eitaa logo
ریشه‌ها
58 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
8 فایل
رهیافتی بر افول استعمار و ظهور حکومت مستضعفان جهت ارتباط با مدیر: @dastmalbaf
مشاهده در ایتا
دانلود
ریشه‌ها
#کتاب_های_امین بهترین اثر در معرفی #شیخ_فضل_الله_نوری ، مجموعه‌ی هفت‌جلدی مرحوم حجةالاسلام و المسلم
زمانی که پنج جلد از این هفت جلد چاپ شده بود، استاد ذبیح‌الله نعیمیان که خود از شاگردان مرحوم ابوالحسنی هستند، مقاله‌ی مفصلی در بررسی و نقد این مجموعه نوشتند که در بیان نکات مثبت و برخی نقصیه‌های آن بسیار مفید است. خواندن این مقاله، مکملی است برای این مجموعه: https://hawzah.net/fa/Article/View/85606/بررسی-پنج-اثر-از-علی-ابوالحسنی-(منذر)-درباره-شیخ-فضل-الله-نوری @risheh
پیرامون مشروطه (1) این روزها غالباً گفته می‌شود که در ابتدای مشروطه، شعار عدالتخانه محور بود و پس از آن‌که مردم به باغ سفارت انگلیس رفتند، انحراف ایجاد شد و مشروطه جای عدالتخانه را گرفت. این سخن هم درست است و هم نادرست. غلط بودنش را در این نوشته بیابید و صحتش را اگر خدا خواست خواهم نوشت: (تذکر: مهاجرت صغری از 17 شوال 1323 ق آغاز شد و تا 16 ذی‌القعده ادامه داشت. همه‌ی گزارش‌های زیر، پیش از مهاجرت کبری (آغاز در 23 جمادی‌الاولی 1324 ق) و تحصن در باغ قلهک است.) 1. ناظم‌الاسلام کرمانی: «شب سه‌شنبه دويّم ماه ذی‌الحجة الحرام سال هزار و سيصد و بيست و دو هجرى و هفتم فوريه‌ی سال 1905 ميلادى ... سيد محمد طباطبایی ... فرمودند: «تا دولت ايران مشروطه و داراى قوانين اساسى نگردد و اين استبداد برداشته نشود، هرگز متوقع اصلاح و منتظر انتظام نبايد بود.» نگارنده عرض كرد: «كى و چه وقت دولت مشروطه خواهد شد؟» فرمود: «وقتى كه افراد ملت عالم و و از خواب گران غفلت بيدار و معنى مليت و قوميت را بدانند و بر نفع و ضرر ملكى كه ما بِهِ الاشتراك عمومى اهالى مملكت است واقف شوند و يا عده‌ی عالم بر جاهل غلبه نمايد و يا لااقل عالم و جاهل در عدد مساوى باشند.» (تاريخ بيدارى ايرانيان، ج1، ص: 159-162.) 2. ملک‌المورخین: «در عُشر اول شوال المكرم 1323 [ه‍.ق]، مردم می‌گويند كه علماء گفته‌اند دولت و سلطنت ايران هم بايد سلطنت مشروطه بشود. لكن اين صدا هنوز عام نشده [است].» (مرآت الوقايع مظفرى، ج2، ص: 873.) 3.ملک‌المورخین: «در ماه شوال [1323]، ميان علما با دولت نزاع است و همه متحد شده‌اند و هر روز كنکاش دارند كه صدراعظم را از ميان بردارند و مى‌گويند بلواى عام خواهد [شد] و گاهى هم ميان مردم شهرت سلطنت مشروطه مى‌باشد.» (مرآت الوقايع مظفرى، ج2، صص: 874-875) 4. مقاله‌ای در ایام مهاجرت صغری: «... [پس از تنبیه تجار قند]، تجار دلال‌ها را وسیله‌ی اجراء مقاصد محرکین قرار داده، مسجد سلطانی پناهنده شدند. ... آن‌جا واحداً بعد واحد محترمین را به مسجد کشانیدند و مسئله‌ی قند تبدیل به استدعای جعل قانون و سلطنت مشروطه شد و جداً مردم را تحریک کردند. ...» (کالبدشکافی چند شایعه درباره شیخ فضل الله نوری، صص 60-62.) 5. ملک‌المورخین: «علماى طهران كه در حضرت عبدالعظيم عليه‌السلام مى‌باشند، در عشر دوم و سوم شوال [1323] ... بعضى واعظين در آن‌جا رفته‌اند و هرروزه به منبر مى‌روند و ... مى‌گويند ما به طهران نمى‌آیيم مگر به بعضى شروط: -اولاً، ما نمى‌گویيم كه دولت ايران مشروطه باشد، زيرا كه هنوز قابل و مستعد اين كار نيست. ما مى‌گویيم بايد مجلسى در ايران تشكيل شود محتوى از چهار نفر عالم بى‌غرض و چهار نفر وزير بى‌غرض و چهار نفر از تجار بى‌غرض و هرگاه دولت بايد اقدام به امرى نمايد، به اطلاع اين مجلس باشد. اين كلام را نسبت به آقا سيد محمد مجتهد طباطبایى مى‌دهند. ...» (مرآت الوقايع مظفرى، ج2، ص: 888. قابل توجه آن‌که، در این گزارش، عنوان عدالتخانه بیان نشده است.) 6.ناظم‌الاسلام کرمانی: «روز شنبه هفدهم ذی‌القعدة الحرام سنه‌ی 1323 مطابق با 13 ژانويه ماه فرانسه سال 1906 ميلادى: ... روزنامه‌ی ادب را توقيف كردند براى آن‌كه نويسنده‌ی آن از حدود خويش تجاوز نموده، مقالاتى را مي‌نويسد كه مشتمل بر الفاظ منفور سلطنت است از قبيل «مشروطه» و «جمهورى» و «آزادى» و «مساوات» و «برابرى». انجمن مخفى هم اين ايام شعباتش متعدد است، طلاب و اهل علم و شاگردان مدارس از جهت بيدارى مردم و شبنامه نوشتن و [این‌که] چرا روزنامه‌ی ادب توقيف شده است سعى خودشان را مي‌نمايند.» (تاريخ بيدارى ايرانيان، ج2، صص: 308-311.) 7. احمد کسروی پس از آوردن نامه‌ی سید محمد طباطبایی در ربیع‌الاول 1324 ق به عین‌الدوله، چنین می‌نویسد: «مي‌بايد نيك ديد كه در اين نامه، به‌جاى «عدالتخانه»، ياد «مجلس» و «اتحاد دولت و ملت» كرده مي‌شود. راستى اين است كه اين دو سيد و همدستان ايشان، يك گام ديگرى به سوى پيش نهاده، و كم‌كم پرده از روى خواست آخرين خود، كه مجلس شورى و مشروطه می‌بود، برمی‌داشتند.» (تاريخ مشروطه ايران، صص: 81-82) 8. سید محمد طباطبایی در ربیع‌الثانی 1324 ق، در سخنرانی خود، بر این نکته تأکید می‌کند که: «به اين زودى مشروطه نمي‌خواهيم، يعنى مردم ايران هنوز به آن درجه تربيت نشده‌اند و قابل مشروطيت و جمهوريت نمي‌باشند، زيرا كه مشروطيت در وقتى است كه افراد ملت عالم باشند. ... ما عدل و عدالت‌خانه مي‌خواهيم. ما اجراى قانون اسلام را مي‌خواهيم. ما مجلسى مي‌خواهيم كه در آن مجلس، شاه و گدا در حدود قانونى، مساوى باشند. ما نمي‌گویيم مشروطه و جمهورى، ما مي‌گویيم مجلس مشروعه‌ی عدالت‌خانه.» (تاريخ بيدارى ايرانيان، ج2، صص: 374-380.) @risheh
عین‌السلطنه: «همشيره‌زاده‌ی نايب‌الصدر قزوين از اشخاص خيلى مشروطه‌خواه بود، روزى آمد خدمت على‌اكبر جلوخانى مجتهد در صورتى كه جمعى از طلاب هم بودند، گفت: آقا! بعد از قتل آقا شيخ فضل‌الله من روزى يك دور تسبيح به او لعن مى‌فرستادم. چند شب قبل خواب ديدم منبرى گذاشته و حضرت امير عليه‌السلام بالاى منبر است. جمعى از طلاب و علماء نشسته‌اند و بعضى را هم حضرت به اسم صدا مى‌كند، مِن‌جمله آقا شيخ فضل‌الله را صدا زدند، جلوى منبر ايستاد و به حضرت عرض كرد: تقصير من چه بود كه به اين شكل مرا كشتند؟ حضرت فرمودند: مصائب ما را به خاطر بياور. عرض كرد: قبول كردم، اما يك نفر از اولاد شما چرا روزى صد مرتبه مرا لعن مى‌كند؟ حضرت فرمودند: «او از اولاد ما نيست.» حالا بفرمایيد تعبير اين خواب چيست؟ آقا و سايرين خنده كردند و بعد آقا فرمودند: پسر جان! عين حقيقت است، تعبير ديگرى ندارد. برخاسته و رفت.» (روزنامه خاطرات عينالسلطنة، ج5، ص: 3782) @risheh
امین‌الشرع خویی (برادر بزرگ امام جمعه‌ی خویی): «از جمله‌ی امور عجیبه، خوابی بود که حقیر بعد از قتل مرحوم شیخ بدیدم که این بنده گویا در تهرانم و در محلی فراخ و واسع ایستاده‌ام و بیرقی خیلی بزرگ، بلند کرده‌اند که پیراهن آن گاهی که حرکت می‌کند بالای تمام شهر تهران را پُرز فرا می‌گیرد. بر یک رویش نوشته‌اند «ذلکَ فَضلُ اللهِ یُؤتِیهِ مَن یَشاء» و بر روی دیگر «یا علی» نوشته شده. آن‌گاه دیدم جمع کثیری زیر این علم ایستاده‌اند. پس بادی وزیده و پرچم علم را حرکتی بداد و خون آن پرچم مانند آبشار بر سر مردم بریخت و دومرتبه پرچم را حرکت داده و قطرات خون‌ها بر همه‌ی آن اشخاص بپاشید و صدایی شنیدم گفت: «این خون است که گرفته شد»! و اُشهِدُ بِالله از آن وقت تا به حال که قریب ده سال یا بیش‌تر است، هنوز خون‌ریزی از مملکت ایران مرتفع نشده است.» (خانه بر دامنه‌ی آتشفشان، ص 71، به نقل از «میراث اسلامی ایران» به کوشش رسول جعفریان، 9/137.) @risheh
رفع یک سوء تفاهم (1) برای بسیاری از افراد که داستان شهادت شیخ را شنیده‌اند، این سؤال مطرح است که مگر ممکن است که مردم بایستند و در مقابل چشم آنان، عالم بزرگ شهرشان را به دار بزنند و ایشان نه‌تنها اعتراضی نکرده، بلکه خوشحالی کنند؟! پاسخ آن است که علی‌رغم سمپاشی‌های فراوان روزنامه‌های زنجیره‌ای عصر مشروطه و اتهامات فراوانی که به شیخ وارد می‌آمد، مردم تهران حاضر به چنین فرجامی برای او نبودند. اعدام شیخ، در غفلت عموم مردم تهران اتفاق افتاد و آن‌چه از شلوغی در صحنه‌ی اعدام گفته شده، بیش‌تر ناشی از حضور به‌اصطلاح مجاهدینی است که از شمال و جنوب به تهران آورده شده بودند و بسیاری از آنان اساساً ایرانی و مسلمان نبودند (مانند برخی نیروهای قفقازی که توسط به رشت و سپس به تهران گسیل شدند) و کسانی هم که مسلمان بودند، بسیاری نسبت به شیخ و جایگاه او آشنایی نداشته و تنها او را یک مفسد می‌پنداشتند. از همین رو، هنگامی که مردم تهران از این فاجعه اطلاع یافتند، چنان فشار اجتماعی بر هیئت مدیره و مجاهدین وارد آوردند که ایشان از اعدام بقیه‌ی بازداشتی‌ها گذشتند و به تبعید آنان اکتفا کردند. به این دو گزارش بنگرید: ... @risheh
ریشه‌ها
رفع یک سوء تفاهم (1) برای بسیاری از افراد که داستان شهادت شیخ را شنیده‌اند، این سؤال مطرح است که مگ
