eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.4هزار دنبال‌کننده
555 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا چه شد كه حج شما نيمه كاره ماند شبهاي شهر مكه چرا بي ستاره ماند  بار سفر مبند، دلم شور مي زند  گويا قيامت است،مَلك صور مي زند  من خواب ديده ام، سرتان را به ني زدند  گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِي زدند  ديدم نسيم شانه به گيسوت مي زند  مَرهم به زخم گوشه ي ابروت مي زند  اينجا بمان كه حرمت كعبه تويي حسين  آقا مرو، كه عزت كعبه تويي حسين  حالا كه مي روي سفري پرخطر حسين  پس لااقل سه ساله ي خود را مبر حسين  پاشيدم آب پشت سر محمل رباب  با ظرف اشك ديده ي خونين جگر حسين  اين ساربان به درد مسيرت نمي خورد  يك ساربان اهل نظر را ببر حسين  او نقشه ها كشيده كه دور وبر شماست  چشمش مدام خيره به انگشتر شماست  با بردنش نمك به جگر مي خورد حسين  شش ماهه ي تو زود نظر مي خورد حسين  با اينكه مست ذكر خوش يارب توأم  اما هنوز مضطرب زينب توأم  يعقوب چشم آينه ها پير مي شود  اين شهر بي حضور تو دلگير مي شود  دارد ز ديده قافله ات دور مي شود  كم كم بساط  روضه ي ما جور مي شود @raziolhossein
هر دم به گوشم می‌رسد آوای زنگ قافله این قافله تا کربلا، دیگر ندارد فاصله از کعبه‌ی گل آمده، تا کعبه‌ی دل می‌رود این کاروان غم فزا؛ منزل به منزل می‌رود یک زن میان محملی، بر ناقه در تاب و تب است عباس و اکبر دور او، این زن خدایا زینب است لحظه به لحظه می‌شود درد و غمش در دل فزون گوید حسینش زیر لب، انّا الیه راجعون نجمه نمی‌گیرد نگاه از روی ماه قاسمش با اشک حسرت میزند، شانه به موی قاسمش در مهد آغوش رباب؛ رفته علی‌اصغر به خواب بوسد گلوی نـاز او؛ امّا دلش در اضطراب وقتی رقیه پرده محمل به بالا می‌برد دل می‌برد از قافله، چون نام بابا می‌برد @raziolhossein
می‌خواست کفر، افکند از جوش، کعبه را تا اهل دین، کنند فراموش، کعبه را بگرفت جا به دامن کرب‌وبلا، حسین با درد و غم نمود هم آغوش، کعبه را شد زنده دین حق ز قیامش اگر چه، کرد اندر عزای خویش سیه‌پوش، کعبه را خون خدا به کرب‌وبلا موج می‌زند بینم ولیک، ساکت و خاموش، کعبه را بوی خوشی، که می‌وزد از تربت حسین گویی که برده تا ابد از هوش، کعبه را بنگر مقام و رتبه، که در پیش کربلا شد حلقۀ ارادت، در گوش، کعبه را از بس که اشک ریخته، در ماتم حسین چون زمزم است، چشمۀ پر جوش، کعبه را یا نیست جز خیال شه کربلا، به سر یا خاطرم نموده فراموش، کعبه را @raziolhossein
اى مُحرمان مَحرم! بار سفر ببندید احرام حجّ خونین بار دگر ببندید من خود خلیل عشق و چاووش کربلایم چاووش کربلا را بار سفر ببندید عشق خداى خوانَد ما را به حجّ برتر دامان عشقبازى نک بر کمر ببندید ما را رضاى جانان،اصل‌است و غیر از این‌فرع از آنچه او نخواهد، باید نظر ببندید بر پرده‌هاى محمل، آیات خون نویسید بر گردن شترها زنگ خطر ببندید در حجره‌هاى جنّت ماییم و وصل حوران از حِجر، دل بگیرید؛ چشم از حَجَر ببندید هر کس شهید باشد، جاوید زنده باشد با پنجۀ شهادت بر مرگ در ببندید در پیش تیغ و پیکان، جان را به کف بگیرید وز سوز تشنه‌کامى، دل در شرر ببندید بر موج آب دریا داغ عطش گذارید وز داغ نوجوانان زخم جگر ببندید اى دختران معصوم! دل از پدر ببرّید وى مادران مظلوم! چشم از پسر ببندید عبّاس و اکبر من! بر گرد خواهر من بر هر که جز محارم، راه نظر ببندید تقدیر ما «مؤیّد»! باشد چو در شهادت هرگز نمی‌توانید دست قدر ببندید @raziolhossein
از کعبه رو به کرببلا می‌کند حسین وآنجا دوباره کعبه بنا می‌کند حسین گر ساخته‌ست خانه‌اى از سنگ و گل،خلیل آن جا بنا ز خون خدا می‌کند حسین روزى که حاجیان به حرم روى می‌نهند پشت از حریم کعبه چرا می‌کند؟ حسین آن حجّ ناتمام که بر عمره شد بدل اتمام آن به دشت بلا می‌کند حسین آنجا وقوف در عرفات ار نکرده است فریاد معرفت همه جا می‌کند حسین آنجا اگر که فرصت قربانیاش نبود اینجا هر آنچه هست،فدا می‌کند حسین آنجا که سعى بین صفا در دویدن است این جا به قتلگاه، صفا می‌کند حسین آنجا حنا حرام بُوَد بهر حاجیان اینجا ز خون خویش حنا می‌کند حسین وقتى به خیمه‌گاه رود از پى وداع اینجا دوباره حجّ نسا می‌کند حسین بعد از هزار سال به همراه حاجیان هر سال رو به سوى منا می‌کند حسین از چار سوى کعبه ز گل‌دسته‌ها هنوز هر صبح و ظهر و شام ندا می‌کند حسین بشنو دعاىِ در عرفاتش که بنگرى با سوز دل هنوز دعا می‌کند حسین سر داده‌است و حکم شفاعت گرفته‌است بر وعده‌اى که داده، وفا می‌کند حسین در اوج منزلت که «مؤیّد»! از آن اوست گاهى نگاه سوى گدا می‌کند حسین @raziolhossein
این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست حتّی جرس قافله، غافل ز خدا نیست رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان زمزم ز دو چشم آب بریزد پیِ ایشان اینان که روانند، همه روح و روانند این سلسله هر یک‌تنشان جان جهانند این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند این قافله شب تا به سحر، نافله‌خوانند بازار جهان این همه سرمایه ندارد گلزار جِنان این قَدر آرایه ندارد این قافله جز عشق، ره‌آورد ندارد عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد یک آینه، بر چهرهٔ خود گَرد ندارد جز شیرزن و غیر جوانمرد ندارد مُحرِم شده از کعبهٔ گِل، راه فتادند از گِل به سوی کعبهٔ دل، روی نهادند اینان همه از خانهٔ خود، دربدرانند بر باغ دل فاطمه، یکسر ثمرانند اینان پسر عشق و، محبّت پدرانند با شور حسینی به نوا، جامه‌درانند دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است وین قافله را قافله‌سالار، حسین است این قافله را بانگ جرس، گریه و ناله‌ست این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لاله‌ست از نور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هاله‌ست در محمل خود، حاجیه بانوی سه‌ساله‌ست با سورهٔ عشق آمده، هفتاد و دو آیه چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبوده‌ست دردانهٔ من، با موی بی‌شانه نبوده‌ست جایش به جز از دامن و بر شانه نبوده‌ست گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه‌ نبوده‌ست این دختر من، نازترین دختر دنیاست دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را ای کوفه چه کردی بدنِ مُسلمشان را؟ ای ماه ببین ماه بنی‌هاشمشان را ای سَرو ببین سروِ قدِ قاسمشان را ای صبح کجا آمده صادق‌تر از اینان؟ ای عشق بگو نامده عاشق‌تر از اینان چاووش عزا همره من روح الامین است ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است سردار سپاهم پسر اُمّ بنین است آورده‌ام از جان شما تاب بگیرد چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است سرهای سران، خاک به درگاه حسین است خورشید فلک، مشتری ماه حسین است ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است آن فضل که در قافله‌ام نیست،کدام است؟ عبّاس، ترازوی مرا سنگ تمام است ای روشنی چشم و، چراغ دل زینب کشتی نجات همه و ساحل زینب وی ماه رخت روشنی محفل زینب دوری مکن از دیده و از محمل زینب دارد سفر ما سفر دیگری از پی من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی @raziolhossein
بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین خنجر نامردمی خوردن ز اهل کوفه را خوب می‌داند که میراث از پدر دارد حسین وای من! مابین رود دجله و رود فرات لب ز شن‌های بیابان خشک‌تر دارد حسین اهل‌بیتش را ببین همراه خود آورده است چون‌که از پایان کار خود خبر دارد حسین تا بگوید شرط دینداری فقط آزادگی‌ست روی دستش غنچه‌ای بی‌بال و پر دارد حسین بانگ بر زد پیکری بی‌دست «اَدرک یا اَخا!» ناگهان دیدند دستی بر کمر دارد حسین کوه صبر است او که هم داغ برادر دیده است هم تک و تنهاست، هم داغ پسر دارد حسین بر فراز نی نگاهش را به صحرا دوخته‌ست آه اگر از اهل‌بیتش چشم بردارد حسین کاروانی نیزه و شمشیر و خنجر پیش رو کاروانی اشک و ماتم پشت سر دارد حسین تا که حج ناتمام خویش را کامل کند ترک سر کرده‌ست، احرامی دگر دارد حسین @raziolhossein
در سینه غمی غریب و جانکاه افتاد غلطید ستاره بر رخ ماه افتاد آماده شوید گریه کن های حسین ارباب به سمت کربلا راه افتاد @raziolhossein
در سینه غمی غریب و جانکاه افتاد غلطید ستاره بر رخ ماه افتاد آماده شوید گریه کن های حسین ارباب به سمت کربلا راه افتاد @raziolhossein
حاجیان جمعند دور هم همه پس کجا رفته حسین فاطمه اوست صحرای بلا قربانگهش بلکه هفتادودو قربان همرهش او به جای موی سر، سر می دهد قاسم و عباس و اکبر می دهد حج او داغ جوانان دیدن است دور نعش اکبرش گردیدن است مسلخ او خاک گرم کربلاست موقف او زیر سمّ اسب هاست سعی حج او صفا با خنجر است مروه اش قبر علی اصغر است کعبه اش خون، زمزمش اشک شب است در فقایش ناله های زینب است او رود حجّی که قربانش کنند در یم خون سنگ بارانش کنند سجده اش از صدر زین افتادن است بوسه از حنجر به خنجر دادن است تا کند در موج خون با حق صفا سر دهد بر دوست اما از قفا تا قیامت حج از او بر پاستی چشم (میثم) در غمش دریاستی @raziolhossein1
رفتی زحرم خدا نگهدار حسین با زینب و اکبر و علمدار حسین در قافله طفل شیرخواره داری خیلی صدقه کنار بگذار حسین @raziolhossein
کربلا ؛ کرب و بلا را با دو چشمم دیده ام ابتدا تا انتها را با دو چشمم دیده ام جدم از اهل و عیال خود خجالت می کشید غربت خون خدا را با دو چشمم دیده ام بغض بود و اهل خیمه چشم در چشم رباب گریه های بی صدا را با دو چشمم دیده ام من خودم گهواره جنبان علی اصغر شدم تشنگی بچه ها را با دو چشمم دیده ام یک عمویم شد صد و ده تا عمو؛ای وای من پیکر بین عبا را با دوچشمم دیده ام کشته ی گودال مان را یک نفر آبی نداد کوفیان بی وفا را با دو چشمم دیده ام کاش اصلا کور بودم تا نمیدیدم ؛ ولی من ذبیح بالقفا را با دو چشمم دیده ام روضه ی سنگین ما در کربلا تنها نبود سخت تر از نینوا را با دو چشمم دیده ام عمه ام را مثل مادر سیلی محکم زدند ضربه های بی هوا را با دو چشمم دیده ام نیمه شب از سوز تاول هیچ کس خوابش نبرد زخم روی دست و پا را با دو چشمم دیده ام "صد پسر در خون بغلطد غم نبیند دختری " طفل محتاج عصا را با دو چشمم دیده ام روضه ی بزم شراب اخر شهیدم میکند خیزران بی حیا را با دو چشمم دیده ام یک طرف جام شراب و یک طرف راس الحسین سفره ی شام بلا را با دو چشمم دیده ام @raziolhossein