eitaa logo
ریحانه 🌱
12.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
540 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ریحانه 🌱
خسته نشدی از این همه حقارت 😞 از این همه نداری ودربه دری😭❗️ از اینکه همه اش بگی خوش به حال فلانی حالا وقتشه تو بیفتی سر زبونا که همه از تو تعریف کنن بهترینها رو خودت برای خودت بساز اگه تصمیت رو گرفتی که تغییر کنی دمت گرم 😌 بزن قدش وبیا اینجا مطمئن باش ضرر نمیکنی 👇https://eitaa.com/joinchat/2119565536Cedeb2b7fa6 اینجا خودت رو از باتلاق حسرت وسردرگمی نجات بده 🧚‍♀️با فرشته ی ماه تولدت ارتباط برقرارکن 🍃عدد شانست رو تعین کن وباهاش مانور بده عنصروجودیت رو بشناس وخودت رو باهاش بساز زود عضو شو که میخام لینکش رو حذف کنم
هدایت شده از ریحانه 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️ 📌 به‌نام اسلام 💡 رفتار انسانی مجاهدان قسّام با اُسرا و واکنش اتباع اسرائیلی در هنگام آزادی، پاسخی به ماشین تبلیغاتی صهیونیست‌ها علیه مقاومت بود 🇮🇷🇵🇸 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
دوست دارید کدوم یک از این ماشینها برای شما باشه که سوارش بشی و تو جادهای شما باهاش ویراژ بدی😍 بیا اینجا با چند راهکار آسون و راحت صاحب ماشین و خونه و هر چه که توی آرزوهات هست بشو😎 دست دست نکن بزن روی لینک👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb حیف شما هم وطن عزیزم نباشه که همچین ماشینی نداشته باشی😎 دست دست ضرر میکنی وعده ما تضمینی هست بزن روی لینک👆👆
🌸🌸🌸🌸🌸
▪️🍃🌹🍃▪️ یادی کنیم از مقاله ۶ سال پیش گیسینجر بعد از شکست داعش توسط ایران 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️ 🎥 بالاخره بعد از ۸ سال دیدمت دختر شهید مدافع حرم الیاس چگینی پس از ۸ سال چشم انتظاری، در حرم امام رضا (ع) به مسافر بهشتیِ خود رسید. 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
🔹🍃🌹🍃🔹 ﷽ ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃 🍃🌹🍃ـــــــــــــــــــــــ 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 علیه السلام عجل الله 🔹🍃🌹🍃🔹
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
درسم از همون‌اول خوب بود پدر و مادرم اصرار داشتند که تجربی بخونم تا برای پزشکی قبول شم اما خودم هیچ علاقه‌ای به رشته‌های پزشکی و کلا علاقه ای به تجربی نداشتم . برای همین سر خود رشته انسانی رو انتخاب کردم. مدیرم خیلی باهام حرف زد و گفت تو که معدلت انقدر بالاست و درست خوبه چرا می‌خوای انسانی بری. منم بهش گفتم علاقه ام بیشتر به این رشته است و از تجربی خوشم نمیاد مدیر مدرسه هم هر کاری کرد حریف من نشد بعد از انتخاب رشته پدر و مادرم خیلی شاکی شدن https://eitaa.com/joinchat/2024079688C01c059a803
_دلم باهات صاف نیست، ازت راضی نیستم. _چیکار کنم دلت باهام باشه؟ _ولم کن. _خنده‌داره، اینجا نشستی دلت باهام نیست، اونوقت بذارم بری دلت باهامه؟ _نه، ولی می‌بخشمت. _من نمی‌خوام ببخشیم، می‌خوام مال من باشی حتی به زور. از جاش بلند شد و دستش رو به سمتم گرفت. _شناسنامه. فایده‌ای نداشت و نمی‌شد متقاعدش کنم، دلم داشت از جاش کنده می‌شد. دستم رو توی کیفم کردم و قبل از اینکه شناسنامه‌ام رو دستش بدم گفتم: - نمی‌خوام هیچ کس چیزی بدونه. سرش رو تکون داد و آروم گفت: _قول میدم. https://eitaa.com/joinchat/190906423C02ecf4ef2d
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
میخوای توخونون آرامش بیاد و دیگه جرو بحث نباشه😎 خیلی وقته مسافرت نرفتی و دلت لک میزنه برای یه مسافرت.🚐 دوست داری صاحب خانه بشی🏡 بیا اینجا تا به همه آنچه که دوست داری برسی😍 دلت میخواد ماشینتو عوض کنی🚘 بیا اینجا👇👇 تا به هر آنچه که دوست داری برسی😍 https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
فهم زمان در نبرد نهایی.mp3
7.07M
▪️🍃🌹🍃▪️ √ تکلیف نبرد چه می‌شود؟ √ نقش ایران در این ماجرا چیست؟ √ وظیفه شخص من، در این ماجرا چیست؟ | 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
♨️ توی حال خودم بودم. یهو حس کردم یه موتورسوار پشت سرمه.. اعتنایی نکردم و تندتر قدم برداشتم اما اون ول کن نبود.رفتم توی پیاد‌رو، با موتورش اومد توی پیاده‌رو. داشتم از ترس زَهره‌ترک میشدم. بوی عطرش کل خیابون رو گرفته بود. با موتورش اومد کنارم و گفت: _ موش عینکی، افتخار بده برسونمت... آروم آروم کنارم میومد، منم... یه لحظه دیدم بی‌حواسه، با یه حرکت با پا زدم توی تیرک بالای لاستیک جلوی موتورش. بی هوا بود ... کنترلش رو از دست داد و موتورش منحرف شد. تا خواست جمع‌وجورش کنه جلوتر از من افتاد تو جوب و سرش خورد به تنه ی درخت. بینوا ناک اوت شد بدجور.😏💪 جرات عکس العملی نداشتم. خیلی ترسیدم.اما وقتی دیدم موتور رو از روی پاهاش بلند کرد و لبه جوب نشست، خاطرم جمع شد که چیزی نشده، اخمهام رو تو هم کشیدم و به طعنه گفتم، _اینه سزای هر کسی که بخواد و جرات کنه به من متلک بپرونه!😒😌 بعد هم سعی کردم خودم رو خونسرد نشون بدم. از کنارش رد شدم، هر چند داشتم می‌مردم از ترس...هیچی دیگه... ازاون روز اون شد مثل یه سایه‌‌ی سمج، بیخیال هم نمیشد. ولی دیگه جرات با موتور اومدن رو نداشت، پیاده بود!😂 https://eitaa.com/joinchat/1667432778Cca88faacbf
🍀💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀 🍀 🍀منتهای عشق💞 با حرفی که خانم‌افشار زد، آب پاکی روی دستم ریخت. _ من حتماً با مادرتون صحبت می‌کنم. نباید یه همچین کاری بکنه. اصلاً همش دارم به این فکر می‌کنم چرا این‌ تصمیم‌ رو گرفتن! هم سنت سن ازدواج نیست، هم اجباری بودنش اشتباهه. فوری گفتم: _ خانوم شما اگر به خاله‌م بگید از ما دلخور می‌شه، تنبیه‌مون هم می‌کنه‌. می‌شه لطف کنید یه راهی نشون زهره بدید تا خودش بتونه کاری کنه که این خاستگارا برن. نگاهش رو بینمون جابجا کرد. زهره دوباره تأکیدی گفت: _ خانم من با مادرم صحبت کردم؛ قبول کرده که بگه نه‌. اما می‌گه روش نمی‌شه بگه نیان.‌ فقط قرار بیان صحبت کنیم، بعدش بگیم نه. _ خب الان من اینجا چی می‌تونم بگم؟ همین که مادرت راضی شده و قراره به خواستگار جواب نه بده، کافی نیست؟ _ می‌خواستم در رابطه با امشب با زهره حرف بزنید. متوجه تناقض حرف‌هامون شد، اما شروع به راهنمایی کرد. حرف‌های قشنگی به زهره زد که چه جوری رفتار کنه و چی بگه. خیالم راحت شد از این که به خانه نمی‌گه؛ اما دلم کمی شور می‌زنه که نکنه حرف‌های ما رو بی‌اهمیت بدونه و بعد از اینکه ما رفتیم با خاله تماس بگیره و صحبت کنه. با کار دیشب میلاد، اگر خونه متوجه بشن، امروز فاتحه‌ی من خونده است. تو فکر بودم که زهره ایستاد. فوری کنارش ایستادم.‌ _ پس همون حرف‌ها رو که بهت زدم بگو. _ چشم. می‌تونیم بریم؟ _ برید.