eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.6هزار دنبال‌کننده
587 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از غمت ویرانم امّا خانه آبادم حسین می رسد با ناله اش زهرا به فریادم حسین می روم آشفته و زخمی سرِ خاک بقیع می رود تا کربلایت داد و بیدادم حسین بسکه بین گریه هایم جلوه کرده اسم تو اسم عباس خودم را بُردی از یادم حسین آنقدر از خشکی لبهای تو شرمنده ام یاد خشکی لب سقا نیفتادم حسین مشک پاره دیدم و گفتم که بیچاره رباب می زند بر سر رباب تو که نوزادم...حسین مادرت زهرا به جایم رفت بین علقمه ای فدای مادر تو هرچه اولادم حسین ذره ذره آب شد عباس و آب مشک ریخت قطعه قطعه ریخت آنجا شاخ شمشادم حسین من شنیدم فاطمه تا بین آن گودال رفت... سوخت از ذکر بُنیَّ عالم و آدم حسین زیر پا ذکر لبت را بی وضو برهم زدند ای فدای نالهء جدّ تو اجدادم حسین روی نی با خواهرت رفتی ز کوفه بین شام معجرش را پاره دیدی در میان ازدحام @raziolhossein
تا دم آخریَش چشم ترِ خود را داشت روضه های شب وصبح وسحرِ خود را داشت آسمان نگهش غرق ستاره بود و داغ دستان جدای قمر خود را داشت شهدا غبطه به عباس رشیدش خوردند گرچه بی دست! ولی بال و پر خود را داشت یاد طفلان حرم آب نخورد عباسش این چه سقاست که سوز جگر خود را داشت تیر خوردند و نظر گرچه ولی می گویند باز چشمان ابوالفضل اثر خود را داشت! با خودش گفت که شرمنده ی زهرا می شد: اگر امروز کنارش پسر خود را داشت سر جدا گشت ابوالفضل ولی زینب گفت: سر نی سایه ی آن تاج سر خود را داشت @raziolhossein
آسمون آخه بی قمر...  کی دیده پروانه ی بی بال و پر کی دیده ام بنین بهم نگید حق دارید ام بنینِ بی پسر کی دیده @raziolhossein
چار جوان بود مرا دلفروز و الیوم أصبحت و لا من بنین لا خیر فی الحیاه من بعدهم فکلهم أمسی صریعاً طعین خون بشو ای دل که جگرگوشگان قد واصلو الموت بقطع الوتین نام جوان مادر گیتی مبر تذکرینی بلیوث العرین چونکه دگر نیست جوانی مرا لا تدعونی ویک ام البنین @raziolhossein
یک تنه پیش غم حیدر خود سد میشد نور زهرا زِ خمِ چادرِ او رَد مے شد یَل و یَل پروَر و یَل زاده و بااصل ونسب پسرش حضرت عباس نباید می شد؟؟ @raziolhossein
نوایی آتشین دارد دل ما چه آوایی حزین دارد دل ما کشیده چار سویش صورت قبر غم ام‌البنین دارد دل ما ..... ز چشمان سکینه شرمگین بود فرات اشک هایش آتیش بود شبیه مشک آب تیر خورده دل صد پاره ی ام البنین بود @raziolhossein
میاید صـــدای زنی داغ دیده صدایی حزین و بریده بریده بغل کرده زانوی غم بانویی که ز داغ ابالفضل قدّش خمیده زنی که دلش از زمانه گرفتـــه کنــــار بقیـــع آه از دل کشیده و چندی است از کربلای حسینی خبرهای تلخی برایش رسیده صدا می زند آه...«لاتَدعُوَنّی» روی خاک ها اشک چشمش چکیده نبوده است در کربلا و اسارت ولی روضه ها را ز زینب شنیده برای دو دستی که از تن جداشد شبیه عقیله گریبان دریده صدا می زند سوختم در عزایت ابالفضل ، مادر ، بمیرم برایت در این باغ غیر از خزانی ندارم به غیر از بقیع آشیانی ندارم جوانان من را گرفتند از من به روی سرم سایبانی ندارم چنان سوخت جانم ز داغ جوانم که بر زنده بودن گمانی ندارم به جز یک سپر که پر ازخاک و خون است ز عباس خود ارمغانی ندارم ابالفضل من بود آرام جانم ببینید آرام جانی ندارم نگویید ام البنینم زنان مدینه چه ام البنینی؟! جوانی ندارم به غیرازهمین‌چهارتاصورت قبر ز ام البنینی نشــــــــانی ندارم برای من ازکربلا گفت زینب زبی تابی خیمه ها گفت زینب از آن دم که بی دست خوردی زمین و زدی ناله‌ی یا اخا ، گفت زینب از آن دم که پیش نگاه رقیه سرت رفت برنیزه ها ،گفت زینب @raziolhossein
او حضرت خاتون عالم ما گدایش شد دستگیر عالمی دست دعایش باید بگیرد چادر ام البنین را هر کس که افتاده عقب کرببلایش پیر و جوان کربلا را داده حاجت شنبه به شنبه سفره های بی ریایش مادربزرگم بچه هایش را سپرده بر معجزات سفره ی مشکل گشایش هر سال می گیرند اجر نوکری را گریه کنان فاطمیه در عزایش دار و ندار او فدای کربلا شد دار و ندار کربلایی ها فدایش عباس در دامان این مادر ادب شد رحمت به شیر پاک و شیر با وفایش این شیر زن با گریه دنیا را به هم ریخت مروان کشد آه از جگر با های هایش تازه نکن داغ دلش را ای مدینه دیگر نزن ام البنین او را صدایش ای آسمان خون گریه کن بر غربت او این پیر زن در علقمه مانده عصایش اشک بشیر از این همه ایمان در آمد او نیست اصلا فکر آقازاده هایش ای کاش او پیری زينب را نمی دید شد مرگ ، بعد از کربلا تنها دعایش ام البنین ِ بی بنین را عاقبت کشت داغ حسین و راس از پیکر جدایش @raziolhossein
ای مادر آب، آبرویت ای علقمه، جامی از سبویت ای زمزمِ اشک ما ز جویت دریا، دو سه قطرهء وضویت ای نام تو بهترین سرآغاز یا ام بنین مرا بخر باز ای خدمت دوست، سرنوشتت ای گریه، انارِ فصلِ کشتت ای خاکِ درِ علی، سرشتت ای خانهء فاطمه بهشتت اینگونه شدی عزیز زهرا گفتی که منم کنیز زهرا زینب بغلت بهار دارد در بین مدینه یار دارد در کوچه حسن قرار دارد با اذن تو ذوالفقار دارد عباس نه! پرچم تو بالاست از بس که غمش حسین زهراست در لشکر خود امیر داری جنگندهء بی نظیر داری شیری و چهار شیر داری در کرببلا سفیر داری روزی که عطش کنار دریاست امیّد حرم به مشک سقاست صد حیف که علقمه نبودی در غربت و همهمه نبودی تنها طرف همه نبودی همنالهء فاطمه نبودی آنجا که تبر روی نگین خورد عباس در علقمه زمین خورد گهوارهء ماه، تاب میخواست آن چشم سیاه، خواب میخواست نوزاد رباب، آب میخواست حال همه را خراب می خواست از داغ عمو که با خبر شد سرباز حسین، تشنه تر شد در معرکه آمد از عطش گفت... از اینکه چطور کرده غش گفت... از خشکی آن صدای خش گفت... از حرمله و سه شعبه اش گفت... آن روضهء مقتل مقرم، باشد شب هفتم محرم @raziolhossein
ای که بر دامان مهرت ماه را می پروری آسمان را زیر دین چشم هایت می بری درمقاماتت همین بس انتخاب حیدری تو همان روح زلال از چشمه سار کوثری بعد زهرا بعد زینب از همه زن ها سری ای تمام مادران قربان تو نا مادری خاک پایت سجده گاه نه فلک روی زمین جای پینه آسمان خورشید دارد بر جبین بعد زهرا این قبیله مادری خواهد چنین تا بنی الزهرا تو را خوانند یا ام البنین زن ولیکن هیبتت مرد آفرین روزگار رشته های چادرت جود کرم را آبشار در کلاس درس حجب تو حیا زانو زده قطره لطف تو بر بحر کرم پهلو زده شب زلبخندت ستاره بر سر گیسو زده زیر سایه سار پلکت مهر و مه سوسو زده گرشرف با عزت و لطف و وفا گردد عجین عشق معنا می شود با واژه ام البنبن ردپایت عشق را تا بیت حق تحریر کرد چشمهایت آیه های حجب را تفسیر کرد اشک ها را دستهای گرم تو تبخیر کرد تو چه کردی که خدا کار تو را تقدیر کرد نو عروسی که پی بخت سپیدت امدی پیش پای بچه های فاطمه زانو زدی گفتی ای مردم کجا آیینه زهرا شوم آمدم خاک در انسیه الحورا شوم آمدم تا که کنیز زینب کبری شوم قطره ای امیدوارم وصل بر دریا شوم اهل این خانه همه شمعند و من پروانه ام وقت احرام است من حاجیه ی این خانه ام گرچه با تو باز خانه صاحب غمخوار شد گرچه قلبت از محبت