رفع یک سوء تفاهم (2) عین‌السلطنه: «گفتند شيخ را به دار زدند ... مطلب بزرگ بود و باور نمى‌شد. دو مرتبه آمدند شيخ را با درشكه به خانهاش بردند. سه مرتبه آمدند شيخ را به استنطاق بردند. ... يك ساعت و نيم به غروب مانده شيخ را با درشكه به عمارت خورشيد و كميته جنگ بردند. سه‌ربع به غروب مانده، آورده به دار زدند. پسرش ايستاده بود و به در كشتن پدرش كمك مى‌كرد (بعد اين پسر را هم به سزا رساندند. در حياط عدليه كشته شد.) و بعد از آن‌که ... دست زده هورا كشيدند، [پسرش] با سايرين دست مى‌داد و مبارك باد مى‌گفت. موزيك هم زدند و و ديگر رقص مى‌كردند. مردم ديگر «زنده باد عدالت» مى‌گفتند. غروب پسر شيخ اذن داده نعش را پايين آوردند و به خانه‌ی خودش بردند. تا امروز در ايران كه مملكت اسلامى است همچو كارى نشده بود. اما حالا اگر مجلس برپا شود از بابت دردسر و زحمت علما در نشر قوانين، خلاص است و شايد دست علما از امورات دنيوى و دربارى و مملكتى كوتاه شود. ... شيخ را كشتند، كار كار بزرگى بود. گمان كردند ايران منظم می‌شود، اما غلط است، دستورالعمل باطل. اين خبر به عتبات و شهرهاى ديگر ايران برسد بلكه در همين طهران اسباب زحمت كلى می‌شود. ملا قربانعلى [زنجانی] بشنود، صدچندان هنگامه می‌كند. همه‌كس تبعيد او را يقين داشت، اما تصور قتل او را علنى، آن هم بدون محاكمه و استنطاق در عدليه با حضور مردم می‌دانست. خود شيخ هم گفته بود به سفارتخانه نمی‌روم و متحصن نمی‌شوم. اگر مقام سؤال و پرسش باشد حاضرم. تمام خدمات خود را به مذهب اسلام و علاوه كردن آن اصل به قانون اساسى كه پنج نفر بايد از طراز اول مجتهدين در نشر قوانين حاضر باشند ثابت می‌كنم. اگر زور باشد غير تسليم چاره نيست. نيم‌ساعت استنطاق در كميته‌ی جنگ كردند، آن‌هم همين بود كه تو مقصر هستى و بر خلاف مشروطه حرف زدى، و حال آن‌كه شيخ اهل نظام نبود و قشونى را به باد نداده بود. می‌بايست در عدليه موافق قانون اساسى و مشروطه استنطاق علنى شود و حكم قتل او از مجتهدين عالم‌تر او صادر گردد و نايب‌السلطنه امضاء كند، نه به حكم يپرم و معزّالسلطان. اين‌ها انتقام است، غرض شخصى و ميل جمعى. اما اسباب فناء و اضمحلال خواهد بود به‌زودى. بارى پسر شيخ چند روز قبل به ملاقات پدرش خواسته بود برود، مانع شده بودند. برادرش مخفى شده بود. فقط مادر و خواهرش را ديد. روى پايش افتادند كه بس است ديگر به قتل پدرت راضى نشو. حتى مادرش گفته بود و قَسم خورده بود ... گوش نداد و كرد آن‌چه بايد بكند. تمام مايَملَك شيخ را هم كميته‌ی جنگ به اين پسر واگذار كرد و حال آن‌كه پدرش او را از مال خود در حال حيات محروم كرده بود. من با شيخ خصوصيت نداشتم ... فاضل و صاحب علم و تقليد بود و در ايران دو نفر مثل او عالم نداشتند. در مجلس درس او ششصد نفر طلبه حاضر می‌شد، اما دلم براى اين می‌سوزد كه اين‌ها اسباب فناى مملكت و تخفيف مذهب می‌شود. شيخ وقتى كه از كميته بيرون می‌آمد گفته بود «اگر بار گران بوديم رفتيم.» التماس كرده بود مرا اين‌جا بكشيد. گفته بودند نمی‌شود آن‌وقت رو به مردم كرده گفته بود خداحافظ. محاكمه‌ی من با شما در روز پنجاه‌هزار سال. بعد بنا كرده بود آرام دعا خواندن تا در ميدان و هنگام مردن مشغول دعا بود.» @risheh
ریشه‌ها
رفع یک سوء تفاهم (2) عین‌السلطنه: «گفتند شيخ را به دار زدند ... مطلب بزرگ بود و باور نمى‌شد. دو مرت
رفع یک سوء تفاهم (3) از جمله سران جریان که از بزرگ‌ترین مجتهدین تهران محسوب می‌شد، آخوند بود. او نیز همچون پس از فتح تهران، دستگیر شده و در حبس بود. پسر ایشان، عارف بزرگوار آیت‌الله شیخ محمدتقی آملی در این باره می‌نویسد: پدرم همزمان با دستگیری شیخ به زندان افتاد و یک روز بعد از شهادت شیخ، مردم تماشاچی به دعوت برای دیدن مراسم اعدام پدرم در میدان توپخانه گرد آمدند «ولکن فجیعه‌ی مَصلوبیّت مرحوم شیخ، انعکاس عجیبی بخشیده بود و چون عالِم‌کشی تا آن عصر در ایران معمول نبود، آن هم به این‌طور فجیع، لذا نصف از را گویا از خواب بیدار کرد و وقوع این حادثه به امر که معروف به بود، و مباشرتِ یفرم [= یپرم] از این بیش‌تر در مردم انزجار پدید آورد تا به درجه[ای] که زمامداران از تهاجم فتنه خائف، و برای تبرئه‌ی خود، این امر را به رؤساء آن دوره‌ی اشرف و چنین اظهار کردند که وقوع این حادثه برای امتثال فرمان روحانیون نجف بود و هرکس را در این مطلب شبهه‌ای است، خود از نجف با تلگراف استعلام نماید... و بالجمله، سوء انعکاس مصلوبیةِ مرحوم شیخ، دفع قتل از مرحوم پدرم و سایر محبوسین نمود، و در حق پدرم حکم به تبعید بیرون آمد... و در مدت پنج سال تحت‌الحفظ در مازندران محبوس بودند...» (خانه بر دامنه‌ی آتشفشان، ص 221، به نقل از: زندگی‌نامه و خدمات ... آیت‌الله شیخ محمدتقی آملی، مجموعه مقالات، انجم آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، 80، صص 126-127.) @risheh
ریشه‌ها
پیرامون مشروطه #خلاف_مشهور (1) این روزها غالباً گفته می‌شود که در ابتدای مشروطه، شعار عدالتخانه مح
یکی از دوستان درباره‌ی (۱) نوشتند: مطلب خلاف مشهور جای کار داره گزارش‌های تحصن سفارت خیلی جالبه بذار کنار اینها تا تکمیل بشه قطعا لفظ مشروطه از خیلی وقت پیش‌ها در دهان‌ها می‌چرخیده چون امثال ملکم و طالبوف و این‌ها که بی‌کار نبودند اما وقتی مشروطه شد یک مرام سیاسی، اون‌جا پای شخص انگلیس در میانه
ریشه‌ها
یکی از دوستان درباره‌ی #خلاف_مشهور (۱) نوشتند: مطلب خلاف مشهور جای کار داره گزارش‌های تحصن سفارت خی
در پاسخ عرض می‌کنم: ما باید تکلیف خودمان را به‌طور شفاف با تاریخ روشن کنیم؛ اگر مبدأ را سال 1323 ه.ق می‌دانیم، طبعاً رهبر جریان، و خواهند بود. حال، باید هدف انقلاب را از رهبران آن جویا شد. جناب سید محمد طباطبایی، در صدد مشروطیت به همان سبکی است که در دیگر کشورها اتفاق افتاده، و سید عبدالله بهبهانی هم بیش‌تر در پی شورش علیه عین‌الدوله است و تحول بنیادینی مد نظر ندارد. اما اگر رهبر قیام را می‌دانیم، مبدأ حرکت، سال 1324 است و مجزا از آن‌چه در سال قبل اتفاق می‌افتاد. این‌جا می‌توانیم نهضت را مطالبه‌ی بنامیم و تبدیل آن به مشروطه را انحراف از مسیر اصلی به حساب آوریم. بنا بر این تقریر، مهاجرت کبری را نباید در طول مهاجرت صغری دانست. فتأمل! تفصیل مطلب را در متن زیر پی می‌گیریم...
درباره‌ی و (1) فهم درست مواضع شیخ فضل‌الله نوری در سال‌های پایانی عمرش، نیازمند توجه به چند نکته است: 1. آن‌چه در سال 1324 ق/ 1285 ش در ایران واقع شد، آوردگاه چند جریان بود، نه صرفاً یک حادثه. 2. حوادث شکل‌دهنده به مشروطیت را نباید یک جریان واحد در نظر گرفت که ابتدا در قالب نهضت عدالتخانه رخ نُمود و سپس منحرف گشت و مشروطه نامیده شد. 3. یکی از جریانات مهم در میدان مشروطه، جریان است. این جریان، از قرن‌ها پیش از مشروطه به‌تدریج شکل گرفته بود و در قرن اخیر، به سرعت، خود را در چهره‌ی جریانی فعال و مستقل در تحولات ارتقاء می‌داد. مهم‌ترین نقطه‌ی عطف حضور این جریان در تحولات اجتماعی و سیاسی ایران، است. و از دیگر نمونه‌های این حضور، تأسیس و نهضت اجتماعیِ برآمده از آن است. این دو نمونه، از مصادیق کلان این پدیده‌ی اجتماعی است و مصادیق خُرد فراوانی نیز برای آن می‌توان یافت که همه شواهد تبدیل این جریان، به مهم‌ترین بازیگر عرصه‌ی عمومی در ایران اند. یکی از این شواهد، این گزارش اعتمادالسلطنه است مربوط به حدود یک ساعت پیش از قتل ناصرالدین شاه (یعنی سال 1312 ق): ناصرالدین شاه «پریروز به مسجد سپهسالار تشریف آوردند و بیش‌تر از سه چهار دقیقه نمانده، با کمال تغیر تشریف برده بودند. روایت مختلف است. بعضی می‌گویند سبب تغیر خاطر مبارک ... این است که دمِ درِ مسجد و خود مسجد زیادتر از سی‌هزار نفر زن و مرد بودند، اما در خود مسجد یعنی شبستان که میرزا ابوالفضل نماز می‌خواند، زیاده از سی نفر در موعظه حاضر نبودند. مردم می‌دانند که زمین این مسجد غصب است و میرزا ابوالفضل، پیش‌نمازِ دولتی است. بنا بر این، در نماز او حاضر نمی‌شوند. به‌خلاف ملا محمدعلی رستم‌آبادی که پارسال در این مسجد نماز می‌خواند و حالا در مدرسه‌ی مروی نماز می‌خواند و مردم از روی عقیده به او اقتدا می‌کنند و در صفوف نماز جماعت او بیست‌هزار نفر حاضر می‌شوند. به‌حسب ظاهر این مسائل چندان اهمیتی ندارد، لیکن در باطن، اثبات عدم تدیّن رجال دولت را می‌نماید و علمایِ بر ضد دولت را، و من به قدر نوکری و حق رعیتی که دارم این وضع را نمی‌پسندم.» (روزنامه‌ی خاطرات اعتمادالسلطنه، صص 1058-1059) https://eitaa.com/risheh/241
ریشه‌ها
درباره‌ی #مشروطه و #شیخ_فضل_الله_نوری (1) فهم درست مواضع شیخ فضل‌الله نوری در سال‌های پایانی عمرش،
درباره‌ی و (2) 4. علاوه بر دو جریان بالا (اسلام فقاهتی و سلطنت)، جریان عمده‌ی دیگر، پدیده‌ای است که از آن به‌عنوان منورالفکری یا یاد می‌شود و وجه مشترکی است میان ها، ها، فرنگ‌رفتگان، غربزدگان و دیگر عناصر وابسته به استعمار. این جریان نیز همچون جریان اسلامی، سعی در تثبیت و توسعه‌ی خود در میان اقشار جامعه و حضور هرچه بیش‌تر در تحولات اجتماعی و سیاسی در راستای اهداف خود دارد. 5. در تحلیل عملکرد جریان‌ها، نکته‌ی حائز اهمیت، شناخت نوع ساختار آنان است. جریان ، به‌تدریج تعین و تشخص یافته و رشدی طبیعی و مردمی دارد، و یک حزب مدرن نیست که اعضاء آن، از ابتدا با تصویری روشن از روش‌ها و سلسله‌مراتب گرد هم آمده باشند. طبیعت یک جبهه آن است که حتی اهداف و حدود آن نیز تدریجاً از ابهام خارج می‌شود و افراد و اقشار، جایگاه و وظیفه‌ی خود را می‌یابند. پس طبیعی است که در طول سالیان، این حرکت، هم فراز داشته باشد، هم نشیب. و نشیب‌ها ناشی از اختلال در انتظام‌یافتن مناسبات و کارکردها یا وجود حفره‌های ساختاری یا اشتباهات محاسباتی است. و البته با توجه به انباشت تجارب و نیز سنت الهی، باید خط سیر کلی جریان حق، صعودی باشد. 6. جریان غرب‌گرا، از ابتدا در پی بازسازی مدل‌های غربی در ساختار سیاسی ایران بود؛ الگوهایی چون نظام پارلمانی ، و . هدف تقابلی آنان نیز، براندازی نظام اجتماعی و ساختار سنتی پادشاهیِ ایلاتیِ دارای مناسبات نسبی با بود. روش آنان نیز حادثه‌آفرینی و ایجاد یک از طریق رسانه‌های مدرن ( ) و پیاده‌نظامِ مهیاشده توسط نهادهایی چون و مخاطبان پدیده‌هایی چون ( و ) و (کتب ، ، ، ، و ...) و همراه کردن برخی روحانیون از طریق و در نهایت، ایجاد یک و استقرار نیروی‌های استعماری بود. @risheh
ریشه‌ها
درباره‌ی #مشروطه و #شیخ_فضل_الله_نوری (2) 4. علاوه بر دو جریان بالا (اسلام فقاهتی و سلطنت)، جریان
درباره‌ی و (3) 7. در مقابل، جریان اسلام‌خواه، در راه افزایش اقتدار خود و محدود کردن تدریجی اقتدار پادشاه از روش تبیین فلسفه‌ی سیاسی اسلام، ارتقاء مطالبات سیاسی و ایجاد جنبش‌های اجتماعی گام برمی‌داشت. سیر پیشرفت این جریان در طول قرون گذشته چنین بود: - تعیّن تدریجی حوزه‌های علمیه به‌عنوان پشتیبان راهبردی جریان ؛ - ایجاد جنبش‌های سیاسی؛ - همراهی با حکومت صفوی و تثبیت موضع در ایران اسلامی؛ - استقلال سیاسی از حکومت و تبدیل تدریجی منصب صدر و شیخ‌الاسلام به عالم بلد؛ - همراهی با حکومت در راستای تحقق اهداف اسلامی همچون جنگ‌های ایران و روس؛ - درک عدم کارآیی و در نتیجه کاهش همکاری با آن؛ - اتخاذ رویکرد تقابلی با حکومت ایلاتیِ تحت نفوذ (مانند )؛ - ورود به عرصه‌ی نهادسازی با پیشتیانی نیروی مردمی ()؛ - افزایش سیاسی و فشار بر حکومت (مانند برکناری امین‌السلطان در سال 1321) 8. حال باید دید حوادث منجر به صدور فرمان مشروطیت، در راستای فعالیت کدام جریان تحقق یافت و ورود - به‌عنوان مهم‌ترین نماینده‌ی جریان در تهران- چرا و چگونه واقع شد. @risheh
ریشه‌ها
درباره‌ی #مشروطه و #شیخ_فضل_الله_نوری (3) 7. در مقابل، جریان اسلام‌خواه، در راه افزایش اقتدار خود
درباره‌ی و (4) همچنان که گفتیم، جریان اسلام‌گرا به سرعت در حال توسعه‌ی نفوذ خود بود و در این راه، موفقیت‌هایی نیز کسب می‌کرد. آخرین این توفیق‌ها، برکناری از صدارت و روی کار آمدن بود. امین‌السلطان عنصری هم‌پیمان با دو همسایه‌ی جنوبی () و شمالی () بود، چنان‌که انحصار توتون و تنباکو را به کمپانی انگلیسی داد و استقراض‌های متعدد از روس تزاری داشت. او شخصاً عنصری بسیار فاسد و بی‌بندوبار بود، ولی تظاهر به تقدس می‌کرد و به قول احتشام‌السلطنه «با قند چای نمی‌خورد که قند نجس است. سال‌ها دیدم که با نبات چای می‌خورد. در زیارات حضرت معصومه و حضرت عبدالعظیم و دیگر اماکن متبرکه و تعمیرات بقاع آن‌ها و احترام به علماء و سادات و اقامه‌ی نماز و خواندن او قصور نداشت». بی‌بندوباری اخلاقی و مالی او، و استقراض‌های مکررش و نیز بستگی‌اش به روس و انگلیس، علمای عتبات را بر آن داشت که برکناری او را از شاه بخواهند و چه‌بسا تا حکم تکفیر او پیش روند. این مطالبات، به کشاکش‌های درون دربار بر سر صدارت ضمیمه شد و امین‌السلطان، جای خود را به عین‌الدوله داد. عین‌الدوله در اوایل تصدی ریاست وزراء، از نظام‌السلطنه‌ی مافی مشورت می‌خواهد و او چنین پاسخ می‌دهد: «شما حاجت به تعليم نداريد. چند چيز در شما هست كه امين‌السلطان نداشت: اول، استيلایى در مزاج شاه و اطمينان و حبّ مفرط شاه به شما و تسلّط بر اجزاء [= اطرافیان] شاه و محرميت در هر موقع به شاه. دوم، سحرخيزى كه از طلوع فجر براى كار حاضريد. سوم، امساك و عقل معاش. با اين حالت، هرچه اسباب خرابى او شد، مَكُن و آن‌چه او نكرد، بكن.» عملکرد او در سیاست خارجه نیز چنان بود که هاردنیگ (وزیرمختار انگلیس در ایران) به لندن نوشت: «در ارزش‌یابی حکومت عین‌الدوله، باید گفت: تا کنون سیاست او، عکس‌العمل وضع صدارت اتابک [امین‌السلطان] است، یعنی در جهت داخلی، علیه بی‌بندوباری و ولخرجی‌های او؛ و در جهت خارجی، علیه تمکین او از روس که در سه ساله‌ی 1900 تا 1902 (1316 تا 1319 قمری) مشهود بود. عین‌الدوله هنوز نتوانسته کسر بودجه‌ی حکومت سلف خود را از میان بردارد و برای کمک مالی نه به ما روی آورده و نه به روس ... . روابط عین‌الدوله با ما هرگز صمیمی و یک‌جهت نبوده است. به نظر می‌آید که هدف عمده‌اش، برانداختن مداخله‌ی خارجی است در امور مملکت... و ایستادگی در برابر هر نوع تقاضای بیگانگان مانند امتیازهای بازرگانی، راه‌سازی و کشیدن خط تلگراف و امثال آن... سیاست او را می‌شود چنین خلاصه کرد: دفع هرگونه نفوذ اروپایی تا حد امکان. ... بر خلاف انتظار، تمایلات ضد بیگانه‌ی عین‌الدوله موجب کاهش نفوذ عنصر بلژیکی نگشته... و آن، نتیجه‌ی ضروریات سیاست اقتصادی وزیر اعظم است. او تمییز داده که بدون وزیر اروپایی، بهبود وضع مالی ایران که نخستین شرط لازم استقلال آن می‌باشد، ناممکن خواهد بود. از این رو، اگرچه به اندازه‌ی امین‌السلطان به شخص «مسیو نَوز» اعتماد ندارد، دست او را در اداره‌ی امور بازگذارده است.» جالب آن‌که «عین‌الدوله از تراز اول علما، دو نفر را برای خود برگزید: اول مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری، دوم حاج میرزا ابوالقاسم امام‌جمعه. اما انتخاب مرحوم حاج شیخ فضل‌الله برای این بود که اولاً از تمام علمای طهران بدون استثناء اعلم بود و مخصوصاً مورد توجه علمای نجف [بود]، بلکه در معلومات با آنان همسری داشت. دوم آن‌که مرحوم شیخ، اگرچه از گرفتن هدایا ابایی نداشت، ولی کمتر ناسخ و منسوخ از او دیده می‌شد. سوم آن‌که در امور سیاسی از سایرین بهتر و داناتر بود. چهارم آن‌که مخالف جدّی میرزا علی‌اصغر خان امین‌السلطان بود. پنجم آن‌که در دوستی ثابت‌تر بود و خوف و هراس او در آزادی عقیده از دیگران کمتر. بدین جهت او را برگزید و احکام او را به موقعِ اجرا می‌گذاشت.» 2 @risheh
ریشه‌ها
درباره‌ی #مشروطه و #شیخ_فضل_الله_نوری (4) همچنان که گفتیم، جریان اسلام‌گرا به سرعت در حال توسعه‌ی ن
درباره‌ی و (5) این روند، دقیقاً در تعارض با مقاصد جریان غربگرا بود، به همین سبب، پس از تأسیس کتابخانه‌ی ملی در تهران، روشنفکران آن را به پاتوقی برای تبادل نظر بدل کردند و در نهایت، تشکیلاتی پنهان را برای هم‌افزایی هرچه بیش‌تر ایجاد نمودند. این نقطه‌ی عطف در حرکت جریان غربگرا در ایران، دستورالعمل‌هایی برای شتاب بخشیدن به تحولات و جهت‌دهی آن‌ها به سوی مقاصد این جریان داشت، از جمله: همسو کردن افراد جاه‌طلب، نفوذ در مراجع حاضر در عتبات، افزایش تنش میان طرفداران امین‌السلطان و عین‌الدوله، تولید و انتشار مطبوعات در جهت ایجاد انقلاب، و نیز ایجاد جلسات مباحثه در بین اقشار میانی پیرامون تحولات دنیای غرب. از این پس، تحولاتی رخ می‌دهند که رنگی دیگر دارند؛ با ارتحال دو مرجع تقلید ساکن عتبات (فاضل شربیانی و مرحوم مامَقانی) که مقلدینی در ایران دارند، مقلدین ایشان در پی انتخاب مرجعی جدیدند که ناگاه خبر دیوانگی آقا سید محمدکاظم طباطبایی یزدی از مراجع عتبات، شایع می‌شود، که البته دوامی نمی‌آورد. در آستانه‌ی محرم، عکسی از مسیو نوز- مسئول بلژیکی گمرکات ایران که پیش از صدارت عین‌الدوله منصوب شده- در مجلس رقص که با لباس روحانیت، سال‌ها قبل گرفته بود، به دست می‌افتد که از قضا از طرفداران است. و این‌گونه جنجالی در محرم بر پا می‌شود ولی علماء با او همراهی نمی‌کنند. جمعی از تجار، در اعتراض به وضع گمرک در آستانه‌ی حضرت عبدالعظیم متحصن می‌شوند. ساختمان نیمه‌ساز بانک استقراضی روس در زمینی وقفی در بازار تهران توسط مردم تخریب می‌شود و در این میان، بیش از همه، شیخ فضل‌الله نوری که کم‌ترین دخالت را در واگذاری این زمین داشته، مورد هجمه و اتهام قرار می‌گیرد. ناگاه قیمت نان در تهران و تبریز بالا می‌رود و اعتراضات بالا می‌گیرد. ناگهان در این میان، «در عُشر اول شوال المكرم 1323، مردم می‌گويند كه علما گفته‌اند دولت و سلطنت ايران هم بايد سلطنت بشود. لكن اين صدا هنوز عام نشده» (مرآت الوقايع مظفرى، ج2، ص: 873) و این در زمانی است که هنوز هیچ ندایی برای عدالتخانه برنخاسته بود. ناگاه قند گران می‌شود، علاءالدوله حاکم تهران، تجار را ملزم به ارزان کردن قیمت قند می‌کند، ولی چند نفر از تجار که سید هم بودند، زیر بار نرفتند و علاءالدوله در مقابل، آنان را فلک کرد. این تجار هم با جمعی از خویشان و طلاب، به خانه‌ی علماء رفتند تا ایشان را با خود همراه کنند. با ایشان همراه می‌شود ولی شیخ فضل‌الله نوری نه. اجتماع اعتراضی شکل گرفت و از قضا، هدایت جریان به دست معمّمین جریان غربگرا (چون ) می‌افتد و آنان پیکان تهاجم به سوی ، و حتی شاه می‌برند. کار به آن‌جا می‌رسد که تعدادی انگشت‌شمار از علمای تهران، در حرکتی اعتراضی، در آستانه‌ی حضرت عبدالعظیم متحصن می‌شوند. () @risheh
💠اسرار پیدا کانال جریان‌شناسی و تاریخ معاصر: 💠 @asrar_p
عذر می‌خواهیم، تقصیر از ماست جناب آقای ، ما را ببخشید که آن‌قدر از تاریخ‌مان حرفی نزدیم که شما از سیر تطور نظام مرجعیت در شیعه اطلاعی ندارید. عذر می‌خواهیم اگر کوتاهی کردیم، و شما گمان کردید با در فتوا تفاوتی ندارد. پوزش می‌خواهیم اگر نفهمیدید که دوره‌ی و دیگر گذشته است و ما در دوران به رهبری قرار داریم. ولی آقای علوی بروجردی! شما آن‌قدر هم جاهل نیستید که نفهمید پدیده‌ی مرجعیت در تشیع، امری ایستا نبوده و همواره رو به پیشرفت و ساختارمند شدن داشته است. آقای علوی بروجردی! اگر بحث بر سر فتوا دادن است، کسی مانع شما نبوده و جنابتان را نکرده است؛ محل نزاع را عوض نکنید. هر کسی می‌تواند فتوا دهد، ولی لابد می‌دانید که صرف فتوا دادن، با تبلیغ مرجعیت و پول‌پاشی و دفتر و دستک به راه انداختن و تشکل درست کردن و با سیاسیون بستن و حمایت شدن از سوی پروپاگاندای رسانه‌ای و ... متفاوت است. جناب علوی بروجردی، درست می‌گویید. تاریخ تشیع مشکلی با اجتهاد و فتوا دادن افراد متعدد ندارد، ولی به ما حق خواهید داد اگر درک کنیم که امتداد اجتماعی مرجعیت، امری صرفاً علمی یا حوزوی نیست و نمی‌توان آن را با امور سیاسی و مدیریت جامعه بی‌ارتباط دانست. جناب آقای علوی! راستش را بخواهید ما آن‌قدر هم که شما و دوستانتان گمان می‌کنید ساده نیستیم. حقیقت را بگویید؛ شما ریاست شرعیه می‌خواهید، و البته این ریاست را از طریقی غیر شرعی و برای مقاصدی غیر شرعی هدف گرفته‌اید. راستش نمی‌توانیم سر در برف کنیم و ارتباطات پیدا و پنهان شما با برانداز و غربی را نبینیم و نفهمیم که شما را برای مرجعیتِ جریان برانداز در آب‌نمک خوابانیده‌اند، چون دریافته‌اند مراجع بزرگوار تقلید موجود، منزه از همراهی با آنان‌اند و هایی چون و هم مقبولیتی در میان عامه ندارند. شما را پیش انداخته‌اند تا از نام جد بزرگوارتان که در میان مردم بسی نیک‌نام است، سوء استفاده کنند. جناب علوی بروجردی! تاریخ خیلی چیزها به ما آموخته. ما آموخته‌ایم که اگر با همراه نشویم و به همراهی غرب‌گرایان دل خوش کنیم یا توطئه‌ی آنان را نفهمیم، ما نیز سرنوشتی جز کشته شدن یا عزلت نخواهیم داشت؛ چنان که به سید بهبهانی گفت و همان شد، چنان که آخوند خراسانی را هم کشتند، حاج‌آقا نورالله را هم کشتند و دیگران را، البته آن هنگام که کام خود را از غفلت آنان گرفته بودند. شما هم از همراهی با این جریان طرْفی برنخواهید بست. تا دیر نشده از خر آنان پیاده شوید و بیش از این عِرض خانواده‌ی خود را نبرده، زحمت ما مدارید! یا علی! @risheh
هدایت شده از جدال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شصت و هفت سال پیش ملت ایران برای استقلال مبارزه میکرد. دقیقا مثل این روزها و امپریالیسم جوابش را با تروریسم اقتصادی میداد. دقیقا مثل این روزها. و در بی‌بی‌سی فارسی، چند ایرانی نما هر روز مقاومت ایران را دلیل اصلی بدبختی و فلاکت و فقر مردم و به خطر انداختن صلح جهانی می‌خواندند. دقیقا مثل این روزها. بیست و نه خرداد سی و یک، انگلیس نفت‌کش رزماری که با دور زدن تحریم، نفت ما را به ایتالیا می‌برد توقیف کرد. ایران در دادگاه محکوم، نفتش مصادره و حتی مجبور به پرداخت هزینه دادگاه شد. و امید به دور زدن تحریم از بین رفت. شصت و هفت سال بعد اما نه فقط نفتکش ایران آزاد که آمریکا و بریتانیا با تحقیر سیلی خوردند تا بیاموزند ایران نودو هشت ایران سی ویک نیست. که نه فقط باید خواب کودتا و قلدری از سر بیرون کنند که غرامت گذشته را هم بدهند. چه مسیر طولانی آمدیم. از ملت ضعیفی که سر استقلال داشت اما بازوی حفظش را نداشت حالا به ملتی قدرتمند بدل شدیم که اسممان ترس در دل قلدرها میندازد. و دویست و پنجاه هزار جان زیبا را ببین که از همه ما زنده‌تر، هر یک تکه ای از این مسیر بلندند، تکه‌ای از آنچه «ما» را ما میکند. به کانال علی علیزاده بپیوندید @jedaall
🔩 کودتای ۲۸ مرداد؛ از آغاز تا پایان @darseenghelab @GhararGahShayeat
پیام یکی از دوستان: با سلام این‌که مدیران صدا و سیما با هزینه‌کردهای بالا برای پروژه‌های قهرمان‌سازی، آن هم برای عظمت‌بخشی کاذب به اشخاصی که در تاریخ غبارآلود، معلوم نبوده که چه‌کاره هستند! همچون بی‌بی مریم، خواهر اسعد بختیاری (اسعد بختیاری از عمال انگلیس و از عوامل اصلی دستگیری و شهادت مرجع شهید علامه شیخ فضل‌الله​ نوری بود) اقدام می‌کنند! جای بسی تأمل دارد. پژوهشگران و مورخان بصیر باید در این موارد بیش‌تر حساسیت به خرج دهند تا جای صالح و غیر صالح را در تاریخ عوض نکنند!
ریشه‌ها
پیام یکی از دوستان: با سلام این‌که مدیران صدا و سیما با هزینه‌کردهای بالا برای پروژه‌های قهرمان‌ساز
در این باره، به بیانات امام خامنه‌ای در دیدار اعضای همایش نکوداشت شیرعلی‌مردان خان بختیاری (فرزند بی‌بی مریم) در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ توجه کنید: بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ کار بسیار به‌جایی است که ما چهره‌های سالم و برجسته را در میان بخش‌های مختلف اقوام کشورمان جست‌وجو کنیم و معرّفی کنیم؛ ظلم بزرگی است که انسان قبول کند شخصیت‌هایی فداکاری‌هایی کردند و برجستگی‌ها و امتیازاتی از خودشان نشان دادند و چهره‌ی این‌ها مغفول بماند و فداکاری این‌ها و مجاهدت این‌ها ندیده گرفته بشود. همین‌طور که دوستان بیان کردند، ها و عموماً ها - که در مناطق وسیعی از کشور حضور دارند و زندگی می‌کنند - جزو بهترین و باوفاترین بودند. البتّه یکی از امتیازات کشور ما، تنوع اقوام و قومیت‌ها و مانند این‌ها است؛ و الحمدلله همه هم همین‌جورند، یعنی انسان وقتی نگاه می‌کند، اقوام مختلف ایرانی با هم همبستگی و چسبندگی و ارتباط و اتّصال و توادُد به معنای واقعی دارند؛ در طول تاریخ هم همین‌جور بوده، زمان ما هم بحمدالله به‌طور کامل همین‌جور است. خب، هر قومی خصوصیّتی دارند؛ ما بختیاری‌ها و لرها را به صداقت، به صفا، به شجاعت، به غیرت شناختیم. این‌ها در قبال عقاید اسلامی و عقاید مذهبی و عقاید تشیّع، بسیار پایدار و دارای پافشاری و پایمردی بودند در طول زمان، و زمان خود ما هم همین محسوس بوده و این را دیدیم. به سادات چقدر احترام می‌گذارند، به خاندان پیغمبر چقدر احترام می‌گذارند، به طور مطلق به روحانیون [چقدر احترام می‌گذارند]؛ حالا فرمودند(۱) که شخصیّت‌های علمی آن‌جا معروف نشده‌اند؛ لکن من که چند سال قبل از این رفتم ،(۲) آن‌طور که در ذهنم هست، آن‌جا با برخی از روحانیون لر و بخصوص بختیاری آشنا شدیم و این‌ها گفتند و کسانی را هم از شخصیّت‌ها اسم آوردند؛ منتها مظلومیّت این قوم همین است که حتّی شخصیّت‌های روحانیشان هم شناخته شده نیستند، معروف نیستند؛ خب این‌ها بایستی جست‌وجو بشود و تلاش بشود. و حالا که شما بحمدالله در این جریان قرار گرفتید، خوب است که کار را ادامه بدهید و بگردید واقعاً شخصیّت‌ها را پیدا کنید، منتها آن‌چنان که هستند؛ یعنی دقّت بشود که شخصیّت‌سازی نشود. همان‌طور که جناب‌عالی(۳) اشاره کردید کاملاً درست است، خوانین بختیاری همه یک‌جور نبودند؛ بله، آمدند و آن کارهای بزرگ انجام گرفت، امّا همه یکسان نبودند. مهم‌ترین برجستگی علی‌مردان خان حضور در جنگ بختیاری‌ها در نیست - آن‌وقت یک جوانی بوده، هجده نوزده سال یا بیست سالش بوده - مهم‌ترین کارش مبارزه‌ی با است که بعد هم دستگیر شد و بعد هم اعدام شد به دست رضاخان. و ایستادگی کرد. البتّه اشاره کردند آقای رضایی، مادر او - بی‌بی [مریم] - و ضدّ بیگانه بوده؛ واقعاً این هم نشان‌دهنده‌ی این است که چگونه تربیت مادر، شخصیّت فرزند را اصلاً شکل می‌دهد؛ یعنی این مادر توانست این بچّه را این‌جور بار بیاورد که یک شخصیّت برجسته‌ای بشود. تجلیل از شخصی مثل و مادر او و شخصیّت‌هایی از این قبیل که مبارزه کردند با استبداد و با رضاخان و با سلسله‌ی پهلوی، کار شایسته‌ای است، کار خوبی است. و جهت‌گیری‌های این‌ها هم روشن بشود؛ این پرچم «لااله‌الاالله»ای که گفتند،(۴) به نظر من چیز مهمّی است که معلوم باشد که این‌ها کسانی بودند که با عقاید دینی و با احساسات برخاسته‌ی از عقیده‌ی دینی و تأیید شده‌ی به‌وسیله‌ی عقاید دینیشان مبارزه می‌کردند و می‌جنگیدند. امیدواریم ان‌شاءالله خداوند به شماها توفیق بدهد. مراقب باشید بین آن کسانی که صادقانه، خالصانه، برای خدا در مبارزات حقیقی و آن‌چه می‌شود آن را جهاد نامید شرکت کردند، با آن کسانی که نه، اغراض دیگری داشتند. به‌هرحال امیدواریم که گذشتگان خدوم و ارزشمندی که در همه‌ی بخش‌های کشورمان بودند، ان‌شاءالله خداوند با اولیائش محشور کند، درجاتشان را عالی کند، گناهانشان را بیامرزد؛ و شماهایی را که هستید توفیق بدهد که ان‌شاءالله بتوانید آن عقب‌افتادگی‌های قبلی را جبران کنید؛ و ان‌شاءالله بتوانید از علمای بزرگ، از شخصیّت‌های برجسته، کسانی را در بین این مجموعه معرفی کنید. بله، در منطقه‌ی و آن مناطق ، شخصیّت‌های برجسته و بزرگی از لُرها وجود داشتند، ان‌شاءالله در بین بختیاری‌ها هم ما همین را شاهد باشیم. ان‌شاءالله موفّق و مؤیّد باشید. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌ ۱) امام جمعه‌ی شهرستان مسجدسلیمان‌ ۲) ۱۳۷۱/۷/۱۵ ۳) همان‌ ۴) آقای
ریشه‌ها
در این باره، به بیانات امام خامنه‌ای در دیدار اعضای همایش نکوداشت شیرعلی‌مردان خان بختیاری (فرزند بی
تأکید حضرت آقا در تفکیک میان رؤسای بختیاری بسیار مهم است. دقت ایشان در تفکیک مشروطه و جنگ جهانی هم جالب و هوشمندانه است. بسیار جالب است که ایشان حتی از ورود بختیاری‌ها به طهران یاد نمی‌کنند، بلکه صرفاً​ حرکت آن‌ها در اصفهان را ذکر می‌کنند. (در فتح اصفهان، سردار اسعد هنوز به ایران نیامده بود و در لندن حضور داشت)