#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند پشت پای آن ها
چشمان جبرائیل حتی گریه می کرد
پائین پای ناقه مریم گریه می کرد
دورِ سر گهواره عیسی گریه می کرد
این است آن داغ عظیمی که برایش
حتّی میان تشت یحیی گریه می کرد
این است زینب بانویی که زیر پایش
زانوی لرزه دار سقا گریه می کرد
بوسید اکبر دست های مادرش را
در زیر چادر ام لیلا گریه می کرد
بر روی دامن مادری در گوش طفلش
آهسته تا می گفت لالا گریه می کرد
یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه
با گفتن بابا، بابا گریه می کرد
در زیر پای محمل مستوره ی عشق
منزل به منزل ریگ صحرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند عالم سینه می زد
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
#علی_اکبر_لطیفیان
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
قصد کرده است از وطن برود
پنجمین رکن پنج تن برود
این حسین است که غریب شده
کاش می شد که با حسن برود
او به هر حال می شود عریان
چه نیازی ست با کفن برود
هر چه کردند جان معجر من
نگذاری که پیرهن برود
قسمت می دهم اجازه نده
شمر با پا روی بدن برود
نگذاری که نیزه کندی
جای پهلوش بر دهن برود
نکند بی حسین برگردی
نکند آبروی من برود
#علی_اکبر_لطیفیان
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
کاش اُفتد به دلش، خواهر خود را نَبَرد
یا اگر بُرد، دگر دختر خود را نبرد
چند روزی نگذشته ست پسردار شده
یارب ای کاش، علی اصغر خود را نبرد
نبوَد نام علی، جُرم کمی درکوفه
میشد ای کاش، علی اکبر خود را نبرد
هست جانها به خطر، بدتر از آن جان خودش
اگر عباس ز جان بهتر خود را نبرد
چه عقیق یَمنی، کاش فقیری میخواست
تا ببخشد شه و انگشتر خود را نبرد
میرود پشت سر لشگر او، عشق ز شهر
مگر او مادر سر لشگر خود را نبرد
فاطمه خواسته هر جا پسرش رفت ، روَد
میتوانست مگر مادر خود را نبرد
#حیدر_توکلی
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
دردل حسینی ها ؛آتشی ز آه افتاد
فاطمه پریشان شد ؛کاروان به راه افتاد
ای حرم خداحافظ
مادرم خداحافظ
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
وقت پرواز رسیده، پر خود را برداشت
زودتر از همه آب آور خود را برداشت
مشکها را که علمدار روی ناقه گذاشت
یا علی گفت و علی اصغر خود را برداشت
بغلش کرد و صدا زد که خدا رحم کند
بر سر دوش عمو دختر خود را برداشت
دور او اهل حرم که همگی جمع شدند
صدقه داد و سپس خواهر خود را برداشت
خواهرش زودتر از پوشیه ها، معجرها
پیرهن بافتهی مادر خود را برداشت
"إن یکادی" بنویسید بلا دور شود
ساربان دید که انگشتر خود را برداشت
بیسبب نیست عبای نبوی را میخواست
شِبه پیغمبر، علی اکبر خود را برداشت
آب پشت سرشان امّ بنین می ریزد
آنقدر سوخت که خاکستر خود را برداشت
#جواد_پرچمی
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
شـب و گریـه و چشـم بیـدار من
به جز غمکسی نیست غمخوار من
غریبانـه تـرک وطن مـیکنم
کسی نیست جز بیکسی یار من
زمین، آسمان، ماه و سیارگان
بنالیـد بـر ایـن شـب تار من
عجب نیست،گر نخلها خون دل
بنوشند از چشم خـونبار من
مدینـه میسّـر نگــردد دگـر
از امشب به خاک تو دیدار من
مدینــه ز داغ جوانـان شود
نـفس شعله در سینۀ زار من
مدینـه ببر دست سوی سما
دعـا کـن بــرای علمدار من
مـن از بهـر محبوب سر میبرم
نه یک سر، که هجده قمر میبرم
مدینـه! رود جـان بـرون از تنـم
چه سخت است از تـو جداگشتنم
مدینـه! امامـی کـه از بهر دوست
گرفته است بر دست خود سر، منم
چنان سینه سازم سپر پیش تیغ
که خـون دلم جوشد از جوشنم
مدینه! به هر سـو که من روکنم
سـرم را جــدا مـیکنند از تنم
پس از دادن سـر بـه غـارت رود
نـه تنهــا زره، بلکــه پیــراهنم
مدینه! به جای گل از ضرب سنگ
شود پر ز خـون جبین، دامـنم
روم تا دهـم تـن به شمشیرهـا
کـه پیمـان یار است بر گردنم
مـدینه! مـن و وصلِ معبود من
به جز کربلا نیست، مقصود من
مدینـه! خداحافظ ای شهـر نور!
غریبانـه امشـب شـدم از تو دور
خدایا بـرون گشتم از شهر وحی
چو موسی که بیرون شد از کوه طور
خوشا آن نسیمی که هر شب کند
ز خـاک تـو و قبـر زهـرا عبـور
ز جـا خیـز مـادر! بیــا همرهم
که رفتم ز خاک تو با سوز و شور
اگـر عـزم دیـدار مـن داشتـی
سـرِ نیـزه، گـودال، کنـج تنور
ز اشکـت بشـو زخمهـای مرا
چـو افتـاد در قتلگاهت عبـور
سرم را نگـه کـن به بالای نی
تنم را ببیـن زیـر سـمِّ ستـور
سلامت کند از سر نی سرم
خداحافظ ای مهربان مادرم!
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
حسين قافله ات نيّتِ سفر دارد
تو ميروي و خدا از دلت خبر دارد
براي بدرقه اُمّ البنين هم آمده است
به جاي مادرتان دست بر كمر دارد
مسيرتان،زياد است و دخترت كوچك
براي دختر تو اين سفر خطر دارد
براي قاسم از اينجا زره ببر آقا
براي پيكر او سنگها شرر دارد
ميان قافله ات جا كه هست با زينب
بگو كه چادر و معجر اضافه بر دارد
بيا حسين عوض كن تو ساربانت را
گمان كنم كه به انگشترت نظر دارد
بيا براي خودت هم كفن بخر آقا
ثواب دارد عزيزم كجا ضرر دارد
#محمد_جواد_پرچمی
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
صدای بانگِ جرس ، کاروان مهیّا شد
دلِ تمام عوالم گرفت و غوغا شد
حسینِ فاطمه راهیِ کربلا شده و...
دو چشمِ زینبِ کبری ، شبیهِ دریا شد
مدینه شهرِ نبی بود ، شهرِ خوبی ها
ولی چه عرصه ی تنگی برای آقا شد
رسید جای بلندی که شهر پیدا بود
نگاه کرد و دلش بی قرارِ زهرا شد
وداع کرد و ، روانه به سوی وادیِ عشق
عزیزِ فاطمه راهیِ کوه و صحرا شد
نگاه کرد به اصغر ، به روی دخترِ خود
دلش شکست و گرفتارِ کارِ دنیا شد
در این میانه ، زنی پشتشان دعا میخواند
نگاهِ امِّ بَنین خیره بر پسرها شد
خدا کند که دوباره حسین برگردد
دعای مادری اش پشتِکارِ سقّا شد
خبر نداشت که گودالِ کربلا روزی ،
سَرِ عبا و عمامه ، چقدر دعوا شد...
#پوریا_باقری
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
کاروان حسین شد راهی
چه شکوهی چه شوکت و جاهی
چه علمدار شاخ شمشادی
پشت خورشید میرود ماهی
به خداوند بی نیاز گدا
دست اینهاست هر چه میخواهی
میدرخشد شکوهِ محملها
صد صدف دور گوهر شاهی
محمل با وقار ای جانم
دور آن ده سوار ای جانم
کاروانی پر از فروغ سحر
پر از ارباب و رعیت و نوکر
فضه هم هست جای خیلی ها
جُون * هم جای جابر و قنبر
کاروانی که شاه آورده
پرِ شهزاده و پر از مادر
همه عاشق تمامشان معشوق
همه دلداده و همه دلبر
بی قرار همند ای جانم
قبلهء عالمند ای جانم
صد ملک پر به راه او میریخت
سوز غربت ز آه او می ریخت
هر قدم بیشتر جلو می رفت
اند اندک سپاه او می ریخت
ابر رحمت رسید وادی طف
نم باران ز ماه او می ریخت
نظرش تا به نینوا افتاد
دلهره از نگاه او می ریخت
قُل أعوذُ بِربِّ کرب و بلا
آمده پشت کاروان زهرا
روضه در روضه است غربت یار
نفسم بند میرود هر بار
بعد از این تا غروب روز دهم
میشود روضهء عطش تکرار
چه غروبی چه غصه ای چه غمی
میشود آسمان عالم تار
در میان کِشاکِش گودال
میشود کارزار یک به هزار
باز هم روضه با عزای لهوف
باز شد روضه پا به پای لهوف
پهلویش نیزه خورد و زین برگشت
حلقه شد تنگ تر نگین برگشت
نگران غروب زینب بود
تا که افتاد بر زمین برگشت
طرف خیمهگاه خیره که شد
باز با تیر سهمگین برگشت
موقع سر بریدنش با پا
بدن شاه مسلمین برگشت
من بمیرم، چه با تنش کردند
بی ابالفضل گیرش آوردند
گریه زاری چقدر ای مردم
بی قراری چقدر ای مردم
این همه جا! کجا ببین افتاد
بد بیاری چقدر ای مردم
این تن شاه ماست، مزرعه نیست!
نیزه کاری چقدر ای مردم
نیزه در حلق او فرو نکنید
زخم کاری چقدر ای مردم
مات و مبهوت دخترش ای وای
رفت از حال مادرش ای وای
*حضرت جُون غلام سیاه
#عماد_بهرامی
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
نفس خسته ی زنی تنها
پشت این قافله به جا مانده
چشم هایش شبیه ابر بهار
بین دستان او دعا مانده
روی خود را بگیرد از زینب
تا نبیند اشک مادر را
میسپارد به دست اقیانوس
بچه های عزیز حیدر را
زینبش را به سینه چسباند و...
گریه اش بوی پر کشیدن داشت
بغض ، راه نفس گرفته از او
غصه ی پیرهن دریدن داشت
گفت: مادر خدا به همراهت
من بمیرم که کوهی از دردید
با پسرهای خود چنین میگفت:
نکند بی حسین برگردید
نکند لطمه ای به او برسد
سپر بچه های او باشید
همه جا ، تحت امر و فرمانش
تا قیامت برای او باشید
ساقی آرام زیر لب میگفت:
خاطرت جمع ، مادر خوبم
خیمه ام را همیشه در این راه
اول خیمه گاه می کوبم
#پوریا_باقری
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
حضرت عشق در پناه خدا
بسلامت برو سفر آقا
آمدیم از برای بدرقه ات
همه ایل ما فدای شما
راهی شهر مکه ای خیر است
حجتان بی خطر بدون بلا
دختران تو یک به یک مریم
پسران تو یک به یک عیسی
قاسم آورده با خودش نجمه
اکبر آورده با خودش لیلا
همه سیراب مشک آب عمو
همه مدیون غیرت سقا
چه حیایی چه عصمتی دارد
جان فدای سه ساله ات آقا
میفرستی رباب را مروه
شیرخواره میاوری به منا
خواهرت را خودت سوارش کن
محملش را درست کن اینجا
ذره ای خاکی است چادر او
گریه اصلا برای چه حالا؟!
نکند رفته ای به روز دهم
نکند رفته ای به کرببلا
در شلوغی مفرط گودال
تشنه ای ذبح میشود تنها
بدنش زیر نیزه ها مانده
سرش اما به دامن زهرا
پیش چشم حسین یک لشگر
میرود سمت خیمه زن ها
گوشواره زگوش می افتد
چند خلخال میرود یغما
وای از قتل عام آل رسول
وای از داغ روز عاشورا
#سید_پوریا_هاشمی
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
باید غریب و بی کَس و بی غمگسار رفت
دور از غریبه ، نیمه شب از این دیار رفت
مبعوث می شوم به شهادت در این سفر
باید به سوی مقتل خود بی قرار رفت
همراه با تمامیِ اهل و عیال خود
یعنی که با تمامی ایل و تبار رفت
خوانَد خدایم از تَهِ گودالِ قتلگاه
وقت است تا که تشنه لب و ناله دار رفت
خواهد خدا به چشم ببیند به نینوا
پرده ز روی پردگیانش کنار رفت
دیگر مدینه جای حسینِ غریب نیست
زینب بیا که باید از این ننگ و عار رفت
خواهر بِبَند بار ،که وقت سفر رسید
باید به کوفه تا به سوی شامِ تار رفت
دیگر عزیز نیست ، عزیز دل رسول
شهزاده ! خون ببار که آن روزگار رفت
ساقی بیا و مَشک و عَلَم را سوار کن
محکم ببند بار که باید سوار رفت
آغوش خویش را به رقیه نشان دهید
انگار با خبر شده باید به خار رفت
شش ماهه را به سینه ات عادت مده رباب!
شاید بزودی از کف تو گاهوار رفت
گوئید الوداع غریب مدینه را
قاسم بیا که قافله را انتظار رفت
مادر ! چگونه با تو خداحافظی کنم
باید که از کنار تو و این مزار رفت
منزل به منزل آیۀ ذبح عظیم را
باید مرور کرد ، که دشمن شکار رفت
#محمود_ژوليده
@raziolhossein