eitaa logo
ریشه‌ها
58 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
8 فایل
رهیافتی بر افول استعمار و ظهور حکومت مستضعفان جهت ارتباط با مدیر: @dastmalbaf
مشاهده در ایتا
دانلود
یک نماد و پرچم است. و گرامی‌داشت او، تکریم همه‌ی آن معتقَداتی است که او بدان‌ها ایمان داشت و بر این ایمان خود، مردانه ایستاد؛ همه‌ی طعن‌ها، تهمت‌ها و ناسزاها را به جان خرید، ترور شد و جان به در برد، بارها از سوی دوستان به پناهندگی تشویق شد و تن به ذلت نداد، و در نهایت آگاهانه بر سر این آرمان، سر به دار سپرد. شیخ فضل‌الله نماد در برابر و سرسپردگی به استعمار است؛ نماد در فضای دوداندود سخت‌ترین ها است؛ نماد در غربت جهالت‌ها و سستی‌هاست؛ نماد ایستادگی تا پای جان بر سر اسلام ناب است. و ما باید این نماد را هرچه بیش‌تر گرامی بداریم اگر می‌خواهیم در برابر غرب‌باوری و جهالت و سستی و بایستیم. شیخ فضل‌الله پرچم بلند است در برابر همه‌ی تهاجمات. شیخ فضل‌الله سیدالشهدای تاریخ معاصر ایران است و هیچ‌کس در این بوم، از او به حسین بن علی (علیهماالسلام) شبیه‌تر نیست؛ پس باید بر همان نهج که بر ابی‌عبدالله (علیه‌السلام) مرثیه می‌خوانیم، بر او نیز مرثیه بخوانیم و بگرییم. این گریستن، خیلی چیزها به ما یاد می‌دهد و یادآوری می‌کند و دل ما را به خیلی چیزها گره می‌زند و از خیلی چیزها بیزار می‌کند، همچنان که اشک بر سالار شهیدان چنین است. پس بخوانیم روضه را... @risheh
مدیر نظام نوّابی: «پس از ختم استنطاق و محاکمه‌ی شیخ شهید، او را به نظمیه بردیم و روی نیمکتی نشاندیم. آقا گذشته از درد پای ناشی از ترور، مریض و خسته بود، و افزون بر این، از سخن مُستنطِق که هنگام محاکمه تهدید کرده و گفته بود: «هرکس کلمه‌ای از جریان (استنطاق) در خارج نقل کند، به همان مجازاتی می‌رسد که او الآنه خواهد رسید»، و نیز بساطی که موقع برگشتن در توپخانه می‌دید، یقین داشت او را می‌کشند. خود من در این هنگام... به‌کلّی روحیه‌ام را باخته بودم، هیچ امیدی نداشتم. شبِ قبلش دار را در مقابل بالاخانه‌ای که آقایان در آن حبس بودند بر پا کرده بودند. صحنه‌ی توپخانه مملوّ از خلق بود. ایوان‌های نظمیه و تلگراف‌خانه و تمام اطاق‌ها و پشت بام‌های اطراف مالامال جمعیت بود. دوربین‌های عکاسی در ایوان تلگراف‌خانه و چند گوشه و کنار دیگر مجهّز و مسلّط به روی پایه‌ها سوار شده بودند. همه‌چیز گواهی می‌داد که هیچ جای امیدی نیست. تمام مقدمات اعدام از شب پیش تهیه شده بود. یک حلقه مجاهد، دور دار دایره زده بودند. چهارپایه‌ای زیر دار گذاشته شده بود. مردم، مسلسلْ کف می‌زدند و یک‌ریز فحش و دشنام می‌دادند. هیاهوی عجیبی صحن توپخانه را پر کرده بود که من هرگز نظیر آن را نه دیده بودم و نه دیگر به چشم دیدم... ناگهان یکی از سران مجاهدین... به سرعت وارد نظمیه شد و راه‌پله‌های بالا را پیش گرفت تا برود اطاق‌های بالا. آقا سرش را از روی دست‌هایش برداشت و به آن شخص آرام گفت: «اگر من باید بروم آن‌جا (با دست میدان توپخانه را نشان داد) که معطّلم نکنید؛ و اگر باید بروم آن‌جا (با دست اطاق حبس خود را نشان داد) که باز هم معطّلم نکنید». آن شخص جواب داد: «الآن تکلیف معین می‌شود» و با سرعت رفت بالا و بلافاصله برگشت و گفت: «بفرمایید آن‌جا!» (میدان توپخانه را نشان داد). آقا با طمأنینه برخاست و عصازنان به طرف در نظمیه رفت. جمعیت، جلوی درِ نظمیه را مسدود کرده بود. آقا زیر در مکث کرد. مجاهدین مسلّح، مردم را پس و پیش کرده، راه را جلو او باز کردند. آقا همان‌طور که زیر در ایستاده بود، نگاهی به مردم انداخت و رو را به آسمان کرد و این آیه را تلاوت فرمود: «وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللهِ إِنَّ اللهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ» و به طرف دار راه افتاد... آقا هفتادساله بود و محاسنش سفید شده بود. همین‌طور عصازنان با آرامی و طمأنینه به طرف دار می‌رفت و مردم را تماشا می‌کرد تا نزدیک چهارپایه‌ی دار رسید. یک‌مرتبه به عقب برگشت و صدا زد: «نادعلی!» ... ببینید در آن دقیقه‌ی وحشتناک و میان آن‌همه جار و جنجال، آقا حواسش چه‌قدر جمع بود که نوکر خود را میان آن‌همه ازدحام شناخت و او را صدا کرد... هیچ‌وقت آن ساعت را فراموش نمی‌کنم... نادعلی فوراً جمعیت را عقب زد و پرید و خودش را به آقا رسانید و گفت: «بله آقا!...». مردم که یک جار و جنجالِ جهنمی راه انداخته بودند، یک‌مرتبه ساکت شدند و می‌خواستند ببینند آقا چه‌کار دارد. خیال می‌کردند مثلاً وصیتی می‌خواهد بکند. حالا همه منتظرند ببینند آقا چه‌کار دارد... دست آقا رفت توی جیب بغلش و کیسه‌ای درآورد و انداخت جلو نادعلی و گفت: «علی، این مُهرها را خُرد کن!».... الله اکبر کبیراً! ببینید در آن ساعت بی‌صاحب، این مردْ ملتفت چه چیزهایی بوده! نمی‌خواسته بعد از خودش مهرهایش به دست دشمنانش بیفتد تا سندسازی کنند... نادعلی همان‌جا چند تا مهر از توی کیسه درآورد و جلوی چشم آقا خورد کرد. آقا بعد از این‌که از خورد شدن مهرها مطمئن شد به نادعلی گفت «برو!» و دوباره راه افتاد و به پای چهارپایه زیر دار رسید...» @risheh
ریشه‌ها
#مرثیه_شیخ_فضل_الله مدیر نظام نوّابی: «پس از ختم استنطاق و محاکمه‌ی شیخ شهید، او را به نظمیه بردیم
مدیر نظام نوابی: پس از اعدام، جنازه‌ی شیخ را به حیاط نظمیه آوردند و «مقابل در حیاط، روی یک نیمکت بی‌پشتی گذاشتند. اما مگر ول کردند؟! جماعت کثیری مجاهد و غیرمجاهد از بیرون فشار آوردند و ریختند توی حیاط. محشری بر پا شده بود. مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا می‌رفتند. همه می‌خواستند خود را به جنازه برسانند... آن‌قدر با قنداقه‌ی تفنگ و لگد به نعش آقا زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهنش روی گونه‌ها و محاسنش سرازیر شد. هرکه هرچه در دست داشت، می‌زد. آن‌هایی هم که دستشان به نعش نمی‌رسید، تف می‌انداختند. در اثر این ضربات همه‌جوره و همه‌جانبه، جسد از روی نیمکت به زمین افتاد... به همه‌ی مقدسات قسم، که در این ساعت، گودال قتلگاه را به چشم خود دیدم.» @risheh
سید جلال آل‌احمد: «من با دکتر «تندر کیا» موافقم که نوشت: «شیخ شهید نوری نه به عنوان مخالف «مشروطه»- که خود در اوایل امر مدافعش بود- بلکه به عنوان مدافع «مشروعه» باید بالای دار برود.» و من می‌افزایم: و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی. به همین علت بود که در کشتن آن شهید، همه به انتظار فتوای نجف نشستند آن هم در زمانی که پیشوای روشنفکران غرب‌زده‌ی ما ملکم خان مسیحی بود و طالبوف سوسیال‌دموکرات قفقازی! و به هر صورت از آن روز بود که نقش را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی می‌دانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای مملکت افراشته شد. و اکنون در لوای این پرچم، ما شبیه به قومی «از خود بیگانه»ایم؛ در لباس و خانه و خوراک و ادب و مطبوعاتمان، و خطرناک‌تر از همه در فرهنگمان، می‌پروریم. و فرنگی‌مآب راه حل هر مشکلی را می‌جوییم.» risheh@