نورگشت و نار شد خاطرات فاطمه با نام تو تکرار شد یاد گل احوال بلبل های خانه زار  شد شد تمام خواهش تو از امیر المومنین فاطمه نه بعد از این بر من بگو ام البنین باز می ماند دهان از مهر این نا مادری شیر را با شیره عشق و وفا می پروری مثل هدیه پیش کش بر طفل زهرا می بری عرضه می داری قبولش کن برای نو کری مادر هرگز ندیدم بگذرد از طفل خود مثل تو نا مادری نه مادری پیدا نشد آن هم  آن طفلی که چشمش قبله گاه انبیاست از همان میلاد دستش بوسه گاه مرتضاست چهره او والقمر چشمان او شمس و ضحاست گر بگویم لم یلدیولد شبیه او رواست دُر در آغوش صدف آری چو گوهر می شود دامن ام البنین عباس پرور می شود تو ندیدی کربلا از راه تو پا بر نداشت داغ لبهای خودش را بر دل دریا گذاشت علقمه یک مشک از عشق و وفا بر دوش داشت چون نگهبان جان خود را بر سر مشکش گماشت گفت با خود جان مشک و جان طفلان حرم هر چه تیر آید به جان خسته خود می خرم دستهایش رفت اما کم نشد از آن شتاب می شنید از دور آه از خیمه های اضطراب با امیدی خویش را انداخت روی مشک آب ناگهان روی سرش شد اسمان گویا خراب تیر بر مشکش زدند و مثل مشک از تاب رفت ایستادو قطره قطره پیکر او  آب رفت انقدر روی زمین شد پیکر او چاک چاک ماند از آن کوه گویا گرد و خاکی روی خاک داشت تنها یک نفس درجان خود آن نفس پاک گفت با ان یک نفس هم  یا اخا ادرک اخاک نه فقط عباس از شرمندگی بی تاب شد از خجالت مادرش ام البنین هم آب شد @raziolhossein
محرمانِ این حرم هستیم با اُم‌البنین معنیِ یافاطمه یعنی که یا اُم‌البنین عقل از درک مقامات بلندش عاجز است عشق می‌گوید سلام‌الله علی اُم‌البنین زائزِ زهرا فقط این راز را فهمیده است مصطفی بالاسر و پایینِ پا اُم‌البنین مرقد این فاطمه پایینِ پای فاطمه است نیست از آن قبرِ پنهان راه تا اُم‌البنین زندگی‌ات شد علی و بندگی‌ات شد علی آمدی تا قرب  تا حق  تا خدا  اُم‌البنین با تو باید دید  زهرایی شدن  زینب شدن با تو باید خواند ما اَدراک ما اُم‌البنین در نجف نقشِ ضریح مرتضی یافاطمه است در حرم دیدم به ایوانِ طلا اُم‌البنین ابتدای این غزل از  بیت زهرا شد شروع ابتدایی که ندارد انتها اُم‌البنین آمدی گفتی به اذن الله عشق آغاز شد نامِ تو شد مادرِ آیینه‌ها اُم‌البنین از همان روزی که زینب گفت مادرجان به تو از همان روزی که دختر شد تو را اُم‌البنین مادری کردی برای تشنگی‌های حسین مادری کردی برای مجتبی اُم‌البنین با کنیزان می‌نشستی و کنیزی کرده‌ای از خودت حتی زِ نام خود رها  اُم‌البنین "ای تمام مادران قربان این نامادری" ای پس از سوءُ القضا حُسن القضا اُم‌البنین چهار فرزندت فدای چهار فرزند علی زندگی را ساختی با هشت تا اُم‌البنین آه از روزی که آمد بین آغوشت حرم تکیه می‌دادی پس از آن بر عصا اُم‌البنین  در میان کاروانِ بچه‌هایت رفتی و... یک نفر اما ندیدی آشنا اُم‌البنین تا که گفتی پیرزن دنبال زینب آمدم گفت حق داری که نشناسی مرا اُم‌البنین جانِ من داغ کجا اینقدر پیرت کرده است گفت رفتم قتلگاهِ کربلا اُم‌البنین ای بلا دیده  کدامش در کجایش سخت بود گفت وای از شام از شام بلا اُم‌البنین کربلا بود و هجومِ نیزها در نیزها شام بود و ضربه‌هایی بی هوا اُم‌البنین کربلا و خندها بر رو زدن‌های حسین شام بود و ناسزا در ناسزا  اُم‌البنین خوانده‌ای ویلی علی شبلی علیک یاحسین خوانده‌ای لاتدعونی ویک یا ام البنین @raziolhossein
ندارم هیچ یاری وای بر من ندارم سوگواری وای بر من بیا بردار تابوت من ، اما ... تو که دستی نداری وای بر من @raziolhossein