eitaa logo
ریـــحآن
1هزار دنبال‌کننده
210 عکس
43 ویدیو
2 فایل
●ساکن کنج عزلت ●از اهالی دیار سبز پوشان ●عضو افتخاری انجمن شاعران مرده‌ ●دلتنگ و بیچاره ی آقای امام رضا . دلصدا ؛ @Del_seda
مشاهده در ایتا
دانلود
دیگه دنبال چی میگردی ؟ ب جا بهونه آوردن و تنبلی های حوصله‌ سربر ، این حجم از گشودگی و فراخ بودنتو جمع و جور کن‌و بچسب به سازندگی :)))) با امکانات کم ، محرومیت های کوچیک و بزرگِ روحت ، نَفسِ سَرکِشو‌ افسار گسیخته‌ت و کُری خوندن های وقت و بی وقتِ ناامیدی به مذاکره برو و درصورت عدم پذیرش گزینه های ذی‌نفع‌ و نقض قراداد های طرفین ، کُلنگ‌و بردار بکش به بطنِ ویرونه های وجودت و خلاصه ک بساز اون آدمِ موثری رو که هم خودت و هم خدا ازش راضیِ :))))
حاویِ سوزش فراوان در ناحیه ی چپ قفسه سینه همراه با خشم و نفرت
ریـــحآن
حاویِ سوزش فراوان در ناحیه ی چپ قفسه سینه همراه با خشم و نفرت
درسته صِدام بهت نمیرسه و کاری از دستم برنمیاد ولی برای رهایی از حجم زیادی غم نسب به ظلم وارده ؛ فقط میتونم به آیه ی ۷ سوره اسراء اونجایی ک خدا با صراحت تمام‌نسبت به نابودی بنی اسرائیل و فسادگری توسط مؤمنین خبر داده ؛ اشاره کنم . اره عزیزِ زخم دیده ی من؛ وعده ی خدا از هر حقگویی ، حق تره ! ما پیروزی غزه رو خواهیم دید 🇵🇸-
ریـــحآن
#ژلوفن‌صوتی
اره بابا پس چی فک کردی ؟! من خیلی وقته بَند و بساطمو ریختم تو ی کوله و راه افتادم ، لب مرز به سربازای خوش سیمای مرزبانی التماس دعا گفتمو مُهرِ دلدادگی‌و کوفتم رو پاسپورت‌و زدم ب دلِ نجف :)) از حال و هوای باصفای خونه ی پدری ، پنکه های مزین به شلنگ آب‌پاش و کاراییِ کولر گازی رو دمای ۲۰ درجه و سایه‌بون‌های بلند و پهناورِ روبرو ایونِ طلایی که بگذریم از سلفی با گنبدِ با شکوه باباعلی و اون فِیسِ خاکی‌و آفتاب سوخته‌ت ، نمی‌شه گذشت ؛ دو سه روز اُتراق تو امن ترین نقطه ی کره ی زمین جوری روحمو اب‌وجارو میکنه که میتونم تا یکسال بدون مصرف هیچ هایپی‌ سرخوش و مَستان بزنم تو گوشِ هرچی خستگی‌و افسردگیه:))) الانم تو مشایه پس از سوختگیری با چای غلیظ قیریِ عراقی به سمت گل پسرای بابا علی در حرکتم . اینجا آفتاب سوز سوزی ، دمای ۵۰ درجه و گرمازدگی همش بهونه ‌س حاجی ، ملت در برابر این حجم از محبتِ پدر پسری اُوِر‌دوز میکنن ! ی کَله دارم با سرعت دوایکس جاده خاکی‌و میگذرونم و مصداق ِ فرو الی‌الحسین رو تداعی میکنم‌و تیکه های قلبِ درمونده‌ی از همه جا رونده شده رومیرسونم به دست صاحب و طبیبِ تاولای‌ چرکی و زخم های عفونت کردش :))) لبخندِ فراموش شده و خاک گرفته بلاخره میشینه رو صورتم و از همین کنج اتاق خوشحالم که بلاخره امانتیم به دست صاحبش رسید :)
حداقل نصف شخصیت هر کدوممون تو همون شب و روزایی که نمی‌خوایم درموردش با هیچ‌کس حرف بزنیم شکل گرفته.
خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد که مرگ من ، نمی‌ارزد‌ به غصه خوردن تو! -حسین‌رنجکش
۲۳:۵۹ ساعت عجیبیه! رند نیست، خیلی نزدیکه به فردا ولی فردا نیست، پر از غمه. کل روز دویدی و رسیدی به آخرین دقیقه‌ی روز و باز هم نتیجه تنهاییه. ۲۳:۵۹ ساعت دلتنگیه.
ببینید اگه زندگی رو پیتزا در نظر بگیریم [فارغ از اینکه اینقدر خواستنی نیست] خمیرش میشه غم و پنیرش میشه عشق؛ اگه زندگی رو شلوار کردی در نظر بگیریم [فارغ از اینکه اینقدر راحت نیست] پاچه‌هاش میشن غم و کش شلوار میشه عشق. اصن هرجور حساب کنی غم و عشق دو عنصر جدا نشدنیِ ک درصورت نبودِ فقط یکی از اونا زندگی مختل میشه ، مثل شلوار کردی بدون کش :)*
من همیشه ته دلم رو گول می‌زنم. هی صابون و کف مالیش می‌کنم که آره می‌شه، بالأخره نوبت منه. بالأخره من. ولی همیشه لب اون مرز باریکه، هیچ‌وقت واسه‌ی من نمی‌شه. انگاری همه‌ی"نون‌"های سر کلمات تو دنیا داخل کاسه‌ی منه.
خسته‌م. و روز بدی بود. چه تضمینی وجود داره که فردا روز بدتری نباشه؟ با چه اطمینانی پلک روی هم بذارم؟
-
در مورد بعضی غصّه‌ها می‌خوابم و در مورد قوی‌ترها چای می‌خورم؛ در مورد تو هم چای می‌خورم و هم می‌خوابم.
یه سری خاطرات هست که آدم خجالت میکشه حتی تو خلوت خودش مرورشون کنه چون از خودش خجالت میکشه. از حماقت زیاد ، از اشتباهات بی انتها ، از اهمیت دادن به آدمایی که ارزش هیچی رو نداشتن...
من برام مهم نیست ماهیانه رقم جابجایی حسابم چقدره یا تو چ خونه و ماشینی زندگی میکنم .. با چ لباسی کجا میرم و چطور خودم رو برای آدمای اطراف ثابت کنم .. ی آدم بیخیال که نسبت به امور مزخرفِ این چنینی ، میزنه به جاده خاکی و میدونه که اصل کاری ی چیز دیگه‌ست و اینا همش رد گم کنیِ جاده اصلی های زندگیه! برای من مهمه که با خودم. دلم ، عقلم و آدمای دوروبرم روراست باشم .. مهمه که جزئی از خاطرات بد کسی نباشم و اطرافیانم در کنار من حس آرامش داشته باشن .. هیچ اهمیتی نداره کجا و چجور زندگی میکنم ، مهم حالِ دلمه ک خوب باشه ! حالا لابد با خودت میگی بابا این دختره خُل شده ، اینا همش ی مُشت شعار جهان سومیِ که واقعیت نداره .. ولی نه دوستم ، من با این اَهَم فی‌ الاَهَم ها زنده‌م و باهاشون لحظه‌ ها مو میسازم... شاید برای تو مهم باشه وقتی وارد مجلس می‌شی همه از خوشگلیِ لباست انگشت به دهن بمونن یا تو کَفِ فلان گوشیِ پرومکست‌ برن و با بهمان مدرکِ تحصیلیت‌ تعریف و تمجیدت‌ کنن . ولی برای من ن ! هیچ وقت تو دایره‌ی حیاتِ زندگیم این چیزا تعریف نشده ! اگه پوششی دارم یا از گوشی‌ای استفاده میکنم چون با اون حالِ خودم خوبه ن ملت ! وقتی تو آینه خودمو با اون لباسِ چیتان پیتان‌ میبینم و با گوشیِ ساده ی بی‌شیله‌پیله‌م عکس میگیرم کیفور میشم و حالم میزونه .. تلاش می‌کنم و درس میخونم، ن برای تمجید و بَه‌بَه و چَه‌چَه ملت که برای رسیدن به هدف !!!! اشتباه میکنم چون یکبار زندگی میکنم ! چون تجربه ی این شرایط و فشار های جورواجورش‌ رو نداشتم و میدونم که در قبال این دنیا و وسعتش ، حقمه‌ که تو امتحانِ مسیر های مختلف خطا داشته باشم ... اگه کسی رو دوست دارم چون اول از همه با چارچوبای‌ عقلم و دیواره های شکننده ی قلبم یکدست شدم و بعد اون حسِ قشنگِ دوست‌داشتن رو روونه ی وجودم کردم ! و اگه متنفرم چون بعد هزار و یک فرصتی ک دراختیارت‌ گذاشتم و با خودم کلنجار رفتم ک نادیده بگیرم اشتباهاتِ قبلیتو‌ ، تو بازم نتونستی خودتو ثابت کنی و حذف شدی .. همه ی اینا رو نوشتم ک بگم من ریحانم و زندگیِ سبزِ خودمو دارم .. اصلا از مقایسه خوشم نمیاد چون هیچ صنمی با آدمای اطرافت ندارم! نمیدونم می‌گیری چی میگم یا ن ، در حد توانم کلماتِ مغزمو خالی کردم که از این تریبون بعد از شرح حالم بگم ، تو کدوم نقطه از این کره‌ ی خاکی مدالِ طلایی برای "مقایسه ی زندگی آدم ها" یا "ارزشیابیِ رفتار دیگران" رو ، گردنتون‌ انداختن ک فکر میکنین با اینکار میشه اون افکارِ مزخرف و پوسیده تون رو قالب کنید ؟! چطور میتونید درباره ی کوچیک ترین ابعاد زندگیِ مجازی و حقیقی دیگران نظر بدید درحالیکه هزارویک عیب بزرگ داره تو وجودت جولان میده ؟! یا بهتر بگم ؛ چطور میتونید با این حجم از قضاوت و حرف درباره ی آدم های اطرافتون ، شب ، راحت سر بر بالین بزارید ؟!
فکتِ مطلوب و دوستنداشتی: دیجی‌ ریحان داره تو مسیراصفهان_مشهد با محتویات‌ِ بابارضا عنان از کف میده و از این طلبید شدنه یهویی در گُنجِ خود نمیپوسته :)))
ریـــحآن
در مورد بعضی غصّه‌ها می‌خوابم و در مورد قوی‌ترها چای می‌خورم؛ در مورد تو هم چای می‌خورم و هم می‌خواب
غمی که نه با چایی خورده میشه نه با خواب رفع رو فقط باید بُرد وسط صحن انقلاب و گریوندش :)))
من خودم مشتم رو باز کردم و یه چیزهایی رو با آدمها و ماجراهاشون عامدانه رها کردم. پشیمونم؟ نه خیلی. صرفا اول‌ش سخته. هر روزی که بگذره و از خواب بیدار شی می‌بینی که چقدر همه‌چیز راحت‌تر شده و چقدر دیگه اهمیت نداره واست . از قید و بند خیلی چیزای بی‌فایده آزادی و حاضر نیستی هیچ جوره از دستش بدی .