eitaa logo
کانال محتوای روایتگری راویان
2.7هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
438 فایل
✅️ این کانال متعلق به ((موسسه روایت سیره شهدا قم)) می‌باشد. 📌بیان خاطرات شهدا و رزمندگان 📌محتوای روایتگری 📌معرفی کتب شهدا 📌تشریح عملیات ها
مشاهده در ایتا
دانلود
در پانزدهم آذر ماه سال ۵۱ درخانواده ای مذهبی که ذاکر اهل بیت بودند به دنیا آمد. 👈او در سال ۷۴ به عنوان متصدی صدا فعالیت خود را در صدا و سیما آغاز کرد و به خاطر شور و نشاط خاصی که در برنامه های جوان ایجاد می کرد و با جوانان ارتباط زیادی داشت مدیر باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان شد.🌷 👈اوج کارش زمانی بود که جریان تکفیری گروهک جندالشیطان در جنوب شرق فعال شده بود. او یک بار از کمین گروهک تکفیری در حادثه تروریستی تاسوکی نجات یافت. 👈شهید محسن خزایی پس از موفقیت در باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان به عنوان مدیر خبر گیلان معرفی شد. 🌷 👈پس از فعالیت های تخصصی و حرفه ای خبر، عشق دفاع ازحرم او را به سوریه کشاند او درسوریه بعد از هر گزارش خبری خود، در بین رزمندگان مقاومت مداحی اهل بیت می کرد. وی دارای سه فزرند، دو پسر و یک دختر است. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔰 #شهید_ذکریا_شیری 👈شهید مدافع حرم از پاسداران تیپ 82 سپاه صاحب‌الامر(عج) استان قزوین بودکه در نهم فروردین ماه سال 1365 در خدابنده‌ زنجان به دنیا آمد و در دفاع از حرم حضرت زینب(س) در آذر ماه سال 94 در سوریه به درجه رفیع #شهادتـــــــــ🕊🌷ـــــــ نائل آمد 👈یک دختر 4 ساله و یک پسر 2 ماهه دو دردانه به یادگار مانده از شهید زکریا شیری هستند #نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔸نام:فهیمه 🔸نام خانوادگی :سیاری 🔸نام پدر: اکبر 🔸تاريخ تولد: ۱۳۳۹/۳/۱ 🔸محل تولد: زنجان 🔸تاريخ شهادت : ۱۳۵۹/۹/۱۲ 🔸محل شهادت : کردستان 🔸 نام گلزار:گلزارشهدای پایین شهر:زنجان - زنجان #نحوه_شهادت #شهیده_فهیمه_سیاری 🌹 در 6 آذر سال 1359 کوله‌بار سفرش را بست و به‌همراه یکی از یارانش، راهی شهر بانه شد تا بلکه بتواند با آموزش‌های صحیح دینی در راستای آگاهی‌بخشی به فرزندان مظلوم آن سرزمین، گام‌هایی را بردارد.❣ خانم سیاری به همراه سه بانوی دیگر که قصد سفر به شهر سقز را داشتند موقع عبور از منطقه دیواندره در تاریخ 12 آذر ماشین حامل آنان مورد حمله قرار گرفت و ایشون به درجه شهادت نایل آمد. #نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
✍بسمه تعالی اینجانب بنده گناهکار درگاه خداوند😓 از شما امت شهید پرور تقاضا دارم ک مطیع محض ولایت حضرت امام خامنه ای (مدظله ) نه در حرف بلکه در عمل، اینگونه نباشید که به خاطر حرف این و ان و عده ای منحرف حرف ولی در روی زمین بماند یا اگر حرف ولی را مخالف با میل شخصی دیدیم به آن عمل نکنیم.👌 حال که دست بنده از دنیا کوتاه است و زمان ظهور حضرت ولیعصر (عج) را ندیدم، اگر ایشان را دیدید و زمان ظهور را درک کردید سلام بنده را به ایشان اعلان فرمایید در پایان از همه بستگان ، دوستان ، همسفران و کسانی که با آنها معاشرت داشتم طلب حلالیت دارم. محمد رضا فخیمی ۹۴/۹/۱۸ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔰 سال ها می گذرد از رفتنش، ماندش در جزیره مجنون و رجعتش بعد از ۱۲ سال؛ آن هم با موهای طلایی. موهای طلایی که او را خاص کرده و بین بچه رزمنده ها به «حسن طلا» معروف شده بود. او ۱۷ سال بیشتر نداشت و در وصیت نامه اش برای خواهرانش نوشت: «مثل حضرت زینب(س) باشید»؛ دفعه آخر هم می خواست برود، گفت: «اگر من مجروح و زخمی شدم؛ اگر شهید شدم و نیامدم، شما راه مرا ادامه بدهید». تا اینکه پسرم در ۱۴ دی ۱۳۶۵ و در جریان عملیات «کربلای ۴» منطقه ام الرصاص به شهادت رسید و پیکرش را نتوانستند به عقب بازگردانند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
پس از پایـان ... مادر حاج از او پرسیده بود که آیا این همه ویرانی را می توان درست ڪرد؟ حاج عماد در جواب گفته بود یک نفر قرار است بیاید که کار خودش را خوب بلد است. و آن که در لبنان به نام معروف شد و سالها بدون هیچ مرزی در میان اهل تسنن و تشیع آذربایجان ، کردستان و کشورهـای افغانستان و عـراق ، در زیـر باران خطرهـا ... جاده کشیده بود و مدرسه ساخته بود ، برای این کار انتخاب شده به تعبیر ؛ تنها لبنان را نساخت بلکه دلهای مردم لبنان و منطقه را از مسیحی و سنی و .. را فتح نمود و پیروزی دنیای اسلام را تکمیل نمود. در طول جنگ ایران و عراق، از اعضای واحد مهندس بشمار می‌آمد. پس از جنگ، مدتی معاونت فنی و مهندسی قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا را برعهده داشت. پس از جنگ ۳۳ روزه، مسئول بازسازی لبنان گردید و در مسیر دمشق به بیروت، در پی تیرباران خودروی وی توسط نیروهای اسرائیلی به شهادت نائل آمد 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
گزیده هایی از : بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوندی که ما را آفرید و انسا ن ها را از نعمات خویش برخورد ار ساخت و روزی ما به دنیا می آییم و یک روز از دنیا . « بازگشت همه به سوی اوست » خداوندی که می رویم، و با سلام و درود به رهبر عالیقدر و عظیم الشأن انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی که هدایت کننده ما انسانهای گمراه می باشد . همه ما به سوی الله رجعت می کنیم و چه خوبست که مسئولیتی را که خداوند بر دوش ما گذاشته است و آن را پذیرفته ایم، این بار سنگین را هرچه بهتر بر دوش بکشیم و در قبال الله و جامعه، بطور کامل به انجام رسانیم. مرگ روزی ما را در آغوش م یکشد و روح را از بدن ما جدا خواهد کرد. هر انسانی به یک نحو از این دنیا خواهد رفت . یکی در اثر سانحه دیگری در بستر بیماری و یکی هم در جهاد فی سبیل الله. چه با شمشیر و چه با قلم و چه با زبان جهاد در راه الله و مقابله با کفر و باطل و با هر ستمگری. این گونه افراد شهید، شاهد زمان خویش می باشند و از خون آنها ریشه اسلام و ریشه حق تنومند میشود. و دیگران را به این روش دعوت می کند و هر روز بر تعدادشان افزوده می گردد. امروز ملت ما در برابر کفر و باطل ایستادگی می کند و می جنگد و من از خداوند قادر متعال، این آرزو را دارم که بتوانم هرچه زودتر به جبهه بروم و با کفر بجنگم و اگر لیاقت داشتم، شاید در جبهه کشته شوم و کشته شدنم گامی باشد در راه الله و به سوی تکامل، و از خداوند می خواهم که در بستر بیماری و یا در اثر سانحه، عمر خود را به پایان نرسانم و کشته شدنم در راه الله باشد. به هر صورت که باشد. و بیشتر آرزو می کنم که در جبهه نبرد اسلام با کفر و حق علیه باطل و نبرد بی امان ملت ایران با دشمن، کفار بعث عراق با از بین بردن مزدوران عراقی کشته شوم. امیدوارم که شیعیان اسلام را و علی را و حسین را بشناسند و دیگران را آگاه کنند. اگر ما علی را نشناسیم دوست علی و حسین نخواهیم بود. در پایان، از مادر خویش می خواهم که اگر من لیاقت کشته شدن در جبهه را داشتم، هیچ ناراحت و گریان و غم زده نباشد و باید خیلی خوشحال شود که فرزند او لااقل در اثر سانحه و بیماری از دنیا نرفته است و من افتخار می کنم که در جبهه با نابودی کفار کشته شوم و چون من لیاقت شهید شدن را ندارم، برای آنکه هنوز گناهانم بسیار است و تا پاک شوم، راه بسیار زیاد و پرپیچ و خمی را باید طی کنم. « والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته » مهدی اردکانی 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فرازهایی از در مدت حضور در جبهه ، بارها مجروح می شود ، كه اغلب به خانواده اطلاع نمی دهد و پس از بهبود یافتن در بیمارستان. ، یكراست به جبهه باز میگردد.  وی سال 1363 همسرش را نیز همراه خود به جبهه می برد و تا زمان شهادتش در اندیمشك زندگی می كنند .      او در كنار كارهای نظامی در جبهه ، از فعالیتهای فرهنگی ـ تبلیغی نیز غفلت نمی كندو گاهی مسئوولیت كارهای فرهنگی را نیز بر عهده می گیرد .      مصطفی در عملیّات .والفجر 8 به عنوان فرماندة پشتیبانی تیپ سیدالشهدا (ع) وارد عمل می شود و با تلاش و فداكاری فراوان ، به حمایت و پشتیبانی رزمندگان اقدام می كند . او با تحمل مشكلات و سختیها ، تلاش می كند تا رزمندگان باآسودگی  خیال ، به رزم و جهاد بپردازند . برای رساندن غذای گرم به بسیجیان ، خودش را به آب و آتش می زند .      زواره ای كه عاشق بسیجیان بود ، از هیچ كاری برای آسایش آنان برای دفاع دریغ نمی كند . او در عملیات ((كربلای 5 )) به عنوان مسئوول مهندسی لشگر سیدالشهدا (ع) وارد كارزار شده و با رشادت تمام ، به امور مهندسی عملیّات سامان می دهد . از نزدیك تمام فعالیتهای مهندسی را نظارت و هدایت می كند . حتی مجروح شدن هم باعث شانه خالی كردن از مسئوولیت خطیر و مانع تلاش او نمی شود .      شهید مصطفی زواره ای سرانجام پس از سالها مجاهدت و ایثار در روز 14 اسفند ماه 1365 درعملیّات (( كربلای 5 )) هنگام گرفتن وضوی عشق در منطقة (( شلمچه )) بر اثر تركش خمپاره به شهادت رسید و به جرگه عشاق پیوست . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید داوود احمدی بیغش 💠تاریخ تولد :1342/03/01 �تاریخ شهادت : 1366/12/15 �محل آرامگاه :مرکزی - شازند - توره آخرین بار که به جبهه رفت اسفند 1366بود. او به جبهه سومار رفت. چند روز بعد، پس از شناسایی منطقه دشت سومار، طی چند مرحله به همراه فرمانده قرارگاه و فرمانده لشکر ذوالفقار برای بررسی نهایی جوانب مختلف انجام یک عملیات، در 15 اسفند 1366 عازم منطقه مذکور شدند، اما در حین شناسایی، جمع چند نفری آنها مورد حمله خمپاره دشمن قرار گرفت و به سبب اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر، داود احمدی به شهادتــــــــ🕊🌷ـــــ رسید. پیکر شهید احمدی بیغش در 16 اسفند 1366 به شهر اراک منتقل و در 17 اسفند 1366 در زادگاهش، روستای توره به خاک سپرده شد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
💠خدایا ! نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلم کثیفی است. خدایا ! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم ،  زیرا تهمت ، خیانت ظالمانه ای است. خدایا ! ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد. خدایا ! معرفتمان ده که بس بی معرفتیم. صبرمان ده که بسیار عجولیم. بصیرتمان ده که ببینیم انچه نادیدنی است. کورمان کن که نبایسته ها را نبینیم و جز تو منظر نظر نباشد. بینشی عطا کن که اهل ثمر شویم. و فکری ببخش تا به عظمتت پی ببریم و معرفتی یابیم. دستی ببخش تا دستگیر باشد ، و جز تو به سوی کسی دراز نشود. قدمی عطا کن که در راه تو بپیماید. و قدرتی که در خدمت تو باشد. پیامبر گرامی اسلام: هر کس صادقانه آرزوی شهادت کند ، خداوند به او ثواب آن را عطا خواهد کرد ، هر چند به شهادت نرسد. راه کاروان عشق از میان تاریخ میگذرد و هر کس در هر زمان بدین صلا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست. تمام خاک را گشتم به دنبال  صدای تو                   ببین باقی است روی لحظه هایم رد پای تو  خادم الشهداء : کربلایی حجت الله رحیمی 🕊🌷 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔰 که حضرت زهرا به او قول شهادت داد 🔰 💠روایتی بسیار خواندنی🌹 🎙 راوی: شاید جزو معدود افرادی بودیم که تا آخرین دقایق شهادت شهید برونسی در کنار ایشون بوديم خب ایشون آدمی نبود که فلسفه خونده باشه عرفان خونده باشه فقه وتفسیرو اصول..اینا باشه نبود یه آدم عالیه خاکی ..بنا , کارگر یک مقدار طلبگی خونده بود حکمت بود در برونسی معرف بود ولو تحصیلات و مدرک نبود .ولی حکمت داشت قرآن که میخوند حقیقتامیخوند ایمان داشت و مکاشفاتی که داشت که سه چهارنمومنش رو همون زمان جنگ شنیدم که قبل از ایشون گفت : اونجا که به من قول داده که من می شم و تو بچه های دیگه مشهور بود که گفته : اگه من تو این عملیات نشم تو مسلمونی خودم شک می کنم. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🌼٩ فروردین ماه جستجوگر نور گرامی باد.🌷 🔆علی‌رضا از سربازهای باصفا و مخلص لشگر ۲۷ بود، 😎 با صدای خوبی که داشت به خصوص بعد از نماز جماعت و زیارت عاشورا شروع به مداحی می‌کرد و بچه‌ها را به فیض می‌رساند.🌹 با این‌که محل اصلی خدمتش واحد لجستیک لشگر در پادگان دوکوهه بود اما هربار که به فکه می‌رفت، انگار تکه‌ای از قلبـــ💔ـ خود را آن‌جا می‌گذاشت،‌ و با حسرت وصف‌ناشدنی از گروه تفحص می‌خواست که او را نیز به آن‌جا منتقل کنند. و او نیز تفحص‌گر شود. پس از پیگیری‌های مداوم و پرس‌وجو متوجه شد که گروه تفحص‌ نیروهای سربازش را از لشگر می‌گیرد و او باید از مسئول لجستیک موافقت‌نامه بگیرد تا بتواند به جمع تفحص‌گران نور بپیوندد⛏. یکی دو روز گذشت. ⌛️ آن روز که به همراه سید به پادگان دوکوهه رفتیم علی‌رضا را دیدم که از شادی چشمانش برق می‌زد 🤩برگه موافقت‌نامه را جلوی سید گرفت و گفت:«آقا سید تموم شد».🥀 انگار تمام دنیا را به او داده بودند. با خوشحالی سوار ماشین 🚕شد و همراه آنان به فکه رفت او می‌توانست در کمال آرامش خدمتش را بگذراند و به تهران برگردد ولی در جمع تفحص‌گران به جست و جوی پاره‌های پیکر شهدا پرداخت، تا مادران شهداء را راضی نماید.🕊🌷 راوی:هم‌رزم شهید 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
وصیتنامه ❇️خداوندا! این تو هستی كه قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایت قرار دادی؛🌾🌾 ✴️خدایا! تو خود می دانی كه همواره آماده بوده ام آن چه را كه تو خود به من دادی در راه عشقی كه به راهت دارم نثار كنم. اگر جز این نبودم آن هم خواست تو بود.🍃🍃 💟پروردگارا رفتن در دست توست، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی می دانم كه از تو باید بخواهم مرا در ركاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
مهدی در عملیات‌هایی چون کربلای 1، کربلای ۴، کربلای ۵ و بیت المقدس ۲ شرکت داشت و در جبهه‌های «بانه»، «کردستان»، «حلبچه» و «جزیره مجنون» رشادت‌های زیادی آفرید و در سمت‌هایی چون مسئول آموزش و معاونت گروه عملیاتی خدمت کرد. مهدی در خاطراتش آورده است : «اوایل دی‌ماه بود و به عملیات کربلای ۴ نزدیک می‌شدیم. ما به عنوان نیروهای غواصی نوک پیکان بودیم و این درست همان چیزی بود که می خواستیم. همه خوشحال بودند و مراسم دعا و سینه‌زنی پرشوری بعد از نماز برگزار می‌کردند. دنیا، دنیای دیگری شده بود. برادران چنان با فریاد «حسین، حسین» بر سر و سینه می‌زدند که گویا در جلوی چشمانشان آقا سيد الشهدا (ع) را شهید کرده‌اند». وی در خاطراتش می‌افزاید: «من در آن موقع ۱۶ سال بیشتر نداشتم. عملیات که شروع شد، لحظه به لحظه دوستانم در جلوی چشمان خون گرفته‌ام، شهید می‌شدند. هر چند این عملیات در ظاهر موفقیتی در برنداشت، اما عمده‌ترین فایده‌اش این بود که توانستیم خودمان را بشناسیم». مهدی در عملیات کربلای ۵ بر اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح شد و پس از ۵ ماه، دوباره در تیرماه سال ۱۳۶۶ عازم جبهه شد، اما به علت جراحتی که از مجروحیت داشت، دوباره به عقب برگشت و در زمستان همان سال به جبهه برگشت. این‌بار پس از گذراندن آموزش تخصصی اطلاعات - عملیات عازم منطقه «حلبچه» شد. مهدی در بیست و سوم فروردین ماه سال ۱۳۶۷ در حین شناسایی منطقه، بر اثر سقوط از ارتفاع به درجه رفیع شهادت نائل شد 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️این فیلم مربوط به زمانیست که به دختر شهید "ابراهیم عشریه" خبر شهادت بابایش رو دادند.( فروردین ۹۵) از این شهید والا مقام سه فرزند دختر به یادگار مانده است. 💐 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 👆 ببینید ڪل ڪل شیرین دو مدافع حرم شهـید شهـید هـمیشہ باهـم شوخے میڪردن حتے لحظاتے قبل از شهـادت حسن 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
هنوز آب وضویش خشک نشده بود که شهیـــــــ🌹ــــد شد غواص کربلای۵ ای که در خانه ملت به شهادت رسید شهید حجت‌الاسلام سید مهدی تقوی از رزمندگان تخریب‌چی لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) جزو همان غواصان کربلای ۵ بود، وی جانباز شیمیایی هشت‌ساله دفاع مقدس است. که با وجود سن کم و دستکاری شناسنامه وارد جبهه شده بود از اینکه از قافله شهدا جا مانده بسیار ناراحت بود؛ اما هیچ‌گاه دست از مبارزه در میدان علم و فرهنگ بر نداشت و همواره دغدغه‌های فرهنگی داشت، تا جایی که معتقد بود کار در این زمینه سخت‌تر از حضور در میدان جنگ سخت است و می‌گفت: «باید ماند و کارهای سخت‌تر کرد.» او ماند و در این جبهه مبارزه کرد و اما در نهایت تقدیرش این بود که بماند و بر جنازه رفقای شهیدش اشک غربت بریزد تا بالاخره پس از ۳۰ سال آرزوی دیرینه‌اش توسط فرزندان حرمله برآورده شده و در ۱۲ رمضان یا همان هفدهم خرداد سال ۹۶ با لب تشنه و در خانه ملت در جریان حمله تروریست‌های تکفیری به مجلس به شهادت رسید و پر بکشد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
▫️تاریخ تولد : 1302/8/5 ▫️محل تولد : روستای گلین سنندج ▫️تاریخ شهادت : 1360/4/19 ▫️محل شهادت : سنندج ▫️تاریخ تولد:1334/1/4 ▫️تاریخ شهادت:1360/4/19 ▫️محل شهادت: سنندج   افراد ضد انقلاب برای خاموش کردن صدای حق طلبی ملا علی جلالی زاده روش هایی چون تهدید، و توهین را آزمودند اما کاری از پیش نبردنداز این روی وقاحت را به نهایت رساندند و شب نوزدهم تیر ماه 1360 وقتی ملا علی جلالی زاده و فرزندش مسلم جلالی زاده بعد از اقامه نماز عشا از مسجد محله قطار چیان برمی گشتند آن دو را جلوی درب منزلشان با شلیک گلوله به شهادت رساندند. مردم سنندج پیکر پاک آنان را در سنندج به خاک سپردند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
در پانزدهم آذر ماه سال ۵۱ درخانواده ای مذهبی که ذاکر اهل بیت بودند به دنیا آمد. 👈او در سال ۷۴ به عنوان متصدی صدا فعالیت خود را در صدا و سیما آغاز کرد و به خاطر شور و نشاط خاصی که در برنامه های جوان ایجاد می کرد و با جوانان ارتباط زیادی داشت مدیر باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان شد.🌷 👈اوج کارش زمانی بود که جریان تکفیری گروهک جندالشیطان در جنوب شرق فعال شده بود. او یک بار از کمین گروهک تکفیری در حادثه تروریستی تاسوکی نجات یافت. 👈شهید محسن خزایی پس از موفقیت در باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان به عنوان مدیر خبر گیلان معرفی شد. 🌷 👈پس از فعالیت های تخصصی و حرفه ای خبر، عشق دفاع ازحرم او را به سوریه کشاند او درسوریه بعد از هر گزارش خبری خود، در بین رزمندگان مقاومت مداحی اهل بیت می کرد. وی دارای سه فزرند، دو پسر و یک دختر است. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
✍بسمه تعالی اینجانب بنده گناهکار درگاه خداوند😓 از شما امت شهید پرور تقاضا دارم ک مطیع محض ولایت حضرت امام خامنه ای (مدظله ) نه در حرف بلکه در عمل، اینگونه نباشید که به خاطر حرف این و ان و عده ای منحرف حرف ولی در روی زمین بماند یا اگر حرف ولی را مخالف با میل شخصی دیدیم به آن عمل نکنیم.👌 حال که دست بنده از دنیا کوتاه است و زمان ظهور حضرت ولیعصر (عج) را ندیدم، اگر ایشان را دیدید و زمان ظهور را درک کردید سلام بنده را به ایشان اعلان فرمایید در پایان از همه بستگان ، دوستان ، همسفران و کسانی که با آنها معاشرت داشتم طلب حلالیت دارم. محمد رضا فخیمی ۹۴/۹/۱۸ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
٩ فروردین ماه گرامی باد.🥀 🔆علی‌رضا از سربازهای باصفا و مخلص لشگر ۲۷ بود، 😎 با صدای خوبی که داشت به خصوص بعد از نماز جماعت و زیارت عاشورا شروع به مداحی می‌کرد و بچه‌ها را به فیض می‌رساند.🌹 با این‌که محل اصلی خدمتش واحد لجستیک لشگر در پادگان دوکوهه بود اما هربار که به فکه می‌رفت، انگار تکه‌ای از قلبـــ💔ـ خود را آن‌جا می‌گذاشت،‌ و با حسرت وصف‌ناشدنی از گروه تفحص می‌خواست که او را نیز به آن‌جا منتقل کنند. و او نیز تفحص‌گر شود. پس از پیگیری‌های مداوم و پرس‌وجو متوجه شد که گروه تفحص‌ نیروهای سربازش را از لشگر می‌گیرد و او باید از مسئول لجستیک موافقت‌نامه بگیرد تا بتواند به جمع تفحص‌گران نور بپیوندد⛏. یکی دو روز گذشت. ⌛️ آن روز که به همراه سید به پادگان دوکوهه رفتیم علی‌رضا را دیدم که از شادی چشمانش برق می‌زد 🤩برگه موافقت‌نامه را جلوی سید گرفت و گفت:«آقا سید تموم شد».🥀 انگار تمام دنیا را به او داده بودند. با خوشحالی سوار ماشین 🚕شد و همراه آنان به فکه رفت او می‌توانست در کمال آرامش خدمتش را بگذراند و به تهران برگردد ولی در جمع تفحص‌گران به جست و جوی پاره‌های پیکر شهدا پرداخت، تا مادران شهداء را راضی نماید.🕊🌷 راوی:هم‌رزم شهید 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔰حکایت عجیب مادران شهدا مادری که هویتش را عوض کرد تا فرزندانش به سوریه بروند. ✍مادر مصطفی و مجتبی بختی مصطفی و مجتبی که مدت ها تلاش کردند تا خود را برای دفاع از حرم حضرت زینب س به سوریه برسانند هر بار به دلیلی دچار مشکل می شدند عاقبت تصمیم می گیرند هویت ایرانی خود را تغییر دهند و از طریق تیپ فاطمیون به آرزوی سخت خود دست پیدا کنند اما حکایت که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها برای این دو برادر رقم خورد. . . . مادر شهیدان می گوید : آنها برای اینکه بتوانند خود را افغانستانی معرفی کنند از مهاجرین پرسیده بودند چه اسم هایی بگذارند که طبیعی تر باشد. خودشان را پسرخاله معرفی کرده بودند یعنی من با نام سکینه نوری خاله مصطفی بشیرزمانی و مادر مجتبی جوادرضایی بودم. اسم پدرشان را هم گذاشته بودند جمعه خان. بچه ها چون منو افغانستانی معرفی کرده بودند اگر تماس می گرفتند باید با لهجه افغانستانی حرف می زدم با من تمرین کرده بودند. یک روز زنگ زدند و گفتند : خانم شما جواد رضایی می شناسید. گفتم :بله مادرش هستم. با کمک الهی تونستم با لهجه افغانستانی صحبت کنم. آنقدر نقشم را خوب بازی کردم که متوجه نشدند. من آگاهانه راضی به رفتنشان شدم. می دانستم ممکن است شهید شوند، سرشان را ببرند و بدنشان را تکه تکه کنند. اینها همه را می دانستم بعد گفتم راضی به رضای خدا پسرانم فدای بی بی زینب س و هردو با هم فدای حضرت زینب شدند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
٩ فروردین ماه گرامی باد.🥀 🔆علی‌رضا از سربازهای باصفا و مخلص لشگر ۲۷ بود، 😎 با صدای خوبی که داشت به خصوص بعد از نماز جماعت و زیارت عاشورا شروع به مداحی می‌کرد و بچه‌ها را به فیض می‌رساند.🌹 با این‌که محل اصلی خدمتش واحد لجستیک لشگر در پادگان دوکوهه بود اما هربار که به فکه می‌رفت، انگار تکه‌ای از قلبـــ💔ـ خود را آن‌جا می‌گذاشت،‌ و با حسرت وصف‌ناشدنی از گروه تفحص می‌خواست که او را نیز به آن‌جا منتقل کنند. و او نیز تفحص‌گر شود. پس از پیگیری‌های مداوم و پرس‌وجو متوجه شد که گروه تفحص‌ نیروهای سربازش را از لشگر می‌گیرد و او باید از مسئول لجستیک موافقت‌نامه بگیرد تا بتواند به جمع تفحص‌گران نور بپیوندد⛏. یکی دو روز گذشت. ⌛️ آن روز که به همراه سید به پادگان دوکوهه رفتیم علی‌رضا را دیدم که از شادی چشمانش برق می‌زد 🤩برگه موافقت‌نامه را جلوی سید گرفت و گفت:«آقا سید تموم شد».🥀 انگار تمام دنیا را به او داده بودند. با خوشحالی سوار ماشین 🚕شد و همراه آنان به فکه رفت او می‌توانست در کمال آرامش خدمتش را بگذراند و به تهران برگردد ولی در جمع تفحص‌گران به جست و جوی پاره‌های پیکر شهدا پرداخت، تا مادران شهداء را راضی نماید.🕊🌷 راوی:هم‌رزم شهید 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔰حکایت عجیب مادران شهدا مادری که هویتش را عوض کرد تا فرزندانش به سوریه بروند. ✍مادر مصطفی و مجتبی بختی مصطفی و مجتبی که مدت ها تلاش کردند تا خود را برای دفاع از حرم حضرت زینب س به سوریه برسانند هر بار به دلیلی دچار مشکل می شدند عاقبت تصمیم می گیرند هویت ایرانی خود را تغییر دهند و از طریق تیپ فاطمیون به آرزوی سخت خود دست پیدا کنند اما حکایت که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها برای این دو برادر رقم خورد. . . . مادر شهیدان می گوید : آنها برای اینکه بتوانند خود را افغانستانی معرفی کنند از مهاجرین پرسیده بودند چه اسم هایی بگذارند که طبیعی تر باشد. خودشان را پسرخاله معرفی کرده بودند یعنی من با نام سکینه نوری خاله مصطفی بشیرزمانی و مادر مجتبی جوادرضایی بودم. اسم پدرشان را هم گذاشته بودند جمعه خان. بچه ها چون منو افغانستانی معرفی کرده بودند اگر تماس می گرفتند باید با لهجه افغانستانی حرف می زدم با من تمرین کرده بودند. یک روز زنگ زدند و گفتند : خانم شما جواد رضایی می شناسید. گفتم :بله مادرش هستم. با کمک الهی تونستم با لهجه افغانستانی صحبت کنم. آنقدر نقشم را خوب بازی کردم که متوجه نشدند. من آگاهانه راضی به رفتنشان شدم. می دانستم ممکن است شهید شوند، سرشان را ببرند و بدنشان را تکه تکه کنند. اینها همه را می دانستم بعد گفتم راضی به رضای خدا پسرانم فدای بی بی زینب س و هردو با هم فدای حضرت زینب شدند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani