eitaa logo
کانال محتوای روایتگری راویان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
443 فایل
✅️ این کانال متعلق به ((موسسه روایت سیره شهدا قم)) می‌باشد. 📌بیان خاطرات شهدا و رزمندگان 📌محتوای روایتگری 📌معرفی کتب شهدا 📌تشریح عملیات ها
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۲ مهر ۱۳۶۱ در منطقه و گرامی باد . ⚘ ✍️ یک خط وصیت : شهید ... عزادار نمی‌خواهد پیرو می‌خواهد 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🍀ناگفته ای از شهید مصطفی کاظم زاده 🔹️حمید داودآبادی 🔸️بخش اول 💢تابستان 1367، شش سال از شهادت مصطفی گذشت، ازدواج کردم و سال 68 منتظر تولد پسرم بودم. به خواست مادر همسرم - به دلیل این که پسرش آبان 1359 در کرخه نور به شهادت رسیده بود، نامش "مصطفی" بود - فرزند اولم را به یاد شهید "سعید طوقانی" گذاشتم سعید. چون به عهد خود وفا نکردم، همان شد که از آن روز به بعد، دیگر مصطفی به خوابم نیامد که نیامد! 💢چهار سال بعد، اسفند 1372 که منتظر تولد پسر دومم بودم، به همسرم گفتم: من دیگه به هیچی کار ندارم. این یکی دیگه باید اسمش رو بذاریم مصطفی. چیزی به تولد او (18 اسفند) نمانده بود. که این اتفاق برایم پیش آمد. سریع و در همان اولین لحظات برخاستن از خواب، همه آن چه را دیده بودم، عینا بر کاغذ نگاشتم: 🍂بنام حضرت دوست 💢صبحگاه روز شنبه، هفتم اسفند ماه سال 1372 هجری شمسی مصادف با پانزدهم رمضان المبارک 1414 هجری قمری و روز ولادت با سعادت امام حسن مجتبی (ع) قبل از ساعت 6 صبح، در عالم خواب، شهید عزیز مصطفی کاظم زاده را که در شب جمعه 22 مهر سال 1361 در جبهه سومار به شهادت رسید، دیدم. در آن دیدار او به بعضی سوالات پاسخ گفت که برای خود من بسیار جالب و مهم بود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۲۲ مهرماه گرامی باد . ⚘ سال نمای زندگی شهید مدافع حرم سعید بیاضی زاده۱۳۷۳؛ (۵ تیر) ولادت در حجت آباد بیاض از توابع شهرستان انار۱۳۸۰؛ شروع تحصیلات ابتدایی در حجت آباد ۱۳۸۴؛ شروع تحصیلات راهنمایی در مدرسه شبانه روزی شهید دستغیب انار ۱۳۸۷؛ ورود به حوزه علمیه قم و تحصیل در مدرسه علمیه فاطمی ۱۳۹۴؛ راه اندازی کاروان پیاده روی اربعین از ساقی ۱۳۹۵؛ (خرداد) اولین اعزام به سوریه و الحاق به لشکر فاطمیون ۱۳۹۵؛ شروع همکاری تبلیغی رزمی با نیروهای جبهه مقاومت در عراق و سوریه ۱۳۹۵؛ (۲۲ مهر) شهادت در منطقه حمات سوریه بر اثر اصابت گلوله خمپاره ۱۳۹۵؛ (۲۷ مهر) تشییع در انار و تدفینمزار: گلزار شهدای روستای محمد آباد ساقی 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
تصاویری از 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 ♥️هدیه بچه‌ ک بود کارهای خوب زیادی انجام میداد؛نمازخواندن ومکبرشدن درمسجد وکارهای این چنینی. من برای اینکه سعید راب کارهای خوب تشویق کنم سعی میکردم وسایلی رالازم دارد برایش بخرم وب عنوان هدیه به اوبدهم.🎁 مثلا اگرکفش نیاز داشت،طبیعی بود ک من ب عنوان پدرباید براش کفش میخردیم،ولی وقتی میخواستم کفش رو بهش بدم میگفتم: «این کفش رو خردیم ب خاطر اینکه امروز زیارت عاشورا خوندی» با این مدل هدیه دادن،،سعیدبیشترب عبادت وزیارت ترغیب میشد. راوی:پدرشهید. ♥️فاطمیه سعیدازهمان کودکی علاقه زیادی ب اهل بیت علیه السلام داشت😍.ان زمان تقریباکلاس پنجم ابتدایی بود.این عشق وعلاقه رادوجاکاملا احساس کردم.اول زمانی ک قراربود مراسم فاطمیه،مسجدراسیاه پوش کنیم.سعیدخیلی تاکید داشت ک کنار یکی ازپارچه هلی سیاه پارچه های سبز هم بزنیم تاجلوه ی بهتری داشته باشد.بااینکه پارچه سبز نداشتیم وتهیه ان زحمت داشت،ولی ان قدراصرار کرد تابلاخره پارچه هاراگرفتیم ونصب کردیم.🏴 دوم زمانی ک مداح مشغول روضه خوانی بود.من کنارسعید نشسته بودم ومیشنیدم ک ک های‌های گریه میکند.اول باخودم فکرکردم ک حالت تباکی است واشکی ازچشمانش جاری نشده،ولی وقتی دقیق شدم دیدم نه!تباکی نیست وواقعا دارد به پهنای صورت اشک میریزد.😭😭😭 این اشک ریختن ازبچه ی پنجم ابتدایی برای خیلی عجیب بود😧😮. بعد ازجلسه طبق معمول بابچه هامیماندیم وکلی صحبت میکردیم.بعدازهم راهی خونه میشدیم،ودرراه باسعید هم صحبت بودیم.درراه پرسیدم:امشب وی شده بود ک این قدر گریه میکردی؟! گفت:مگه جلسه حضرت زهرا علیهاالسلام نبود؟!!کسب ک حضرت زهرا رو شناخته باشد،چرا گریه نکند؟! این حرف سعید هنوز توی گوش من هست وحالامیفهمم چقدرازماجلوتربود. راوی:حجت الاسلام نژادی،دوست شهید. ♥️ دعای کمیل سعید نسبت ب بقیه بچه هایی ک درکانون مسجدفعالیت داشتند،تلاش بیشتری داشت.یادم هست زمانی ک قرارشده بود بچه هادعاهایی مثل دعای توسل،کمیل،زیارت عاشورا راتمرین کنند ودرمناسبت هابخوانند،خیلی ازبچه ها_حتی بچه های دبیرستانی_میرفتنند سراغ دعای توسل؛چون خیلی راحت بود.ولی سعیدزیارت عاشورا وحتی دعای‌کمیل راخیلی خوب وروان میخواند بااینکه نسبت ب بقیه کم سن وسال تربود. راوی: حجت الااسلام نژادی،دوست شهید. شادی روح شهیدبزرگوار، اللهم صل‌علی محمدواله محمد وعجل فرجهم. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔅تحصیل ♥️نمازشب شایداگربگویید«سعید»اهل نمازشب بود خیلی هاقبول نکنند،چون واقعا نمازشب خواندنش رانمیدیدیم.ولی شواهدی دیده بودیم ک معلوم میشد اهل نمازشب است. من بارها دیده بودم ک برای نماز صبح میرفت حرم حضرت معصومه علیهاالسلام،یابعضی وقت هاک شب برای تجدیدوضوبیدارمیشدم،میدیدم ک«سعید»درحجره نیست،ولی طوری برنامه اش راتنظیم میکرد ک کسی متوجه این کارهایش نشود.. یک حجره درخابگاه ایت الله خوانساری هست جای دونفررابیشترندارد. من دوست داشتم ک ب ان حجره برم،اما...بخاطرشرایطش نتونستم..(درس خاندن،بی سروصدابودن،واهل نمازشب بودن)... ولی«سعید»یک سال دراون حجره بود.ازهمین شواهدبودک حدس میزدیم اهل نمازشب است.😊 راوی: حجت الاسلام سیدمحمدهاشمی،دوست شهید. ♥️محل عبادت ماسعی میکردیم کمی قبل ازاذان صبح از خواب بیدار شویم وهربار میدیدیم سعیددر رختخواب نیست.بدون سرو صدا می امد داخل سالن وپذیرایی_جایی که‌ما کمتر رفت وامد داشتیم وبه قولی دنج وخلوت بود_سجاده اش را پهن میکرد ومشغول نماز شب وعبادت میشد📿.الان لباس ها و وسایلی که از‌سعید باقی مانده را اوردیم همین جا و برایش قفسه بندی کردیم وبه نوعی یاد بود سعیدرا همین جا در محل عبادتش بنا کرده ایم. راوی:مادرشهید ♥️امتحان چیزی به امتحان نمانده بود و من استصاب های(اصلی از اصول فقه)نوع اول ودوم وسوم را درست نفهمیده بودم .سعیدامد بالای سرم وپرسید:چ کار میکنی؟؟ گفتم:گیرافتادم توی استصاب. یک‌ساعت تا امتحان خودش وقت باقی مانده بود،پنج_شش ساعت هم تا امتحان من . وقتی دیدمشکل دارم،کتابش را کنار گذاشت ونشست کنار من😳،حدود نیم ساعت وقت صرف کرد وتمام مطالب را به‌صورت خلاصه وجمع جور برایم گفت😍،سعید ان روز در شرایطی به من کمک کرد که اگر کسی دیگر بود،هیچ وقت چنین‌کاری انجام نمیداد. راوی: حجت السلام سیدمحمدهاشمی،دوست شهید. شادی‌روح‌شهید بزرگوار، 🌺اللهم صل‌علی‌محمدواله محمدوعجل فرجهم🌺 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب : موضوع : خاطراتی از سبک زندگی شهیدمدافع حرم مولف : گروه تبلیغی فاطمه الزهرا (س) شهرضا ناشر کتاب : موسسه فرهنگی هنری مطاف عشق سال نشر : 1398 تعداد صفحات : 120 کتاب حاضر، مروری بر خاطرات و سیره شهید مدافع حرم سعید بیاضی زاده می باشد. شهیدی که وقتی خاطراتش را مرور می کنی خاطرات سرداران و بزرگ مردان دوران دفاع مقدس برایت زنده می شود. خاطراتی سرشار از اخلاص، مردانگی، کارایی و معنویت. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال های قبل در پیاده‌روی بهش گفتن: یه جمله ناب بگو گفت: خدا ما رو با اونایی که سالهای قبل توی این مسیر قدم گذاشتن و شهید شدن محشور کنه حالا او سعید بیاضی زاده است... 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرمایند : هر شخص بر دین رفیق خود است ؛ پس خوب دقت کن با چه کسی رفیق میشوی. دو ♥️ مداح و ... 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب : این کتاب به زندگینامه، آشنایی، آشنایی با امام، عضویت در حزب الله شرق تهران، حضور در جبهه و آشنایی با رزمندگان دفاع مقدس، عملیات رمضان، وصیت نامه خوانی، تشییع و شهادت و ... به همراه آلبوم تصاویر و اسناد منتشر شده در مطبوعات کشور در هنگام شهادت می پردازد . کتاب « » که دربردارنده خاطرات در طی سال هایی ابتدایی انقلاب تا پایان جنگ است، فصلی دارد که به آشنایی وی و شهید «مصطفی کاظم زاده» می پردازد. این فصل یکی از بخش هایی بود که خیلی مورد توجه و استقبال مخاطبان قرار گرفت. به همین خاطر نویسنده تصمیم گرفت محتوای آن فصل از کتاب را با خاطراتی که از آن شهید از سال های بعد جنگ دارم ضمیمه کند و همراه با عکس و اسناد که از این شهید برجای مانده است به صورت یک کتاب مستقل منتشر کند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
بخشی از کتاب دیدم که جانم میرود نوشته حمید داودآبادی صبح روز پنج شنبه 22 مهر 1361 ✍️... به دهانه‌ی سنگر که رسید، خنده‌کنان صبح به خیری گفت و دولا دولا وارد سنگر شد. دستهایش را از شوق به هم می‌مالید و با خوشحالی می‌گفت: من امروز میرم تهران! گفتم: خب کی می‌خوای تشریف ببری؟ گفت: «من امروز شهید می‌شم». 🌷 فکر کردم این هم از همان شوخیهای جبهه‌ای است که برای همدیگر ناز می‌کردیم و می‌گفتیم: «احساس می‌کنم می‌خوام شهید بشم!»، در حالی که سعی کردم بخندم، گفتم: «از این شوخیهای بی‌مزه نکن». ولی نه، شوخی نمی‌کرد چرا که اگر می‌خواست شوخی کند، با قهقهه و خنده‌ی همیشگی همراه بود. در چهره‌اش جدیّت عیان بود. 🌷گفت: «حمید دیگه از شوخی گذشته، می‌خوام باهات خداحافظی کنم. حالا هرچی می‌گم، خوب گوش کن. من امروز بعدازظهر شهید می‌شم، چه بخوای و چه نخوای! دست من و تو هم نیست، هر چی خدا بخواد، همونه». در کنار هم در جبهه سومار- نفر وسط مصطفی کاظم زاده 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 واجب‌ترین عناصر آرایش معنوی نیروهای جوان اینهاست: تقوا، اخلاص، شجاعت، تواضع، وفاداری به اسلام و انقلاب 🔻 : ما بایست تا آنجایی که میتوانیم وسیله‌ی صیقل دادن این نفوس جوانهای عزیزمان را فراهم کنیم، آرایش معنوی آنها به تقوا است، به اخلاص است، به شجاعت است، به تواضع است، پایبندی به عهد است، وفاداری نسبت به قولی است که به نظام و به اسلام و انقلاب دادند اینها جزو واجب‌ترین آنها است، اینها آرایشهای معنوی است. ۹۹/۷/۲۱ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۲۳مهرماه گرامی باد . ⚘ خلاصه گزارش عملیات : نام عملیات : پل نادری زمان اجرا : ۲۳/۷/۱۳۵۹ مكان اجرا : محور جنوبی جنگ در غرب شهرهای دزفول و اندیمشك ارگان های عمل كننده : نیروی زمینی ارتش ج . ا اهداف عملیات : بیرون راندن دشمن از غرب رودخانه كرخه و تامین مرز بین المللی 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
کانال محتوای روایتگری راویان
۲۳مهرماه #سالروز_عملیات #پل_نادری گرامی باد . ⚘ خلاصه گزارش عملیات : نام عملیات : پل نادری زمان ا
یک هفته از آغاز جنگ گذشته بود؛ در حالی‌که دو لشکر مجهز ارتش عراق با نفوذ در عمق خاک ایران به رودخانه کرخه رسیده بودند و هر لحظه احتمال عبور آن‌ها از این رودخانه و تصرف راه‌آهن و جاده اندیمشک ـ اهواز و قطع راه‌های مواصلاتی، استان خوزستان را تهدید می‌کرد. اگرچه نیروهای مردمی، رزمندگان سپاهی و باقی‌مانده عناصر «تیپ ۲ زرهی لشکر ۹۲ اهواز» در حوالی پل نادری موضع گرفته، برای جلوگیری از نفوذ دشمن از این محور در تلاش بودند، اما منطقه‌ای خالی از مدافعان بین پل نادری تا شهر شوش با عرضی حدود ۴۰ کیلومتر، تهدیدی جدی محسوب می‌شد. علاوه بر این، در جنوب شوش تا ۴۰ کیلومتری شمال اهواز نیز منطقه خالی دیگری بود که دشمن از تمامی نقاط این مناطق می‌توانست از کرخه عبور کند و خود را به جاده اندیمشک ـ اهواز برساند. وجود این تهدیدات بود که مقابله با دشمن در این محور را نسبت به سایر محورهای وصولی حیاتی‌تر کرده بود. بر همین اساس مقرر گردید برای عقب راندن لشکرهای ۱ و ۱۰ ارتش عراق از غرب کرخه، عملیاتی طراحی گردد و پس از رسیدن نیروهای کمکی به اجرا گذاشته شود. با ورود لشکر ۲۱ پیاده حمزه (که به‌تازگی با ادغام دو لشکر ۱ و ۲ پیاده تهران تشکیل شده بود) در ۱۳۵۹/۷/۱۵ به خوزستان، این لشکر مأموریت یافت ضمن پدافند در سرپل‌های موجود در ساحل غربی رودخانه کرخه، با اجرای عملیاتی تیپ ۲۴ مکانیزه عراق را که در مقابل سرپل غربی پل نادری پدافند می‌کرد، منهدم کند و سپس تپه‌های «علی گرده‌زد» و «ابوصلیبی خات» را آزاد کند. به لشکر ۱۶ زرهی قزوین مأموریت داده شد که عملیات را به سمت غرب ادامه داده و نیروهای دشمن را تا نوار مرزی عقب براند. بر اساس طرح مانور،« لشکر ۲۱ پیاده حمزه» با دو تیپ وارد عمل می‌شد. «تیپ ۱ » مأموریت داشت با یک گردان تانک در محور جاده پل نادری ـ عین خوش پیشروی کرده و از سمت شرق به تپه علی گرده زد حمله کند و با یک گردان تانک دیگر در محور سه‌راهی قهوه‌خانه به سمت تپه ابوصلیبی خات پیشروی و آن را تصرف کند. «تیپ ۳ لشکر ۲۱ » نیز مأموریت داشت با سه گردان پیاده از ارتفاعات شمالی به سمت جنوب تک کرده و قسمت غربی تپه علی «گره‌زد» را آزاد کند. عملیات در ساعت هفت صبح ۱۳۵۹/۷/۲۳ آغاز شد. «تیپ ۳ » به علت عواملی چون باز بودن هر دو جناح و عدم آشنایی با منطقه، نتوانست هیچ حرکتی به سمت هدف انجام دهد. واحدهای تانک تیپ ۱ حول محور پل نادری ـ سه‌راهی قهوه‌خانه به حرکت درآمدند. در آغاز عملیات، دشمن واکنشی نشان نداد. یگان‌های تانک نیز به تصور آنکه عراقی‌ها هنوز نتوانسته‌اند پدافند خود را سازمان دهند یا احتمال اینکه از منطقه عقب‌نشینی کرده‌اند، بر سرعت خود افزودند. درحالی‌که دو ستون از یگان‌های تانک کمتر از یک کیلومتر از خط خودی در غرب پل نادری دور شده بودند، آتش سلاح‌های ضد زره دشمن در ساعت ۸ صبح روی تانک‌های در حال حرکت گشوده شد. هرچه تانک‌ها به خط پدافندی دشمن نزدیک‌تر می‌شدند حجم آتش ضدتانک افزایش می‌یافت. جنگ‌افزارهای ضد زره عراق، تانک‌های در حال حرکت به سمت سه‌راهی قهوه‌خانه را که مسیر حرکتشان تقریباً موازی جاده بود، از پهلو هدف قرار می‌دادند. یگان‌های حمله‌کننده که انتظار چنین واکنشی را نداشتند و نیز اطلاعات صحیح از توان و گسترش دشمن نداشتند، با این احساس که در دام افتاده‌اند، برای نجات خود پراکنده شدند که همین پراکندگی موجب از هم گسیختن یگان‌ها شد. بدین ترتیب تاکتیک به کار گرفظه شده، مانع از کسب موفقیت شد. ۱۷ ماه بعد، عملیات مشترک سپاه و ارتش با نام «فتح‌المبین» در این منطقه به اجرا درآمد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دردانه ارتش ایران اسلامی 💠 امیر شجاع و غیرتمند ارتش که رهبر انقلاب درباره اش فرمودند: اگر ارتش توسط او پل نادری را در شمال خوزستان نبسته بود، دزفول سقوط می کرد و بعد از آن آبادان را از دست می دادیم. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani