عبدالحسین
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#مربع_ترکیب
من کیم روح ادب روح وفا روح یقینم
من کیم خدمتگزار هل اتی و یاو سینم
همسر خورشید هستم مادر ماه زمینم
من کیم من جانشین دخت ختم المرسلینم
من کیم یار وفادار امیر المؤمنینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
سینهای از عشق زهرا و علی سرشار دارم
افتخار همسری با حیدر کرار دارم
هر چه دارم عزت و تمکین از این دربار دارم
روی دامن چار گل از گلبن ایثار دارم
من کیم من پایبوس حضرت حق الیقینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
در میان خانه زهرا حیات از سر گرفتم
کودکان نازنینش را چو جان در برگرفتم
با کنیزی علی تا عرش اعلا پر گرفتم
غیر حیدر از همه عالم دگر دل برگرفتم
با عزیزان دل زهرای اطهر همنشینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
من کیم امّالبنین امّالادب امّالوفایم
زینب کبری به خانه میزند مادر صدایم
حضرت زهرا به جنت میکند هر شب دعایم
بعد زهرا محرم راز علی مرتضایم
دستبوس حضرت مولا امیر المؤمنینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
ذات یزدان بر دل من شور داد احساس داده
شوهری چون حیدر کرار خیرالنّاس داده
چار گل نه بلکه یک باغ بهشت از یاس داده
اهل عالم حق به من از مرحمت عبّاس داده
من به ثارالله با شیران خود یار و معینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
حضرت حق ماه را در دامن من پروریده
ماه از پیشانی عبّاس من هر شب دمیده
گوید این حیدر بود عبّاس من را هر که دیده
هیچ کس ماهی چنان ماه بنیهاشم ندیده
مادر عباس هستم بانوی نور آفرینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
کردهام مبهوت خود تا حشر ایثار و وفا را
من بلی گفتم همان روز ازل قالوا بلا را
بردهام با نام عباسم دل اهل ولا را
سالها بردم به شانه درد و داغ کربلا را
تا قیامت مُهر ایثار و وفا نقش جبینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
مادر بابالحوائج هستم و روی دعایم
هیچ کس با دست خالی برنگردد از سرایم
من به عباسم قسم روز جزا فکر شمایم
شیر زن هستم ولی سر تا به پا شرم و حیایم
تا قیامت باب حاجات است نام دلنشینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
نوگلی دارم که بر شاه نجف نور دو عین است
تا صف محشر امید و دستگیر عالمین است
ماه آلهاشم اما رشک شمس مشرقین است
اهل عالم حضرت عباس من بابالحسین است
خلق میآرند حاجت از یسار و از یمینم
من کنیز خانهی شیر خدا امّالبنینم
دارم عباسی که با جانش خریدار حسین است
در کنار علقمه ساقی زوّار حسین است
نام او در کربلا گرمی بازار حسین است
کربلا نه روز محشر هم علمدار حسین است
فخرم این بس مادر عباس بیمثل و قرینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
همسری کردم امیرالمؤمنین نور جلی را
مادری کردم دو وجه الله اعظم دو ولی را
پروراندم روی دامن شیر میدان یلی را
دوست دارم سینهزنهای حسین ابن علی را
من حسینیون عالم را هوادار و معینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
روز اول کامدم در خانهی پر نور مولا
صورتم بگذاشتم بر پای فرزندان زهرا
گفتم ای خاک کف پای شما عرش معلاّ
من قدم نگذاشتم اینجا شوم مادر شما را
من در این درگه فقط خدمتگزاری میگزینم
من کنیز خانهی شیر خدا امّالبنینم
بر در بیت الولا یاد فراق یار کردم
سوختم وقتی نظر بر آن در و دیوار کردم
گریه از سوز درون بر سینه و مسمار کردم
با دل غمدیده یاد از آتش و گلزار کردم
من به یاد بانوی پهلو شکستهدل غمینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
روز عاشورا گلستان مرا در خون کشیدند
دست عباس علمدار مرا از تن بریدند
با سه شعبه تیر چشم نازنینش را دریدند
من شنیدم تا علی افتاد سویش میدویدند
فرق عباس و عمود ای وای بر قلب حزینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
سالها کنج بقیع آه از درون دل کشیدم
بعد عباسم دگر دل از حیات خود بریدم
حیفت دیگر آن جمال بیمثالش را ندیدم
من نبودم کربلا از بانویم زینب شنیدم
شد جدا از تن دو دست یادگار نازنینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
تا نفس دارم ز هجران عزیزان اشکبارم
از غم عباس نه بهر حسینم بیقرارم
بر روی خاک بقیع با سوز دل سر میگذارم
ناله و اشک بصر گردیده شمع شام تارم
خاک غمبار بقیع مأنوس آه آتشینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
گریه کردم بر حسینم چونکه او یاور ندارد
در کنار پیکر صد پارهاش مادر ندارد
من بمیرم یوسف زهرا به پیکر سر ندارد
وای من گویند او انگشت و انگشتر ندارد
تا قیامت از غم داغ حسینم دل غمینم
من کنیز خانه شیر خدا امّالبنینم
#محمد_علی_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
روزي که پا به عرش معلا گذاشتي!
بر هر چه داشت نقش تو را پا گذاشتي
در هيئت کنيزي اولاد فاطمه :
اينگونه پا به خانه مولا گذاشتي
مي ريخت از نگاه تو احساس مادري
مرهم به زخم زينب کبري گذاشتي
"مولا صدا بزن ،نه برادر !
حسين را..."
اين جمله را تو بر لب سقا گذاشتي
در کربلا براي دل سنگ کوفيان
چار آينه به رسم تماشا گذاشتي
با تو بقيع داغ دلش تازه شد که تو
پا جای پاي غربت زهرا گذاشتي
پيش از تو نوحه، شور حماسي نمي گرفت
رسم خوشي ست آنچه که بر جا گذاشتي
از خوان نوحه خواني تو آب مي خورد
چشمان خيس ما که بر آن پا گذاشتي
#سیدجواد_میرصفی
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
ای شده محرم به ولای ولی
فاطمۀ دوّم بیت علی
اختر تابندۀ برج ادب
شیر زن خیل زنان عرب
امّ بنین امّ ادب امّ نور
چشم بد از قدر و جلال تو دور
اختر تابندۀ برج شرف
همسر ارزندۀ شاه نجف
یار علی مادر صدق و صفا
مرّوج مکتب عشق و وفا
باغ گل یاس، سلامٌ علیک
مادر عبّاس، سلامٌ علیک
فخر تمام شهدا کیست تو
شیر زن شیر خدا کیست تو
معرفتت زبانزد عالم است
هر چه بگویند به وصفت کم است
مقاوم و صابر و آزاده ای
چار پسر بهر علی زاده ای
چار پسر نه، چار قرص قمر
چار ستاره چار نور بصر
ای به علی پس از وفات بتول
همچو خدیجه در سرای رسول
درود بر سه سرو بستان تو
بر گل عبّاسی دامان تو
تو گفته ای، ای گل باغ عفاف
با پسر فاطمه شام زفاف
کی همه جا چشم و چراغ همه
منم کنیز مادرت فاطمه
همدم نور احدی فاطمه
عروس بنت اسدی فاطمه
تو بانوی بیت ولی گشته ای
دور حسین ابن علی گشته ای
تا که در آن بیت مقرّب شدی
از دل و جان عاشق زینب شدی
به پاس اخلاق ز گل بهترت
خواند بهین دخت علی، مادرت
حق بتو یک بهشت احساس داد
دسته گلی بنام عبّاس داد
دید چو بر عشق ادب قائمت
داد خدا ماه بنی هاشمت
حق به تو در بیت ولا راه داد
تا بتو سه ستاره یک ماه داد
ماه تو از ماه فلک خوبتر
پیش علی از همه محبوب تر
ستارگانت همه خورشید نور
چشم بد از جمالشان باد دور
سزد که ناموس خدا خوانمت
مادر کلّ شهدا خوانمت
در بغلت بود گل یاس تو
یعنی قندانۀ عبّاس تو
بود چو خورشید رخش منجلی
خواستی دهی به دست علی
مشام تو شنید بوی حسین
چشم تو افتاده به روی حسین
فدایی خون خدا خواندیش
دور سر حسین گرداندیش
ای ادب از تو ادب آموخته
به پای مصباح هدی سوخته
دلم گرفته ذکر امّن یجیب
زیارت مدینه ام کن نصیب
که گریم از برای تو در بقیع
به یاد گریه های تو در بقیع
بقیع از اشک تو آید به جوش
صدای گریۀ تو آید بگوش
کرده به داغ چار فرزند صبر
کشیده ای چهار تصویر قبر
اشک مصیبت ز بصر ریختی
به یادشان خون جگر ریختی
چشم تو از بسکه فراوان گریست
به گریۀ تو چشم مروان گریست
تو نالۀ وا ولدا می زدی
اهل مدینه را صدا می زدی
بدین سخن فکند آهت طنین
که کس نگوید به من امّ البنین
منکه دگر امّ بنین نیستم
مادر چار نازنین نیستم
چار گلم ز تیغ پرپر شدند
چار مهم به خون شناور شدند
امّ بنین باغ گل یاس داشت
دسته گلی سرخ چو عبّاس داشت
ای ثمر دل گل احساس من
ساقی اهلبیت عبّاس من
شنیده ام دست تو از تن زدند
به فرق تو عمود آهن زدند
شنیده ام تا که تو رفتی ز دست
پشت حسین ابن علی هم شکست
شنیده ام که جای من فاطمه
به دیدنت آمده در علقمه
شنیده ام شعله به خشمت زدند
شنیده ام تیر به خشمت زدند
شنیده ام سکینه بی تاب بود
جام به کف منتظر آب بود
شنیده ام که دشمنان صف زدند
کنار جسم بی سرت کف زدند
شنیده ام که شد ز شمشیر تیز
پیکر تو چو برگ گل ریز ریز
گریه کنم روز و شب ای نور عین
بهر تو نه بلکه برای حسین
تو در مدینه مادری داشتی
مادر خونین جگری داشتی
اگر که پاره پاره شد پیکرت
بود به دامان برادر سرت
حسین فاطمه برادر نداشت
کشته شد و مثل تو مادر نداشت
تو را فراق اشجع النّاس کشت
داغ حسین و داغ عبّاس کشت
جز غم و اندوه و فغانت نبود
حیف که آن چار جوانت نبود
تا که بگریند برایت همه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
سلام بر اشک تو یا فاطمه
جزای تو اجر تو با فاطمه
گریه تو به جز عبادت نبود
وفات تو کم از شهادت نبود
داغ تو یک شرارۀ نار بود
برای اهلبیت دشوار بود
مدینه در وفات امّ البنین
ناله اش افکند به گردون طنین
ز ناله و سوز پر آوازه شد
دوباره داغ فاطمه تازه شد
سلام «میثم» به گل یاس تو
به دست و چشم و سر عبّاس تو
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
قسم به گريه ي صاحبْ عزاي أمّ بنين
من آفريده شدم با دعاي أمّ بنين
قسم به كعبه كه از كعبه حُرمتم بيش است
چنان كه سوختم از ماجراي أمّ بنين
شبيه مشك اباالفضل ، ميچكد اشكم
به پاي غربت بي انتهاي أمّ بنين
اگرچه دست ندارد به تن، ز راه كرم
گرفته دست مرا مرتضاي أمّ بنين
به ياد چادر زهراست بالشان خاكي
كبوتران حريم هواي أمّ بنين
شِفا شبيه گدايي كه سخت محتاج است
نشسته بر درِ دارالشفايِ أمّ بنين
ادب به رسم ادب آمده ز سمت فُرات
و سر گذاشته بر خاك پايِ أم بنين
نخورده آب زماني كه روضه ميخوانده
گرفته بوده يقيناً صداي أمّ بنين
براي دفعه ي سوّم شكسته زينب را
نوا و ناله و واويلتاي أمّ بنين
سه سال سوخت بياد سه ساله و پدرش
فداي آن همه مهر و وفاي أمّ بنين
حسين دست اباالفضل را كه مي آورد
رباب سينه زد آن دم به جاي أمّ بنين
خميده بود زماني كه عزم رفتن داشت
شبيه فاطمه قد رساي أمّ بنين
مكان گريه براي حسين اگر حرم است
مگو بقيع بگو كربلاي أمّ بنين
به جان دست قلم ، در جزا نمي سوزد
دلي كه سوخته در نينواي أمّ بنين
پس از ظهور اگر آمدم مدينه ! رفيق
قرارمان دمِ ايوان طلايِ أمّ بنين...
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
قدم اگر خمید، فدای سر حسین
جانم به لب رسید، فدای سر حسین
ام البنین سابق این شهر عاقبت
شد مادر شهید، فدای سر حسین
یک چند وقتی است در این شهر هیچ کس
لبخند من ندید، فدای سر حسین
هر جملۀ بشیر مرا پیر کرده است
مویم شده سفید، فدای سر حسین
گلچین چهار تا گل گلخانۀ مرا
چه وحشیانه چید، فدای سر حسین
هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها
اشکم به رخ چکید، فدای سر حسین
هر شب به یاد تشنگی کودک رباب
خواب از سرم پرید، فدای سر حسین
عباس پاسبان حرم شد به جای من
دستش اگر برید، فدای سر حسین
گویند جا شده به مزار محقری
آن قامت رشید، فدای سر حسین
#محمدحسین_رحیمیان
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
گمان مکن پسرت ناتنیبرادر بود
قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود
منال ام بنین و ببال از عباس
تو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود
سقوط قلعهی خیبر اگر به نام علیست
فرات، خیبر دیگر؛ یل تو حیدر بود
ز شام تا به سحر دور خیمهها میگشت
که ماه هاشمیان بود و مهرپرور بود
به لرزه بود از او پشت هفتپشت ستم
یل تو یکتنه یک تن نبود، لشگر بود
به جای دست روی چشم خویش تیر گذاشت
ببین که تا به چه حدی مطیع رهبر بود
اگر فتاد روی خاک میشود پرپر
ولی گل تو روی شاخه بود و پرپر بود
#علی_انسانی
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
مثال کوه ایثار و وفا داشت
از اول انس با آل عبا داشت
وجودش بس که سرشار از ادب بود
ز نام فاطمه شرم و حیا داشت
با آه دل شکسته می گفت حسین
محزون و غریب و خسته می گفت حسین
می گفت بشیر از عمود آهن
بغضی به دلش نشسته می گفت حسین
#علی_سلطانی
@raziolhossein