🔰 #کلام_امام
در انتقام شهادت سردار سلیمانی، با همت جوانان انقلابی و نخبگان مؤمن؛ سیلی سختتر شکستن هیمنه پوچ استکبار است
#امام_خامنهای :
🔻مهمترین سیلی به آمریکا همین حرکت مردمی عظیمی [در تشییع] بود که انجام گرفت؛ بعد هم که خب برادرها یک سیلیای زدند؛ لکن سیلی سختتر عبارت است از غلبهی نرمافزاری بر هیمنهی پوچ استکبار؛ این سیلی سخت به آمریکا است که باید زده بشود. بایستی جوانان انقلابی ما و نخبگان مؤمن ما [با] همّت، این هیمنهی استکباری را بشکنند و این سیلی سخت را به آمریکا بزنند.
۹۹/۹/۲۶
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
31.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
🎥 نماهنگ ویژه: از خرمشهر تا دروازههای فلسطین
🔹 روایتی ویژه از فعالیتهای حاج قاسم سلیمانی؛ از دفاع مقدس تا سپاه قدس
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۵ بهمن ماه ، #سالروز_شهادت #روحانی_شهید #اسماعیل_علیزاده گرامی باد . 🥀
پنجم مهر 1347، در روستای بقچیر از توابع شهرستان گناباد دیده به جهان گشود. پدرش محمد، کشاورزی میکرد و مادرش فاطمه نام داشت. تا سوم راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح1) پرداخت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. پنجم بهمن 1365، با سمت تیربارچی در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است.
از شهادت اسماعيل و دفن او چند روزي بيشتر نگذشته بود كه شبي در خواب، مزار او را ديدم. نور زيادي از سمت قبله به طرف قبرش ميآمد. خوب دقت كردم؛ چند سوار عرب بودند كه نزديك آمدند، نزديك و نزديكتر. از اسبها پياده شدند و بر سر مزار نشستند. يكي از آنها شروع به خواندن مصيبت كرد و بقيه گريه كردند.در خواب برايم سؤال شد كه او كيست؟ ندايي آمد و گفت: آقا اباالفضل العباس( عليه السلام)
به نقل از پدر شهید
#شهدای_روحانی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#وصیتنامه
#شهید_اسماعیل_علیزاده
خدايا اگر توفيق شهادت را نصيبم کردي از تو ميخواهم مرا همچون اباعبدالله الحسين با لب تشنه شهيدم کني و با شهداي کربلا محشورم نمايي...از شما مي خواهم خدا را فراموش نکنيد و هميشه گوش به فرمان رهبر کبير انقلاب باشيد تقوا را فراموش نکنيد زيرا اگر تقوا داشته باشيد هيچ کاه شکست نمي خوريد.سلام بر شما خواهران عزيز اميد.ارم برادر کوچکتان را ببخشيد و زينب وار را همان را ادامه دهيد.سلام بر شما ملت عزيز و شهيدپرور سخني دارم با شما ملت عزيز اميدوارم . . . . اگرچه من کوچکتر از آنم که براي شما پيامي داشته باشم ما بعنوان يک تذکر به شما مي گويم مبادا خداي نخواسته از راه انقلاب منحرف شويد و اطاعت از فرمان امام عزيز بکنيد مبادا اگر کسي در بين شما پيدا شد و خواست تفرقه بيندازد از حق خود دفاع نکنيد شماييد که بايد از انقلاب حفاظت کنيد شماييد که بعد از ما بايد با کفار بجنگيد، اتحاد را حفظ کنيد و از تفرقه بپرهيزيد. به ريسمان الهي چنگ زنيد و از تفرقه بپرهيزيد تا زماني که اتحاد داشته باشيد و با ايمان باشيد پيروزيد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۵ بهمن ماه ، #سالروز_شهادت #مدافع_حرم #شهید_غلامرضا_لنگریزاده گرامی باد. 🥀
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_غلامرضا_لنگریزاده
در بیست ویکم دی ماه سال ۱۳۶۵ درشهر کرمان به دنیا آمد. خداوند پس از سه فرزند دختر و بعد از ده سال با توسل به امام رضا (ع) به پدر و مادرش ایشان را عنایت کرد.
وی در نوجوانی پدرش را از دست دادند، چون تنها پسر بزرگ خانواده بود و نسبت به مشکلات زندگی خانواده احساس مسئولیت می کرد، لذا علی رغم اینکه در زمینه ورزش هم خیلی موفق بود در آن شرایط ورزش را رها کرده و مشغول به کار آزاد در تعویض روغن در شهر کرمان شدند.
وی در سن ۲۱ سالگی تصمیم به ازدواج گرفت و یکی از ملاک های انتخاب همسر آینده اش متدین ،محجبه و از سادات بودن مد نظرش بود. وی در سال ۱۳۸۶ ازدواج که ثمره زندگی مشترک شان یک فرزند دختر به نام مونس با شش سال سن و یک فرزند پسر شش ماهه می باشد.
ایشان در شهریور ماه ۱۳۹۶ پس از گذراندن آموزش های لازم به سوریه اعزام گردید و تا لحظه شهادت به ایران برنگشت، و زمانی که فرزند دوم ایشان به دنیا آمد وی در سوریه در حال انجام وظیفه بود.
زندگی نامه بسیجی شهید «غلامرضا لنگری زاده»/ تا لحظه شهادت به ایران بازنگشت!
ایشان به دلیل شرایط کاری و احساس مسئولیت که می کرد، پس از تولد فرزندش درخواست کرد تا زمینه حضور خانواده اش در سوریه فراهم شود.
سرانجام پس از دو هفته از برگشت خانوادشان همانطور که خودش به خانواده اش عنوان کرده بود که "شما به سوریه بیایید و برگردید من به شهادت می رسم"، در پنجم بهمن ماه سال ۱۳۹۶ در حین انجام وظیفه به درجه رفیع شهادت نایل امد.
پیکر پاک و مطهرش پس از انتقال به ایران بردوش امت شهید پرور کرمان و بسیجیان ولایت مدار کرمان تشیع و در گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#اطلاع_نگاشت
💠سالروز شهادت
🌷 شهید مدافع حرم
#شهید_غلامرضا_لنگریزاده
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#ستارههای_زینبی
‼️بعد از شهادت تکفیری ها روی بدن و سینه شهید نفت ریختند و آتش زدند، اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن سالم ماند.
‼️مادر شهید میگفت: قبلا هم به خاطر تصادف دچار سوختگی شده بود اما به خاطر عزاداری و سینه زنی برای امام حسین(ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود.
#شهید_غلامرضا_لنگریزاده🌷
#سالروز_شهادت
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#شهید_غلامرضا_لنگریزاده
از بیان همسر شهید :
غلامرضا همیشه آرزو داشت که به اسلام خدمت کند و میگفت: «دعا کنید بتوانم خدمتگزار خوبی برای اسلام و مستضعفان باشم».
غلامرضا عاشق شهید و شهادت بود و همیشه در مراسم استقبال از شهدایی که به کرمان میآمدند و نیز یادوارههای شهدا حضوری فعال داشت.
همسر شهید لنگریزاده به ۲ یادگار شهید به نامهای «مونس» و «محمودرضا» اشاره کرد و گفت: مونس ۶ ساله و محمودرضا ۲ ماهه است و دخترمان رابطه خوب و دوستانهای با پدرش داشت و همسرم نیز سعی میکرد در رفتارهای خود بهگونهای عمل کند که دخترمان از وی الگو بگیرد.
غلامرضا شهریورماه امسال به سوریه اعزام شد و من فرزندم محمودرضا را باردار بودم و قاعدتاً دوست داشتم هنگام تولد فرزندمان، همسرم کنارم باشد. هنگامی که این پیغام را به ایشان دادم، گفت: «اینجا به من بیشتر نیاز است و باید بمانم» و من هم قبول کردم.
وقتی محمودرضا به دنیا آمد، همسرم به من پیغام داد که عکس فرزندم را برای من نفرستید، زیرا میترسم دلم بلرزد و برگردم ایران و وابستهاش شوم.
مدتی از اعزام غلامرضا به سوریه گذشته بود و او هنوز فرزند دومش را ندیده بود، تا اینکه تصمیم گرفتیم دیدار غلامرضا و محمودرضا در سوریه باشد، به وی گفتم: «به اتفاق بچهها و مادرتان رهسپار سوریه هستیم» و او بسیار خوشحال شد و کارهای سفر ما را از آنجا پیگیری کرد و گفت: «شما که به سوریه بیایید و برگردید، خبر شهادت من را خواهید شنید و این آخرین دیدار ما خواهد بود»، اما من حرف ایشان را جدی نگرفتم.
روزی که ما به سوریه رسیدیم، غلامرضا با یک دسته گل به استقبال ما آمد و در آن لحظه به یادماندنی من و مادرش، غلامرضا را بعد از چهار ماه در سوریه ملاقات کردیم و او فرزندانش را در اغوش کشید و آنها را غرق بوسه کرد.
وقتی خبر شهادت غلامرضا را به ما دادند، مونس گوشه اتاق گریه میکرد. از او سؤال کردم چرا گریه میکنی؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟ چون ما هنوز به مونس نگفته بودیم که پدرت شهید شده و نمیدانستم چطور به یک بچه ۶ ساله بفهمانم که دیگر پدرت را نمیبینی. مونس گفت: «وقتی در سوریه بودیم بابا من را در آغوش گرفت و گفت: «اگر من شهید شدم غمگین و ناراحت نباشید، من زندهام و همیشه در کنار شما هستم.»
غلامرضا درباره #نماز_اول_وقت و مواظبت از فرزندمان بسیار سفارش میکرد و تأکید بسیار داشت که ما نماز را اول وقت بخوانیم و همیشه دعا میکرد که فرزندانمان سرباز امام زمان (عج) باشند. من نیز سعی میکنم تا مونس و محمودرضا را طوری تربیت کنم که وی آرزو داشت.
غلامرضا عاشق شهید «فرخ یزدانپناه» بود و در کارها از او کمک میخواست و به وی متوسل میشد. وی همیشه تأکید داشت: «آرزو دارم شهید شوم تا مادرم جلوی حضرت زینب (س) عزتمند و سربلند باشد» و اکنون درست است که غلامرضا کنار ما نیست، ولی میدانم بزرگترین سعادت دنیا نصیبمان شده است و من امیدوارم لیاقت این نعمت بزرگ را داشته باشیم.
برادر همسر شهید نیز گفت: چند روز قبل از اعزام غلامرضا به سوریه، یک سفارش از من خواست و من گفتم: «سعی کن هرجا هستی یک قران جیبی کوچک همراه داشته باشی» و وی قران کوچکی از جیب پیراهنش بیرون آورد و گفت: «این قرآن سالها با من است و آن را از خودم جدا نمیکنم».
شهید لنگریزاده چندینبار تلاش کرد تا از طریق لشکر فاطمیون به سوریه اعزام شود و همیشه با یک موتور در مراسم استقبال از شهدا شرکت میکرد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
✅ #معرفی_کتاب
#صعود_چهل_ساله
💠 همزمان با نزدیک شدن به دهه فجر فایل "کتاب صعود چهل ساله" تقدیم میگردد
🔰 کتابی تحسین شده توسط بزرگان
◀️ تبیین دستاوردهای انقلاب در دوره چهل ساله
🔹 محصول بیش از ۱۷ هزار ساعت کار پژوهشی
🔸و بررسی ۱۹ هزار سند بین المللی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani