eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
528 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی همه جا دور و برش زينب بود يعنی  كه  تمامِ  باورش زينب  بود در کوفه كه خطبه خواند با صوت علی از مستمعينِ  منبرش  زينب  بود   او هيبت و غيرت بنی هاشم داشت او فاطمه بود و حيدرش زينب بود  در طول اسارتش  مطيعِ  امرِ  -  فرمانِ امام و رهبرش زينب بود در حُجب و حیا وعصمت و صبر و وفا مانند ِ عقیله  خواهرش  زينب بود   بر حُرمتِ  نامِ  "امّ کلثوم"  قسم  این آینه نام  دیگرش  زینب بود @raziolhossein
باید که تورا به برج دین کوکب گفت باید که تو را حافظ این مکتب گفت در قدر و جلال  و عزت و فضل و شرف باید که تورا شریکة الزینب گفت @raziolhossein
ای دختر خیر النساء ، یا_ام_کلثوم دُردانة شیر خدا ، یا ام کلثوم در خُلق همچون احمدی ، در نطق حیدر حلم حسن را بوده ای شایسته مظهر زهرای اطهر را عزیزی ، نور عینی پیغمبر فرهنگ عاشور حسینی با صبر خود پیوسته یار مکتبی تو وقت شدائد ، غمگسار زینبی تو قلبی خدا باور ، پر از احساس داری عزم ستم سوزی چنان عباس داری از برتر و بالاتر از تمجید و تعریف کج باوران تاریخ را کردند تحریف دادند بینِ خلق این گفتار ، ترویج که با «عمر» حیدر تو را کرده است تزویج گیرم علی بیداد او کردی فراموش واندر جواب خواستگاری ماند خاموش کی عاقلی این حرف را باور نماید دختر قبول از قاتل مادر نماید کاورا شود یار و شریک زندگانی با او شود همراه و سازد مهربانی کی دختری با قاتل مادر نشیند حتی اگر بر خاک و خاکستر نشیند دُردانة زهرا کجا فرزند خطّاب کی جمع می گردند با هم آتش و آب دختی که بابش حیدر کرار باشد زوجش عزیز جعفر طیار باشد کفو تو شد ، ای بی قرین عون بن جعفر آنسان که می فرمود پیش از آن پیمبر عونی که یار دین حق در کربلا شد در یاری فرزند پیغمبر ، فدا شد یا ام کلثوم ، ای خطیب کوفه و شام تا روز محشر هست مدیون تو اسلام از خردسالی داغ روی داغ دیدی تو آتش بیداد را در باغ دیدی روزی به سوگ خواجة اسرا نشستی روز دگر در ماتم زهرا نشستی دیدی به بیت وحی آتش زد زبانه بر مادرت زد خصم قرآن تازیانه دیدی که دونان ، پهلوی زهرا شکستند از کین امیرالمومنین را دست بستند در کودکی گشتی یتیمه ، ناله کردی گریه بر آن بانوی هجده ساله کردی هر چند یادِ مادر دل خسته بودی از بعد او بر مرتضی دل بسته بودی وقتی که هجرت کرد آن مولا به کوفه همراه دست حق نهادی پا به کوفه یک شب که حیدر میهمان خانه ات بود روشن ز نور روی او کاشانه ات بود دیدی امیر عشق بازان در نماز است گرم نیایش با خدای چاره ساز است پس سفرة افطار را کردی مهیّا نان و نمک با شیر بُردی بهر مولا شاهی که اجرا امرِ او مهرِ فلک کرد افطار خود را باز با نان و نمک کرد آن شب ، شب قدر و شب ذکر و دعا بود امّا پریشان خاطر شیر خدا بود از دیده دُر بارید و اشک افشاند حیدر «انّا الیه راجعون» می خواند حیدر وقت سحر شد سوی مسجد شاه مردان بشکسته شد رکن رکین کاخ ایمان وقتی که در محراب آن مولا قدم زد بر فرق او شمشیر دشمن از ستم زد شمشیر زهر آلود دشمن کار شه ساخت دست خدا را عاقبت از پای انداخت بعد از علی دیدی غریبیّ حسن را بی مهری اصحاب ، بر آن ممتحن را دیدی به دست همسرش در بین منزل مقتول کین گردید از زهر هلاهل دیدی که جسم اطهر او پیش یاران شد در برِ قبر پیمبر تیر باران ای وای بر من بعد از این غمهای جانکاه افتاد عترت را به سوی کربلا راه وقتی در آن دشت بلا کردی اقامت دیدی عیان با چشم خود شور قیامت آنجا عزیز مصطفی را تشنه کشتند آرام جان مرتضی را تشنه کشتند شد همسر تو کشته در راه امامت در راه دین چون باب خود کرد استقامت از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام با صبر خود گشتی معین یار اسلام بر «ایزدی» بنگر که او در شور و شین است از مرثیه خوانان دربار حسین است @raziolhossein
از این که دختر شیر است و خواهر شیر است بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست همین که خون علی در رگش سرازیر است ظهور دیگری از فاطمه ست وقتی که مقابلش همه ی فتنه ها زمین گیر است شبیه خواهر خود بی معلم عالمه است که خود معلم فقه و بیان و تفسیر است نعوذ بالله اگر همنشین ناپاکی ست کسی که آینه آیه های تطهیر است به سربلندی او لطمه ای نخواهد زد سلاح اهل زنا گرچه طعن و تحقیر است اگر اسیر خطابش کنم زبانم لال که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است هزار داغ به جانش نشست در یک روز عجیب نیست اگر در جوانی اش پیر است برای از نفس افتادنش همین کافی ست که روبروش سری روی نیزه تصویر است                   ((گشاد کار دو عالم به یک اشارت اوست)) که چشم عالم و آدم به دست او خیره است @raziolhossein
ای مرهم زخم دل و غم‌خوار پدر! هم غم‌خور مادری و هم یار پدر در لیلۀ قدرِ آخرِ عمرِ علی شد مهر تو، سفره‌دار افطار پدر @raziolhossein
با خطبه خود کشف حقائق کردی با نوحه و دم طی دقایق کردی پیوسته به یاد کربلا سوختی و از داغ حسین عاقبت دق کردی @raziolhossein
شش ماه در عزای تو گریانم ای حسین شش ماه در غم تو پریشانم ای حسین شش ماه خاطرات تو از خاطرم نرفت شش ماه بوده ذکر لبم جانم ای حسین شش ماه آب خوش ز گلویم فرو نرفت از بس که فکر آن لب عطشانم ای حسین جسمم کبود از اثر کعب نی ولی فکر تن تو و سم اسبانم ای حسین زنهای شام بر سر من سنگ میزدند آخر یکی نگفت که مهمانم ای حسین چوب و لب مطهر تو ؛کاش بسته بود دشمن به جای دست دو چشمانم ای حسین ای کاش می زدند در آن بزم ،خیزران جای لب تو بر لب و دندانم ای حسین @raziolhossein
فهم هر کس که رسیده خاک‌سار زینب است قلب ما گر درد دارد بی‌قرار زینب است چشم ما از خود ندارد اشک زهرا لطف کرد مثل چشمه چشم شیعه اشک‌بار زینب است ظاهرا کرب و بلا باشد خزان عمر او در حقیقت روز عاشورا بهار زینب است راه را تا کربلا نه تا خدا هموار کرد این که ما در راه باشیم انتظار زینب است ما رأیت گفته است الّا الحسین کی دیده است روی خونین حسین آئینه‌دار زینب است آمدن در قتلگاه و بوسه بر حنجر زدن گفتن ذکر تقبّل افتخار زینب است هر که می‌گوید ندارد معجری باور نکن نور هجده سر حجاب باوقار زینب است مشکل امر فرج با دست او وا می‌شود بر خود مهدی قسم این کار کار زینب است @raziolhossein
دوسالش بوده وقتي شعله با آن در، درافتاده دوسالش بوده وقتي مادرش پشت در افتاده دوسالش بوده امّا خوب حس كرده ست دردي را كه از سنگيني اش مادر ميان بستر افتاده دوسالش بوده امّا ديده وقت غسل ياس آنشب چه بوده ماجرا ، لرزه به دست حيدر افتاده ... و در كوفه پدر را ديده در محراب ، خون آلود كه با فرق دوتا گشته كنار منبر افتاده نديده تشتِ از خونِ جگر ، پُرلاله را امّا يقيناً ديده تشتي را كه بين آن سر افتاده گمانم،روي ناقه زير لب"وامحسنا" گفته نگاهش تاكه بر رأس عليِّ اصغر افتاده دليل پيري اش را از خودم پرسيدم و گفتم: گمانم چشم او ، بالاي تل بر حنجر افتاده صداي مادري پيچيده در گودال ، از ترس است ---اگر از دست شمر بي مروّت ، خنجرافتاده فقط او ديده و زينب كه طيِّ آن چهل منزل چه قدْر از پيكرِ بچّه كبوترها پر افتاده براي كودكان هر بار كه خود را سِپر كردند حسين از روي ني چشمش به هردو خواهر افتاده رقيّـه راه رفته دست بر ديوار با زحمت خدايا امّ كلثوم از چه ياد مادر افتاده ؟ و شايد قيد عمرش را زده آن لحظه كه ديده سر بابايي از دست ضعيف دختر افتاده @raziolhossein
ای زینب دیگر! که جگرسوخته‌ای چو لاله ز داغ، رخ برافروخته‌ای تو درس صبوری و فداکاری را پیداست که از فاطمه آموخته‌ای ####### هر کس به جهان تو را ثنا کرده بسی خشنود، دل فاطمه را کرده بسی ای دختر باوقار زهرا و علی! در حق تو تاریخ، جفا کرده بسی ######## در ماتم دردانه‌ی معصوم علی خون می‌چکد از دیده‌ی مظلوم علی امروز زمین، لباس غم پوشیده از داغ غریب «امّ‌کلثوم» علی ######## هم خواهر و هم دختر معصوم تویی مظلوم‌تر از زینب مظلوم تویی ای شاعره‌ی حماسه‌ی عاشورا! بانوی شرافت، «امّ‌کلثوم» تویی @raziolhossein
قسمت این بود از همان اول عاشقان پایِ هم کنند ایثار یک نفر صاحبِ حرم باشد یک نفر بی نشان، بدون مزار یک نفر شد خدیجه خانوم و قبر او مانده خاکی و تنها همه هستیِ خودش را ریخت پایِ مدفونِ گنبدِ خضرا یک نفر نیمه هایِ شب رفت و مانده چون گوهری میانِ صدف یک نفر قبلگاهِ عالم شد صاحبِ صحن و بارگاهِ نجف یک نفر سيّدِ بنی الزّهرا در بقیع و بدون صحن و سراست همه عزت و شکوه ِ او همگی نذر شاهِ کرببلاست در میانِ دو دخترِ زهرا یک نفر پایِ ماه، کوکب شد امِّ کلثوم با تمامِ وجود هستی اش نذر نامِ زینب شد در مدینه دو داغِ سنگین دید او عزادارِ جد و مادر بود آن دوشنبه که مادرش افتاد شاهدِ بی حیائیِ  در  بود دید مادر نفس نفس میزد دید مسمارِ نانجیب چه کرد دید سنگینیِ لگدها با شاخه باردارِ سیب چه کرد دید یک زن چگونه دوره شده دید زیرِ قلاف بازو را دید چادر چگونه خاکی شد کتکِ یک شکسته پهلو را دید وقت هجوم نامَحرم دردسرهایِ زن چه چیزی شد عاقبت هم رسید جایی که پیش او صحبت کنیزی شد پا به پایِ عقیله هر منزل بارِ ماتم کشیده این بانو دیده بر رویِ نیزه هجده تا یوسفِ سربریده این بانو با تمامِ مخدراتِ حرم سرِ بازارِ شام گیر افتاد پایِ راسِ بریده عباس وسط ازدحام گیر افتاد دید سنگی ز راه ِ دور آمد سرِ بر نیزه را تکانی داد بارها پیشِ چشم خواهرها همه سرها ز نیزه ها افتاد میشنید از کنارِ راسِ حسین هرقدم ناله هایِ زهرا را نالة یا بُنَی می آمد هر چهل منزل از دل صحرا مادری قد کمان صدا میزد تشنه لب جان سپُردی ای پسرم بین گودال من خودم دیدم چِقَدَر نیزه خوردی ای پسرم @raziolhossein
هر چند درک‌ ناقص تاریخ، کافی نیست در اینکه ‌حق با توست ‌امّا اختلافی‌ نیست معنای اینکه عدّه‌ای حق را نمی بینند جز گم‌ شدن در یک مسیر انحرافی نیست باید علی‌ گفت ‌و علی‌ خواند و علی‌ فهمید فرصت ‌برای ‌گفتن‌ حرف ‌اضافی نیست کم ‌نقره ‌داغش ‌کن ‌ترک‌هایی ‌که‌ در کعبه ‌است پیش ‌دهان‌ دشمن حیدر شکافی نیست هذیان ‌نگویید، ‌ازدواج نور باظلمت چیزی ‌بجز فکر و خیال ‌وقصّه‌ بافی نیست بِنتُ الهُدی در بیت گمراهی؟ معاذالله! آن وقت می گویند باورها خرافی نیست زخمی اگر خوردید چوب کفرتان بوده چسباندن ‌این‌وصله ‌ها راه تلافی نیست حسن ‌ختام این غزل با تیغ در راه است وقتی ‌برای دست بردن ‌در قوافی نیست @raziolhossein
یکی این سان، یکی این گونه باید که شام و کوفه را رسوا نماید ببین پیشانی زینب شکسته بگو اخت المصائب لب گشاید ###### به حق بر فاطمه بوده است، نائب که یک لحظه نشد در صحنه، غائب در این عالم به غیر از «امّ‌کلثوم» برادر را که شد اخت المصائب؟ ####### کسی نشناختت، ‌ای دخت مظلوم! نباشد قدر تو بر خلق، معلوم اگر زینب بُوَد امّ المصائب تویی اخت المصائب، «امّ‌کلثوم»! @raziolhossein
دگر عبّاس و اکبر دارم امشب به بر قنداق اصغر دارم امشب نه کوفی گرد خود بینم نه شامی دوباره شش برادر دارم امشب @raziolhossein
سالیان سال من هم سایه‌ی سر داشتم خاطری آسوده با چندین‌ برادر داشتم سایه‌ام‌را هم نمی‌دیدندحتّی‌قوم‌وخویش تا پناهی چون اباالفضلِ دلاور داشتم کربلا تا شام رفتم با سپاه اَشقیا من‌که‌روزی پاسداری مثل اکبر داشتم خواهرم با نُطق‌ِ حیدروار فتحِ‌کوفه کرد من‌ولی‌درخُطبه‌خواندن‌لحنِ‌ مادر داشتم شمر را با امر من بلعید خاکِ شامِ شوم در اسارت معجزاتی فوق باور داشتم خیره‌بر رأسِ‌أباالفضلم‌شدم‌بی‌اختیار تا که چشم از آستین پاره‌ام برداشتم باز هم شُکرِخدا پوشیّه‌ام گرچه نبود درهجوم‌چشمهای هرزه مَعجر داشتم با‌ سکینه، با رُقیّه تا که همدردی کنند کاش‌درجمعِ‌اَسیران‌،چند دختر داشتم کاش‌وقتی‌کعب‌نِی‌بر پهلویِ‌زینب زدند من‌در آنجا،حقّ‌ِحفظ‌ِجانِ‌خواهر داشتم ازهمان‌روزی‌که‌چشم‌ِمادرم‌را خون‌گرفت تا زمان پرکشیدن ؛ دیده‌ی‌ تَر داشتم من‌که‌ خاکِ‌ زیرِ پایم آبروی‌ِ عرش بود در دل ویرانه‌ها از خاک‌،بَستر داشتم ‌‌خولی‌و زَجر و سَنان...این‌اسمهایعنی‌که‌من لحظه‌هایی‌سخت‌و تلخ‌و زَجرآور داشتم @raziolhossein
دست من و دامان تو یا ام کلثوم جان و تنم قربان تو یا ام کلثوم درد من و درمان تو یا ام کلثوم چشم من و احسان تو یا ام کلثوم تو جلوه ی زهرا و نور مرتضایی تو نور قلب فاطمه نور خدایی هم جان زهرایی و هم جانان حیدر هم روح زهرایی و هم ریحان حیدر شد جان احمد مرتضا تو جان حیدر ای جان به قربان تو و قربان حیدر تو دلبر ارباب های عالمینی جان علی جان حسن جان حسینی تو ام کلثومی نشد قدر تو پیدا قدر تو پیدا می شود در صبح فردا ای زینب دیگر به اهل بیت طاها مدح تو بس نور علی هستی و زهرا وصف تو را باید بهشتی ها بگویند باید نبی و حیدر و زهرا بگویند از کودکی با درد و غصه آشنایی مثل حسن تو غصه دار کوچه هایی از غصه ی مادر همیشه در نوایی تو شاهد اشک روان مجتبایی تو بودی و آهی که مانده کنج سینه تو بودی و زخم غم یاس مدینه گویند در را دیده ای و میخ در را در پشت در یک مادر کشته پسر را با دست بسته حیدر خونین جگر را در بین آن کوچه چهل بی پا و سر را دیدی به مسجد مرتضا را می کشیدند کفتارها شیر خدا را می کشیدند تو محو الطاف خدا بودی همیشه با سینه ای غرق بلا بودی همیشه غرق غم و صبر و رضا بودی همیشه تو روضه خوان کربلا بودی همیشه دیدی به دشت کربلا راس بریده دیدی ز غصه قامت زینب خمیده @raziolhossein
اگر‌ که از جلواتش نقاب بر می داشت از آن حقیقت نوری حجاب بر می داشت بدون شک همگان را پیمبری می‌کرد اگر‌ زمان هبوطش کتاب بر می داشت غبار از سر سجاده اش که بر میخواست ستاره از قدمش آفتاب بر می داشت حسین بود سراپا، حسن ز پا تا سر حسینی و حسنی بین قاب بر می داشت بنا به حلم خدایی بنای گریه نداشت که کوفه را ز همان گریه آب بر می داشت نخست زینب و بعداً حسین مکتوم است شرافت علویه است؛ ام‌کلثوم است @raziolhossein
بیان وصف تو در واژه ها نمیگنجد چرا که خواهر صبری و دختر نوری شبیه شان تو، نامت غریب و پنهان است تو مثل سوره قدری، تو سر مستوری تو خواستی که فقط، ذکر خواهرت باشد میان مرثیه ها از تو گر نشانی نیست اگر چه عالمه ای خود، ولی نشان دادی به وقت تابش شمس، از قمر نشانی نیست تویی مفسر خون «حسین» و اصحابش که روضه خوان شده عالم ز فیض تفسیرت «علی ز سفره افطار تو نمک برداشت» که تا ابد همه عالم شود نمکگیرت عقیله در ره روشنگری قدم برداشت در این مسیر تو بودی هماره همگامش اگر چه خون «حسین» آیه بصیرت شد تو و عقیله رساندید بر سرانجامش چگونه است که اولاد حضرت «زهرا» گهی چو  «زینب» و مثل «حسین» مظلوم اند و گاه در اثر بی وفایی مردم غریب مثل «حسن»، مثل «ام کلثوم» اند تو در مدینه جدت چه روضه ای خواندی؟ که شعله بر دل و جان جهانیان زده است مدینه قافله عشق را به خود مپذیر چرا که جانب تو بی «حسین» آمده است @raziolhossein
یادم نمی رود سفر آخر حسین یادم نمی رود که چه آمد سر حسین یادم نمی رود که داماد کربلا زد دست و پا مقابل چشم تر حسین یادم نمی رود که آمد به خیمه ها بین عبا جسم علی اکبر حسین یادم نمیرود که زینب ز پا نشست مثل عمود خیمه آب آور حسین یادم نمی رود که خودم خاک ریختم در پشت خیمه روی علی اصغر حسین یادم نمی رود که شد از سوز تشنگی مثل دو چوب خشک لب اطهر حسین یادم نمی رود که دیدم ز روی تل در زیر تیغ شمر لعین حنجر حسین یادم نمی رود که شنیدم به قتلگاه فریاد یا بنیَّ زند مادر حسین یادم نمی رود که چها کرد ساربان نامرد بهر غارت انگشتر حسین یادم نمی رود که دیدم به چشم خویش آثار نعل تازه روی پیکر حسین یادم نمی رود که دیدم به نیزه ها هفده سر بریده را پشت سر حسین یادم نمی رود دم دروازه کف زدند زنهای شام دور و بر خواهر حسین یادم نمی رود به خرابه ، نداشت خواب از شدت گرسنگیش دختر حسین @raziolhossein
غم بر دل هر پیر و جوان است امشب ماتم زده بغض آسمان است امشب در سوگ غریبانه‌ی «امّ‌کلثوم» محزون، دل صاحب الزّمان است امشب ###### آن زینب او، عزیز مردم شده است این فاطمه‌اش، ملیکه‌ی قم شده است افسوس! که نام «امّ‌کلثوم» فقط مانند مزار مادرش، گم شده است ####### تا آخر خط به خاطر مکتب رفت جانش اگر آمد از جفا بر لب، رفت در مهر و وفا بر «امّ‌کلثوم» نگر دنبال حسین، همره زینب رفت ###### در راه شما هر که قدم بگذارد پا در حرم جود و کرم بگذارد فردا نکند شفاعت از او زهرا در حقّ شما کسی که کم بگذارد ##### آن شب که پدر به خانه، مهمان تو بود تو جان پدر بودی و او جان تو بود آن کس که تمام خلق مهمان وی‌اند آن شب به سر سفره‌ی احسان تو بود @raziolhossein
ندارد چون نشان دین از آغاز نخواهد گشت هرگز محرم راز علی با خواستگار دخترش گفت: کبوتر با کبوتر، باز با باز @raziolhossein
پرورده‌ي‌زهراست‌ از اين‌رو رشيده‌ست درياي بي پايانِ اوصاف حميده‌ست او زينب‌صُغري‌ست اين‌يعني‌خدا،باز "زینت"براي شاه مردان آفريده‌ست مانند زهرا مثل زينب چون خديجه او افتـخارِ بانوانِ برگُـزيده‌ست آنسان که ما زهرا تر از زینب ندیدیم چشم فلك زینب تر از او را نديده‌ست وقتي‌كه دِق كرده‌ست از داغ حُسينش فرض‌است برما كه بگوييم او شهيده ست او‌ از طفولیت شبیه خواهر خویش ماتم‌كشيده زجردیده داغ دیده‌ست پیری قبل از موعد او بی سبب نیست بر شـانه از آغـاز بار غـم كشيده ست اين سرو پابرجا اگر قدّش كماني ست ميراث‌دارِ مادری قامت خميده ست خاكم به سر، زخم زبان از شمر خورده وقتي دم دروازه ي ساعت رسيده ست خاكم به سر، از آفتاب گرم و سوزان هم چادرش پوسيده هم رنگش پریده ست از كعب ني بايد بپرسي چند منزل جان يتيمان برادر را خريده ست ؟ اينكه رقيّـه تشـنه جان داد و گرسنه در بينِ ويرانه امانش را بُريده است @raziolhossein
وقتی که عالم با وجودت آبرو داشت باید برای بردن نامت وضو داشت بیت علی یک عمر با تو رنگ و بو داشت زهرا دمادم دیدنت را آرزو داشت عصمت ز سیمای تو معلوم است معلوم ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم روح دعا ،أخت الوفا، بنت الوقاری روح ادب زهرا نسب حیدر تباری مثل علمداری ، شکوهی ، اقتداری مانند زینب خواهرت همتا نداری پروردهء دست عطوف چند معصوم ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم نقش تو در کرببلا انکار، هرگز چون خواهرت تسلیم استکبار ، هرگز در راه کوفه تو بگو یکبار ، هرگز زینب نشد بی یاور و غمخوار، هرگز ای خواهر کوچکترِ ارباب مظلوم ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم بر ناقه، اطفال برادر را نشاندی یک لحظه از احوالشان غافل نماندی خاک از لباس و چادر خواهر تکاندی مانند زینب جایِ جایش خطبه خواندی کاخ بنی شیطان به ذلت گشت محکوم ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم ای همسفر مانند زینب با سرِ یار ای همقدم با خواهرت در کوچه بازار ای مثل خواهر سنگ کوفی خورده بسیار ای ساقی لب تشنگان بعد از علمدار یک عمر با این روضه گریانیّ و مغموم ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم یادت نرفته کربلا رنجی که دیدی از خیمه ها با زینبت بیرون دویدی بی بی نمی دانم به تلّ ، آیا رسیدی؟ دیدی خودت یا اینکه از زینب شنیدی با چکمه زد بر سینه اش آن دشمن شوم ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم @raziolhossein
کمتر کسی‌ست در غم من انجمن کند از من سخن بیاورد، از من سخن کند «دل‌های جمع را کند آشفته یاد من راضی نمی‌شوم که کسی یاد من کند» یاد آورم ز قاسم و عبّاس و اکبرم چشمم نظر چو بر گل و سرو و سمن کند غوغای کربلا، غم کوفه، حدیث شام جان بر لبم رسانَد و خون، قلب من کند ما را خرابه، جای شد و هیچ کس نگفت: باید که لاله جلوه به صحن چمن کند از بازگشتمان به مدینه کنایتی‌ست هر کاروانِ خسته که رو در وطن کند بار مرا اگر چه اجل بسته است و باز خوش روبه‌رو مرا به حسین و حسن کند، شرمندۀ محبّت زینب شوم که آه! باید دوباره جامۀ ماتم به تن کند وقتی کفن برای من آماده می‌شود او باز گریه بر بدن بی‌کفن کند @raziolhossein
کمر بر استقامت بسته زینب که یک‌دم هم ز پا ننشسته زینب اگر زینب پناه کاروان بود تو هم بودی عصای دست زینب صبوری غرق در تاب و تب تو وفا زانو زده در مکتب تو در این شش‌ماه، یک‌دم هم نیفتاد «حسینم وا حسینا» از لب تو @raziolhossein