eitaa logo
کانال محتوای روایتگری راویان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
443 فایل
✅️ این کانال متعلق به ((موسسه روایت سیره شهدا قم)) می‌باشد. 📌بیان خاطرات شهدا و رزمندگان 📌محتوای روایتگری 📌معرفی کتب شهدا 📌تشریح عملیات ها
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید حاج‌خداکرم در سال ۱۳۳۴ در یکی ازنقطه های جنوب شهر تهران به دنیا آمد. از همان دوران طفولیت ضمن تحصیل با برادر شهیدش ابراهیم حاج خداکرم مبارزات را به شکل تهیه و پخش اطلاعیه های حضرت امام شروع کردند. از همان ابتدای انقلاب در کمیته انقلاب اسلامی مشغول خدمت شد. مدتی را در کردستان فعالیت کرد و بعد با شروع جنگ تحمیلی به جبهه خرمشهرآمد و در آغاز به عنوان معاون گردان در خدمت برادر شهیدش که در آن زمان فرمانده گردان میثم بود به صف عراقی ها زدند که سردار شهید ابراهیم حاج خداکرم به شهادت می رسد. بعد از آن به سمت معاونت فرماندهی آموزش لشکر روح الله منصوب می گردد. بعد از قبول قطعنامه ایشان به مدت دو سال و اندی در ارومیه و کردستان مشعول خدمت می شود و بعد به قم رفته و حدود و سال را هم در قم خدمت می کند. به لحاظ اینکه منطقه سیستان و بلوچستان نیاز به فرمانده ای مقتدر داشت به ایشان پیشنهاد دادند که به آن منطقه برود و ایشان هم چون دستور ولایت فقیه بود پذیرفت و وارد کار شد. این شهید بزرگ و قهرمان ملی پس ازسال ها مبارزه و دفاع از ایران، در را ه مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر در منطقه ای به نام شیلر در شهرستان زابل 1376/8/25 به شهادت رسید. شهید حاج خداکرم در دوران عمر پربارش مسئولیت های زیادی داشت از جمله: فرمانده کمیته انقلاب اسلامی مسجد علی ابن ابیطالب (ع)- عضو شوراب فرماندهی ستاد 6 منطقه 10 تهران – فرمانده ستاد چهار منطقه 10 تهران – فرمانده ستاد 2 کمیته 2 کمیته انقلاب اسلامی تهران – فرمانده ستاد امر به معروف و نهی از منکر کمیته انقلاب اسلامی استان تهران – فرمانده اداره مرز گلوگاه های کشور و فرمانده دژبان کل کمیته انقلاب اسلامی کشور – فرمانده پادگان قوامین و معاونت لشکر28 روح الله (ره) – فرمانده عملیات کمیته انقلاب اسلامی آذربایجان غربی و کردستان – بعد از ادغام نیروها معاونت هماهنگ کننده استان تهران و فرمانده نیروی انتظامی کرج- فرمانده منطقه انتظامی شهرستان قم تا سال 74- جانشین ناحیه سیستان و بلوچستان سال 74 فرمانده ناحیه انتظامی استان سیستان و بلوچستان از سال 75 تا تاریخ شهادت در آبان ماه سال 76 خاطره ای از شهید آقا جواد در محله شان حامی مستضعفین وضعیفان بودند و از آنها حمایت می کرد. یک روز از مدرسه آمده بودم. اول سال بود، کتاب هاب جدیدی گرفته بودم. کتاب ها را گفت: بیاورید. از اول کتاب عکس شاه، فرح و ولیعهد را برید و گفت: این عکس ها حواس شما را پرت می کند و نمی توانید درس بخوانید. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترانه ی لطیف در کلام دختر شهید حاج خدا کرم 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔰در کارش بی‌نهایت جدی بود، در عین مهربانی در کار با احدی شوخی نداشت، وقتی ما ایشان را در حال کار و یا در محل کارش می‌دیدیم با تعجب می‌گفتیم: واقعاً این پدر خانواده ما است. 🔰ایشان مصداق بارز آیه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» بود، هرکس مخالف دین، شرع و قانون بود، به او رحم نمی‌کرد اما وقتی در جمع صمیمی خانوادگی و مهمانی‌های دوره‌ای حضور می‌یافت باورمان نمی‌شد این همان شخصی است که در سرکار بود.. 🌷 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔸احساسی به من می‌گفت همسرم به شهادت می‌رسد، رفتم توی اتاق خواب دیدم حاجی خوابیده است، با خودم می‌گفتم نکند یک روز به من بگویند این قد و بالا به زیر خاک می‌رود، نکند به شهادت برسد، همین‌طوری که نگاهش می‌کردم گریه‌ام گرفت. 🔹اشک چشمانم را پاک کردم، چشمم را که باز کردم دیدم جواد بیدار شده است و مرا نگاه می‌کند، گفت «چیه؟ چرا داری گریه می‌کنی؟ مشکل پیش آمده؟ چیزی شنیدی؟» 🔸گفتم نه، می‌ترسم، استرس دارم، می‌ترسم تو از در که بیرون می‌روی دیگر... گفت «بیا اینجا بنشین، بیا با من حرف بزن، ببین تا خدا نخواهد یک برگ از درخت نمی‌افتد، اما اگر خدا خواست تا من شهید شوم دلم می‌خواهد شجاعانه زندگی من را ادامه بدهی، 🔹دوست دارم یک جا ننشینی و گریه کنی، دوست دارم بچه‌هایمان را به طور احسن بزرگ کنی، مردن حق است چرا می‌ترسی؟ من هرکاری که کرده باشم، هر ثوابی کسب کرده باشم نصفش برای شما است، مگر ما چند سال دیگر با هم زندگی می‌کنیم، مگر ما چند سال زنده‌ایم، بالأخره آخر زندگی همه مرگ است.» 🔸با من صحبت کرد و حلالیت طلبید و گفت «من مردی نبودم که وقتم آزاد باشد، مسئولیتی را که خدا به من داده است تا به خانواده‌ام برسم نتوانستم ادا کنم، اگر برای من اتفاقی پیش آمد و یا شهید شدم تو مرا ببخش، اگر من رفتم از حقت بگذر، حلالم کن» 🔹جمعه بود که برای حاجی میهمان آمد، سردار انصاری، آقای علم‌الهدی و رحمانی در مهمانسرا بودند؛ نیرو‌های حاج‌جواد به دستور ایشان در بعضی از مناطقی که اشرار عبور می‌کرد خندق کنده و سیم‌خاردار کشیده بودند، معمولاً خودشان برای سرکشی به آن مناطق می‌رفتند. وقتی به منزل برگشت از خانه به سرهنگ رشیدی فرمانده زابل زنگ زد و گفت «شنیدم قسمتی از خندق را پر کرده‌اند و تردد قاچاقچی‌ها سهل شده است، شما چیکار می‌کنید که من در اینجا شنیدم از آن مکان عبور می‌کنند»، حاجی هیچ وقت نمی‌گفت چه زمانی می‌خواهد برای سرکشی به آنجا برود معمولاً سرزده می‌رفت، بعد از کمی صحبت با سرهنگ رشیدی گفت «من میهمان‌هایم شنبه می‌روند و یک‌شنبه آن‌جا خواهم بود.» 🔸روز شنبه مهمان‌های حاجی رفتند و روز یکشنبه در حالی که خیلی استرس داشت و ناراحت بود برای سرکشی رفت، همیشه صبح زود ما را بیدار می‌کرد تا بلند شویم بعد می‌رفت، اما آن روز ما را برای نماز بیدار کرد، اما منتظر نماند تا بیدار شویم، آخرین صحنه‌ای که دیدم پشتش به من بود و از در رفت بیرون... 🔹دوستانش برای من اینگونه تعریف کردند: همه‌جا را بازدید کرده بود، در مسیر زابل بر سر دو راهی بودند که به نیرو‌های همراه گفت شما برگردید، بعد از اینکه نیرو‌ها برمی‌گردند به پیشنهاد یکی از همراهان برای بازدید از محلی که خندق آن توسط اشرار پر شده بود رفتند، با توجه به اینکه دیر وقت بوده است محافظ همراه حاج جواد اول مخالفت کرد، اما جواد گفته بود که برویم. 🔸حاج جواد در طی مسیر، خط تردد ماشین‌ها را که روی ماسه‌ها نقش بسته بود را می‌بیند و می‌پرسد: این رد ماشین‌ها برای کیست، نکند قاچاقچیان باشند؟ پاسخ می‌دهند نه، این برای ماشین‌های خودمان است. وقتی جلوتر می‌روند احساس خطر می‌کنند و حاجی دستور می‌دهد تا برگردند، هنگامی‌که دور می‌زنند لاستیک‌های ماشین جلویی را به رگبار می‌بندند و حاجی را با تیر دو زمانه مورد اصابت مستقیم گلوله قرار می‌دهند و تیر به چشم حاجی اصابت می‌کند. ‌ 🔹می‌گویند هر شهیدی به هر کدام از اهل‌بیت (ع) ارادت داشته باشد شبیه به همان معصوم به شهادت می‌رسد، ایشان بی‌نهایت غیرتی بود و به حضرت ابوالفضل (ع) ارادت خاصی داشت، ایشان مثل حضرت تیر به چشم‌شان خورد. 🔸افرادی که با ایشان بودند می‌بینند حاجی پیاده نشد، داخل ماشین را نگاه می‌کنند، زمانی که پیکرشان را برمی‌گردانند می‌بینند حاجی به شهادت رسیده است. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎فرماندهٔ انتظامی سیستان و بلوچستان 🌷 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۲۵آبان‌ماه، گرامی باد .🥀 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
💠محمدجواد تک پسر بود و اگر می‌خواست می‌توانست نرود، اما او بی‌تاب رفتن بود. من که از رفتن او کاملاً راضی بودم، اما نمی‌خواست به‌جز من، به کس دیگری بگوید که می‌خواهد سوریه برود، ولی به اصرار من به دنبال کسب اجازه از پدر و مادرش رفت. 💠وقتی می‌خواست راهی شود حس عجیبی داشت و مطمئن بود که سالم برنمی‌گردد؛ من هم همان حس را داشته و حالم شبیه حال دفعات قبل نبود. یک‌شب گفت «بیا بشین باهم حرف بزنیم.» دلم لرزید و گفتم «می‌خواهی مأموریت بروی؟ و حتماً می‌خواهی سوریه بروی؟» خندید و گفت «آفرین عزیزم.» گفتم «من هم که نمی‌توانم و نمی‌خواهم مانع رفتنت شوم.» که در جواب گفت «به تو افتخار می‌کنم.» 💠مهم‌ترین ویژگی محمدجواد توجه و حساسیت زیاد به مصرف بیت‌المال بود. به یاد دارم که یک روز ماژیکی از پایگاه بسیج به خانه آورد و به زینب تأکید کرد که از آن استفاده نکن و یا یک‌بار دیگر بنر و میخ آورده بود که به من تأکید کرد که نباید از آن استفاده کنم. تمام دغدغه‌اش پایگاه بسیج محله بود و می‌گفت: «پایگاه دست من امانت است.» چند سالی آنجا راکد بود و رونقی نداشت. تابلوی آنجا را رنگ کرد و برای جمع‌کردن بچه‌ها همه کاری کرد. خودش همیشه در پایگاه، حضور داشت و می‌گفت این حضور باعث دلگرمی بچه‌ها می‌شود. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
📋 💠سالروز شهادت 🌷 شهید مدافع حرم 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
در راه بازگشت از حلب محمدجواد هم روی برانکارد داخل هواپیما بود. به من گفت من به دخترم زینب قول دادم موقع برگشت از ماموریت براش یه عروسک بخرم. الان با این وضعیتی که دارم نه میتونم بیام زیارت و نه میتونم برای دخترم عروسک بخرم از شما میخوام اینکار رو برای من انجام بدید. من گفتم باشه حتما براش میخرم. وقتی رسیدم ایران عروسک رو به یکی از دوستان محمدجواد دادم تا برسونه به دستش. دوست محمد جواد می گفت صبح روزی که قرار بود محمدجواد از بیمارستان مرخص بشه عروسک رو به دست زینب رسوندم. زینب خیلی خوشحال شد که بابا به قول خودش عمل کرده و براش عروسک خریده بود. اما این خوشحالی زینب زیاد طول نکشید و بابای عزیزش همچین شبی یعنی شب۲۵آبان سال ۹۴ به دلیل جراحات وارده در اثر اصابت ترکش دوباره راهی بیمارستان شد و در سحرگاه ۲۵ آبان ماه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. روحش شاد و یادش گرامی باد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 کلیپ از شهید مدافع حرم محمد جواد قربانی آبروی شهر ، آبروی محله ، اسوه مقاومت و لبخند 🌸 به مناسبت پنجمین سالگرد شهادت شهید محمدجواد قربانی، زیارت عاشورایی می‌خوانیم و به روح پاک شهیدان حاجی آباد خصوصا شهید محمد جواد قربانی هدیه میکنیم. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نامه ی رهبری برای شب دوشنبه ۵۹/۸/۲۶ ساعت ۰۱:۱۰ سرکار سرهنگ قاسمی فرمانده لشکر ۹۲ زرهی اهواز با سلام شنیدم تیمسار ظهیرنژاد به شما تلفن کرده‌اند که تیپ ۲ فردا وارد عمل نشود مگر بنا به امر. و منظورشان امر آقای رئیس‌جمهور است. من این عدول از تصمیم عصر را قابل توجیه نمی‌دانم. این به‌معنای تعطیل یا به ناکامی کشاندن عملیات فردا است. استعداد دشمن چنان است که آن دو گروهان پیاده یارای کار درستی در برابر آن ندارند و اگر تیپ وارد عمل نشود در حقیقت تک انجام نگرفته است. صبح اگر برای تصمیم نهائی بخواهیم منتظر آمدن تیمسار ظهیرنژاد بمانیم وقت خواهد گذشت. جوانان ما در سوسنگرد حداکثر تا صبح مقاومت خواهند کرد و صبح زود اگر ما قدری بار دشمن را سبک نکنیم همه نابود خواهند شد و شهر کاملاً سقوط خواهد کرد. خلاصه اینکه به نظر و تشخیص ما کار باید به همان روال که عصر صحبت شد پیش برود و تیپ آماده باشد که صبح وارد عمل شود. در غیر این صورت مسئولیت سقوط سوسنگرد با هر کسی است که از این تصمیم عدول کرده است. سیدعلی خامنه‌ای 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 روایت رهبر انقلاب از نامه‌ای که برای آزادسازی سوسنگرد نوشتند: 🔰 در روز - چون میدانید سوسنگرد اشغال شده بود؛ بار اول فتح شد، دوباره اشغال شد؛ باز دفعه‌ی دوم حرکت شد و فتح شد - تلاش زیادی شد برای اینکه نیروهای ما - نیروهای ارتش، که آن وقت در اختیار بعضی دیگر بودند - بیایند و این حمله را سازماندهی کنند و قبول کنند که وارد این حمله بشوند. 🚨 شبی که قرار بود فردای آن، این حمله از به سمت سوسنگرد انجام بگیرد، ساعت حدود یک بعد از نصف شب بود که خبر آوردند یکی از یگانهائی که قرار بوده توی این حمله سهیم باشد را خارج کرده‌اند. خب، این معنایش این بود که حمله یا انجام نگیرد یا بشود. 📩 بنده نوشتم به فرمانده‌ی لشکری که در اهواز بود و هم زیرش نوشت - که اخیراً همان فرمانده‌ی محترم آمده بودند و عین آن نوشته‌ی ما را قاب کرده بودند و دادند به من؛ قریب سی ساله؛ الان آن کاغذ در اختیار ماست - و تا ساعت یک و خرده‌ای بعد از نصف شب ما با هم بودیم و تلاش میشد که این حمله، فردا حتماً انجام بگیرد. بعد من رفتم خوابیدم و از هم جدا شدیم. ✊ صبح زود ما پا شدیم. نیروهای نظامی - نیروهای ارتش - که حرکت کردند، ما هم با چند نفری که همراه من بودند، دنبال اینها حرکت کردیم. وقتی به منطقه رسیدیم، من پرسیدم چمران کجاست؟ گفتند: صبح زود آمده و جلو است. یعنی قبل از آنی که نیروهای نظامىِ منظم و مدون - که برنامه ریخته شده بود که اینها در کجا قرار بگیرند و آرایش نظامیشان چگونه باشد - حرکت بکنند و راه بیفتند، چمران جلوتر حرکت کرده بود و با مجموعه‌ی خودش چندین کیلومتر جلو رفته بودند. بعد هم الحمدلله این کار بزرگ انجام گرفت، و چمران هم مجروح شد. خدا این شهید عزیز را رحمت کند. 🌷 اینجوری بود چمران. و مقام برایش مهم نبود؛ نان و نام برایش مهم نبود؛ به نام کی تمام بشود، برایش اهمیتی نداشت. باانصاف بود، بیرودربایستی بود، شجاع بود، سرسخت بود. در عین لطافت و رقت و نازکمزاجی شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ یک بود. ۱۳۸۹/۰۴/۰۲ 🗓 سالگرد آزادسازی سوسنگرد ۲۶ آبان ۵۹ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
40.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 پیدا شدن دست نوشته دستور آیت‌الله خامنه‌ای برای آغاز پس از حدود ۴ دهه 🔰 انتشار نخستین‌بار جلسه شرح خاطرات زندگی رهبر انقلاب 📹 فیلم کامل را ببینید👇 https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=46589 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
47.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | 🔻به مناسبت ، بخشی از مستند «در لباس سربازی» را که به روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از آزاد سازی سوسنگرد پرداخته است، ببینید. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 متن تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «فرنگیس» 🔻 در مراسم هفتمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با موضوع بررسی نقش بانوان در دوران دفاع مقدس که در مؤسسه‌ی پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار شد، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «فرنگیس» منتشر شد. ✍ متن یادداشت : 🔅بسم الله الرّحمن الرّحیم بخش ناگفته و بااهمّیّتی از حوادث دوران دفاع را به مناسبت شرح حال این بانوی شجاع و فداکار، در این کتاب میتوان دید. بانو فرنگیس دلاور با همان روحیّه‌ی استوار و پُرقدرت، و با زبان صادق و صمیمی یک روستایی، و با عواطف و احساسات رقیق و لطیف یک زن، با ما سخن گفته و منطقه‌ی ناشناخته و مهمّی از جغرافیای جنگ تحمیلی را با جزئیّاتش به ما نشان داده است. ما از روستاهای مرزی در دوران جنگ و مصائب فراوان آنان و آوارگی‌ها و گرسنگی‌ها و خسارتهای مادّی و ویرانی‌ها و داغ عزیزان آنها، هرگز به این وضوح و تفصیلی که در این روایت صادقانه آمده است، خبر نداشتیم؛ و نیز از فداکاری جوانان آنان که در شمار اوّلین شتابندگان به مقابله با دشمن مهاجم بودند. ماجرای قتل و اسارت دشمن به دست این بانوی دلاور هم که خود یک داستان مستقل و استثنائی است که نظیر آن فقط در سوسنگرد، در همان اوان، اتّفاق افتاده بود. بانو فرنگیس را باید بزرگ داشت و از نویسنده‌ی کتاب -خانم فتّاحی- به‌خاطر قلم روان و شیوا و هنر مصاحبه‌گیری و خاطره‌نویسی، باید بسیار تشکّر کرد. ۹۶/۱۱/۲۱ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۲۶ آبان ماه سالروز آزادسازی مجدد #سوسنگرد با اجرای عملیات مشترک سپاه و ارتش (۱۳۵۹ ه.ش) 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهری که سه بار محاصره شد ( ) در دوران جنگ، ارتش عراق مجموعاً سه بار سوسنگرد را محاصره و یک بار نیز کاملاً اشغال کرد. به گزارش ایسنا، سوسنگرد از شهرهایی است که ارتش بعثی در همان روزهای آغاز حمله‌اش به ایران، آن را مورد تهاجم قرار داد. این شهر ۳۱ کیلومتر از «بستان» فاصله دارد و در ۶۰ کیلومتری شمال غربی اهواز است. سوسنگرد در آن هنگام مردمی شیعه و عرب داشت که جمعیتشان حدود ۱۵ هزار نفر بود. در دوران جنگ تحمیلی مردم دشت آزادگان در سوسنگرد و ۱۹۳ روستای این ناحیه به دامداری و کشاورزی مشغول بودند. مأموریت حمله به سوسنگرد بر عهده لشکر ۹ زرهی عراق بود. در دوران جنگ، ارتش عراق مجموعاً سه بار سوسنگرد را محاصره و یک بار نیز کاملاً اشغال کرد. از نظر نظامی و به شرط آمادگی از قبل، شهرهای سوسنگرد و هویزه به دلیل وضعیت طبیعیشان که با رودخانه‌ها محصور هستند، قابل دفاع بودند. اگر پیش از آغاز جنگ یک طرح پدافندی مناسب وجود داشت، یگان‌های ارتش ما می‌توانستند در مواضع خود پایداری کنند و این دو شهر را نگهدارند. اگر سوسنگرد و عین‌خوش در روزهای آغاز جنگ به دست ارتش عراق نمی‌افتاد، تأثیر زیادی بر حفظ خوزستان می‌گذاشت و جنگ زودتر به پایان می‌رسید. فرمانده‌ای که همراه همسرش شد این لشکر پس از عبور از مرز، از «تنگه چزابه» عبور کرد و بدون مواجهه با مقاومت عمده‌ای، به سمت شهر بستان در ۱۷ کیلومتری مرز پیش آمد. پس از رسیدن به اطراف بستان نیز پیشروی خود به سمت سوسنگرد را آغاز کرد.عراقی‌ها با نیروی رزمی دیگری نیز از محور کوشک ـ طلاییه به سمت جاده سوسنگرد ـ حمیدیه پیشروی کردند. آنها با عبور از رودخانه کرخه‌کور، در چهارم مهر ماه ۱۳۵۹ به اطراف سوسنگرد رسیدند. تانک‌های ارتش عراق با عبور از رودخانه کرخه برای نخستین بار در ۶ /۷ /۱۳۵۹ وارد سوسنگرد شدند و شهر را اشغال کردند. هنگام حمله ارتش عراق مردم سوسنگرد در شهر بودند. ارتش بعثی نفراتی از وابستگان خود از میان اهالی سوسنگرد را به فرمانداری و دیگر مسئولیت‌های اداره شهر گماشت. فرمانده لشکر ۹ عراق که «تالی الدوری» بود، ۵۸ نفر از مردم عرب دشت آزادگان را به دلیل عدم همکاری و نافرمانی اعدام کرد. «حبیب شریفی» که فرمانده سپاه سوسنگرد بود و به همراه خانواده‌اش در شهر حضور داشت، هنگام حرکت با همسرش، خانم خدیجه میرشکاری، در جاده سوسنگرد ـ اهواز مورد حمله نیروهای عراقی قرار گرفت و هر دو به اسارت ارتش عراق درآمدند. خانم میرشکاری را پس از ۴۰۰ روز اسارت آزاد کردند، ولی از حبیب شریفی دیگر خبری نشد. گویا او را در اسارت به شهادت رسانده بودند. سوسنگرد چهار روز در اشغال ارتش عراق بود. پس از اشغال سوسنگرد، ارتش عراق پیشروی به سمت اهواز را ادامه داد و در این محور از حمیدیه عبور کرد، ولی وارد آن نشد. هدف نهایی تهاجم ارتش عراق از این محور، رسیدن به اهواز بود. فرماندهان عراقی انتظار حماسه‌آفرینی و مقاومت ایرانیان را نداشتند. آنها خیال می‌کردند که می‌توانند به پیشروی خود ادامه دهند، اما رزمندگان سپاه خوزستان به مقابله با ارتش بعثی پرداختند. نخستین آزادسازی شهر سوسنگرد در ساعت۵ بامداد روز ۹ /۷ /۱۳۵۹، تعداد ۲۳ رزمنده از پاسداران خوزستان به فرماندهی «علی غیور اصلی»(شهید) یک عملیات چریکی را در پیچ حمیدیه اجرا کردند. این شبیخون که با شرکت رزمندگان داوطلب و بسیار باانگیزه انجام شد، واحدهای ارتش عراق را به عقب‌نشینی واداشت و در پی آن شهر سوسنگرد آزاد شد. در این عملیات بالگردهای کبرای هوانیروز ارتش ایران هم به شکار تانک‌های عراقی پرداختند و نقش بسیار مثبتی در انهدام قوای زرهی ارتش بعثی ایفا کردند. در جریان تهاجم بالگردهای هجومی، یکی از آنها مورد اصابت قرار گرفت و خلبان آن، سرهنگ «وطن‌پور» به شهادت رسید. همچنین در این شبیخون موفق، ۲۲ تانک و نفربر عراقی به غنیمت درآمد. چهار تن از رزمندگان ایرانی نیز به شهادت رسیدند. پس از آزادی سوسنگرد، وقتی علی غیور اصلی در تاریکی شب به همراه « حسین نظیری» و «احمد غلامپور» با یک خودرو جیپ آهوی استیشن به دهلاویه می‌رفتند تا اوضاع قوای دشمن را بررسی کنند، با یک کمپرسی که از روبه‌رو می‌آمد و با چراغ خاموش حرکت می‌کرد، تصادف کردند. در این سانحه غیور اصلی به شهادت رسید و دیگر سرنشینان مجروح شدند. غیور اصلی از تکاوران ویژه ارتش بود که به سپاه مأمور شده بود و قبل از آغاز جنگ، نیروهای سپاه و بسیج اهواز را آموزش می‌داد. او ابتدا در درگیری‌های کردستان شرکت داشت و سپس پیش از شروع جنگ به خوزستان آمد. غیور اصلی بسیار ورزیده بود و افراد «گردان بلال» را آموزش داد. هنگام آغاز جنگ، خانواده غیور اصلی در مشهد بودند و خودش در سوسنگرد می‌جنگید. 👇 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
پس از آزادسازی سوسنگرد، فرماندار و دیگر مسئولان منصوبی و وابسته به رژیم عراق به دام افتادند. بعضی از آنها در دادگاه محکوم به اعدام شدند. با استقرار رزمندگان در سوسنگرد، از آنجا که این شهر یکی از جبهه‌های فعال جنگ بود و احتمال حمله مجدد ارتش عراق به آن می‌رفت، مردم شهر را ترک کردند. از این پس و با مشخص شدن اهمیت حفظ سوسنگرد، پاسدارها و نیروهای مردمی داوطلب که از سراسر کشور به‌ویژه از آذربایجان به جبهه جنوب آمده بودند، عمدتاً خود را به سوسنگرد رساندند و در آنجا به مقابله با متجاوزان ‌پرداختند. دومین حمله به سوسنگرد اگرچه ارتش عراق در تصرف سوسنگرد شکست خورد، ولی نمی‌توانست از اشغال این شهر صرف نظر کند. بنابراین بار دیگر واحدهایی از لشکر ۹ زرهی خود را مأمور کرد تا در روز ۲۳ /۸ /۱۳۵۹ از شمال رودخانه کرخه‌کور(بعدها به کرخه نور تغییر نام پیدا کرد) ، پیشروی خود به سوی جاده حمیدیه ـ ‌سوسنگرد را آغاز کنند. این نیروها در ۲۴ آبان ۱۳۵۹ شهر سوسنگرد را از شرق، جنوب و غرب به محاصره درآوردند. در آن هنگام حدود ۳۱۰ رزمنده سپاه و بسیج در شهر مقاومت می‌کردند. در این نبردهای خیابانی مدافعان شهر بارها با تانک‌ها و زره‌پوش‌های عراقی رودررو جنگیدند و حماسه‌های بسیاری آفریدند. تعدادی از رزمندگان تبریزی نیز جزء مدافعان سوسنگرد بودند. علی تجلایی (شهید) که فرمانده این نیروها بود، در تماسی با آیت‌الله سید اسدالله مدنی (از شهدای محراب) ضمن توضیح وضعیت وخیم سوسنگرد و شرایط خطرناک رزمندگان شهر، از او استمداد طلبید. آیت‌الله مدنی بلافاصله پس از تماس با دفتر امام خمینی در جماران به تهران آمد و در دیداری با امام خمینی(ره)، ایشان را در جریان محاصره سوسنگرد و اوضاع سخت رزمندگان گذاشت. امام نیز فوراً دستورهای لازم را صادر کردند و دامادشان، حجت‌الاسلام شهاب‌الدین اشراقی را برای ابلاغ این دستورها به نزد رئیس‌جمهور بنی‌صدر فرستادند. شهید علی تجلایی نیروهای عراقی در ۲۵ آبان ۱۳۵۹ به منظور اشغال مجدد سوسنگرد به این شهر حمله کردند. در پی دستورِ امام خمینی که «تا فردا باید سوسنگرد آزاد شود» و با پیگیری‌هایی که شد، یک گروه رزمی در بامداد روز ۲۶ آبان از سمت تپه‌های فولی‌آباد اهواز به کمک محاصره‌شدگان شتافتند. نیروهای گروه جنگ‌های نامنظم دکتر چمران هم که حدود ۲۰ نفر بودند، به فرماندهی شخص دکتر چمران به کمک آمدند. حمله از بیرون و مقاومت از درون شهر مؤثر واقع شد. سرانجام در ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر روز ۲۶ آبان ماه، رزمندگان اسلام از سمت شرق وارد شهر شدند. آنان دوباره محاصره سوسنگرد را شکستند و از سقوط این شهر به دست ارتش بعثی جلوگیری کردند. در این درگیری‌ها بیش از ۸۰ نفر از رزمندگان اسلام به شهادت رسیدند که عمدتاً در داخل شهر مقاومت می‌کردند. تعداد بیشتری نیز زخمی شدند. دکتر چمران هم از ناحیه پا مجروح شد. در این عملیات پیروزی بزرگی نصیب نیروهای اسلام شد. ناکامی ارتش بعثی در تصرف سوسنگرد تا حد زیادی آنها را از پیشروی‌های بیشتر مأیوس کرد. سومین حمله به سوسنگرد پس از مدتی و بعد از دفع عملیات «نصر» نیروهای ایرانی، ارتش عراق باز هم عزم خود را برای تهاجم به سوسنگرد جزم کرد. برای آخرین بار در ۱۸ دی ماه ۱۳۵۹ واحدهای ارتش عراق از سمت جاده هویزه به مواضع رزمندگان در سوسنگرد حمله کردند. این بار نیز با پرتاب سه موشک «تاو» گروه سوار زرهی ارتش ایران که سه تانک عراقی را منهدم کرد، ارتش بعثی از پیشروی بازماند و این حمله عراق به سوسنگرد نیز ناکام ماند. یکی از بیشترین مقاومت‌ها در جریان تهاجم عراق، در منطقه سوسنگرد شکل گرفت و پس از درگیری‌های شجاعانه خرمشهر، شدیدترین نبردها در این جبهه بود. ارتش عراق دو بار از مسیر سوسنگرد تا نزدیکی‌های شهر اهواز پیشروی کرد، ولی با مقاومت رزمندگان و مردم روبه‌رو شد و ناچار عقب‌نشینی کرد. سرانجام ارتش عراق با وجود تلاش‌های بسیار نتوانست اهواز را تصرف کند و نهایتاً در «دُبّ‌حردان» مستقر شد و آرایش دفاعی به خود گرفت. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
نقشه ✴️خلاصه عملیات سوسنگرد آغاز عملیات: ۲۶/۸/۱۳۵۹ پایان عملیات: ۲۶/۸/۱۳۵۹ جبهه جنوبی مکان عملیات: سوسنگرد نوع: تک نیمه گسترده فرماندهی مشترک سازمان عمل‌کننده مشترک (ارتش - سپاه - ستاد نیروهای نامنظم) ✳️در این عملیات كه شهید چمران در خط مقدم شركت داشتند از ناحیه پا به شدت مجروح می شوند و یكی از محافظانش هم به شهادت می رسد ولی شهید چمران با كشتن راننده یك كامیون عراقی وبه همراه دیگر محافظش با كامیون به عقب برمی گردندوشهید چمران را برای مداوا به تهرانمنتقل می نمایند. این عملیات با فرماندهی مستقیم حضرت اقا وشهید چمران با موفقیت به پایان میرسد و سوسنگرد برای همیشه آزاد می گردد مناطق مرزی بستان وچزابه در اشغال دشمن باقی می ماند تا این كه عملیات طریق القدس در نیمه شب دی ماه سال 60 به فرماندهی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی به اجرا درآمد و650كیلومتر مربع از سرزمین های جمهوری اسلامی ایران و مناطق بستان وچزابه آزاد گردید وبرای اولین بار نیرو های جمهوری اسلامی ایران به مرزهای بین المللی رسیدند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani