فکه.docx
22.3K
در این فایل برخی از قسمت های مفید و پرکاربرد از #کتاب_سرزمین_مقدس در باب یادمان #فکه انتخاب، تلخیص و تفکیک شده است که جهت استفاده آسان راویان عزیز در دسترس قرار داده ایم
موارد زیر را در این فایل می توانید مطالعه کنید:
#شناسنامه_عملیات
#موقعیتها
#خاطرات_متناسب
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🔰 #معرفی_یادمان
#کانال_کمیل
🔻در سال ۱۳۵۹ توسط دشمن و به دست مهندسان فرانسوی کانال به طول ۹۰ کیلومتر و عرض ۵ متر و ارتفاع ۴ متر کاملا" حرفه ای و مهندسی شده حفر شد . این کانال در منطقه حمرین معروف به کانال حمرین و در منطقه شرهانی معروف به کانال شرهانی و کمیل و در خاک عراق معروف به کانال بجلیه است. این کانال منحصر به فرد و دارای چند سه راهی و چهار راهی می باشد که برای موانع و پیشروی رزمندگان اسلام حفر شده بود.
💠 نوجوانان گردان کمیل و حنظله در محاصره دشمن قرار گرفته بودند. مهمات به آخر رسیده و عطش در اوج خودش بود. بعثیها هر لحظه حلقه محاصره را تنگ تر میکردند، آنقدر که صدایشان به گوش رزمندهها میرسید. بیسیمچی از توپخانه درخواست پشتیبانی کرد اما فاصله بعثیها و رزمندهها آنقدر کم بود که کاری از دست توپخانه بر نمیآمد (ممکن بود بچههای خودی هدف آتش توپخانه قرار بگیرند).
📌چند روز بعد از اتمام عملیات والفجر مقدماتی و شهادت اعضای گردان کمیل رژیم بعث عراق داخل کانال را پر میکند و شهدا در آن کانال مدفون میشوند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
26.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #روایتگری
🔻روایت محاصره رزمندگان کانال کمیل و مقاومت در تشنگی .
💬راوی: سردار حاج نادر ادیبی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
#روایتگری
🎬 #یادمان_فکه
🔻فکه هیچ جاذبه دنیا توش نیست،فکه آخرین نقطه ی یادمانی استان خوزستان که نزدیک ترین نقطه به کربلاست...
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #یادمان_فکه
#راهیان_نور
🔻#امام_خامنهای : #فکه و شلمچه از یادها نخواهد رفت...
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #روایتگری
#روایت_شهدا
🔻وقتی امام حسن علیه السلام موقع شهادت با آب کوثر بالاسرشهید میاد...
🎙راوی: حجتالاسلام والمسلمین جوشقانیان
#راهیان_نور
#یادمان_ فکه
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
مداحی - موسوی - ابراهیم هادی.mp3
8.98M
🔊 #بشنوید
📣#صوت_کاروان
🎙 #مداحی_راهیان_نور
🔻 هور، چزابه و مجنون، فکه، هویزه
مگه از کانال کمیل به قتلگاه شبیه تر هست؟!
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_امام
📹 #افتخار_به_شهدا #بزرگداشت_شهدا
🔻 #امام_خامنهای :
«این کارِ بزرگداشت شهیدان و کارهایی را که در اطراف این قضیّه انجام میگیرد، نباید یک کار معمولی و عادی دانست؛ نه، این حقیقتاً یک حسنهی بزرگی است ... [و البتّه] یک وظیفه است که تمام هم نشده... این جور نیست که حالا چند سال گذشت و بعضی از شهرها، شهرستانها و استانها بزرگداشت برگزار کردند و قضیّه تمام شد؛ نه، تازه شروع شده. با گذشت چند سال از دفاع مقدّس، حادثهی بزرگداشت شهیدان شروع شده و ادامه پیدا خواهد کرد و باید ادامه پیدا بکند.» ۱۴۰۰/۰۷/۲۴
#روز_شهید
#روز_بزرگداشت_شهدا
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۲ اسفندماه، #روز_بزرگداشت_شهدا گرامی باد. 🥀
مقام معظم رهبری:
اگر این شهادتها نبود، اگر این فداکاریها نبود، این نظام باقی نمیماند؛ این نهال نظام ، مورد تهاجم طوفانهای سخت بود.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری
@ravianerohani
۲۲اسفندماه ، #سالروز_شهادت #دانش_آموز_شهید #شهید_سعید_طوقانی گرامی باد. 🥀
💠نـام پـدر :علی اکبر
🎂تولـــــد:۱۳۴۸/۰۱/۱۲(تهران)
🕊شهادت:۶۳/۱۲/۲۲
#شهدای_دانش_آموز
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_سعید_طوقانی
شهید سعید طوقانی متولد 1342 از کودکی با هدایت پدر و عمویش در باشگاه جعفری به ورزش باستانی پرداخت و در سن 7 سالگی در جشن هنر طوس نشان و بازوبند طلای پهلوانی کشور را به دست آورد، در بخشی از کتاب در اینباره آمده است: «در آن جشن که هر سال برای بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و شاهنامهی او برگزار میشد، حدود 500 نفر از بزرگان ورزش باستانی حضور داشتند. در شب نهایی، وقتی همه ورزشکاران هنر خود را به نمایش گذاشتند، سعید هفت ساله وارد شد و با اجرای حرکات نمایشی بسیار خوش درخشید، به طوری که فرح از جا برخاست و به طرف او رفت. پس از گفت و گو با سعید نشان پهلوانی و بازوبند طلای پهلوانی کشور را به بازوی او بست». از آن روز به بعد، پوسترها و تصاویری با عنوان «پهلوان کوچولوی کشور سعید طوقانی» زینت بخش زورخانهها و نشریات ورزشی شد. با شروع حرکت مردم به رهبری امام خمینی(ره) علیه حکومت طاغوت، سعید نیز همراه بزرگترهای خانواده خود در آن شرکت کرد و با سیل خروشان ملت همراه گشت. نامهای به امام نوشت و به نشانه اعتراض و به خاطر ظلم ستم های شاه ملعون دست از ورزش باستانی کشید. بعد از انقلاب به همراه گروهی از ورزشکاران و پهلوانان ورزش باستانی به دیدار حضرت امام (ره) رفت. در سال ۱۳۵۸ طی حکمی توسط مرحوم پهلوان مصطفی طوسی "رئیس وقت فدراسیون ورزش های باستانی" سرپرست نوجوانان باستانی کار کشور میشود. پهوان سعید بعد از شهادت برادر بزرگش محمد در عملیات والفجر1، در سال 1362 تلاش زیادی برای اعزام به جبهه کرد که به دلیل مخالفت خانواده و کمی سن موفق نشد. در آخر با گرفتن موافقت پدر و دستکاری در شناسنامه به جبهه اعزام شد و با حضور در پادگان دوکوهه، به همراه شهید "عباس دائم الحضور" توانست رزمندگان را به ورزش باستانی جذب کند. بعد از حضور چند ماهه در جبهه و اعزام مجدد در پاییز سال 1363 در عملیات بدر در شرق دجله ردای شهادت پوشید و پیکراش بعد 14 سال به خانه برگشت. جالب اینکه شعبان جعفری ملقب به شعبون بی مخ در سال 1378 نوار ویدئویی را برای پدر سعید ارسال کرد که در آن ضمن تسلیت شهادت سعید گفته بود چرا اجازه دادید پهلوان سعید به جبهه برود و کشته شود. حاج اکبر پدر شهیدان طوقانی برای شعبان پیام فرستاد که: «حضور در جبهه و جنگ بر همه واجب بود. سعید که هیچ، حتی اگر لازم بود بچه های دیگرم را نیز می فرستادم جبهه تا از انقلاب و کشور دفاع کنند.»
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
پهلوانان هرگز نمی میرند
پهلوانان شهید گردان میثم
#شهدای_عملیات_بدر
🌹شهید #عباس_دائم_الحضور
شهادت : عملیات بدر
🌹شهید #محمدرضا_پند
شهادت : عملیات بدر
🌹شهید #سعید_طوقانی ۲۲ اسفند #سالروز_شهادت
شهادت : عملیات بدر
هر سه شهید در اسفند سال ۶۳
به مقام والای شهادت رسیدند
خوش به سعادتشان
هدیه به ارواح مطهر همه شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین
#روحمان_با_یادشان_شاد
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
🎥پهلوان #شهید_سعید_طوقانی
در کودکی در ورزش های پهلوانی نخبه بود
در کودکی در برنامه ای که فرح پهلوی در آن برنامه حاضر بود، حرکات ناب باستانی را اجرا کرد و فرح از مهارت او متحیر. خواست به او هدیه ای بدهد. ولی او با بینشی که در آن سن کم داشت هدیه او را نپذیرفت.
سیصد دور در سه دقیقه چرخید
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#معرفی_کتاب_شهدایی
نام کتاب :
📗 #پهلوان_سعید
نویسنده :
✍️ حمید داودآبادی
موضوع :
🌷شهید سعید طوقانی متولد 1342 از کودکی با هدایت پدر و عمویش در باشگاه جعفری به ورزش باستانی پرداخت و در سن 7سالگی در جشن هنر طوس نشان و بازوبند طلای پهلوانی کشور را به دست آورد، در بخشی از کتاب در این باره آمده است:
«در آن جشن که هرسال برای بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و شاهنامۀ او برگزار می شد، حدود 500نفر از بزرگان ورزش باستانی حضور داشتند. در شب نهایی، وقتی همه ورزشکاران هنر خود را به نمایش گذاشتند، سعید هفت ساله وارد شد و با اجرای حرکات نمایشی بسیار خوش درخشید،طوری که فرح ازجا برخاست و به طرف او رفت. پس از گفت و گو با سعید نشان پهلوانی و بازوبند طلای پهلوانی کشور را به بازوی او بست».
از آن روز به بعد،تصاویری با عنوان «پهلوان کوچولوی کشور سعید طوقانی» زینت بخش زورخانه ها و نشریات ورزشی شد.
با شروع حرکت مردم به رهبری امام خمینی(ره) علیه حکومت طاغوت، سعید نیز همراه بزرگترهای خانواده خود در آن شرکت کرد و با سیل خروشان ملت همراه گشت. نامه ای به امام نوشت و به نشانه اعتراض و بخاطر ظلم و ستم های شاه ملعون دست از ورزش باستانی کشید. بعد از انقلاب به همراه گروهی از ورزشکاران و پهلوانان ورزش باستانی به دیدار حضرت امام رفت. در سال ۱۳۵۸ طی حکمی توسط مرحوم پهلوان مصطفی طوسی "رئیس وقت فدراسیون ورزش های باستانی" سرپرست نوجوانان باستانی کار کشور می شود.
بعد از حضور چندماهه در جبهه و اعزام مجدد در پاییز سال63 در عملیات بدر ردای شهادت پوشید و پیکرش بعد از 14 سال به خانه برگشت.
🇮🇷 @ravianerohani
۲۲اسفندماه #سالروز_شهادت #سيد_پابرهنه #شهید_سيدحميد_ميرافضلی گرامی باد . 🥀
۱۳۳۵؛ (۱۷ بهمن) ولادت در شهر رفسنجان
۱۳۴۲؛ شروع به تحصیلات ابتدائی در دبستان حکمت
۱۳۴۸؛ ورود به دبیرستان اقبال (شریعتی) در رشته فرهنگ و ادب
۱۳۵۱؛ تغییر در رفتار به علت همدمی با دوستان فاسد
۱۳۵۷؛ (خرداد) اخذ مدرک دیپلم
۱۳۵۷؛ (اول آذر) شهادت برادر بزرگ تر در راهپیمائی شهر رفسنجان، که مبدأ بازگشت به خویشتن سید حمید شد.
۱۳۵۷؛ چاپ و نشر مقالاتی تحت عنوان “ندای حق”
۱۳۵۷؛ ثبت نام در دانشسرای راهنمایی تحصیلی کرمان
۱۳۵۹؛ فارغ التحصیلی از دانش سرا با مدرک کاردانی
۱۳۵۹؛ (شهریور) تدریس به مدت یک هفته در مدرسه به عنوان معلم و سپس انصراف
۱۳۵۹؛(آبان) اعزام به جبهه جنوب
۱۳۵۹؛ ورود به ستاد “ابوعبدالهادی کرمی“ و گذراندن آموزش های چریکی
۱۳۶۰؛ (بهار) عضویت در سپاه حمیدیه با انحلال ستاد شیخ هادی
۱۳۶۰؛ (شهریور) فرماندهی محور جنوب کرخه در عملیات شهید رجائی و باهنر
۱۳۶۱؛ فرماندهی محور عملیاتی در عملیات “بیتالمقدس” و “امالحسنین“
۱۳۶۲؛ مسئولیت اطلاعات و عملیات قرارگاه کربلا
۱۳۶۲؛ (۲۷ مهر) موج گرفتگی شدید در عملیات والفجر ۴
۱۳۶۲؛ (۲۲ اسفند) شهادت در عملیات خیبر در جزیره مجنون
۱۳۶۳؛ (۲ فروردین) تشییع و تدفین در رفسنجان
مزار: گلزار شهدای رفسنجان قطعه یک
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_سیدحمید_میرافضلی
سید غلامرضا میرافضلی معروف به سید حمید، فرزند سید جلال و بی بی فاطمه در هفدهم بهمن ماه سال ۱۳۳۵ در محله قطب آباد شهرستان رفسنجان به دنیا آمد.
وی پنجمین فرزند پسر خانواده بود.
سیدحمید تا ۶ سالگی در هر نوع بازی آزاد بود و اگر اشتباهی می کرد کسی با او برخورد بد نداشت.
وی از سال ۱۳۴۲ تحصیلات خود را آغاز و در دوره ی دبستان را در مدرسه حکمت قدیم، در شهر رفسنجان گذراند.
دوره ی متوسطه را در دبیرستان اقبال و در رشته ی فرهنگ و ادب ادامه داد و قبل از انقلاب دیپلم خود را گرفت.
سیدحمید چندان مورد سوال واقع نمی شد و نسبتا در برخوردهای اجتماعی آزاد بود.
در سنین ۱۷-۱۶ سالگی به واسطه ی مجالست با دوستان، تغیراتی غیر عادی در رفتار او مشاهده می شد. رفقایی که از نظر خانواده خلاء مورد تایید نبودند روی وی تاثیر گذار بودند. این دوران مصادف با سال ۱۳۵۱ بود.
این وضعیت از نظر خانواده یک امر غیرعادی محسوب می شد. یکی از این رفتارها یا به عبارتی کارهای سید حمید انجام می داد، سیگار کشیدن بود. درحالی که هیچ یک از اعضای خانواده سیگاری نبودند. ولی او با دوستان خود سیگار می کشید، و روی این کار حساسیتی نداشت. هر چند که مادرش نسبت به این کار از خود حساسیت نشان می داد.
برادرش، سید مهدی میرافضلی، می گوید: قبل از انقلاب، گاهی اوقات سید حمید شب ها دیر به خانه بر می گشت. من که برادر بزرگتر بودم و نیز مادرم، او را مورد سوال قرار می دادیم.
وی با این که اهل این محفل ها بود، ولی هرگز در آن دوران پیش روی خانواده اش سیگار نکشید.
قبل از انقلاب، سید حمید با دوستانش در مکانی که اکنون ایستگاه حسین (ع) نامیده می شود نشسته بودند که ناگهان یک مغازه بقالی در آن جا آتش می گیرد و سید حمید با شجاعت به درون آتش و به داخل مغازه می پرد و بچه ای که داخل مغازه بوده و مقداری از اثاثیه درون مغازه را بیرون می آورد و خودش هم دچار سوختگی می شود.
سید حمید با برادر خود سید محمدرضا بسیار صمیمی بود و رابطه ای دوستانه داشت و زمانی که سید محمدرضا به دست افراد رژیم شاه به شهادت رسید بسیار به روی سید حمید تاثیر گذاشت.
او دوره ی جدیدی آغاز کرد و راه برادر را ادامه داد و در راه پیمایی ها حضور فعال خود را آغاز کرد.
او به پخش اعلامیه علیه رژیم می پرداخت و وارد صحنه ی مبارزاتی شده بود.
در آن زمان آقا سید حمید با چند تن از دوستان خود فعالیت داشتند و مقالاتی تحت عنوان <ندای حق> چاپ و پخش می کردند. چندین بار هم از طرف شهربانی مورد پیگرد قرار گرفتند.
وی برای ادامه ی تحصیل به کرمان رفت. در دانشسرای کرمان به مدت ۲ سال به تحصیل پرداخت و در شهریور سال ۱۳۵۹ مدرک کاردانی خود را دریافت کرد.
در روز های پایانی شهریور ماه سال ۱۳۵۹ سید حمید می بایست برای تدریس به یکی از مدارس کرمان می رفت اما چون حملات عراقی ها به کشور شروع شده بود ترجیح داد به صف جهادگران بپیوندد.
با شروع جنگ تحمیلی از جمله کسانی بود که از همان اوایل جنگ به صف رزمندگان پیوست.
آقای آذین می گوید: آقا سید حمید اولین بار با من به جبهه رفت.
او پیش من آمد و گفت: شما که به جبهه می روید مرا هم با خود ببرید. و من به او جواب مثبت دادم. ولی نمی خواستم او را با خود ببرم. برای همین ساعت حرکت را به او عقب تر گفتم. مثلا ساعت ۷ را ۸ گفتم. ولی دیدم ساعت ۴ صبح آمده در هلال احمر نشسته است. ما از آن جا با ماشین باری داشتیم کمک به جبهه می بردیم.
او وارد ستادی به نام شیخ هادی که روحانی مبارز بود شد. و در واحد اطلاعات عملیات مشغول شد و پس از انحلال ستاد شیخ هادی و سقوط سوسنگرد جذب سپاه حمیدیه شد.
همرزمش سردار هواشمی می گوید: در تمامی عملیات هایی که ما داشتیم شرکت می کرد و نقش بارزژ هم داشت. در عملیات هایی که در تاریخ های ۵/۵/۱۳۶۰ و ۱۰/۶/۱۳۶۰ به نام های رجایی و باهنر بود. فکر می کنم ۲۴ یا ۲۵ اسفند ۱۳۶۰ بود که در عملیات ام الحسنین که یک عملیات انحرافی بود تا ذهن دشمن را متوجه این قسمت کنیم که کار عملیات فتح المبین با مشکل روبه رو نشود شرکت کرد. در عملیاتی در تاریخ۱۰/۲/۱۳۶۰ نیز شرکت داشت که منجر به آزادی خرمشهر شد.
از مهم ترین فعالیت ها و ماموریت های سید حمید به همراه نیروهای اطلاعات عملیات شناسایی منطقه ی هورالعظیم بود که حاصل آن در عملیات خیبر به بار نشست.
#ادامه 👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
با شروع عملیات خیبر و در پی حضور لشکر ثارالله در جزایر مجنون سید حمید که به چند و چون منطقه به خوبی آشنا بود به همراه رزمندگان این لشکر در منطقه حضور یافت.
همرزمش مهدی شفازند می گوید: در عملیات خیبر فشار کار و جنگ به حدی زیاد بود که هیچ کس نمی توانست حتی یک لحظه بعد را حدس بزند که چه پیش خواهد آمد. جنگ به اوج خود رسیده بود. در سمت چپ جزیره مجنون جنوبی حاج همت (شهید) مستقر شده بود و چون نیروی کمی برایش باقی مانده بود قرار شد از لشکر ثارالله یک گردان یا کمتر آن جا بفرستند. تا هم کمک حاج همت باشند و هم نیروی لشکر محمد رسول الله (ص) بروند برای بازسازی. این ماموریت به سید حمید داده شد تا برود و خط را تحویل بگیرد و من هم همراهشان بروم تا خط را تحویل بگیرم و شب را هم به شناسایی برویم.
به طرف موتور حاج همت آمدم سوار شوم که سردار سلیمانی مرا صدا زد. من هم از موتور پایین آمدم و رفتم به طرف ایشان که در بین راه حرفشان را زدند. آمدم برگردم و سوار موتور حاج همت شوم دیدم سید حمید نشسته پشت سر حاج همت و چون فرصت کم و آتش هم شدید بود معطلی معنی نداشت. برای همین سید حمید سوار موتور حاج همت شد و گفت: مهدی تو با موتور خودت بیا. بعدا در فرصت بعدی سوار موتور حاج همت بشو.
من هم راه افتادم. موتور حاج همت جلو و من هم پشت سرشان به فاصله شاید یکی دو متر می رفتیم چون سنگر پایین جاده بود برای رفتن روی پد وسط می بایست از پایین پد بیاییم روی همین جاده و این عمل باعث می شد که سرعت موتور کم شود.
چون دشمن روی همین نقطه دید داشت. همان جا تانکی را مستقر کرده بود و هر وقت ماشین یا موتوری پایین و بالا می شد و نور آفتاب به شیشه های آن می خورد گلوله اش را شلیک می کرد.
موتور حاج همت اول آمد روی پد من پشت سرشان بودم و طبق معمول گلوله ی مستقیم تانک شلیک شد.
دود عظیمی بین من و موتور حاج همت و سید حمید قرار گرفت. صدای گلوله و انفجارش موجی را به طرف من آورد که باعث شد تا چند لحظه گیج بمانم و نفهمم که چه اتفاقی افتاده است.
رسیدم روی پد وسط و از آن میان دود و باروت بیرون آمدم و به رفتن خود ادامه دادم یک دفعه متوجه موتوری شدم که در سمت چپ جاده افتاده بود. جنازه ها هم روی زمین افتاده بودند. پیش خودم گفتم: این ها کی شهید شده اند. و چه وقت این اتفاق برایشان افتاده که از صبح تا حالت من آن ها را ندیده ام؟
به کلی فراموشکار شده بودم. شاید این هم لطف الهی بود. چون اگر همان موقع متوجه می شدم به علت عظمت و بزرگی مصیبت ممکن بود از حالت عادی خود خارج شده و شوکه می شدم. به هر حال به آرامی از موتور پیاده شدم. به سراغ اولین شهید رفتم دیدم تمام بدنش سالم است فقط صورت ندارد و انگار که تمام صورتش را موج قطع کرده است و اصلا شناخته نمی شد.
یم دفعه همه چیز یادم آمد. دویدم به سراغ دومین شهید آن هم به رو افتاده بود. لباس سیاهش بیشتر ترس به بدنم انداخت. چرا که نمی توانستم باور کنم این شهید میرافضلی است. شهید را چرخاندم ایشان از ناحیه صورت و چشم ها به شدت آسیب دیده بود.
این حادثه در تاریخ ۲۲/۱۲/۱۳۶۳ و در عملیات خیبر اتفاق افتاد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani