فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃(مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ) سورة الحديد اية ٢٢
🎙تلاوت با صدای مجاهد اسلام فرمانده حشدالشعبی، شهید ابومهدی المهندس
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🌷#مدافع_حرمی_که_شهید_مدافع_وطن_شد
🍃 توی یکی از مأموریت هایی که رفته بود سوریه موقع بازگشت به ایران با همکارش میرن زیارت و پارچه سبز مزین شده به نام مبارک یا رقیه(س) و یه پارچه مشکی ساده از قبل آماده کرده بود طواف میده دور حرم خانم زینب کبری(س) و داد به من براشون نگهداری کنم و سفارش کرد به من توی مسجد اگر کسی خواست به نیت شفا برای مریضش به رسم امانت ببره و برگردونه👌 یک سالی گذشت از این موضوع تا قبل از رفتن به مأموریت سیستان صدام زد و گفت اون امانتی که از سوریه آوردم مامان دم دستت باشه با تعجب گفتم چرا گفت مامان جان دم دست باشه بهش احتیاج دارم...✔️
✨ وقتی پسرم رفت و دیگه برنگشت تنها چیزی که توی ذهنم نبود همین سفارشی که کرده بود تا دو سه روز توی این دنیا نبودم بهت زده بودم، روزی که میخواستند پیکر مطهرش رو طی مراسمی ببرن نمیدونم چی شد ناخودآگاه به یاد حرفش افتادم❗️ دونستم منظورش این بود پارچه رو برای این میخواسته بندازیم روی پیکرش و همراهش دفن شود.🕊💔
🎙 راوی: مادر شهید #تکاور_پاسدار_شهید_دانیال_صفری
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🍃آنقدر دلبری کرد که فرجام، بله را از #معشوق آسمانیش گرفت .
کارهایش با عشق بود.گویی برای هر ذره ای از کارش، قاشقی از عشق را به چاشنی آن می افزود .
🍃در هر مسیری که ردی از دشمن میشد ، دل و جان #دانیال رد آنجا را میگرفت.
سه بار در #سوریه و بارها به عنوان حافظ امنیت شرق و غرب کشور را زیر پا گذاشت .
🍃 بالاخره دلبری های مجنونانه ی دانیال در جنوب شرق #میهن نتیجه و ثمره خود را داد.
او به وصال معشوق آسمانیش رسید.
🍃آری ذره ذره این خاکها(سرزمینها) با جوشش عشق دانیال ها به مستانگی چنگ زدند و اینک شاهد باصلابت تر و محکمتر شدن سرزمینمان هستیم.
🍃براستی این از جوشش عشق و #خون عاشقانی است که به خیل عظیم یاران آسمانیشان پیوستند و اینک با حضور #معنویشان حامیان این #مرز_و_بوم شده اند .
سرگذشت این #پرستوی_عاشق را که ورق میزنیم میبینیم که از همان کودکی دلی آسمانی داشته و با آسمانیان هم کلام بوده است.
گویی از همان روزهای آغازین آسمانیان آماده برای پیشوازی و خوش آمدگویی دانیال بودند .
🍃دانیال با یاد و خاطر شهیدان رشد یافت آنقدر که در نسیم بهاری شهیدان غرق شدو اینک یاد و خاطر اوست که نور و صفادهنده خانه وجودمان شده و
سرای ذهنمان را غرق خود ساخته است.
🍃آری این است رسم و وفای #عاشق و معشوق 🌺
براستی چنین #پروازی میانه میدانم آرزوست ❣
🍃 #شهید_دانیال_صفری
✍نویسنده: #زهرا_حسینی
📅تاریخ تولد : ۱۷ مهر ۱۳۶۹
📅تاریخ شهادت : ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۷
🥀مزار: بهشت زهرا.قعطه ۵۰
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#ماه_رمضان_جبههها
#خاطرات_اسارت
ماه رمضان شروع شده بود
عراقی ها به اُسرا خیلی سخت می گرفتند.
نماز خوندن و روزه گرفتن جرم محسوب میشد
بارها بعثی های عراقی می ریختند و نمازمون رو خراب می کردند.
برا اینکه روزه بگیریم نقشه های زیادی می کشیدیم.بچه ها غذای ظهر رو توی نایلون می ریختند و زیر پیرهنشون پنهان می کردند
این میشد غذای افطار.
وای به حال اونکه لُو می رفت
حسابی شکنجه اش می کردند.
بعضی ها هم ته مونده ی غذای شب برا سحری نگه می داشتند.ماه رمضان با تمام سختی هاش خیلی باصفا بود
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
یادداشت/ حامد افروغ
💢«دفاع مقدس»؛ شب قدر انقلاب اسلامی
بخوانید 👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
ماه رمضان نه فقط به دلیل اینکه ماه میزبانی خداوند از بندگان خود و مجالی برای نفس تازه کردن عبادالرحمان برای یک سال دیگر عبادت و بندگی است، بلکه به خاطر نزول قرآن عظیمالشان در این ماه پر برکت از اهمیت و جایگاه ویژهای برخوردار است. ماهی که در میان ماههای دیگر چون گل سرسبد جلوهگر است.
ماه رمضان چونان زمانی است که مادرها کولهبار فرزند خود را پر از خوراکی و تنقلات و توشه راه میکنند تا آنها را به سفری مهم بفرستند و از هیچ راهی برای تقویت توشه آنها دریغ نمیورزند چرا که راه درازی را پیش پای دلبند خود میبینند، از این رو شاید بیراه نباشد که ماه رمضان را مانند همان لحظات تعبیر کنیم که بلاتشبیه، ذات اقدس اله با همهگیر کردن برکت ماه مبارک، حتی با ارزش نهادن به خواب و نفس بندگانش در این ماه، سعی دارد زاد و توشه آنها را برای راه درازی که در پیش دارند، پر کند.
دوران هشت ساله دفاع مقدس نیز برای ملت ایران و تاریخ پر رنج این سامان همانند موارد بالاست. دوران هشت سال دفاع مقدس زمان جمع کردن زاد و توشه ایرانزمین برای راهی دراز و پر فراز و نشیب است، به طوریکه هر جا ملت ایران در حوزه های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی کم میآورد، به فرهنگ و برکت آن روزها رجوع میکند و از فضیلتها و گنجینههای آن دوران بهره میبرد.
هشت سال دفاع مقدس در مقایسه با کوران تلاش ملت ایران برای به ثمر نشاندن انقلاب اسلامی، مانند شب قدر است، شبی که همه داشتهها و گنجینه مورد نیاز ملت ایران به یکباره به او داده شد و چراغ راهی شد برای او تا در تاریکیها و گمراهیها از نور آن تمتعی بردارد و در وانفسای آخرالزمان در وادیهای سرگردانی معطل نشود.
به قلم : حامد افروغ
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
✅ ماموریت ویژه یکی از مدافعان حرم برای شناسایی پیکر مطهر #شهید_محسنحججی
بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.
■ بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟"
● می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.
قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف مقرداعش.
※※※※
توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.
■ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"
میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. 😱😭😩
رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن *اربا_اربا شده* . این بدن قطعه قطعه شده!"
● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.
داد زدم:
*پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش*؟!"😡😭😬
حاج سعید حرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: "کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"
داعشی به زبان آمد. گفت: " *تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!*"😥😭😭
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."
■ نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد.
توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"*
گفتم:
*بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.*😭😫
■ یکهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😞
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم
فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝😍
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها اومد پیشم و گفت: "پدر و همسر شهید حججی اومدهان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم."
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود.
پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی"
■ نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم.
😴😥 😨
بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟😭
گفتم: "حاجآقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."
گفت: "قسمت میدم به بیبی که بگو."
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭
دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام."
● وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان."😭
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"💔🤲
راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم
#نثار_روح_پاک_شهدا_صلوات
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 الهی بالحجة بالحجة بالحجة،
نالههای جانسوز امام جمعه #شهید کازرون
اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک 🌹
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🔰بسم رب الشهدا و الصدیقین🔰
#مدافع_حرم
#شهید_علیرضا_قبادی ❤️
تاریخ شهادت: ۹۶/۲/۲۶
#ایام_شهادت 🌹
نحوه شهادت: اصابت ترکش انفجار مین
محل شهادت : سوریه _ شیخ هلال
#یادش_باصلوات
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
میگوید:برای زیارت حرم حضرت زینب (س) رفته بودیم که من عکس پسرم به همراه دوستش شهید حاج احمد غلامی را در کنار خودم قرار دادم که ناگهان یک سرباز ارتش سوریه با دیدن عکس به شدت گریه کرد و گفت "من ایشان را می شناسم! فرمانده بنده بودند. فردی بسیار با ایمان مخلص و شجاع که به همه سربازان سوریه کمک مالی و معنوی میکرد" و عکس خودش با شهید علیرضا قبادی را در گوشی همراه خود به ما نشان داد.با گذشت چهارده ماه از شهادت پسرم هنوز عکسش را در گوشی همراه خود نگه داشته بود و مرتب می بوسید. او میگفت که در یکی از عملیاتها شهید علیرضا قبادی از کشاله پای راست مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و با وجود خون ریزی همچنان در میدان نبرد حضور داشت.
#شهید_علیرضا_قبادی ❤️
تاریخ شهادت: ۹۶/۲/۲۶
#ایام_شهادت 🌹
نحوه شهادت: اصابت ترکش انفجار مین
#یادش_باصلوات
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🔻روایت مادر شهید از سوریه
🔸وقتی که برای اولین بار از محل اقامتمان در سوریه که خارج از شهر بود به همراه نگهبانان برای زیارت حرم حضرت زینب(ع)🕌 حرکت کردیم، تازه اوج ویرانگری های #داعش و تروریستهای تکفیری به روشنی قابل مشاهده بود.
🔹آنها تمام زمین های کشاورزیرا تخریب و ساختمانها را ویران کرده بودند💥 و اثری از زندگی طبیعی دیده نمی شد و غبار غم فضا را در بر گرفته بود😞.
در مسیر, هر چند کیلومتر ایست و بازرسی وجود داشت و نیروهای #ارتش حضوری فعال داشتند
در آن لحظه بود که تازه متوجه ارزش #امنیت در کشورمان🇮🇷 شدم که به پاس خون شهدای جبهه مقاومت و وجود سربازان دلیر اسلام تامین شده بود و اگر خون جوانان #ایرانی نبود ایران هم مثل سوریه و عراق میشد.☝️
#شهید_مدافع_حرم
علیرضا قبادی🌹
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
👌خاطرات یک روحانی مدافع حرم
و همرزم شهید👇👇👇👇
🌹 شهید مدافع حرم
🌹 شهید علیرضا قبادی
با نام جهادی سلیمان
🍂ماه رمضان سال ۹۵ بود که باهاش آشنا شدم و شخصیتش خیلی برام جالب بود
🍂یه پسر بسیار متواضع و مومن و پرررکار
خستگی ناپذیر و فعال و دغدغه مند
هر روز صبح غسل شهادت می کرد و از ۶ صبح میرفت چِک جاده ی حما به اثریا و نزدیکای ساعت ۱۰ میومد و شروع می کرد به آموزش تخریب به نیروها و عصر ها میرفت برای ترمیم میادین مین ...
تو آفتاب شدید خرداد ماه سعن و اثریا وسط بیابون و تو گرد و غبار روزشو میگرفت !
🍂بهش گفتم علیرضا تو که باید نمازتو شکسته بخونی و روزه نگیری و زمستون روزه هارو بگیری چرا جمع میخونی و احتیاطا روزه هاتو میگیری؟
میگفت حاجی تا سال بعد کی مردست کی زنده
الان میگیرم بعدا تو تهران قضاشو هم میگیرم!
غروبا که میدیدمش لباش خشکِ خشک شده بود و نا نداشت ولی بهیییچ وجه از کارش کم نمیگذاشت ...
اگر تو مَقر بود حتما تو نماز جماعت حاضر میشد و کنار نمازاش دعا و مستحباتش براه بود ...
یادش بخیر ، بهش گفتم علیرضا منو تو هم سنیم ! من یه دختر ۷ ساله دارم ولی تو چرا هنوز ازدواج نکردی ؟!
گفت حاجی هرجا رفتیم کسی با شرایط کاری من موافق نبود !
گفت حاجی تو یه خانم خوب و مومن معرفی کن که با شرایط ماموریتهای من موافق باشه من همین فردا خانوادمو میفرستم در خونشون ... منم با چند نفر درمیون گذاشتم ،
ولی دیدم راست میگه هیچ دختری و هیچ خانواده ای حاضر نبود به یک رزمنده مدافع حرم که در سال چند ماه ماموریت میره و هر لحظه ممکنه خبر شهادت اونو بیارن ، زن بده ...
عید سال ۹۶ وقتی بعد ۶ ماه دیدمش بقدری دلم براش تنگ شده بود که وقتی بغلش کردم دلم نمیخواست ولش کنم ... خیلیی نور بالا میزد و میگفت حاجی نمازخونه ای که بپا کردی هنوز منتظرته که بیای دوباره رونقش بدی ... منتظرت بودیم ...
داداش مهربون و خونگرمم ... دلم خیلییی تنگته علیرضا ... تو هم یادم هستی ؟!
تو هم منو پیش دوستای اونطرفیت تعریف میکنی ؟👇
پیش 🥀حاج مسلم و 🥀محمود نریمانی و 🥀ابو احمد و🥀 ابو حامد و 🥀حیدر جلیلوند که هستین از ماها چی میگین ؟
به بدبختی و بی لیاقتیمون نخندین ... شماها بردین ... ماها نتونستیم از دنیامون دل بکنیم ...
سلام مارو به سیدالشهدا و بی بی زینب س برسونین و آبرومونو بخرین ... دلم پره ... خیلیییییی ...
روحش شادو یادش گرامیباد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆١٢ توصیه رهبر انقلاب برای استفاده بهتر از لیالی قدر
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
☑️ اعمال و آداب مخصوص شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۳۸سال قبل
#رمضان سال ۱۳۶۱
زیر گرمای ۵۰ درجه
خوزستان #عملیات_رمضان
پیکر خونین فرمانده گردان حضرت ابوالفضل(ع) لشکر ۲۵ کربلا
#سردار_شهید_علیاکبر_درویشی
که #روزه بود و با #لبان_تشنه به #شهادت رسید .
🔶تاریخ ولادت ؛۱۳۳۶
🔷محل تولد؛ روستای ولشکلا (ساری)
🔶تاریخ شهادت ؛ ۱۳۶۱/۴/۲۳ (مصادف با روز بيست و سوم ماه مبارک رمضان)
🔷عملیات ؛ رمضان
🔶منطقه شهادت ؛ شلمچه
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#شهــادت
داستـان #مـانـدگـــارے
آنـانـے استـــــ
ڪــه دانستــنــد
#دنیــــا
جـاے #مــانـدن نیستـــــ
#سردار_شهيد_عباس_شعف
فرمانده گردان ميثم از لشكر حضرت رسول (ص)
🔶تاریخ تولد؛ ۱۳۳۸
🔷محل تولد؛ تهران
🔶عملیات ؛ الی بیت المقدس
🔷تاریخ شهادت؛ ۱۳۶۱/۲/۲۷
#ســــالـــروز_شـــهـــادت
شادی روحش #صلوات
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهاد_دانلود
🏴سالروز ارتحال ملکوتی فقیه عالیقدر و عارف روشنضمیر، حضرت آیتاللهالعظمی شیخ محمدتقی بجت اعلیاللهمقامه تسلیت باد 🏴
🎥 نماهنگ: «اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد»
🔹نشر به مناسبت سالروز ارتحال حضرت آیت الله بهجت اعلی الله مقامه
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
بسیاری از بزرگان شبهای ماه رمضان را بیدار میماندند و نمیخوابیدند، هرچند نزد ما تقریبا واضح است که شب بیستوسوم ماه رمضان، شب قدر است.
📚 در محضر بهجت، ج٣، ص١٠
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani