eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.9هزار دنبال‌کننده
758 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد زهرا غصه ی مولای ما بسیار بود عاقبت رفت آن کسی کو بر علی غمخوار بود این سخن روی لبش هر لحظه در تکرار بود ((سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود)) حد او از عقل معقولان عالم دور بود نفس کل از دیده ی خورشید هم مستور بود خانه ی او جایگاه وحی بود و طور بود ((طور سینای تجلّی مشعلی از نور بود سینه ی سینای عصمت مشتعل از نار بود)) نیست حتی نیستی از جلوه های او تهی گل ز استنشاق ما کی میشود از بو تهی سینه ی ما کی شود از عشق آن بانو تهی ((آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود)) زهره ی زهرا که صد خورشید او را مشتری قدر او معلوم میگردد به روز داوری پیش او موسی ندارد جز مقام نوکری ((گردش گردون دون  بین کز جفای سامری نقطه ی پرگار وحدت ، مرکز مسمار بود)) سست شد ارکان هستی رفت زهرا پشت در پس ندا از اسمان امد هلا اهسته تر شعله زد در،ناله زد صدیقه از نای جگر ((ناله ی بانو زد اندر خرمن هستی شرر گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود)) از جفای روزگار بی مروت اه،اه اه بر دخت پیمبر کافران بستند راه اینچنین هرگز نکردی هیچ شیطانی گناه ((صورتی نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود)) از بهاران شد تهی دنیا و شد فصل خزان باوجود روشنایی تیره میشد اسمان با طنابی بسته شد دستان سلطان جهان ((شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان آنکه جبریل امینش بنده ی در بار بود)) داغ این ننگ است بر پیشانی اهل حجاز کز جفاشان سر به زیر افکنده بود ان سرفراز پشت ان قران ناطق بود این روح نماز ((از قفای شاه ، بانو ؛ با نوایی جان گداز تا توانایی به تن ، تا قوّت رفتار بود)) داغ اتش بود پس مسمار دستش بسته شد در جسارت کرد پس دیوار دستش بسته شد اینچنین شد حیدر کرار دستش بسته شد ((گرچه بازو ، خسته شد وز کار دستش بسته شد لیک پای همتش بر گنبد دوار بود)) @raziolhossein
چار جوان بود مرا دلفروز و الیوم أصبحت و لا من بنین لا خیر فی الحیاه من بعدهم فکلهم أمسی صریعاً طعین خون بشو ای دل که جگرگوشگان قد واصلو الموت بقطع الوتین نام جوان مادر گیتی مبر تذکرینی بلیوث العرین چونکه دگر نیست جوانی مرا لا تدعونی ویک ام البنین @raziolhossein
باده بده ساقیا! ولی ز خُمِّ غدیر چنگ بزن مطربا! ولی به یاد امیر تو نیز ای چرخ پیر! بیا ز بالا به زیر دادِ مسرّت بده، ساغر عشرت بگیر بلبل نطقم چنان قافیه پرداز شد که زُهره در آسمان به نغمه دمساز شد محیط کون و مکان، دایرۀ ساز شد سَرور روحانیان هو العلیّ الکبیر وادی خمّ غدیر، منطقۀ نور شد یا ز کف عقل پیر، تجلّی طور شد؟ یا که بیانی خطیر ز سرّ مستور شد؟ یا شده در یک سریر قِرانِ شاه و وزیر؟ چون به سرِ دست شاه، شیر خدا شد بلند به تارک مهر و ماه، ظلِّ عنایت فکند به شوکت و فرّ و جاه، به طالعی ارجمند شاه ولایت پناه، به امر حق شد امیر فاتح اقلیمِ جود به جای خاتم نشست یا به سپهرِ وجود نیّر اعظم نشست؟ یا به محیط شهود مرکز عالم نشست؟ روی حسود عنود سیاه شد همچو قیر جلوه به صد ناز کرد لیلی حسن قِدَم پرده ز رُخ باز کرد بدْر منیر ظُلَم نغمه‌گری ساز کرد معدن کلِّ حِکم یا سخن آغاز کرد عنِ اللَّطیفِ الخبیر: به هر که مولا منم، علیست مولای او نسخۀ اسما منم، علیست طغرای او سرِّ معمّا منم، علیست مَجْلای او محیط انشا منم، علی مَدار و مدیر طور تجلّی منم، سینه سینا علیست سرِّ انا اللّه منم، آیت کبرا علیست درّۀ بیضا منم، لؤلؤ لالا علیست شافع عقبی منم، علی مُشار و مُشیر حلقۀ افلاک را، سلسله جنبان علیست قاعدۀ خاک را، اساس و بنیان علیست دفتر ادراک را، طراز و عنوان علیست سید لولاک را، علی وزیر و ظهیر دایرۀ کن فکان، مرکز عزم علیست عرصۀ کون و مکان، خطّۀ رزم علیست در حرم لا مکان، خلوت بزم علیست روی زمین و زمان به نور او مُستَنیر یوسف کنعان عشق، بندۀ رخسار اوست خضر بیابان عشق، تشنۀ گفتار اوست موسی عمران عشق، طالب دیدار اوست کیست سلیمان عشق بر درِ او؟ یک فقیر ای به فروغ جمال آینۀ ذوالجلال «مفتقر» خوش مقال مانده به وصف تو، لال گرچه بُراق خیال در تو ندارد مجال ولی ز آب زلال، تشنه بُوَد ناگزیر @raziolhossein
بعد زهرا غصه ی مولای ما بسیار بود عاقبت رفت آن کسی کو بر علی غمخوار بود این سخن روی لبش هر لحظه در تکرار بود ((سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود)) حد او از عقل معقولان عالم دور بود نفس کل از دیده ی خورشید هم مستور بود خانه ی او جایگاه وحی بود و طور بود ((طور سینای تجلّی مشعلی از نور بود سینه ی سینای عصمت مشتعل از نار بود)) نیست حتی نیستی از جلوه های او تهی گل ز استنشاق ما کی میشود از بو تهی سینه ی ما کی شود از عشق آن بانو تهی ((آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود)) زهره ی زهرا که صد خورشید او را مشتری قدر او معلوم میگردد به روز داوری پیش او موسی ندارد جز مقام نوکری ((گردش گردون دون  بین کز جفای سامری نقطه ی پرگار وحدت ، مرکز مسمار بود)) سست شد ارکان هستی رفت زهرا پشت در پس ندا از اسمان امد هلا اهسته تر شعله زد در،ناله زد صدیقه از نای جگر ((ناله ی بانو زد اندر خرمن هستی شرر گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود)) از جفای روزگار بی مروت اه،اه اه بر دخت پیمبر کافران بستند راه اینچنین هرگز نکردی هیچ شیطانی گناه ((صورتی نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود)) از بهاران شد تهی دنیا و شد فصل خزان باوجود روشنایی تیره میشد اسمان با طنابی بسته شد دستان سلطان جهان ((شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان آنکه جبریل امینش بنده ی در بار بود)) داغ این ننگ است بر پیشانی اهل حجاز کز جفاشان سر به زیر افکنده بود ان سرفراز پشت ان قران ناطق بود این روح نماز ((از قفای شاه ، بانو ؛ با نوایی جان گداز تا توانایی به تن ، تا قوّت رفتار بود)) داغ اتش بود پس مسمار دستش بسته شد در جسارت کرد پس دیوار دستش بسته شد اینچنین شد حیدر کرار دستش بسته شد ((گرچه بازو ، خسته شد وز کار دستش بسته شد لیک پای همتش بر گنبد دوار بود)) @raziolhossein
چار جوان بود مرا دلفروز و الیوم أصبحت و لا من بنین لا خیر فی الحیاه من بعدهم فکلهم أمسی صریعاً طعین خون بشو ای دل که جگرگوشگان قد واصلو الموت بقطع الوتین نام جوان مادر گیتی مبر تذکرینی بلیوث العرین چونکه دگر نیست جوانی مرا لا تدعونی ویک ام البنین @raziolhossein
باده بده ساقیا! ولی ز خُمِّ غدیر چنگ بزن مطربا! ولی به یاد امیر تو نیز ای چرخ پیر! بیا ز بالا به زیر دادِ مسرّت بده، ساغر عشرت بگیر بلبل نطقم چنان قافیه پرداز شد که زُهره در آسمان به نغمه دمساز شد محیط کون و مکان، دایرۀ ساز شد سَرور روحانیان هو العلیّ الکبیر وادی خمّ غدیر، منطقۀ نور شد یا ز کف عقل پیر، تجلّی طور شد؟ یا که بیانی خطیر ز سرّ مستور شد؟ یا شده در یک سریر قِرانِ شاه و وزیر؟ چون به سرِ دست شاه، شیر خدا شد بلند به تارک مهر و ماه، ظلِّ عنایت فکند به شوکت و فرّ و جاه، به طالعی ارجمند شاه ولایت پناه، به امر حق شد امیر فاتح اقلیمِ جود به جای خاتم نشست یا به سپهرِ وجود نیّر اعظم نشست؟ یا به محیط شهود مرکز عالم نشست؟ روی حسود عنود سیاه شد همچو قیر جلوه به صد ناز کرد لیلی حسن قِدَم پرده ز رُخ باز کرد بدْر منیر ظُلَم نغمه‌گری ساز کرد معدن کلِّ حِکم یا سخن آغاز کرد عنِ اللَّطیفِ الخبیر: به هر که مولا منم، علیست مولای او نسخۀ اسما منم، علیست طغرای او سرِّ معمّا منم، علیست مَجْلای او محیط انشا منم، علی مَدار و مدیر طور تجلّی منم، سینه سینا علیست سرِّ انا اللّه منم، آیت کبرا علیست درّۀ بیضا منم، لؤلؤ لالا علیست شافع عقبی منم، علی مُشار و مُشیر حلقۀ افلاک را، سلسله جنبان علیست قاعدۀ خاک را، اساس و بنیان علیست دفتر ادراک را، طراز و عنوان علیست سید لولاک را، علی وزیر و ظهیر دایرۀ کن فکان، مرکز عزم علیست عرصۀ کون و مکان، خطّۀ رزم علیست در حرم لا مکان، خلوت بزم علیست روی زمین و زمان به نور او مُستَنیر یوسف کنعان عشق، بندۀ رخسار اوست خضر بیابان عشق، تشنۀ گفتار اوست موسی عمران عشق، طالب دیدار اوست کیست سلیمان عشق بر درِ او؟ یک فقیر ای به فروغ جمال آینۀ ذوالجلال «مفتقر» خوش مقال مانده به وصف تو، لال گرچه بُراق خیال در تو ندارد مجال ولی ز آب زلال، تشنه بُوَد ناگزیر @raziolhossein
چو گنج از چه به خاك سیه نهان شده ای گل همیشه بهارم چرا خزان شده ای تو زهره ی فلكی زیر خاك جای تو نیست برآر سر ز لحد، خشت متكای تو نیست كنون ز خانه به خوشحالی تو آمده ام برآر سر كه به جا خالی تو آمده ام مرا ببر كه مقامات عالی‌ت بینم چسان به خانه روم جای خالی‌ت بینم گرفته از چه ترا خاك تیره در آغوش تو ای چراغ نبوت چرا شدی خاموش ز همدمی من غم رسیده ی مهجور چه دیده ای كه شدی نو عروس حجله ی گور ز چیست گشته ترا خاك تیره منزلگاه مرا برای چه بنشانده ای به خاك سیاه ز جای خیز كه با هم همی شبانه رویم مرا ز داغ مكش، خیز تا به خانه رویم كه طفلهای یتیم تو بی قرار تواند دو چشم من، حسنینت در انتظار تواند @raziolhossein
چار جوان بود مرا دلفروز و الیوم أصبحت و لا من بنین لا خیر فی الحیاه من بعدهم فکلهم أمسی صریعاً طعین خون بشو ای دل که جگرگوشگان قد واصلو الموت بقطع الوتین نام جوان مادر گیتی مبر تذکرینی بلیوث العرین چونکه دگر نیست جوانی مرا لا تدعونی ویک ام البنین @raziolhossein
باده بده ساقیا! ولی ز خُمِّ غدیر چنگ بزن مطربا! ولی به یاد امیر تو نیز ای چرخ پیر! بیا ز بالا به زیر دادِ مسرّت بده، ساغر عشرت بگیر بلبل نطقم چنان قافیه پرداز شد که زُهره در آسمان به نغمه دمساز شد محیط کون و مکان، دایرۀ ساز شد سَرور روحانیان هو العلیّ الکبیر وادی خمّ غدیر، منطقۀ نور شد یا ز کف عقل پیر، تجلّی طور شد؟ یا که بیانی خطیر ز سرّ مستور شد؟ یا شده در یک سریر قِرانِ شاه و وزیر؟ چون به سرِ دست شاه، شیر خدا شد بلند به تارک مهر و ماه، ظلِّ عنایت فکند به شوکت و فرّ و جاه، به طالعی ارجمند شاه ولایت پناه، به امر حق شد امیر فاتح اقلیمِ جود به جای خاتم نشست یا به سپهرِ وجود نیّر اعظم نشست؟ یا به محیط شهود مرکز عالم نشست؟ روی حسود عنود سیاه شد همچو قیر جلوه به صد ناز کرد لیلی حسن قِدَم پرده ز رُخ باز کرد بدْر منیر ظُلَم نغمه‌گری ساز کرد معدن کلِّ حِکم یا سخن آغاز کرد عنِ اللَّطیفِ الخبیر: به هر که مولا منم، علیست مولای او نسخۀ اسما منم، علیست طغرای او سرِّ معمّا منم، علیست مَجْلای او محیط انشا منم، علی مَدار و مدیر طور تجلّی منم، سینه سینا علیست سرِّ انا اللّه منم، آیت کبرا علیست درّۀ بیضا منم، لؤلؤ لالا علیست شافع عقبی منم، علی مُشار و مُشیر حلقۀ افلاک را، سلسله جنبان علیست قاعدۀ خاک را، اساس و بنیان علیست دفتر ادراک را، طراز و عنوان علیست سید لولاک را، علی وزیر و ظهیر دایرۀ کن فکان، مرکز عزم علیست عرصۀ کون و مکان، خطّۀ رزم علیست در حرم لا مکان، خلوت بزم علیست روی زمین و زمان به نور او مُستَنیر یوسف کنعان عشق، بندۀ رخسار اوست خضر بیابان عشق، تشنۀ گفتار اوست موسی عمران عشق، طالب دیدار اوست کیست سلیمان عشق بر درِ او؟ یک فقیر ای به فروغ جمال آینۀ ذوالجلال «مفتقر» خوش مقال مانده به وصف تو، لال گرچه بُراق خیال در تو ندارد مجال ولی ز آب زلال، تشنه بُوَد ناگزیر @raziolhossein