#امام_صادق_شهادت
مزنیدم مبریدم ندهید آزارم
بگذارید عمامه به سرم بگذارم
قبل از آنیکه مرا در بر منصور برید
بگذارید حرم را به کسی بسپارم
پیرمردم پی مرکب ندوانید مرا
نه مرا پای دویدن نه عصایی دارم
بگذار ابن ربیع تا نفسی تازه کنم
بس کن اینقدر نکش بر روی سنگ و خارم
تازیانه بزن اما لب خود باز مکن
نام زهرا مبر اینقدر مده آزارم
به زمین میخورم و ذکر لبم یازهراست
یاد افتادن او بین در و دیوارم
سوخت در شعله در خانه ام و شکر خدا
که نیفتاد در سوخته روی یارم
پیش چشم پسرش مادر ما را می زد
از مغیره به خدا تا به ابد بیزارم
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
#رباعی
خاکستر داغ لالهها گشت بقیع
مأوای عزیزان خدا گشت بقیع
وقتی که جنازۀ تو را آوردند
انگار زمین کربلا گشت بقیع
#عباس_شاه_زیدی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
کسی که عرش و فرش و چرخ ، بوده تحت فرمانش
چه شد که نیمه شب بردند با حال پریشانش
همان بیتی که روز و شب ، ملک در رفت و آمد بود
بدون اذن وارد گشت خصم نامسلمانش
مقامش را نفهمیدند آنهایی که از خانه
به دست بسته می بردند ، مانند اسیرانش
عدویش بی ادب ، دنبال مرکب ، جان به لب ، خسته
یکی دو تا نبود ای وای ، غمهای فراوانش
کسی که بود فرزند خلیل الله ، یاالله
چه مظلومانه از غم سوخت در آتش گلستانش
در آتش ، روی لبهایش ، دم یافاطمه بود و
دوباره زنده می شد داغ مادر پیش چشمانش
چو می رفتند اطفالش ، میان شعله ها هر سو
تداعی شد برایش کربلا و خیمه سوزانش
به یاد دختری که با دو دست کوچکش می زد
به روی شعله ها بلکه ، شود خاموش دامانش
سر و پای برهنه شد روان در کوچه ها ، اما
نزد بوسه به پای او لب خار مغیلانش
چنان از داغ جدش اشک می بارید از چشمش
مدینه کربلایی بود ، از ذکر حسین جانش
به هرجا می شنید آوای طفل شیر خواری را
به یاد حنجر اصغر بهم می ریخت سامانش
اگر بردند او را ، کاخ حمراء در بر منصور
نزد با چوب دیگر میزبان بر لعل مهمانش
فدای آن سری که بود در طشت و یزید دون
به لب می می زد و هی می زد او را پیش طفلانش
#علی_سلطانی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
عمریست زیر منت شیخ الائمه ایم
ما شیعه ایم و امت شیخ الائمه ایم
سرشار از محبت شیخ الائمه ایم
ریزه خور کرامت شیخ الائمه ایم
ما را ولاش سینه زن و بی قرار کرد
بر کشتی نجات حسینی سوار کرد
آقا اگر نبود که آدم نمی شدیم
از دودمان بانوی عالم نمیشدیم
این گونه بی قرار محرم نمی شدیم
دیوانه علامت و پرچم نمی شدیم
او عمر خود گذاشت که عاشق ترین شدیم
خواندیم قال صادق و روضه نشین شدیم
امشب دلم گرفته برای بقیع او
خون گریه می کنم به هوای بقیع او
جان مرا گرفته عزای بقیع او
امشب به یاد حال و هوای بقیع او
در مجلس مصیبت او گریه می کنیم
با فاطمه به غربت او گریه می کنیم
هم ماجرای آن در و دیوار زنده شد
هم ماجرای آتش و مسمار زنده شد
هم بی کسی حیدر کرار زنده شد
هم کینه مغیره و اشرار زنده شد
ابن ربیع مثل مغیره است ، بی حیاست
کارش همیشه طعنه و آزار و ناسزاست
ظالم ، شکست حرمت بیت الحرام را
از کینه برد پای پیاده امام را
آن مرد سالخورده ی والا مقام را
شاه بزرگ زاده با احترام را
او روی اسب و پای پیاده امام دین
در کوچه ها دوباره علی می خورد زمین
واویلتا به کوچه کشیده است ماجراش
خاکی شبیه چادر زهراست جامه هاش
این حلقه های اشک، گرفته ره نگاش
افتاده است لرزه چرا بین دست و پاش
پای پیاده ناله زند ، یاد عمه هاش
این پیرمرد شهر مدینه است کربلاش
شکر خدا که شهر مدینه سنان نداشت
خولی و زجر و حرمله و ساربان نداشت
سیلی برای دختر شیرین زبان نداشت
بزم شراب داشت ولی خیزران نداشت
شکر خدا که در جگرش نیزه ها نرفت
بعد از شهادتش بدنش زیر پا نرفت
#محمد_حسین_رحیمیان
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
اگر چه سخت روز و شب چو ابری زار می گریم
نه از اینکه شدم بی یاور و بی یار می گریم
شده هر صحنه ای از غربتم یادآور یک غم
چو جد خویش مثل حیدر کرار می گریم
اگر چه خانه ام آتش گرفت از کینه،تنها من
به یاد سینه ی صدیقه و مسمار می گریم
به کوچه بد زمین خوردم که زهرا را صدا کردم
به یاد صورتی که خورده بر دیوار می گریم
مرا در کوچه گرداندند یاد شام افتادم
به یاد عمه ام در کوچه و بازار می گریم
شنیدم عمه ام را می زدند و خارجی خواندند
چو او بوده اسیر خنده ی انظار می گریم
کشیده تیغ بر رویم سه بار آن بی حیا و،من
به یاد آن لب و دندان که شد خونبار می گریم
دلم شد غرق خون وقتی که شد جسمم کفن،شائق
بر آن جسمی که دیده زیر نعل آزار می گریم
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
میان آتش نمرود پیکرِ تو نسوخت
شبیهمادرمظلومهات پرِ تو نسوخت
اگرچهاز سر دوشتکشیدهشد؛امّا
هزار شُکر عبای مُطهّرِ تو نسوخت
تو با کهولت سِن،پابرهنه،در دل شب
بهحیرتمدلِخصمِستمگرِ تو نسوخت؟
اگرچه سوختدرِخانهیتو در آتش
هزارشُکردرآنبینهمسرِ تو نسوخت
پیطوافتو شعله به خانه وارد شد
شبیهکعبهولیپایتا سرِ تو نسوخت
اگرچهزهر تورا آب کرد همچون شمع
در آفتاب ولی جسم لاغر تو نسوخت
سهبار تیغ به رویت کشید آن نامرد
ولی ز کُندی خنجر که حنجرِ تو نسوخت
نرفت راس شریف تو بر سرِ نیزه
ازاینطریقدلِخونخواهرِ تو نسوخت
به دست دشمنتو بود بیگمانشَلّاق
ولیبرابر تو پُشتِ دخترِ تو نسوخت
نریختبعدِتوآتشکسیبه فرق سرش
دگرعمامهیمُوسیبنجعفرِ تو نسوخت
هزار مرتبه باقیستجایشُکرش که
از اهلبیتتو یکتن برابرِ تو نسوخت
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
هیاهویی به پا گشت و ، میان شهر طوفان شد
مناجاتت به هم خورد و ، بساط غم فراوان شد
شده تکرار تاریخ و ، نصیب کعبه آتش شد
امان از این مدینه ، باز هم همدست شیطان شد
تو را ترساند از آتش ، فراموشش شده انگار
به عشق خادم ِ درگاه تو آتش گلستان شد**
ندارد شهر زهرایی ، که یار سرورش باشد
دوباره دست بستن شیوه ی دنیا پرستان شد
پیاده ، پا برهنه ، پیر مردی در پی مرکب
تمام عالم بالا ، ازین غصه پریشان شد
نوایت گاه وا اماه بود و ، گاه وا جداه
بگو یاد چه افتادی چرا چشم تو گریان شد
تو را بردند از آن کوچه ای که مادرت افتاد
دلیل روشنی دارد اگر زانوت لرزان شد
چه آورده سرت این روزگار بی مروت ها
چه دردی داشتی آقا ، چرا با زهر درمان شد
میان خانه ای که سوخته تا آخر عمرت
به پا هر روز و هر شب روضه شام غریبان شد
تو گریه می کنی جور دگر این آخر عمری
بر آن جسمی که بی سر شد ، بر آن جسمی که عریان شد
چه می شد گر نبود آن شب میان کربلا زینب
همین که سر جدا شد بی حیایی ها دو چندان شد
**جریان هارون مکی که در تنور رفت
#محمد_حسین_رحیمیان
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
آتش فتنه چه داغی سرِ داغت می ریخت!
سر زده از در و دیوار به باغت می ریخت
خانه ات بی خبر از اشک زلالت می سوخت
چه بگویم!دلِ همسایه به حالت می سوخت
پشت مرکب، چه غریبانه کشاندند تو را
پا برهنه سرِ بازار دواندند تو را
پشت مرکب، رمق اندک پایت افتاد
سرشناس همه ی شهر، عبایت افتاد!
ارثی از مرثیه اش بُردی و گفتی: مادر
وسط کوچه زمین خوردی و گفتی: مادر
هیچ کس بغض تو را، مونس و غمخوار نشد
کربلا، کارِ خدا بود که تکرار نشد
حُرمت مویِ سپید تو شکسته ست، قبول
تو یداللهی و دستان تو بسته ست، قبول
باز هم شکر! به عمامه ی تو دست نخورد
حرف غارت نشد و جامه ی تو دست نخورد
زخمی نیزه ی هر بی سر و پایی نشدی
بی کفن مانده ی گودال بلایی نشدی
باز هم شکر! به خلخال نگین باقی ماند
اهل بیت حَرمت پرده نشین باقی ماند
با دلی سوخته از غصه لبالب نشدند
دخترانت ملأعام معذب نشدند
#وحید_قاسمی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
#رباعی
مائیم و هدایت امام صادق
مدیون روایت امام صادق
ای کاش که در مدینه بودیم همه
در روز شهادت امام صادق
#سیدمحمد_شجاع
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
#رباعی
گلزار بقیع مدفنی را کم داشت
در هجر امام شیعیان ماتم داشت
می ریخت ز تابوت امام صادق
خاکی که مدینه بر سر عالم داشت
@raziolhossein
#یاشیخ_الائمه
به لطف کُرسی درس تو جَعفری شده ام
من از دعای شما بوده "حیدری" شده ام
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
عزیز فاطمه را از حرم کجا بردند
خدا به خیر کند نیمه شب چرا بردند
خدا به خیر کند بی عبا و عمامه
امام ارض و سما را به کوچه ها بردند
پیاده در پی مرکب نفس نفس میزد
دو دست بسته به گردن چو مرتضی بردند
خدا کند که به خانه دوباره برگردد
تمام اهل حرم دست بر دعا بردند
به فاطمه نرسد این خبر ، عزیزش را
میان مجلس منصور بی حیا بردند
ستاده شیخ الائمه نشسته قاتل او
قرار از کف آن حجت خدا بردند
غریب بود و به دادش رسید پیغمبر
همین که دست به شمشیر از جفا بردند
غریب بود ولی بعد از آن جسارتها
به سوی خانه دوباره امام را بردند
به ما بگو که کجا بودی یا رسول الله....
...که حمله بر تن مظلوم کربلا بردند
تن مطهر او بی کفن رها کردند
سر مقدس او را به نیزه ها بردند
هنوز جان به تنش بود برهنه اش کردند
هنوز سر به تنش بود عمامه را بردند
هنوز سوی حرم بود چشم خونینش
هجوم بر حرم آل مصطفی بردند
تمام صورت یک نازدانه پر خون شد
دو گوشواره او را که بی هوا بردند
از آن چه رفت به غارت نداشت شکوه ولی..
به عمه گفت چرا معجر مرا بردند
#عبدالحسین
@raziolhossein