بهترین اثر در معرفی ، مجموعه‌ی هفت‌جلدی مرحوم حجةالاسلام و المسلمین () است: در مقدمه‌ی ناشر این کتب (مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ معاصر ایران) آمده است: از حیث تأثیر عمیق و ماندگار آن در سیاست و فرهنگ این سرزمین، نقطه‌ی عطفی در تاریخ کشورمان به شمار می‌رود و کاوش پیرامون ریشه‌ها و پیامدهای آن، در جهت شناخت و بهبود وضعیت کنونی، ضروری به نظر می‌رسد. بررسی مشروطیت بدون پرداختن به مواضع فکری و سیاسی حاج ممکن نیست. شیخ، در مراحل گوناگون تاریخ مشروطیت، دخیل و موثر بوده و اگر مشروطیت را در تاریخ کشورمان بستر بروز نخستین نزاع جدی و بنیادین میان دین و مدرنیزم به شمار آوریم، شیخ در آن هنگامه، پرچم‌دار دفاع از دین محسوب می‌شده و هزینه‌ی سنگینی چون اعدام در ملأ عام را در این راستا به جان می‌خرد. در بررسی حوادث مشروطه باید حتی‌الامکان به اسناد دست اول تاریخی و مستنداتِ قابل اعتناء رجوع کرد، اما متأسفانه باید گفت که تاریخ مشروطیت غالباً نه از منظری بی‌طرفانه و واقع‌بینانه، بلکه جهت‌دار و یک‌سویه نوشته شده و تحریفات فراوان در آن‌ها به روندی معمول تبدیل شده است. آن‌چه در باب کتمان و تحریف حقایق گفتیم، بیش از همه درباره‌ی شیخ فضل‌الله نوری صادق است، چندان‌که با بررسی نقادانه‌ی اظهارات غالب مورخین مشروطه درباره‌ی وی، می‌توان دامنه‌ی وسیع حقیقت را در تواریخ مشروطیت دریافت و از آشنایی با این فاجعه، چراغی برای بازنگری و بازنگاری مشروطیت بر افروخت و به واقعیات این دوران سرنوشت‌ساز نزدیک‌تر شد. معطوف به دغدغه‌ی مطرح‌شده و خلأ موجود، مؤلف گرامی این مجموعه، همت گمارده و سلسله مباحث تحلیلی-تاریخیِ زیر را پیرامون مشروطیت و حاج شیخ فضل‌الله نوری به رشته‌ی نگارش درآورده است: 1- آخرین آواز قو (بازکاوی شخصیت و عملکرد شیخ فضل‌الله نوری بر اساس آخرین برگ زندگی او و فرجام مشروطه‌خواهی) 2- شیخ فضل‌الله نوری و مکتب تاریخ‌نگاری مشروطه 3- اندیشه‌ی سبز، زندگی سرخ (زمان و زندگی شیخ فضل‌الله نوری) 4- خانه بر دامنه‌ی آتشفشان! (شهادتنامه‌ی شیخ فضل‌الله نوری) 5- دیده‌بان، بیدار! (دیدگاه و مواضع سیاسی-اجتماعی شیخ فضل‌الله نوری) 6- کارنامه‌ی شیخ فضل‌الله نوری (پرسش‌ها و پاسخ‌ها) 7- کالبدشکافی چند شایعه درباره‌ی شیخ فضل‌الله نوری @risheh
عین‌السلطنه: «همشيره‌زاده‌ی نايب‌الصدر قزوين از اشخاص خيلى مشروطه‌خواه بود، روزى آمد خدمت على‌اكبر جلوخانى مجتهد در صورتى كه جمعى از طلاب هم بودند، گفت: آقا! بعد از قتل آقا شيخ فضل‌الله من روزى يك دور تسبيح به او لعن مى‌فرستادم. چند شب قبل خواب ديدم منبرى گذاشته و حضرت امير عليه‌السلام بالاى منبر است. جمعى از طلاب و علماء نشسته‌اند و بعضى را هم حضرت به اسم صدا مى‌كند، مِن‌جمله آقا شيخ فضل‌الله را صدا زدند، جلوى منبر ايستاد و به حضرت عرض كرد: تقصير من چه بود كه به اين شكل مرا كشتند؟ حضرت فرمودند: مصائب ما را به خاطر بياور. عرض كرد: قبول كردم، اما يك نفر از اولاد شما چرا روزى صد مرتبه مرا لعن مى‌كند؟ حضرت فرمودند: «او از اولاد ما نيست.» حالا بفرمایيد تعبير اين خواب چيست؟ آقا و سايرين خنده كردند و بعد آقا فرمودند: پسر جان! عين حقيقت است، تعبير ديگرى ندارد. برخاسته و رفت.» (روزنامه خاطرات عينالسلطنة، ج5، ص: 3782) @risheh
امین‌الشرع خویی (برادر بزرگ امام جمعه‌ی خویی): «از جمله‌ی امور عجیبه، خوابی بود که حقیر بعد از قتل مرحوم شیخ بدیدم که این بنده گویا در تهرانم و در محلی فراخ و واسع ایستاده‌ام و بیرقی خیلی بزرگ، بلند کرده‌اند که پیراهن آن گاهی که حرکت می‌کند بالای تمام شهر تهران را پُرز فرا می‌گیرد. بر یک رویش نوشته‌اند «ذلکَ فَضلُ اللهِ یُؤتِیهِ مَن یَشاء» و بر روی دیگر «یا علی» نوشته شده. آن‌گاه دیدم جمع کثیری زیر این علم ایستاده‌اند. پس بادی وزیده و پرچم علم را حرکتی بداد و خون آن پرچم مانند آبشار بر سر مردم بریخت و دومرتبه پرچم را حرکت داده و قطرات خون‌ها بر همه‌ی آن اشخاص بپاشید و صدایی شنیدم گفت: «این خون است که گرفته شد»! و اُشهِدُ بِالله از آن وقت تا به حال که قریب ده سال یا بیش‌تر است، هنوز خون‌ریزی از مملکت ایران مرتفع نشده است.» (خانه بر دامنه‌ی آتشفشان، ص 71، به نقل از «میراث اسلامی ایران» به کوشش رسول جعفریان، 9/137.) @risheh
ریشه‌ها
رفع یک سوء تفاهم (1) برای بسیاری از افراد که داستان شهادت شیخ را شنیده‌اند، این سؤال مطرح است که مگ
رفع یک سوء تفاهم (2) عین‌السلطنه: «گفتند شيخ را به دار زدند ... مطلب بزرگ بود و باور نمى‌شد. دو مرتبه آمدند شيخ را با درشكه به خانهاش بردند. سه مرتبه آمدند شيخ را به استنطاق بردند. ... يك ساعت و نيم به غروب مانده شيخ را با درشكه به عمارت خورشيد و كميته جنگ بردند. سه‌ربع به غروب مانده، آورده به دار زدند. پسرش ايستاده بود و به در كشتن پدرش كمك مى‌كرد (بعد اين پسر را هم به سزا رساندند. در حياط عدليه كشته شد.) و بعد از آن‌که ... دست زده هورا كشيدند، [پسرش] با سايرين دست مى‌داد و مبارك باد مى‌گفت. موزيك هم زدند و و ديگر رقص مى‌كردند. مردم ديگر «زنده باد عدالت» مى‌گفتند. غروب پسر شيخ اذن داده نعش را پايين آوردند و به خانه‌ی خودش بردند. تا امروز در ايران كه مملكت اسلامى است همچو كارى نشده بود. اما حالا اگر مجلس برپا شود از بابت دردسر و زحمت علما در نشر قوانين، خلاص است و شايد دست علما از امورات دنيوى و دربارى و مملكتى كوتاه شود. ... شيخ را كشتند، كار كار بزرگى بود. گمان كردند ايران منظم می‌شود، اما غلط است، دستورالعمل باطل. اين خبر به عتبات و شهرهاى ديگر ايران برسد بلكه در همين طهران اسباب زحمت كلى می‌شود. ملا قربانعلى [زنجانی] بشنود، صدچندان هنگامه می‌كند. همه‌كس تبعيد او را يقين داشت، اما تصور قتل او را علنى، آن هم بدون محاكمه و استنطاق در عدليه با حضور مردم می‌دانست. خود شيخ هم گفته بود به سفارتخانه نمی‌روم و متحصن نمی‌شوم. اگر مقام سؤال و پرسش باشد حاضرم. تمام خدمات خود را به مذهب اسلام و علاوه كردن آن اصل به قانون اساسى كه پنج نفر بايد از طراز اول مجتهدين در نشر قوانين حاضر باشند ثابت می‌كنم. اگر زور باشد غير تسليم چاره نيست. نيم‌ساعت استنطاق در كميته‌ی جنگ كردند، آن‌هم همين بود كه تو مقصر هستى و بر خلاف مشروطه حرف زدى، و حال آن‌كه شيخ اهل نظام نبود و قشونى را به باد نداده بود. می‌بايست در عدليه موافق قانون اساسى و مشروطه استنطاق علنى شود و حكم قتل او از مجتهدين عالم‌تر او صادر گردد و نايب‌السلطنه امضاء كند، نه به حكم يپرم و معزّالسلطان. اين‌ها انتقام است، غرض شخصى و ميل جمعى. اما اسباب فناء و اضمحلال خواهد بود به‌زودى. بارى پسر شيخ چند روز قبل به ملاقات پدرش خواسته بود برود، مانع شده بودند. برادرش مخفى شده بود. فقط مادر و خواهرش را ديد. روى پايش افتادند كه بس است ديگر به قتل پدرت راضى نشو. حتى مادرش گفته بود و قَسم خورده بود ... گوش نداد و كرد آن‌چه بايد بكند. تمام مايَملَك شيخ را هم كميته‌ی جنگ به اين پسر واگذار كرد و حال آن‌كه پدرش او را از مال خود در حال حيات محروم كرده بود. من با شيخ خصوصيت نداشتم ... فاضل و صاحب علم و تقليد بود و در ايران دو نفر مثل او عالم نداشتند. در مجلس درس او ششصد نفر طلبه حاضر می‌شد، اما دلم براى اين می‌سوزد كه اين‌ها اسباب فناى مملكت و تخفيف مذهب می‌شود. شيخ وقتى كه از كميته بيرون می‌آمد گفته بود «اگر بار گران بوديم رفتيم.» التماس كرده بود مرا اين‌جا بكشيد. گفته بودند نمی‌شود آن‌وقت رو به مردم كرده گفته بود خداحافظ. محاكمه‌ی من با شما در روز پنجاه‌هزار سال. بعد بنا كرده بود آرام دعا خواندن تا در ميدان و هنگام مردن مشغول دعا بود.» @risheh
ریشه‌ها
رفع یک سوء تفاهم (2) عین‌السلطنه: «گفتند شيخ را به دار زدند ... مطلب بزرگ بود و باور نمى‌شد. دو مرت
رفع یک سوء تفاهم (3) از جمله سران جریان که از بزرگ‌ترین مجتهدین تهران محسوب می‌شد، آخوند بود. او نیز همچون پس از فتح تهران، دستگیر شده و در حبس بود. پسر ایشان، عارف بزرگوار آیت‌الله شیخ محمدتقی آملی در این باره می‌نویسد: پدرم همزمان با دستگیری شیخ به زندان افتاد و یک روز بعد از شهادت شیخ، مردم تماشاچی به دعوت برای دیدن مراسم اعدام پدرم در میدان توپخانه گرد آمدند «ولکن فجیعه‌ی مَصلوبیّت مرحوم شیخ، انعکاس عجیبی بخشیده بود و چون عالِم‌کشی تا آن عصر در ایران معمول نبود، آن هم به این‌طور فجیع، لذا نصف از را گویا از خواب بیدار کرد و وقوع این حادثه به امر که معروف به بود، و مباشرتِ یفرم [= یپرم] از این بیش‌تر در مردم انزجار پدید آورد تا به درجه[ای] که زمامداران از تهاجم فتنه خائف، و برای تبرئه‌ی خود، این امر را به رؤساء آن دوره‌ی اشرف و چنین اظهار کردند که وقوع این حادثه برای امتثال فرمان روحانیون نجف بود و هرکس را در این مطلب شبهه‌ای است، خود از نجف با تلگراف استعلام نماید... و بالجمله، سوء انعکاس مصلوبیةِ مرحوم شیخ، دفع قتل از مرحوم پدرم و سایر محبوسین نمود، و در حق پدرم حکم به تبعید بیرون آمد... و در مدت پنج سال تحت‌الحفظ در مازندران محبوس بودند...» (خانه بر دامنه‌ی آتشفشان، ص 221، به نقل از: زندگی‌نامه و خدمات ... آیت‌الله شیخ محمدتقی آملی، مجموعه مقالات، انجم آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، 80، صص 126-127.) @risheh
ریشه‌ها
یکی از دوستان درباره‌ی #خلاف_مشهور (۱) نوشتند: مطلب خلاف مشهور جای کار داره گزارش‌های تحصن سفارت خی
در پاسخ عرض می‌کنم: ما باید تکلیف خودمان را به‌طور شفاف با تاریخ روشن کنیم؛ اگر مبدأ را سال 1323 ه.ق می‌دانیم، طبعاً رهبر جریان، و خواهند بود. حال، باید هدف انقلاب را از رهبران آن جویا شد. جناب سید محمد طباطبایی، در صدد مشروطیت به همان سبکی است که در دیگر کشورها اتفاق افتاده، و سید عبدالله بهبهانی هم بیش‌تر در پی شورش علیه عین‌الدوله است و تحول بنیادینی مد نظر ندارد. اما اگر رهبر قیام را می‌دانیم، مبدأ حرکت، سال 1324 است و مجزا از آن‌چه در سال قبل اتفاق می‌افتاد. این‌جا می‌توانیم نهضت را مطالبه‌ی بنامیم و تبدیل آن به مشروطه را انحراف از مسیر اصلی به حساب آوریم. بنا بر این تقریر، مهاجرت کبری را نباید در طول مهاجرت صغری دانست. فتأمل! تفصیل مطلب را در متن زیر پی می‌گیریم...
درباره‌ی و (1) فهم درست مواضع شیخ فضل‌الله نوری در سال‌های پایانی عمرش، نیازمند توجه به چند نکته است: 1. آن‌چه در سال 1324 ق/ 1285 ش در ایران واقع شد، آوردگاه چند جریان بود، نه صرفاً یک حادثه. 2. حوادث شکل‌دهنده به مشروطیت را نباید یک جریان واحد در نظر گرفت که ابتدا در قالب نهضت عدالتخانه رخ نُمود و سپس منحرف گشت و مشروطه نامیده شد. 3. یکی از جریانات مهم در میدان مشروطه، جریان است. این جریان، از قرن‌ها پیش از مشروطه به‌تدریج شکل گرفته بود و در قرن اخیر، به سرعت، خود را در چهره‌ی جریانی فعال و مستقل در تحولات ارتقاء می‌داد. مهم‌ترین نقطه‌ی عطف حضور این جریان در تحولات اجتماعی و سیاسی ایران، است. و از دیگر نمونه‌های این حضور، تأسیس و نهضت اجتماعیِ برآمده از آن است. این دو نمونه، از مصادیق کلان این پدیده‌ی اجتماعی است و مصادیق خُرد فراوانی نیز برای آن می‌توان یافت که همه شواهد تبدیل این جریان، به مهم‌ترین بازیگر عرصه‌ی عمومی در ایران اند. یکی از این شواهد، این گزارش اعتمادالسلطنه است مربوط به حدود یک ساعت پیش از قتل ناصرالدین شاه (یعنی سال 1312 ق): ناصرالدین شاه «پریروز به مسجد سپهسالار تشریف آوردند و بیش‌تر از سه چهار دقیقه نمانده، با کمال تغیر تشریف برده بودند. روایت مختلف است. بعضی می‌گویند سبب تغیر خاطر مبارک ... این است که دمِ درِ مسجد و خود مسجد زیادتر از سی‌هزار نفر زن و مرد بودند، اما در خود مسجد یعنی شبستان که میرزا ابوالفضل نماز می‌خواند، زیاده از سی نفر در موعظه حاضر نبودند. مردم می‌دانند که زمین این مسجد غصب است و میرزا ابوالفضل، پیش‌نمازِ دولتی است. بنا بر این، در نماز او حاضر نمی‌شوند. به‌خلاف ملا محمدعلی رستم‌آبادی که پارسال در این مسجد نماز می‌خواند و حالا در مدرسه‌ی مروی نماز می‌خواند و مردم از روی عقیده به او اقتدا می‌کنند و در صفوف نماز جماعت او بیست‌هزار نفر حاضر می‌شوند. به‌حسب ظاهر این مسائل چندان اهمیتی ندارد، لیکن در باطن، اثبات عدم تدیّن رجال دولت را می‌نماید و علمایِ بر ضد دولت را، و من به قدر نوکری و حق رعیتی که دارم این وضع را نمی‌پسندم.» (روزنامه‌ی خاطرات اعتمادالسلطنه، صص 1058-1059) https://eitaa.com/risheh/241
ریشه‌ها
درباره‌ی #مشروطه و #شیخ_فضل_الله_نوری (1) فهم درست مواضع شیخ فضل‌الله نوری در سال‌های پایانی عمرش،
درباره‌ی و (2) 4. علاوه بر دو جریان بالا (اسلام فقاهتی و سلطنت)، جریان عمده‌ی دیگر، پدیده‌ای است که از آن به‌عنوان منورالفکری یا یاد می‌شود و وجه مشترکی است میان ها، ها، فرنگ‌رفتگان، غربزدگان و دیگر عناصر وابسته به استعمار. این جریان نیز همچون جریان اسلامی، سعی در تثبیت و توسعه‌ی خود در میان اقشار جامعه و حضور هرچه بیش‌تر در تحولات اجتماعی و سیاسی در راستای اهداف خود دارد. 5. در تحلیل عملکرد جریان‌ها، نکته‌ی حائز اهمیت، شناخت نوع ساختار آنان است. جریان ، به‌تدریج تعین و تشخص یافته و رشدی طبیعی و مردمی دارد، و یک حزب مدرن نیست که اعضاء آن، از ابتدا با تصویری روشن از روش‌ها و سلسله‌مراتب گرد هم آمده باشند. طبیعت یک جبهه آن است که حتی اهداف و حدود آن نیز تدریجاً از ابهام خارج می‌شود و افراد و اقشار، جایگاه و وظیفه‌ی خود را می‌یابند. پس طبیعی است که در طول سالیان، این حرکت، هم فراز داشته باشد، هم نشیب. و نشیب‌ها ناشی از اختلال در انتظام‌یافتن مناسبات و کارکردها یا وجود حفره‌های ساختاری یا اشتباهات محاسباتی است. و البته با توجه به انباشت تجارب و نیز سنت الهی، باید خط سیر کلی جریان حق، صعودی باشد. 6. جریان غرب‌گرا، از ابتدا در پی بازسازی مدل‌های غربی در ساختار سیاسی ایران بود؛ الگوهایی چون نظام پارلمانی ، و . هدف تقابلی آنان نیز، براندازی نظام اجتماعی و ساختار سنتی پادشاهیِ ایلاتیِ دارای مناسبات نسبی با بود. روش آنان نیز حادثه‌آفرینی و ایجاد یک از طریق رسانه‌های مدرن ( ) و پیاده‌نظامِ مهیاشده توسط نهادهایی چون و مخاطبان پدیده‌هایی چون ( و ) و (کتب ، ، ، ، و ...) و همراه کردن برخی روحانیون از طریق و در نهایت، ایجاد یک و استقرار نیروی‌های استعماری بود. @risheh
ریشه‌ها
درباره‌ی #مشروطه و #شیخ_فضل_الله_نوری (2) 4. علاوه بر دو جریان بالا (اسلام فقاهتی و سلطنت)، جریان
درباره‌ی و (3) 7. در مقابل، جریان اسلام‌خواه، در راه افزایش اقتدار خود و محدود کردن تدریجی اقتدار پادشاه از روش تبیین فلسفه‌ی سیاسی اسلام، ارتقاء مطالبات سیاسی و ایجاد جنبش‌های اجتماعی گام برمی‌داشت. سیر پیشرفت این جریان در طول قرون گذشته چنین بود: - تعیّن تدریجی حوزه‌های علمیه به‌عنوان پشتیبان راهبردی جریان ؛ - ایجاد جنبش‌های سیاسی؛ - همراهی با حکومت صفوی و تثبیت موضع در ایران اسلامی؛ - استقلال سیاسی از حکومت و تبدیل تدریجی منصب صدر و شیخ‌الاسلام به عالم بلد؛ - همراهی با حکومت در راستای تحقق اهداف اسلامی همچون جنگ‌های ایران و روس؛ - درک عدم کارآیی و در نتیجه کاهش همکاری با آن؛ - اتخاذ رویکرد تقابلی با حکومت ایلاتیِ تحت نفوذ (مانند )؛ - ورود به عرصه‌ی نهادسازی با پیشتیانی نیروی مردمی ()؛ - افزایش سیاسی و فشار بر حکومت (مانند برکناری امین‌السلطان در سال 1321) 8. حال باید دید حوادث منجر به صدور فرمان مشروطیت، در راستای فعالیت کدام جریان تحقق یافت و ورود - به‌عنوان مهم‌ترین نماینده‌ی جریان در تهران- چرا و چگونه واقع شد. @risheh
ریشه‌ها
درباره‌ی #مشروطه و #شیخ_فضل_الله_نوری (3) 7. در مقابل، جریان اسلام‌خواه، در راه افزایش اقتدار خود
درباره‌ی و (4) همچنان که گفتیم، جریان اسلام‌گرا به سرعت در حال توسعه‌ی نفوذ خود بود و در این راه، موفقیت‌هایی نیز کسب می‌کرد. آخرین این توفیق‌ها، برکناری از صدارت و روی کار آمدن بود. امین‌السلطان عنصری هم‌پیمان با دو همسایه‌ی جنوبی () و شمالی () بود، چنان‌که انحصار توتون و تنباکو را به کمپانی انگلیسی داد و استقراض‌های متعدد از روس تزاری داشت. او شخصاً عنصری بسیار فاسد و بی‌بندوبار بود، ولی تظاهر به تقدس می‌کرد و به قول احتشام‌السلطنه «با قند چای نمی‌خورد که قند نجس است. سال‌ها دیدم که با نبات چای می‌خورد. در زیارات حضرت معصومه و حضرت عبدالعظیم و دیگر اماکن متبرکه و تعمیرات بقاع آن‌ها و احترام به علماء و سادات و اقامه‌ی نماز و خواندن او قصور نداشت». بی‌بندوباری اخلاقی و مالی او، و استقراض‌های مکررش و نیز بستگی‌اش به روس و انگلیس، علمای عتبات را بر آن داشت که برکناری او را از شاه بخواهند و چه‌بسا تا حکم تکفیر او پیش روند. این مطالبات، به کشاکش‌های درون دربار بر سر صدارت ضمیمه شد و امین‌السلطان، جای خود را به عین‌الدوله داد. عین‌الدوله در اوایل تصدی ریاست وزراء، از نظام‌السلطنه‌ی مافی مشورت می‌خواهد و او چنین پاسخ می‌دهد: «شما حاجت به تعليم نداريد. چند چيز در شما هست كه امين‌السلطان نداشت: اول، استيلایى در مزاج شاه و اطمينان و حبّ مفرط شاه به شما و تسلّط بر اجزاء [= اطرافیان] شاه و محرميت در هر موقع به شاه. دوم، سحرخيزى كه از طلوع فجر براى كار حاضريد. سوم، امساك و عقل معاش. با اين حالت، هرچه اسباب خرابى او شد، مَكُن و آن‌چه او نكرد، بكن.» عملکرد او در سیاست خارجه نیز چنان بود که هاردنیگ (وزیرمختار انگلیس در ایران) به لندن نوشت: «در ارزش‌یابی حکومت عین‌الدوله، باید گفت: تا کنون سیاست او، عکس‌العمل وضع صدارت اتابک [امین‌السلطان] است، یعنی در جهت داخلی، علیه بی‌بندوباری و ولخرجی‌های او؛ و در جهت خارجی، علیه تمکین او از روس که در سه ساله‌ی 1900 تا 1902 (1316 تا 1319 قمری) مشهود بود. عین‌الدوله هنوز نتوانسته کسر بودجه‌ی حکومت سلف خود را از میان بردارد و برای کمک مالی نه به ما روی آورده و نه به روس ... . روابط عین‌الدوله با ما هرگز صمیمی و یک‌جهت نبوده است. به نظر می‌آید که هدف عمده‌اش، برانداختن مداخله‌ی خارجی است در امور مملکت... و ایستادگی در برابر هر نوع تقاضای بیگانگان مانند امتیازهای بازرگانی، راه‌سازی و کشیدن خط تلگراف و امثال آن... سیاست او را می‌شود چنین خلاصه کرد: دفع هرگونه نفوذ اروپایی تا حد امکان. ... بر خلاف انتظار، تمایلات ضد بیگانه‌ی عین‌الدوله موجب کاهش نفوذ عنصر بلژیکی نگشته... و آن، نتیجه‌ی ضروریات سیاست اقتصادی وزیر اعظم است. او تمییز داده که بدون وزیر اروپایی، بهبود وضع مالی ایران که نخستین شرط لازم استقلال آن می‌باشد، ناممکن خواهد بود. از این رو، اگرچه به اندازه‌ی امین‌السلطان به شخص «مسیو نَوز» اعتماد ندارد، دست او را در اداره‌ی امور بازگذارده است.» جالب آن‌که «عین‌الدوله از تراز اول علما، دو نفر را برای خود برگزید: اول مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری، دوم حاج میرزا ابوالقاسم امام‌جمعه. اما انتخاب مرحوم حاج شیخ فضل‌الله برای این بود که اولاً از تمام علمای طهران بدون استثناء اعلم بود و مخصوصاً مورد توجه علمای نجف [بود]، بلکه در معلومات با آنان همسری داشت. دوم آن‌که مرحوم شیخ، اگرچه از گرفتن هدایا ابایی نداشت، ولی کمتر ناسخ و منسوخ از او دیده می‌شد. سوم آن‌که در امور سیاسی از سایرین بهتر و داناتر بود. چهارم آن‌که مخالف جدّی میرزا علی‌اصغر خان امین‌السلطان بود. پنجم آن‌که در دوستی ثابت‌تر بود و خوف و هراس او در آزادی عقیده از دیگران کمتر. بدین جهت او را برگزید و احکام او را به موقعِ اجرا می‌گذاشت.» 2 @risheh
ریشه‌ها
درباره‌ی #مشروطه و #شیخ_فضل_الله_نوری (4) همچنان که گفتیم، جریان اسلام‌گرا به سرعت در حال توسعه‌ی ن
درباره‌ی و (5) این روند، دقیقاً در تعارض با مقاصد جریان غربگرا بود، به همین سبب، پس از تأسیس کتابخانه‌ی ملی در تهران، روشنفکران آن را به پاتوقی برای تبادل نظر بدل کردند و در نهایت، تشکیلاتی پنهان را برای هم‌افزایی هرچه بیش‌تر ایجاد نمودند. این نقطه‌ی عطف در حرکت جریان غربگرا در ایران، دستورالعمل‌هایی برای شتاب بخشیدن به تحولات و جهت‌دهی آن‌ها به سوی مقاصد این جریان داشت، از جمله: همسو کردن افراد جاه‌طلب، نفوذ در مراجع حاضر در عتبات، افزایش تنش میان طرفداران امین‌السلطان و عین‌الدوله، تولید و انتشار مطبوعات در جهت ایجاد انقلاب، و نیز ایجاد جلسات مباحثه در بین اقشار میانی پیرامون تحولات دنیای غرب. از این پس، تحولاتی رخ می‌دهند که رنگی دیگر دارند؛ با ارتحال دو مرجع تقلید ساکن عتبات (فاضل شربیانی و مرحوم مامَقانی) که مقلدینی در ایران دارند، مقلدین ایشان در پی انتخاب مرجعی جدیدند که ناگاه خبر دیوانگی آقا سید محمدکاظم طباطبایی یزدی از مراجع عتبات، شایع می‌شود، که البته دوامی نمی‌آورد. در آستانه‌ی محرم، عکسی از مسیو نوز- مسئول بلژیکی گمرکات ایران که پیش از صدارت عین‌الدوله منصوب شده- در مجلس رقص که با لباس روحانیت، سال‌ها قبل گرفته بود، به دست می‌افتد که از قضا از طرفداران است. و این‌گونه جنجالی در محرم بر پا می‌شود ولی علماء با او همراهی نمی‌کنند. جمعی از تجار، در اعتراض به وضع گمرک در آستانه‌ی حضرت عبدالعظیم متحصن می‌شوند. ساختمان نیمه‌ساز بانک استقراضی روس در زمینی وقفی در بازار تهران توسط مردم تخریب می‌شود و در این میان، بیش از همه، شیخ فضل‌الله نوری که کم‌ترین دخالت را در واگذاری این زمین داشته، مورد هجمه و اتهام قرار می‌گیرد. ناگاه قیمت نان در تهران و تبریز بالا می‌رود و اعتراضات بالا می‌گیرد. ناگهان در این میان، «در عُشر اول شوال المكرم 1323، مردم می‌گويند كه علما گفته‌اند دولت و سلطنت ايران هم بايد سلطنت بشود. لكن اين صدا هنوز عام نشده» (مرآت الوقايع مظفرى، ج2، ص: 873) و این در زمانی است که هنوز هیچ ندایی برای عدالتخانه برنخاسته بود. ناگاه قند گران می‌شود، علاءالدوله حاکم تهران، تجار را ملزم به ارزان کردن قیمت قند می‌کند، ولی چند نفر از تجار که سید هم بودند، زیر بار نرفتند و علاءالدوله در مقابل، آنان را فلک کرد. این تجار هم با جمعی از خویشان و طلاب، به خانه‌ی علماء رفتند تا ایشان را با خود همراه کنند. با ایشان همراه می‌شود ولی شیخ فضل‌الله نوری نه. اجتماع اعتراضی شکل گرفت و از قضا، هدایت جریان به دست معمّمین جریان غربگرا (چون ) می‌افتد و آنان پیکان تهاجم به سوی ، و حتی شاه می‌برند. کار به آن‌جا می‌رسد که تعدادی انگشت‌شمار از علمای تهران، در حرکتی اعتراضی، در آستانه‌ی حضرت عبدالعظیم متحصن می‌شوند. () @risheh
💢 به مناسبت شهادت 📌 مروري بر موضعگيري نابهنگام سيدين(بهبهاني و طباطبايي) در نهضت مشروطه ⭕️ مقاله خواندنی آقای اسلام افضلی منتشر شده در فصلنامه 👇👇 https://b2n.ir/936389 ... 🆔 https://eitaa.com/eslamesyasi