#شیخ_فضل_الله_نوری یک نماد و پرچم است. و گرامیداشت او، تکریم همهی آن معتقَداتی است که او بدانها ایمان داشت و بر این ایمان خود، مردانه ایستاد؛ همهی طعنها، تهمتها و ناسزاها را به جان خرید، ترور شد و جان به در برد، بارها از سوی دوستان به پناهندگی تشویق شد و تن به ذلت نداد، و در نهایت آگاهانه بر سر این آرمان، سر به دار سپرد.
شیخ فضلالله نماد #مقاومت در برابر #غرب_زدگی و سرسپردگی به استعمار است؛ نماد #بصیرت در فضای دوداندود سختترین #فتنه ها است؛ نماد #استقامت در غربت جهالتها و سستیهاست؛ نماد ایستادگی تا پای جان بر سر اسلام ناب است. و ما باید این نماد را هرچه بیشتر گرامی بداریم اگر میخواهیم در برابر غربباوری و جهالت و سستی و #اسلام_آمریکایی بایستیم. شیخ فضلالله پرچم بلند #انقلاب_اسلامی است در برابر همهی تهاجمات.
شیخ فضلالله سیدالشهدای تاریخ معاصر ایران است و هیچکس در این بوم، از او به حسین بن علی (علیهماالسلام) شبیهتر نیست؛ پس باید بر همان نهج که بر ابیعبدالله (علیهالسلام) مرثیه میخوانیم، بر او نیز مرثیه بخوانیم و بگرییم. این گریستن، خیلی چیزها به ما یاد میدهد و یادآوری میکند و دل ما را به خیلی چیزها گره میزند و از خیلی چیزها بیزار میکند، همچنان که اشک بر سالار شهیدان چنین است.
پس بخوانیم روضه را...
@risheh
#مرثیه_شیخ_فضل_الله
مدیر نظام نوّابی: «پس از ختم استنطاق و محاکمهی شیخ شهید، او را به نظمیه بردیم و روی نیمکتی نشاندیم. آقا گذشته از درد پای ناشی از ترور، مریض و خسته بود، و افزون بر این، از سخن مُستنطِق که هنگام محاکمه تهدید کرده و گفته بود: «هرکس کلمهای از جریان (استنطاق) در خارج نقل کند، به همان مجازاتی میرسد که او الآنه خواهد رسید»، و نیز بساطی که موقع برگشتن در توپخانه میدید، یقین داشت او را میکشند. خود من در این هنگام... بهکلّی روحیهام را باخته بودم، هیچ امیدی نداشتم. شبِ قبلش دار را در مقابل بالاخانهای که آقایان در آن حبس بودند بر پا کرده بودند. صحنهی توپخانه مملوّ از خلق بود. ایوانهای نظمیه و تلگرافخانه و تمام اطاقها و پشت بامهای اطراف مالامال جمعیت بود. دوربینهای عکاسی در ایوان تلگرافخانه و چند گوشه و کنار دیگر مجهّز و مسلّط به روی پایهها سوار شده بودند. همهچیز گواهی میداد که هیچ جای امیدی نیست. تمام مقدمات اعدام از شب پیش تهیه شده بود. یک حلقه مجاهد، دور دار دایره زده بودند. چهارپایهای زیر دار گذاشته شده بود. مردم، مسلسلْ کف میزدند و یکریز فحش و دشنام میدادند. هیاهوی عجیبی صحن توپخانه را پر کرده بود که من هرگز نظیر آن را نه دیده بودم و نه دیگر به چشم دیدم... ناگهان یکی از سران مجاهدین... به سرعت وارد نظمیه شد و راهپلههای بالا را پیش گرفت تا برود اطاقهای بالا. آقا سرش را از روی دستهایش برداشت و به آن شخص آرام گفت: «اگر من باید بروم آنجا (با دست میدان توپخانه را نشان داد) که معطّلم نکنید؛ و اگر باید بروم آنجا (با دست اطاق حبس خود را نشان داد) که باز هم معطّلم نکنید». آن شخص جواب داد: «الآن تکلیف معین میشود» و با سرعت رفت بالا و بلافاصله برگشت و گفت: «بفرمایید آنجا!» (میدان توپخانه را نشان داد). آقا با طمأنینه برخاست و عصازنان به طرف در نظمیه رفت. جمعیت، جلوی درِ نظمیه را مسدود کرده بود. آقا زیر در مکث کرد. مجاهدین مسلّح، مردم را پس و پیش کرده، راه را جلو او باز کردند. آقا همانطور که زیر در ایستاده بود، نگاهی به مردم انداخت و رو را به آسمان کرد و این آیه را تلاوت فرمود: «وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللهِ إِنَّ اللهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ» و به طرف دار راه افتاد... آقا هفتادساله بود و محاسنش سفید شده بود. همینطور عصازنان با آرامی و طمأنینه به طرف دار میرفت و مردم را تماشا میکرد تا نزدیک چهارپایهی دار رسید. یکمرتبه به عقب برگشت و صدا زد: «نادعلی!» ... ببینید در آن دقیقهی وحشتناک و میان آنهمه جار و جنجال، آقا حواسش چهقدر جمع بود که نوکر خود را میان آنهمه ازدحام شناخت و او را صدا کرد... هیچوقت آن ساعت را فراموش نمیکنم... نادعلی فوراً جمعیت را عقب زد و پرید و خودش را به آقا رسانید و گفت: «بله آقا!...». مردم که یک جار و جنجالِ جهنمی راه انداخته بودند، یکمرتبه ساکت شدند و میخواستند ببینند آقا چهکار دارد. خیال میکردند مثلاً وصیتی میخواهد بکند. حالا همه منتظرند ببینند آقا چهکار دارد... دست آقا رفت توی جیب بغلش و کیسهای درآورد و انداخت جلو نادعلی و گفت: «علی، این مُهرها را خُرد کن!».... الله اکبر کبیراً! ببینید در آن ساعت بیصاحب، این مردْ ملتفت چه چیزهایی بوده! نمیخواسته بعد از خودش مهرهایش به دست دشمنانش بیفتد تا سندسازی کنند... نادعلی همانجا چند تا مهر از توی کیسه درآورد و جلوی چشم آقا خورد کرد. آقا بعد از اینکه از خورد شدن مهرها مطمئن شد به نادعلی گفت «برو!» و دوباره راه افتاد و به پای چهارپایه زیر دار رسید...»
#شیخ_فضل_الله_نوری
#مشروطه_خوانی
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ
@risheh
ریشهها
#مرثیه_شیخ_فضل_الله مدیر نظام نوّابی: «پس از ختم استنطاق و محاکمهی شیخ شهید، او را به نظمیه بردیم
#مرثیه_شیخ_فضل_الله
مدیر نظام نوابی: پس از اعدام، جنازهی شیخ را به حیاط نظمیه آوردند و «مقابل در حیاط، روی یک نیمکت بیپشتی گذاشتند. اما مگر ول کردند؟! جماعت کثیری مجاهد و غیرمجاهد از بیرون فشار آوردند و ریختند توی حیاط. محشری بر پا شده بود. مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا میرفتند. همه میخواستند خود را به جنازه برسانند... آنقدر با قنداقهی تفنگ و لگد به نعش آقا زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهنش روی گونهها و محاسنش سرازیر شد. هرکه هرچه در دست داشت، میزد. آنهایی هم که دستشان به نعش نمیرسید، تف میانداختند. در اثر این ضربات همهجوره و همهجانبه، جسد از روی نیمکت به زمین افتاد... به همهی مقدسات قسم، که در این ساعت، گودال قتلگاه را به چشم خود دیدم.»
#شیخ_فضل_الله_نوری
#مشروطه_خوانی
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ
@risheh
كفر ديدى چه كرد با اسلام؟!/ اى عجب! لا اله إلّا الله!
اعلم عصر را به دار زدند/ در كجا؟ پايتخت شاهنشاه!
كفر شد آشكار و دين پنهان/ گشت اسلام خوار و علم تباه
رفت منصوروار بر سر دار/ آنكه حق گفت و شد ز حق آگاه
داد از خواب غفلتِ امروز/ آه از انتقامِ فردا، آه!
پىِ تاريخِ اين بَليّه ز غيب/ گفته شد: «الشهيد فضل الله»
میرزا لطفعلی صدرالاَفاضل نصیری
@risheh
سید جلال آلاحمد: «من با دکتر «تندر کیا» موافقم که نوشت: «شیخ شهید نوری نه به عنوان مخالف «مشروطه»- که خود در اوایل امر مدافعش بود- بلکه به عنوان مدافع «مشروعه» باید بالای دار برود.»
و من میافزایم: و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی. به همین علت بود که در کشتن آن شهید، همه به انتظار فتوای نجف نشستند آن هم در زمانی که پیشوای روشنفکران غربزدهی ما ملکم خان مسیحی بود و طالبوف سوسیالدموکرات قفقازی! و به هر صورت از آن روز بود که نقش #غربزدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای مملکت افراشته شد. و اکنون در لوای این پرچم، ما شبیه به قومی «از خود بیگانه»ایم؛ در لباس و خانه و خوراک و ادب و مطبوعاتمان، و خطرناکتر از همه در فرهنگمان، #فرنگیمآب میپروریم. و فرنگیمآب راه حل هر مشکلی را میجوییم.»
#شیخ_فضل_الله_نوری
#مشروطه_خوانی
#یک_هفته_تاریخ_خوانی
risheh@
#کتاب_های_امین
بهترین اثر در معرفی #شیخ_فضل_الله_نوری ، مجموعهی هفتجلدی مرحوم حجةالاسلام و المسلمین #علی_ابوالحسنی (#منذر) است:
در مقدمهی ناشر این کتب (مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران) آمده است:
#مشروطیت از حیث تأثیر عمیق و ماندگار آن در سیاست و فرهنگ این سرزمین، نقطهی عطفی در تاریخ کشورمان به شمار میرود و کاوش پیرامون ریشهها و پیامدهای آن، در جهت شناخت و بهبود وضعیت کنونی، ضروری به نظر میرسد. بررسی مشروطیت بدون پرداختن به مواضع فکری و سیاسی حاج #شیخ_فضل_الله_نوری ممکن نیست. شیخ، در مراحل گوناگون تاریخ مشروطیت، دخیل و موثر بوده و اگر مشروطیت را در تاریخ کشورمان بستر بروز نخستین نزاع جدی و بنیادین میان دین و مدرنیزم به شمار آوریم، شیخ در آن هنگامه، پرچمدار دفاع از دین محسوب میشده و هزینهی سنگینی چون اعدام در ملأ عام را در این راستا به جان میخرد. در بررسی حوادث مشروطه باید حتیالامکان به اسناد دست اول تاریخی و مستنداتِ قابل اعتناء رجوع کرد، اما متأسفانه باید گفت که تاریخ مشروطیت غالباً نه از منظری بیطرفانه و واقعبینانه، بلکه جهتدار و یکسویه نوشته شده و تحریفات فراوان در آنها به روندی معمول تبدیل شده است. آنچه در باب کتمان و تحریف حقایق گفتیم، بیش از همه دربارهی شیخ فضلالله نوری صادق است، چندانکه با بررسی نقادانهی اظهارات غالب مورخین مشروطه دربارهی وی، میتوان دامنهی وسیع #تحریف حقیقت را در تواریخ مشروطیت دریافت و از آشنایی با این فاجعه، چراغی برای بازنگری و بازنگاری مشروطیت بر افروخت و به واقعیات این دوران سرنوشتساز نزدیکتر شد. معطوف به دغدغهی مطرحشده و خلأ موجود، مؤلف گرامی این مجموعه، همت گمارده و سلسله مباحث تحلیلی-تاریخیِ زیر را پیرامون مشروطیت و حاج شیخ فضلالله نوری به رشتهی نگارش درآورده است:
1- آخرین آواز قو (بازکاوی شخصیت و عملکرد شیخ فضلالله نوری بر اساس آخرین برگ زندگی او و فرجام مشروطهخواهی)
2- شیخ فضلالله نوری و مکتب تاریخنگاری مشروطه
3- اندیشهی سبز، زندگی سرخ (زمان و زندگی شیخ فضلالله نوری)
4- خانه بر دامنهی آتشفشان! (شهادتنامهی شیخ فضلالله نوری)
5- دیدهبان، بیدار! (دیدگاه و مواضع سیاسی-اجتماعی شیخ فضلالله نوری)
6- کارنامهی شیخ فضلالله نوری (پرسشها و پاسخها)
7- کالبدشکافی چند شایعه دربارهی شیخ فضلالله نوری
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ
#مشروطه_خوانی
#معرفی_کتاب
@risheh