‌ زنگ خورده، کلاستون هم شروع شده. الان زنگ می‌زنم دفتر می‌گم‌ پیش من بودید. یه برگه بیرید که معلم سر کلاس راه‌تون بده. از دفترش بیرون اومدیم. زهره طوری که هم دلش نمی‌خواست ناراحتم کنه، هم حسابی دلخور بود گفت: _ این چه کاری بود تو کردی! آخه یه ساعت مغزم رو کار گرفته.‌ خودت که حواست رو داده بودی جای دیگه، اصلاً گوش نمی‌کردی! _ این تنها راهی بود که می‌تونستم از دست هدیه نجاتت بدم. دستش رو گرفتم و روبروش ایستادم. _ رویا دیره باید بریم سر کلاس! _ باشه می‌ریم فقط یک کلمه؛ توروخدا به من بگو هدیه چه آتویی ازت داره؟ سرش رو پایین انداخت.‌ _ نمی‌تونم بهت بگم، رویا ولش کن! _ چرا ولش کنم؟ بگو دیگه! بگو بذار بدونم. بتونم کمکت می‌کنم. _ باشه می‌گم؛ بذار با خودم کنار بیام بعدش بهت می‌گم. خجالت می‌کشم حرف بزنم. _ باشه بهت وقت می‌دم.‌ فقط تا نگی نمی‌تونم کمکی بکنم. صورتم رو بوسید و تو آغوشم گرفت. _ یاد رفتارهام باهات می‌افتم‌، عذاب وجدان می‌گیرم. _ من و تو مثل یه خواهر می‌مونیم. من از کارات ناراحت نشدم. یکم شدما ولی نه زیاد. بیا بریم سر کلاس. از دفتر برگه گرفتیم و وارد کلاس شدیم. استرس زنگ تفریح دوم رو داشتیم که معلم با کاری که کرد، استرس رو از هر دومون گرفت. بقیه دانش آموزا اعتراض کردن. اما من و زهره خوشحال شدیم. ساعت کلاس دوم رو به کلاس سوم متصل کرد و اجازه نداد زنگ تفریح هم از کلاس بیرون بریم. زنگ به صدا دراومد. من و زهره اولین کسانی بودیم که از مدرسه بیرون زدیم. با سرعت تمام که با هدیه روبرو نشیم. تو مسیر برگشت هر چی به زهره اصرار کردم تا بگه چی شده، گفت هنوز با خودش کنار نیامده و نمی‌تونه حرف بزنه. خداروشکر فردا پنجشنبه‌ست و دو روز تعطیلِ. تعطیلات عید هم نزدیکه. فکر کنم کلاً چهار روز دیگه بیشتر نباید به مدرسه بریم.        ✍🏻 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💞🍀════╗      @behestiyan ╚════💞🍀═╝ پارت‌اول https://eitaa.com/behestiyan/16 🍀 💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀 🍀 🍀منتهای عشق💞 با دیدن ماشین دایی جلوی دَر خونه، زهره نفس راحتی کشید. دایی هیچ وقت اون‌جور که باید توی اتفاقاتی که برای زهره پیش اومده بهش حق نداده، اما زهره همیشه با دیدنش آرامش خاصی می‌گیره. نیم‌نگاهی بهش انداختم. _ راستی زهره، دایی هم مورد مناسبیه که اگر مشکل جدی داری بهش بگیا! با التماس گفت: _ نه اصلاً حرفشم نزن.‌ می‌ره به علی می‌گه.‌ می‌خوام بدون اینکه علی متوجه بشه، مشکلم حل بشه. _ من دو سه باری براش حرف زدم به کسی نگفته‌ها. _ رویا خواهش می‌کنم سرخود کاری نکن. وقتی می‌گم نه، یعنی نه! _ باشه مطمئن باش من اون کاری رو انجام می‌دم که تو می‌گی. کلیدش رو درآورد. دَر را باز کرد و وارد حیاط شدیم. حیاط تا وسط‌ خیس بود و شلنگ و جارو وسط رها شده بود. این یعنی دایی یک دفعه اومده. وارد خونه شدیم. خاله روبه‌روی دایی نشسته بود. با ورود ما چرخید و جواب سلام‌مون رو داد‌. دایی اخم‌هاش توی هم بود. خاله به آشپزخونه اشاره کرد. _ سفره رو پهن کنید، الان بچه‌ها میان. چشمی گفتیم و هر دو وارد آشپزخونه شدیم. همونطور که کار می‌کردم به بیرون هم سرک کشیدم.‌ _ دایی چشه؟ _ نمی‌دونم! اما الان می‌فهمم. لیوان رو از آب یخ پر کردم‌ و توی یه بشقاب گذاشتم. بیرون رفتم و روبروی دایی گرفتم. دایی لبخند نیمه‌جونی بهم زد و لیوان را برداشت. _ دستت درد نکنه. سمت آشپزخانه برگشتم که با حرفی که خاله زد فهمیدم چی شده. _ حالا این دختر نشد یکی دیگه. _ آخه چرا باید یه شب مونده به خواستگاری این حرف رو بزنه؟ _ چیز بدی هم که نگفته! _ چرا آبجی گفته. من از اول بهش گفته بودم. مگه نمی‌دونسته که بگه! یه روز با برادرش اومدن؛ داخل نیومد ولی محیط زندگیم رو دید. الان که چند ساله با هم آشناییم.‌ چند سال من رو می‌شناسه، با هم حرف زدیم؛ به نتیجه رسیدیم؛ باید از محل زندگیم خوشش نیاد!؟ _ حسین‌جان من نمی‌دونم شما چقدر با هم آشنایید.‌ چقدر همدیگر رو دوست دارید؛ اما دختری که اول عروسی بخواد بهونه دربیاره و جای زندگی رو بهونه کنه به درد نمی‌خوره. یا باهاش صحبت کن بگو از اول می‌دونستی و با این شرط قبول کردی، یا کلاً بیخیالش شو. اگر بخوای اون جا رو بفروشی و جای دیگه بخری، من اصلاً ناراحت نمی‌شم. سر حرفم هستم؛ سهم‌الارث ازت نمی‌خوام. کلاً بخشیدم به خودت. منم خدا برام می‌رسونه. وارد آشپزخونه شدم اما همون جا کنار دیوار ایستادم تا بقیه حرفشون رو بشنوم. _ آبجی من چند ساله کار کردم؛ کلی جمع کردم که سهم تو رو ازت بخرم. _ خیلی ازت ناراحت می‌شم از این حرف‌ها بزنی! _ آبجی‌جون، چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامه. تو حالا خودت بچه داری. نامزد کرده داری.‌ خواستگار برای زهره داری. اصلاً این کارت درست نیست! _ من از اول حرفم این بوده. _ از اول هم حرفت اشتباه بوده! صدای علی و رضا از تو حیاط اومد.‌ علی بلند گفت: _ دخترا... احتمالاً برای حیاط نیمه تمیز صدامون‌ می‌کنه. _ جلوی رضا هیچی نگو! نمی‌خوام از این حرفا سر در بیاره.‌ اینقدر دُم درآورده که تو هر کاری دخالت می‌کنه. _ چشم. ولی یک‌هفته‌ی دیگه پولت رو می‌دم. زهره آهسته پرسید: _ چی شده؟ جلو رفتم. _ هیچی دختره دبه کرده که من نمیام خونه‌ی آقاجون اینا زندگی کنم. _ چرا خونه دایی که بد نیست؟ _ چی بگم! معلوم نیست چه اتفاقی بینشون افتاده که این جوری گفته.        ✍🏻 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💞🍀════╗      @behestiyan ╚════💞🍀═╝ پارت‌اول https://eitaa.com/behestiyan/16 🍀 💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀
سلام این‌رمان‌۷۹۷ پارت هست. و کامل شده اگر مایل به خوندن‌ادامه‌ی رمان بصورت یکجا هستید باید حق اشتراک‌ رو پرداخت کنید. لازم به ذکر هست که رمان تا آخر توی کانال ریحانه بارگذاری میشه فقط کسایی که میخوان زود بخونن میتونن پرداخت کنن مبلغ چهل هزار تومن‌به این‌شماره کارت ارسال کنید. بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه 6274121193965407 فاطمه‌علی‌کرم. بانک اقتصاد نوین اگر اون‌کارت نشد به این کارت بریزید. 6037997239519771 فاطمه علی کرم بانک‌ملی بعد واریز فیش رو ارسال کنید و فقط اسم‌رمان رو بعد از فیش ارسال کنید تا پیامتون رو زودتر باز کنم🌹 @onix12    
😱😱 ثروت ساز ترین روش پاکسازی خانه ❌ سه جهت از منزلت برات پولسازه💸 🔴میدونستی اگه این سه تا کار و اول صبح انجام بدی برکت وارد زندگیت میشه؟ ⭕️ میدونستی اگه چهار گوشه‌ی خونه ت آب و نمک بذاری انرژی‌های منفی رو از خونه‌ت فراری میدی ؟ 🚫 میدونستی حتی جاکفشی خونه تو هر ماه باید پاکسازی کنی؟روشش توی کانال هست 🔴 سه وسیله که پول و برکت و از خونه ت دور میکنه 🔰وقتی با کانال آشنا شدم کاسه برکت و گذاشتم یه وام ۴۰ میلیونی قرض الحسنه به حساب همسرم واریز شد😍پدرم ۷ میلیون بی مناسبت به کارتم واریز کردحقوق همسرم این ماه ۵ میلیون بیشتر شد🤩 لینک کانال و برات میذارم وارد شو و تکنیک ها رو انجام بده 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2119565536Cedeb2b7fa6 منم کاسه برکت وگذاشتم وام ۱۰۰ میلیونی برام جور شد
هدایت شده از ریحانه 🌱
😱😱 ۷ نکته آشپزخانه ثروت ساز ❌❌ ⭕️ اتاق خواب ثروت ساز/ رفع انباشتگی اتاق کودک 🔴 ۶ موردی که دشمن خونته و انرژی خواری داره!!! ⛔️ ۶ وسیله ای که برای هر خونه واجبه که برکت و انرژی مثبت وارد خونه بشه!! اینجاست از وقتی وارد این کانال شدم و با تکنیک های آشپزخونه رو انجام دادم و پاکسازی کردم و کاسه برکت و گذاشتم، تغییرات عجیبی توی زندگیم اتفاق افتاده لینک کانال و برات میذارم وارد کانال شو و تکنیک ها رو انجام بده👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2119565536Cedeb2b7fa6 تکنیک کاسه برکت اینجاست☺️
هدایت شده از ریحانه 🌱
فهم زمان در نبرد نهایی.mp3
7.07M
▪️🍃🌹🍃▪️ √ تکلیف نبرد چه می‌شود؟ √ نقش ایران در این ماجرا چیست؟ √ وظیفه شخص من، در این ماجرا چیست؟ | 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
هدایت شده از کانال مسابقه زیوآلات سلدا
چاااالش جذاب زیوآلات😀💍 قلبمممم اکلیلی شدددد🫀🤯❤️ سین بزن پول نقد جایزه بگیر😁🦋🌸 کلیییی و دلبر داریم ویژه خانمای خاص پسند🥺🥺🦋 با هر طرح و رنگی که خودتون بخواید😍👌 حتی با عکس های دلخواه شما🥺🌸🌸 همین الان عضو کانال بشو و از کارای جذابمون دیدن کن😍😍❤️❤️ https://eitaa.com/joinchat/4068213064C7c361ba796 کد 1۵ ✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️ 🔶 رد شدن راکت حماس از گنبد آهنین 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
_ستاره خانم! ستاره! ایستادم و سرم رو چرخوندم. با دو خودش رو بهمون رسوند. _وای خداروشکر، حالت خوبه؟ دستم‌ رو گرفت و بالا پایین کرد. _چیزیت نشده؟ اونا که بعد از رفتن من اذیتت نکردن؟ من اومدم بیرون بعدش دیدم... مشتی که توی صورتش خورد حرفش رو نیمه گذاشت. رضا مثل شیروحشی به جونش افتاده بود و می‌زدش. دستم رو جلوی دهنم گرفتم و به سمتش رفتم. _تو غلط می‌کنی دست به ناموس کسی می‌زنی. تو بیجا کردی اونجا باهاش بودی و بعدش هم تنهاش گذاشتی. مردتیکه‌ی عوضی و آشغال. خودم می‌کشمت. https://eitaa.com/joinchat/190906423C02ecf4ef2d
🍃🌹🍃 فرصت طلبان سیاهنمایی 🔺دقیقا ‏از هر فرصت و وسیله‌ای برای سیاه نمایی، امیدزدایی از جامعه و تخریب دولت استفاده میکنند وگرنه باید اشاره میکردند که تخلف ارزی شرکت وارد کننده چای مربوط به سال ۹۸ تا ۱۴۰۱ است، کشف آن بخاطر حساسیت موجود فعلی در مبارزه با فساد است و برخورد جدی با آن نیز میتواند گویای پایان دورانِ خط قرمز دانستنِ این و آن باشد! ✍ مهدی قاسم زاده 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
4_6006052395228860064.mp3
14.04M
🍃🌹🍃 ✘ بچه‌هام به دوستی‌های خطرناک و نامشروع رو آوردن! ✘ همسرم دائماً توی گوشی و دنبال دوستی‌های مجازیه! ✘ اصلاً قدردان زحمتها و تلاش‌های من نیستند... خسته شدم از این وضع💥 | 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
4_5891102981440408893.mp3
11.33M
▪️فایل صوتی “حدیث کساء” » با صدای علی فانی چله حدیث کسا 🍃🌹🔸ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen