آدم بعضی وقتا نمیفهمه که حال درستو درمونی نداره ، نمیفهمه که بین ی عالمه فکر گیر کرده و فقط به خیالِ خودش زندگی میکنه !
اما من امروز وقتی گیج و حواسپرت شامپو رو ریختم روی مسواک و با عجله به سمت دهنم بردم و بعد فهمیدم چیزی اشتباه شده ، عمق ماجرا رو درک کردم :))
شاید خنده دار بنظر برسه ولی حالِ منو کسی میفهمه که خودش داره باهاش دستو پنجه نرم میکنه ؛ وقتی اونقدر تو فکر غرق شده بودم که با صدای بوق ماشین به خودم اومدمو میشد که نیام و دیگه وجود خارجی نداشته باشم ..
آدم بعضی وقتا نیاز داره به خودش بیاد؛ پشت هم کلاساش رو ، برنامههاش رو کنسل نکنه بهخودش بیاد تا شامپو نزنه رو مسواک تا یهو خودشو وسط خیابون پیدا نکنه آدم باید از خودش بیاد بیرون متوجه زندگی بشه و اتفاقا تو گوشی بخوره و تو همون سوال غمانگیزی که باعث این حالش شده گیر کنه تا جوابش رو پیدا کنه :))))
_آدم با اینکه چاره نداره اما باید بزرگ بشه
مع الحسین ، الی المهدی (2).mp3
35.21M
از من به شما نصیحت؛
این نماهنگو نشنوید ، زندگی کنید :)
#ژلوفنصوتی
روی صحبتم با اون دوستاییِ که با ی نیمچه هدف و برنامه ریزیِ خفن میخوان در آینده ی نچندان دور ی موفقیتِ پدر مادرر بیامرزی و خداپیغمبر راضی داشته باشن ولی خب تایم زیادی از برنامه های روزانهشون رو نمیتونن کنترل کنن یا زمان زیادی تو وقت اضافه از دستشون در میره و به خصوص پشت کنکوری های مشتیِ چنلعه ؛
ریـــحآن
-
ویژگیِ منحصر بفردش بعد از رایگان و دردسترس بودن اینه ک چارتِ هفتگی ، ماهانه و سالانه بهت میده و خب این یعنی تو میتونی ی نتیجه ی کلی از وقت گذاری و زمانبندی هات داشته باشی ک به نوبهی خودش خیلی حسِ شیرین و مفیدیه :)))
دیگه دنبال چی میگردی ؟
ب جا بهونه آوردن و تنبلی های حوصله سربر ، این حجم از گشودگی و فراخ بودنتو جمع و جور کنو بچسب به سازندگی :))))
با امکانات کم ، محرومیت های کوچیک و بزرگِ روحت ، نَفسِ سَرکِشو افسار گسیختهت و کُری خوندن های وقت و بی وقتِ ناامیدی به مذاکره برو و درصورت عدم پذیرش گزینه های ذینفع و نقض قراداد های طرفین ، کُلنگو بردار بکش به بطنِ ویرونه های وجودت و خلاصه ک بساز اون آدمِ موثری رو که هم خودت و هم خدا ازش راضیِ :))))
ریـــحآن
حاویِ سوزش فراوان در ناحیه ی چپ قفسه سینه همراه با خشم و نفرت
درسته صِدام بهت نمیرسه و کاری از دستم برنمیاد ولی برای رهایی از حجم زیادی غم نسب به ظلم وارده ؛ فقط میتونم به آیه ی ۷ سوره اسراء اونجایی ک خدا با صراحت تمامنسبت به نابودی بنی اسرائیل و فسادگری توسط مؤمنین خبر داده ؛ اشاره کنم .
اره عزیزِ زخم دیده ی من؛
وعده ی خدا از هر حقگویی ، حق تره !
ما پیروزی غزه رو خواهیم دید 🇵🇸-
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#وعده_صادق #ایران_قوی #غزه #لبنان
ریـــحآن
#ژلوفنصوتی
اره بابا پس چی فک کردی ؟!
من خیلی وقته بَند و بساطمو ریختم تو ی کوله و راه افتادم ، لب مرز به سربازای خوش سیمای مرزبانی التماس دعا گفتمو مُهرِ دلدادگیو کوفتم رو پاسپورتو زدم ب دلِ نجف :))
از حال و هوای باصفای خونه ی پدری ، پنکه های مزین به شلنگ آبپاش و کاراییِ کولر گازی رو دمای ۲۰ درجه و سایهبونهای بلند و پهناورِ روبرو ایونِ طلایی که بگذریم از سلفی با گنبدِ با شکوه باباعلی و اون فِیسِ خاکیو آفتاب سوختهت ، نمیشه گذشت ؛ دو سه روز اُتراق تو امن ترین نقطه ی کره ی زمین جوری روحمو ابوجارو میکنه که میتونم تا یکسال بدون مصرف هیچ هایپی سرخوش و مَستان بزنم تو گوشِ هرچی خستگیو افسردگیه:)))
الانم تو مشایه پس از سوختگیری با چای غلیظ قیریِ عراقی به سمت گل پسرای بابا علی در حرکتم . اینجا آفتاب سوز سوزی ، دمای ۵۰ درجه و گرمازدگی همش بهونه س حاجی ، ملت در برابر این حجم از محبتِ پدر پسری اُوِردوز میکنن !
ی کَله دارم با سرعت دوایکس جاده خاکیو میگذرونم و مصداق ِ فرو الیالحسین رو تداعی میکنمو تیکه های قلبِ درموندهی از همه جا رونده شده رومیرسونم به دست صاحب و طبیبِ تاولای چرکی و زخم های عفونت کردش :)))
لبخندِ فراموش شده و خاک گرفته بلاخره میشینه رو صورتم و از همین کنج اتاق خوشحالم که بلاخره امانتیم به دست صاحبش رسید :)
#اندراحوالاتدلتنگی
حداقل نصف شخصیت هر کدوممون
تو همون شب و روزایی که نمیخوایم
درموردش با هیچکس حرف بزنیم شکل
گرفته.
خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد
که مرگ من ، نمیارزد به غصه خوردن تو!
-حسینرنجکش
۲۳:۵۹ ساعت عجیبیه!
رند نیست، خیلی نزدیکه به فردا ولی فردا
نیست، پر از غمه. کل روز دویدی و
رسیدی به آخرین دقیقهی روز و باز هم
نتیجه تنهاییه. ۲۳:۵۹ ساعت دلتنگیه.
ببینید اگه زندگی رو پیتزا در نظر بگیریم [فارغ از اینکه اینقدر خواستنی نیست] خمیرش میشه غم و پنیرش میشه عشق؛ اگه زندگی رو شلوار کردی در نظر بگیریم [فارغ از اینکه اینقدر راحت نیست] پاچههاش میشن غم و کش شلوار میشه عشق.
اصن هرجور حساب کنی غم و عشق دو عنصر جدا نشدنیِ ک درصورت نبودِ فقط یکی از اونا زندگی مختل میشه ، مثل شلوار کردی بدون کش :)*
من همیشه ته دلم رو گول میزنم. هی صابون و کف مالیش میکنم که آره میشه، بالأخره نوبت منه. بالأخره من. ولی همیشه لب اون مرز باریکه، هیچوقت واسهی من نمیشه. انگاری همهی"نون"های سر کلمات تو دنیا داخل کاسهی منه.
خستهم. و روز بدی بود. چه تضمینی
وجود داره که فردا روز بدتری نباشه؟
با چه اطمینانی پلک روی هم بذارم؟